به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 32
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 12:25]
    تاریخ عضویت
    1395-6-13
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آيا به نامزد قبليم برگردم؟

    سلام،
    من همين امروز وارد اين سايت شدم، يه مشكلى دارم كه به هيچ كس نميتونم بگم، خيلى به كمكتون نياز دارم.
    من ساناز هستم، ٣٠ سالمه، دانشجوى دكترى هستم. زمانى كه ١٨ سالم بود از روى شيطنت با دوست پسر دوست صميميم دوست شدم، البته اينو بگم كه دوستى ما يه دوستى ساده اجتماعى بود و هيچ علاقه اى از طرف من وجود نداشت. ولى به مرور زمان طى يك سال اون آقا به من ابراز علاقه كرد و گفت عاشقم شده، منم تا ميتونستم ازش فرار كردم. بعد از چند ماه كه خيلى اصرار كرد گفتم اگه دوستيمون ميخواد خواستن توش نباشه ادامه ميدم وگرنه مجبورم تموم كنم، اونم گفت تو فقط باش، هر جورى كه ميخواى باشى فقط با من باش. ما حدود هشت سال با هم دوست بوديم، صميميت ما انقدر زياد بود كه كل زندگى هم رو ميدونستيم ولى من هميشه ارتباطم با اون آقا رو از همه مخفى ميكردم چون نميخواستم كسى بدونه كه من با دوست پسر دوست صميميم دوست شدم، من هم به مرور زمان به اون آقا دل بستم ولى چون هيچوقت ظاهرش رو نميپسنديدم بيشتر از دو سه روز كه ميديدمش ازش بدم ميومد ولى پشت تلفن خيلى رابطه خوبى داشتيم. (يه مورد كوچيك بگم كه من با مامانم هميشه مشكل داشتم و وقتايى كه با مامانم حرفم ميشد به اون آقا پناه ميبردم و باهاش درد دل ميكردم)
    اون آقا خيلى عاشقم بود، هر كارى ميخواستم نه نميگفت، و من هميشه بهش احساس نياز ميكردم. اينم بگم چندين بار خواستگارى اومدند و من رد كردم چون تيپ و ظاهرش اون چيزى نبود كه ميخواستم.
    بعد از چندين بار رد كردن، من كلا باهاش قطع رابطه كردم ولى اون هميشه بهم زنگ ميزد، تا اينكه من خطم رو عوض كردم، يك سال گذشت و اون آقا يك روز به خونمون زنگ زد و گفت كه داره ازدواج ميكنه، منم براش آرزوى خوشبختى كردم ولى تا صبح نخوابيدم، يه حس بدى داشتم. يك هفته بعدش بهش زنگ زدم كه گفت ديروز عقد كردم، خيلى گريه كردم و گفتم ميخوام بيام واسه بار آخر از نزديك ببينمت و باهات خداحافظى كنم، اونم قبول كرد. وقتى رفتم ديدنش كلى گريه كرد كه من اينو نميخواستم با اصرار خانوادم ازدواج كردم. من و اون آقا به صورت مخفيانه باز ارتباطمون رو مثل قبل ها كه هميشه تلفنى بود شروع