سلام
من یه سالی هست که با یکی از دختر های محلمون از طریق گوشی ارتباط دارم. و اینطور هم نبوده که به عنوان دوستی رفته باشم جلو بعد وابسته شده باشم. همسایه هستیم و از بچگی با هم بودیم و بهش علاقه دارم.قرار بود امسال بعد کنکور بریم برای خاستگاری. اما دقیقا یه ماه مونده به کنکور خانوادش متوجه ارتباط ما شدن. و ارتباط بین ما قطع شد. اما از گوشه و کنار از هم خبر داشتییم. اوایل خانوادش خیلی عصبانی بودند. اما من یکی دو بار با پدرش صحبت کردم و گفتم که قصد من چیز بدی نبوده علاقه دارم به دخترتون و قصدم ازدواج هست.و منتظر بودم شرایط فراهم شه تا اقدام کنم. ایشون با این نصیحت هایی که اگه میخواستیش باید از راه درستش اقدام میکردی و عرف جامعه این موضوع رو قبول نمیکنه و از این قبیل حرف ها منو بخشید و گفت بعد کنکورش با خانواده تشریف بیار تا ببینیم قسمت چی میشه.اما متاسفانه یه کار احقمانه کردم. و برای دیدنش نصفه شب رفته بودم دم خونشون. چند باری همو دیده بودیم. اما این بار پدرش فهمیده بود. دیگه این بار خیلی خیلی عصبی شد و بهم گفت حاضر نیستیم حتی ریختتو ببینیم. و اگه صد تا دختر داشته باشم یکی بهت نمیدم. الان هم یکی از فامیل هاشون که از خیلی قبل پیش خاستگارش بوده و پدرش گفته بوده تا کنکورشو نده به فکر ازدواج نیستم. اونا هم دوباره اومدن جلو. و نسبت به من خیلی شرایط بهتری دارن. پدرشم از روی لج من گفته من کاملا راضی هستم اگه دخترم جوابش مثبت باشه مشکلی نیسست. متاسفانه من فعلا دانشجو هستم و منبع درامدی ندارم و سربازی هم نرفتم و میدونم هیچ جوره شرایط ازدواج ندارم. اما من و ایشون خیلی بهم علاقه داریم. میدونم ایشون هم جواب منفی میده به خاستگارش. الان نمیدونم واقعا چیکار کنم. چطور خانوادشو راضی کنم. میدونم کارم اشتباه بوده ولی دیگه ادم عاشق چیزی جز عشقش حالیش نمیشه. نمیتونستم تحمل کنم دوریشو. حداقل یه لحظه هم میشد دوست داشتم ببینمش. اما اتفاقات اینطور رقم خورد و خانواداش هم به شدت مخالف هستن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)