به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 آبان 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1393-8-03
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,490
    سطح
    30
    Points: 2,490, Level: 30
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    42

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    راهنمایی برای زندگی با مادرشوهر در یک ساختمون

    سلام
    مدت دو سال میشه در عقد هستم و قراره با مادرشوهرم و دو تا جاریم در یک ساختمون زندگی کنم. من همون اول ازدواج این شرط رو قبول کردم اما الان پشیمونم نزدیک مراسمم هستش همه کارا رو کردیم. اما اختلافاتی بین من و همسرم در این حین به وجود اومده. یک ماه مونده به مراسمم دقیقا شروع شد. همسرم تمام لوازم خونه خودش و مامانش و خاهرش با هم خریدن. برا خرید بهم اطلاع ندادن به جز یک مورد که خرید میز تلویزون بود. بهشم که گفتم میگه تقصیر خودت بود میخاستی اون حرف بهم نزنی. میخاستی اون موقع قهر نکنی . در صورتی که ایشون اول شروع کرد و حرف بد و بدتر رو ایشون زدش. من بعدش ناراحت شدم. هرکسی تو زندگی اشتباه میکنه اما ایشون داره بدجور تلافی میکنه. فوق العاده تند و عصبی هستش. حتی خانوادشم میدونن. موقع که خوبه خب واقعا مهربون و خوبه. اما در موقع عصبانیت هرچی از دهنش درمیاد بهم میگه و جیغ میزنه بلند بلند. منم جوابش نمیدم. خیلی روم شیر شده. همه میگن تقصیر خودته گذاشتی اینطور باهات رفتار کنه. ظاهرش ببینن میگن پسر خوبی. ولی از داخل موقع عصبانیت دعوایی. تمام حرفا هم به مادرش از من منتقل میکنه و جالبه که بعضی از حرفای اونا هم میاد بهم میگه. مثلا یکبار برام یک چیز خرید میگه فقطمادر و خاهرم نفهمن. در ضمن پدرشم فوت شدن.
    سر یک چیز شده بود گفتم برام بخر. رفته بود با خاهر و مادرش صحبت کرده بود گفتن براش نخر. گفت نمیخرم. گفتن نخر براش. دعوا بینمون به وجود اومد.
    به هرحال این اخلاقا داره. من هم مقصرم گذاشتم از اول اینطور باهام برخورد کنه و به اصطلاح سیاست زنانگی شاید بگم نداشتم. و ادم کم تجربه بودم برا همی خیلی تو زندگیم شکست وردم. از حق خودم نتونستم دفاع کنم.
    خلاصه بگم این برخورد اخر که باهام داشت یعنی لوازم مونده رو خودش خرید خیلی ازش ناراحت شدم و گفتم ارزش من ندارم برا تو و .......
    یک مدت با هم قهر بودیم بهش گفتم طبقه بالا خونتون نمیشینم. خونه رو جدا کنین. بعد یک هفته تماس گرفت. با پیام هم با هم صحبت کردیم. من خوب باهاش صحبت کردم دعوا نکردم. فقط حرف اخرم رو با جبروت زدم بهش. گفتم خونه رو جدا کنین من طبقه بالا نمیشینم.
    گفت اگه نشستیم نشستیم وگر نه مادرم به من هیچی نمیده. مادرش قبلا هم از لحاظ مالی که کار نداشته بود حمایتش میکرد. مادرش خیلی پسرش دوست داره بچه اخر هم هست شوهرشم فوت کرده. خیلی به پسرش وابسته هست. پسرشم خیلی به مادرش وابسته هست. و قبلا هم این مساله رو مطرح کردم همسرم گفت به هیچ وجه. اما تو پیام که گفتم بهش یعنی حرف اخرم زدم گفت یعنی جدایی؟؟ چطور برا زندگیمون تصمیم بگیرم وقتی بهت زنگ زدم پیام دادم. من گفتم جدایی نه خونه رو جدا کن دیگه هیچی نگفتش. الان یک هفته از اون موقع دوباره میگذره. شوهرم هیچ کار نکرده. از یک طرفم میدونم محاله راضی بشن خودش و خانوادش. با وابستگی شدیدی که همسرم و مادرش به هم دارن. از طرفی شرایط زندگی کردن تو اون ساختمون فکر میکنم سخته . شاید خوب نباشه. به همسر ادم هم بستگی داره که شوهرمم همه حرفا انتقال میده.
    نمیدونم چیکار کنم. از یک طرف زندکی و شوهرم دوست دارم و نمیخام از هم جدا بشیم. از ور هم شرط خونه گذشاتم و واقعا دوست دارم شوهرم قبول کنه شرایط خونه. الان سردرگمم و واقعا از این بلاتکلیفی افسرده شدم نمیئونم چیکار کنم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    درسته که واضحا شما قسمت های مربوط به خودتونو سانسور کردید مخصوصا قسمت های قهر و همکاری نکردن و لوس بازی واسه خرید و اینا و اونا هم معطل نکردن خودشون خریدن
    ولی بازم وابستگی ایشون از همین زندگی خیلی نزدیک با مادرش هم معلوم بود ولی بعد خوندن متنت و اون اجازه گرفتن های پشت سر هم و زیادی و تابعیت از اونا کلا تکمیل کرد پازل ایشونو
    در کل بگم اگه وارد زندگی در اون خونه بشی در واقع با کل خانواده ازدواج کردی و همه با هم زندگی میکنید البته در این مورد اگه دور از خانواده هم بودید همین بود در کل حتما خوب فکر کنید و مواظب باشید وابستگی ایشون به مادر کار دستتون میده اصلا به فکر تغییر نباشید چون اینجا مورد وابسته زیاد دیدیم تو انجمن که هیچ کدوم تغییر نمیکنن پس حواست باشه