كرديم. هميشه بهش ميگفتم كارمون اشتباست ميگفت نه من كه اونو نميخوام تو رو ميخوام و به مامانم اينا گفتم طلاقش ميدم، بگذريم كه چه عذابايى به اون دختر داد و بعد از چهار ماه اونا طلاق گرفتن. بعد چند ماه اومد خواستگارى من و من هم قبول كردم و نامزد شديم، خيلى زياد دوستم داست و برام ميمرد، هر كارى ميگفتم نه نميگفت، عاشقانه دوستم داشت. با هم رابطه جنسى هم داشتيم كه خيلى عالى بود. يعنى ميتونم بگم اون آدم تو دوست داشتن چيزى كم نذاشت برام.
    هفت ماه نامزد بوديم، اون موقع دانشجوى دكترى بود منم دانشجوى ارشد. از نظر مالى هيچى نداشت، تا ظهر ميخوابيد و شبا درس ميخوند. يه روز گفتم پس كى ميخواى برى دنبال كار و پول، واسه زندگى پول لازمه، گفت تو نگران نباش من دارم تلاش ميكنم يه كشور خوب بريم و زندگى كنيم. منم گفتم با وعده وعيد خالى كه نميشه زندگى كرد، گفتم منو مسخره كردى، دارى تنبلى ميكنى و منو گول ميزنى. سر اين جور چيزا دو ماه كامل اختلاف داشتيم و من به خاطر اين مسأله و ظاهرش كه هيچوقت نميتونستم قبول كنم گفتم ميخوام جدا بشم. خيلى سخت جدا شديم و خيلى دعوا و ناراحتى كشيديم هم من و اون هم خانواده هامون.
    چند ماه بعد از جداييم من با يك پسر ٣٧ ساله كه ديپلم بود و يك خانواده سنتى مذهبى داره ازدواج كردم. همسر الانم از نظر مالى وضع خيلى خيلى خوبى داره. خيلى هم چهره و تيپ خوبى داره. همسر من صبح تا شب سر كاره، واسه من وقت نداره، از نظر جنسى رابطه خيلى بدى داريم، همسرم ماهى يك بار با من رابطه داره، خانوادش خيلى مذهبين و اذيتم ميكنن، همسرم بهم محبت نميكنه، دوستم نداره، با كوچكترين بحثى كتكم ميزنه، فحش ميده و منو از خونه ميندازه بيرون. ولى خوب خيلى دست و دلبازه و تو رفاه كامل هستم.
    منم تو اين شرايط باز رفتم سراغ نامزد قبليم و تلفنى باهاش رابطه دارم، اونم همش غصه ميخوره، منم كه زندگيم جهنمه. بعضى وقتا انقدر نيازم زياده كه ميگم برم سراغ نامزد قبليم تا اون نيازهامو رفع كنه، ولى بعدش ميترسم، خيلى ميترسم از اين وضعيتم، نميخوام خيانت كنم، من چيكار كنم؟ طلاق بگيرم برگردم به نامزد قبليم؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 بهمن 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1394-11-17
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,368
    سطح
    20
    Points: 1,368, Level: 20
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    39

    تشکرشده 72 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دوست عزیز شاید چیز های که بهتون اینجا می گم باعث ناراحتی تون بشه ولی حقایقی هست که به عنوان یک ادم بی طرف دارم می بینم و بهتر به عنوان یک دوست به شما هم بگم شاید متوجه اشتباهات تون بشوید و زندگی تون بهتر بشود.
    شما بر خلاف اینکه فکر می کنید خیانت نکردین ، به خودتون و دیگران خیانت کردین و یه جوری به خیانت عادت کردین که حتی متوجه خیانت تون نمی شید. شما زن متاهل هستید تعهد دارید به کسی حتی نباید در فکر تون به خیانت به ایشون فکر کنید و وقت تون صرف کس دیگه کنید و رابطه نا مشروع از هیچ نوعی رو نباید ایجاد کنید.
    هر چقدر هم ایشون برای شما کم بگذارد و ایراد و اشکال داشته باشد شما نباید کاری کنید که تعهدی که دادین زیر پرسش برود اگر ایشون مشکلی دارند سعی کنید مشکل رو حل کنید و اگر مشکل واقعا قابل حل نیست و شما همه راه ها رو رفتین و به نتیجه نرسیدن از هم جدا بشود. پس از این که به کسی تعهدی ندارین می تونید به کس دیگه و ایجاد هر گونه رابطه فکر کنید.
    متاسفانه بیشتر ادم های که کار اشتباهی می کنند خودشون توجیح می کنند شما هم تو تمام مراحل زندگی خودتون و رفتار اشتباه تون توجیح کردین و سر خودتون کلاه گذاشتین شما اولین خیانت رو به دوست صمیمی تون کردین و سر خودتون با عنوان اینکه این اقا پسر فقط دوست اجتماعی تون هست کلاه گذاشتین پس از اون به همین اقا خیانت کردین وقتی دل تون تمام کمال با ایشون نیست چرا رابطه تون با ایشون تموم نکردین این چه رفتاری که با دست پس بزنید و با پا پیش بکشید اگر شما از ایشون خوش تون نمی امد همون روز نخست تمامش می کردین نه اینکه بگذارید ایشون و شما رابطه احساسی پیدا کنید و ایشون بارها به خواستگاری شما باییند و شما ردش کنید و بعد از چندین بار رفت و برگشت نامزد کنید و رابطه جنسی با هم ایجاد کنید .
    اصلا همسر شما می داند که شما پیشتر هم رابطه جنسی داشته اید ؟؟
    شما به خودتان و خانواده خودتان هم خیانت کردین این که مدت ها چیزی را از خانواده خودتان مخفی کردین و اینکه با وجود اینکه دل تان صد در صد با این فرد نبود باز هم رابطه احساسی با ایشون ایجاد کردین خیانت به خودتان و احساس خودتان است.
    و انقدر اینکار اشتباه را انجام داده اید و اینکار را توجیح کرده اید که حتی اکنون متوجه این اشتباه و کار نادرست نمی شوید. بهتر یک باز نگری کلی در نوع فکر تون و روش زندگی تون انجام بدهید.
    در مورد پرسش اخر تون هم دوست عزیز شما باید خودتان در مورد زندگی مشترک تان بدون در نظر گرفتن نفر سوم تصمیم بگیرید که ایا زندگی مشترک تون ادامه بدهید یا نه تا زمانی که تکلیف زندگی تان مشخص نشده است اصلا نباید کسی را وارد زندگی تان بکنید چه برسد که بخواهید بر اساس اینکه ایشان را ذخیره برای روز نیاز نگهداشتین که اگر جدا شدین با ایشان ازدواج کنید این کار تون خیانت به هر دو نفر ایشان هست.بنظر می اید شما یه مقداری زیاد خودخواه هستید و فقط خودتان را در نظر می گیرید واقعا اینکار درستی نیست.
    شما حتما به یک دوره مشاوره احتیاج دارید تا بتوانید تصمیم درست را برای زندگی تان بگیرید بهتر است همین که این نوشته را می خوانید ارتباط تلفنی خودتان را با ان بنده خدا قطع کنید و به فکر رفتن پیش یک مشاوره برای بهتر کردن زندگی تان و حل مشکلات تان باشید

  3. 4 کاربر از پست مفید dariush233 تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (شنبه 13 شهریور 95), Wishbone (چهارشنبه 17 شهریور 95), ستاره زیبا (شنبه 13 شهریور 95), شیدا. (شنبه 13 شهریور 95)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    دوست صمیمیت
    همسر اول اون آقا
    همسر خودت
    خانواده هاتون

    چه کشیدن از دست تو آخه تو دیگه کی هستی

    تازه بعد از این همه مدت تکلیفت را با خودت مشخص نکردی هنوز نمی دونی دوسش داری/ می خوای باهاش زندگی کنی ؟/نمی دونی همسرت چه ویژگی هایی باید داشته باشه
    تو دیگه کی هستی ؟!!!
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  5. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    fahimeh22 (پنجشنبه 18 شهریور 95), Wishbone (چهارشنبه 17 شهریور 95)

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Sanaznavidi نمایش پست ها

    ما حدود هشت سال با هم دوست بوديم، صميميت ما انقدر زياد بود كه كل زندگى هم رو ميدونستيم ولى من هميشه ارتباطم با اون آقا رو از همه مخفى ميكردم چون نميخواستم كسى بدونه كه من با دوست پسر دوست صميميم دوست شدم، من هم به مرور زمان به اون آقا دل بستم ولى چون هيچوقت ظاهرش رو نميپسنديدم بيشتر از دو سه روز كه ميديدمش ازش بدم ميومد ولى پشت تلفن خيلى رابطه خوبى داشتيم. (يه مورد كوچيك بگم كه من با مامانم هميشه مشكل داشتم و وقتايى كه با مامانم حرفم ميشد به اون آقا پناه ميبردم و باهاش درد دل ميكردم)
    اون آقا خيلى عاشقم بود، هر كارى ميخواستم نه نميگفت، و من هميشه بهش احساس نياز ميكردم. اينم بگم چندين بار خواستگارى اومدند و من رد كردم چون تيپ و ظاهرش اون چيزى نبود كه ميخواستم.
    بعد از چندين بار رد كردن، من كلا باهاش قطع رابطه كردم ولى اون هميشه بهم زنگ ميزد، تا اينكه من خطم رو عوض كردم، يك سال گذشت و اون آقا يك روز به خونمون زنگ زد و گفت كه داره ازدواج ميكنه، منم براش آرزوى خوشبختى كردم ولى تا صبح نخوابيدم، يه حس بدى داشتم. يك هفته بعدش بهش زنگ زدم كه گفت ديروز عقد كردم، خيلى گريه كردم و گفتم ميخوام بيام واسه بار آخر از نزديك ببينمت و باهات خداحافظى كنم، اونم قبول كرد. وقتى رفتم ديدنش كلى گريه كرد كه من اينو نميخواستم با اصرار خانوادم ازدواج كردم. من و اون آقا به صورت مخفيانه باز ارتباطمون رو مثل قبل ها كه هميشه تلفنى بود شروع كرديم. هميشه بهش ميگفتم كارمون اشتباست ميگفت نه من كه اونو نميخوام تو رو ميخوام و به مامانم اينا گفتم طلاقش ميدم، بگذريم كه چه عذابايى به اون دختر داد و بعد از چهار ماه اونا طلاق گرفتن. بعد چند ماه اومد خواستگارى من و من هم قبول كردم و نامزد شديم، خيلى زياد دوستم داست و برام ميمرد، هر كارى ميگفتم نه نميگفت، عاشقانه دوستم داشت. با هم رابطه جنسى هم داشتيم كه خيلى عالى بود. يعنى ميتونم بگم اون آدم تو دوست داشتن چيزى كم نذاشت برام.
    هفت ماه نامزد بوديم، اون موقع دانشجوى دكترى بود منم دانشجوى ارشد. از نظر مالى هيچى نداشت، تا ظهر ميخوابيد و شبا درس ميخوند. يه روز گفتم پس كى ميخواى برى دنبال كار و پول، واسه زندگى پول لازمه، گفت تو نگران نباش من دارم تلاش ميكنم يه كشور خوب بريم و زندگى كنيم. منم گفتم با وعده وعيد خالى كه نميشه زندگى كرد، گفتم منو مسخره كردى، دارى تنبلى ميكنى و منو گول ميزنى. سر اين جور چيزا دو ماه كامل اختلاف داشتيم و من به خاطر اين مسأله و ظاهرش كه هيچوقت نميتونستم قبول كنم گفتم ميخوام جدا بشم. خيلى سخت جدا شديم و خيلى دعوا و ناراحتى كشيديم هم من و اون هم خانواده هامون.
    چند ماه بعد از جداييم من با يك پسر ٣٧ ساله كه ديپلم بود و يك خانواده سنتى مذهبى داره ازدواج كردم. همسر الانم از نظر مالى وضع خيلى خيلى خوبى داره. خيلى هم چهره و تيپ خوبى داره. همسر من صبح تا شب سر كاره، واسه من وقت نداره، از نظر جنسى رابطه خيلى بدى داريم، همسرم ماهى يك بار با من رابطه داره، خانوادش خيلى مذهبين و اذيتم ميكنن، همسرم بهم محبت نميكنه، دوستم نداره، با كوچكترين بحثى كتكم ميزنه، فحش ميده و منو از خونه ميندازه بيرون. ولى خوب خيلى دست و دلبازه و تو رفاه كامل هستم.
    منم تو اين شرايط باز رفتم سراغ نامزد قبليم و تلفنى باهاش رابطه دارم، اونم همش غصه ميخوره، منم كه زندگيم جهنمه. بعضى وقتا انقدر نيازم زياده كه ميگم برم سراغ نامزد قبليم تا اون نيازهامو رفع كنه، ولى بعدش ميترسم، خيلى ميترسم از اين وضعيتم، نميخوام خيانت كنم، من چيكار كنم؟ طلاق بگيرم برگردم به نامزد قبليم؟
    شما می خوای همه چیز را با هم داشته باشی
    یه همسر خوش تیپ و جذاب و پولدار و عاشق پیشه و با محبت و رابطه جنسی عالی و ...

    یه مرد همه را با هم نداره، اما از ترکیب چند مرد می تونی این آرزو را برآورده کنی.

    اول باید بپذیری که هیچ آدمی کامل نیست. همه اشکالات و نواقصی دارند.

    بعد خیلی عمیق و جدی در مورد تعهد و اخلاقیات فکر کنی و تکلیف خودت را با این موضوع مشخص کنی
    (هم در دوستی خیانت می کنی، هم با مرد متاهل، هم زمان تاهل خودت ... کم کم داره همه چیز برات بی معنی می شه)

    ارتباطت را برای همیشه با اون آقا قطع کن و برو مشاوره حضوری در مورد زندگیت.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    alireza198 (شنبه 13 شهریور 95), fahimeh22 (پنجشنبه 18 شهریور 95), rayehe (یکشنبه 14 شهریور 95), ستاره زیبا (شنبه 13 شهریور 95)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 12:25]
    تاریخ عضویت
    1395-6-13
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما منو محكوم كردين ولى مشكل من اينجورى حل نميشه، من تو شهرستان هستم و همونطورى كه گفتم اين يه مشكليه كه نميتونم با كسى مطرحش كنم، اگه ميتونستم مشاور برم كه اينجا نميومدم. من الان به عنوان يه زن متأهل برم تو روى يه نفر بگم من وضعيتم اينه؟
    همسر من داره به من خيانت ميكنه ولى كسى اون رو محكوم نميكنه. تو زندگى من همه چيز ناخواسته به وجود اومده، اون زمونها وقتى ميديدم كسى اينقدر عاشقانه دوستم داره و محبت ميكنه نميتونستم راحت بذارمش كنار، وقتى اون ميومد گريه ميكرد و التماس ميكرد ميگفت تو فقط كنارم باش هرجورى كه ميخواى باشى كنارم باش، نميتونستم بگم نه. البته خيلى توضيح ميدادم نميشه ولى اصرارهاى اون باعث ميشد دلش برام بسوزه. اينم بهتون بگم كه اون زمونها كه من باهاش دوست شدم، دوستم باهاش كات كرده بود.
    من وقتى زندگيم رو با همسرم شروع كردم نامزد قبليم اصلا از گوشه ذهنم هم عبور نميكرد، تا اينكه بى تفاوتى و سردى و بى توجهى و خيانت هاى همسرم ديدم نامزد قبليم يادم افتاد كه چقدر عاشقانه منو پرستش ميكرد. وقتى همسرم نياز جنسى منو برآورده نميكرد ياد روابط عالى جنسى با نامزد قبليم ميفتادم و تو دلم ميگفتم اى كاش اون الان شوهرم بود، همه اينها باعث شد من شروع كنم ناخودآگاه همسرم رو با نامزد قبليم مقايسه كنم. وقتى هر روز از سر نيازم به رفتارهاى خوب اون فكر ميكردم يه طورى دلتنگش ميشدم و بالاخره بهش پيام دادم و چند بار فقط تلفنى حرف زديم. بهش از مشكلاتم گفتم، تا الان جز درددل و راهنمايى صحبتى نشده ولى هميشه به ابن فكر ميكنم كه اگه اون شوهرم بود چى ميشد. راستش الان ميبينم كه زندگى همش پول نيست، زندگى يعنى رابطه خوب و بامحبت، زندگى يعنى دوست داشته شدن.
    ميترسم از طلاق ولى زندگى اينجورى رو نميتونم ادامه بدم، اگه همسرم يه ذره دوستم داشت هيج وقت به اون نامزد قبليم فكر نميكردم.

  9. کاربر روبرو از پست مفید Sanaznavidi تشکرکرده است .

    alireza198 (یکشنبه 14 شهریور 95)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام
    این حرفا فقط و فقط توجیه کارتونه بهتره در مرحله اول به جای خیانت کردن بفکر درست کردن زندگیتون باشید و رابطه ات رو کامل با نامزد سابقت قطع کنی چون از همین درد و دل شروع میشه و امکان داره به جاهای باریک بکشه که دیگه هیچ برگشتی توش نیست
    تمام تلاشت رو برای درست کردن زندگیت بکن اگه دیدی نتیجه نگرفتی اون موقع به فکر طلاق باش
    به نظر من کلا موضوع برگشتن به نامزد قبلیت رو فراموش کن و یه تایپیک با موضوع راهنمایی برای حل مشکلاتی که توی زندگی با همسرت داری ایجاد کن
    اینجا کسی برای برگشتن به نامزد قبلیت حمایتت نمیکنه و همینطور که دیدی اکثرا محکومت کردن
    ولی اگه به فکر درست کردن زندگیت باشی خیلی از دوستان هم کمکتون میکنن
    ان شاءالله که مشکلاتتون حل بشه
    موفق باشید
    یاعلی...

  11. 3 کاربر از پست مفید alireza198 تشکرکرده اند .

    fahimeh22 (پنجشنبه 18 شهریور 95), ستاره زیبا (یکشنبه 14 شهریور 95), شیدا. (دوشنبه 15 شهریور 95)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 19 آذر 95 [ 01:34]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    503
    امتیاز
    6,319
    سطح
    51
    Points: 6,319, Level: 51
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    405

    تشکرشده 1,144 در 414 پست

    Rep Power
    77
    Array
    سلام.
    اگر همسرتون مشکل جنسی دارن چطور به شما خیانت میکنن؟! چرا مسئله خیانت همسرتون رو با خانواده مذهبی و سختگیرشون درمیان نمیزارید؟

    آیا شهرستانی که در اون به تحصیل دکتری مشغول هستید فاقد یک روانشناس یا حداقل استاد لایق مشورته که بتونید در مورد اینکه همسرتون شما رو از خونه بیرون میندازه باهاش صحبت کنید؟ واقعا این مسئله ایه که قابل پنهان کردن باشه؟

    شما بیش از ده سال با مردی رابطه داشتید و بالاخره بعد از شناخت کامل تمام زوایای وجودش تصمیم گرفتید ازش جدا بشید. الان چرا میخواید برگردید پیشش؟ نوین الگوی ایرانی "بد و بدتر" در وجود شما بیدار شده؟ عقل حکم نمیکنه که در حتی صورت طلاق، به فکر یک آدم معمولی باشید نه گزینه‌های منسوخ قیلی؟

    خواهش میکنم عبارت Bipolar Disorder رو گوگل کنید و ببینید چه میزان از خصوصیات گفته شده رو دارید؟
    من تخصصی ندارم اما به نظرم این دلیلیه که باعث شده یک سال از نامزد سابقتون دل بکنید؛ یک سال به شدت عاشقش باشید؛ دوباره تنفر به حدی برسه که در عرض چند ماه جدا بشید و باز سقوط در عشق... لطفا مقاله رو مطالعه کنید شاید اینطوری بشه احساسات متناقضتون رو توجیه کرد.

  13. 2 کاربر از پست مفید mahasty تشکرکرده اند .

    fahimeh22 (پنجشنبه 18 شهریور 95), شیدا. (دوشنبه 15 شهریور 95)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    دوست عزیز هیچکدوم از افرادی که تا حالا تو این تاپیک برات پیام گذاشتن نه شما رو میشناسن و نه باهات پدرکشتگی دارن.
    شما زندگیتو تعریف کردی. یه عده آدم اومدن و مشکلاتت رو گفتن حالا چرا ناراحت شدی و میگی نباید محکومت کنند?
    شما اگه توسط چند نفر محکوم شدی بخاطر اینه که اشتباهات وحشتناکی کردی. اگه زمانی که اون پسر ازدواج کرد جوگیر نمیشدی و جفت پا نمیپریدی وسط زندگیش، اون آدم از همسرش طلاق نمیگرفت بخاطر شما.
    مطمئنا آه و نفرین اون زنی که زندگیش رو با خیانتت ساقط کردی امروز باعث شده زندگیت اینقدر نابود بشه.
    سراسر زندگی شما پر بود از خیانت. الانم تیر خلاص رو زدی و در حالی که شوهر داری، با اون مرد مجدد رابطه برقرار کردی. ولی چون هنوز به رابطه جنسی نرسیده (که عنقریب خواهد رسید) فکر میکنی خیانت نکردی.
    خیانت فقط سکس نیست.
    وقتی شوهر داری و با یکی دیگه رابطه تلفنی داری اسمش خیانته.
    یه جا گفتی شوهرت بهت خیانت کرده. اگه این آدم مذهبی که گویا مشکل ناتوانی جنسی هم داره و از اول ازدواج فقط ماهی یکبارسمتت میاد، اگه این آدم بهت خیانت کرده واقعا، پس برو جدا شو. زندگی که هم کرد به زنش خیانت کنه و هم زن به مرد، اون دیگه اسمش زندگی نیست. لجنزاره.
    خواهر من. تا خرخره رفتی تو لجن. اگه به خودت نیای به زودی غرق میشی. ب

  15. 3 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    fahimeh22 (پنجشنبه 18 شهریور 95), ستاره زیبا (یکشنبه 14 شهریور 95), شیدا. (دوشنبه 15 شهریور 95)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    کلن روابط قبل از ازدواج فقط زندگی آدمی رو نابود میکنه.همه چیزش موقتیه.حتی سرخوشیاش.ولی سن ازدواج هم بالا رفته و انگار این مساله اجتناب ناپذیره و همه حق خودشون میدونن.پس خرده نگیریم اگر کسی دنبال کسیه که این روابط رو نداشته.مخفی کاری هم زشته.به حق انتخاب شخص احترام بزاریم.همونطور که گذشته شما به اون ربط نداره گذشته اون هم به شما ربط نداره پس به حق انتخاب هم احترام بزاریم.شاید هر دو طرف یکیو پیدا کردن که از گذشتشون گذشت.
    شوهرتون خیانتاش در چه حده و چجوری خیانت میکنه و چطوری شما فهمیدید.
    و این که ایشون مشکل جنسی داره یا نه؟

  17. 2 کاربر از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده اند .

    fahimeh22 (پنجشنبه 18 شهریور 95), شیدا. (دوشنبه 15 شهریور 95)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 اردیبهشت 96 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1395-5-06
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    760
    سطح
    14
    Points: 760, Level: 14
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    بنظر من شما اول از همه خودت باید بدونی دقیقا چی میخاهی اینطوری نمیشه که زندگی کرد ببین اولویتهای زندگیت چی هستش ؟ ارتباطتت رو با خدا قوی کن و نامزد قبلیتو کلا بزارش کنار چون فردا روز نامزدت تو رو نمی پذیره و اصلا نمیتونه بهت اعتماد کنه چون میبینه که تو داری خیانت میکنی الان شایدبهت نگه ولی فردا روز حتما میگه وبدون این راه که میری آخرش بیآبرویی وبدنامی وبدبختی هستش .
    اگه واقعا آن رو میخاستی نباید ازش جدامیشدی وحالا همین شوهرت رو بچسب و سعی کن ایمانت رو قوی کنی . بترس از روزی که همه باانگشت نشونت بدن اگه سند خیانتت افشا بشه آبروت جلوی پدرومادرت میره و دیگه هیچکس یک لحظه هم نگه ات نمیداره ‌. خواسته های جنسی ات رو با مهربانی بهش بگو و دنبال حفظ زندگیت باش اگه زندگیت رو ازبین ببری فردا روز کسی حاضر نمیشه بازنی که دوبار طلاق گرفته ازدواج کنه جز یکی مثل خودش وبا مشکلات فراوان .سعی کن زیاد توخونه تنها نباشی باشگاه برو کلاس برو خودت رو مشغول کن هر وقت یادش افتادی ذهنت رو منحرف کن به ویژگی های مثبت همسرالانت فکر کن . حتما حتما رمان برباد رفته رو بخون خیلی شبیه آن هستی و روی شخصیت خودت کار کن

  19. 3 کاربر از پست مفید asalak65 تشکرکرده اند .

    fahimeh22 (پنجشنبه 18 شهریور 95), ستاره زیبا (یکشنبه 14 شهریور 95), شیدا. (دوشنبه 15 شهریور 95)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.