  3. کاربر روبرو از پست مفید mehdi.ma.mm تشکرکرده است .

    farnaz35 (سه شنبه 09 شهریور 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 آبان 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1393-8-03
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,490
    سطح
    30
    Points: 2,490, Level: 30
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    42

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه من قسمت های مربوط به خودم رو سانسور نکردم. اولین خریدشون خرید فرش بود من اون موقع اوج امتحاناتم بود بهم گفت بیا . گفتم درس دارم شما برین من سلیقه شما قبول دارم. از اون به بعد و تیکه دیگه بدون من خرید گفتم چرا من نگفتی . گفتش برا که یک هفته که قهر بودیم نیومدی اشتی کنی. حالا این هیچ. اخرین دعوا سر اخرین خرید ما یعنی سرویس چوب بود که چندین و چند بار بهش گفتم با هم میریم ان شا..... بعد دعوامون سریع با خانوادش رفت خرید . گفتم چرا رفتنی گفت برا که این حرف گفتی.
    نمیدونم سر خونه رفتن چیکار کنم. یعنی واقعا نمیشه از سیاستهای زنانه استفاده کرد ؟ قابل تغییر نیست . پس چیکار کنم. از طرفی زندگیمو از دست میدم.

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    من نمیدونم این دوست دارم دوست دارم چیه که هی تکرار میکنید؟ خب دوست دارید برید بسوزید و بسازید! رفتنتون به اون خونه همانا و اوج گرفتن بدبختی ها و دعواها و خودخوری ها و دیدین جهنم به چشم هم همانا! ببین میتونی ببینی اخبار خونه ت سریع منعکس میشه به خونه ی مادرشوهر و از اونجام سریع مخابره میشه به خونه ی بقیه؟؟؟؟ میتونی تحمل کنی که وقتی چیزی میخوای بخری ابتدا باید مادر و خواهر همسرت نظر بدن که براتون لازمه یا نه؟؟؟ میتونی تحمل کنی هر روز که شوهرت میاد خونه و ممکنه چون خونه ی مادرشوهرتم همونجاس و از طرفی به هم این مادر و پسر شدیدا وابسته ن یه سر همسرت بره اونجا و گوشش پر بشه و بیاد خونه و دعوا را بندازه؟؟؟ میتونی تحمل کنی این بهونه گیری های بی موردشو؟؟؟ میتونی این مردی که از خودش اراده نداره رو بپذیری؟؟؟ قطعا با رفتنت به اون خونه فضولی اطرافیان با توجه به رفتار همسرت بیشتر عود میکنه!!!
    عزیزم مرض بقیه رو طبیعی جلوه نده! با این متنی که شما نوشتی شوهرتون تعادل شخصیتی و روانی نداره! اصلا این چه مرضیه یه عده دارن که دنبال بهونه ن برای پیش بردن اهدافشون؟ شما اصلا با هم یه هفته قهر کردین، این که موردی نیس ولی شوهرتون عقلش نمیرسه که اون یه هفته تموم میشه اما زن من که مثلا این وسایل چوبی رو 5 سال استفاده میکنه هر بار میبیندشون داغ دلش تازه میشه و سرد میشه از این زندگی و خود من؟؟؟
    یکم عاقل باشین با هر شرایطی که ادم کنار نمیاد، گذشت و فداکاری و نادیده گرفت یه حدی داره! اشتباهه محضه زندگی کنار والدین هر کدوم از 2 طرف!!! و بدتر از اون ازدواج افرادیه که به بلوغ فکری و اجتماعی و شخصیتی نرسیدن!
    ویرایش توسط nardil : چهارشنبه 10 شهریور 95 در ساعت 00:02

  6. 2 کاربر از پست مفید nardil تشکرکرده اند .

    farnaz35 (چهارشنبه 10 شهریور 95), mahasty (چهارشنبه 10 شهریور 95)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما شما میگی نمیخای زندگیت از دست بدی پس باید ایشون رو با همین شرایط واقعی بپذیری فقط دراینصورت میتونی راحت زندگی کنی پذیرش هرکس با تمام ویژگیهای خوب و بد وقتی بپذیری اونوقت میفهمی چطور رفتار کنی
    اولا اینکه ازونجا که همسر شما خودش جهزیه رو اورده پس حق بده به مادر و خاهرش که خودشون انتخاب کنن همونطور که وقتی یه دختر جهیزیه میبره خودش و مادرش میرن خرید این درمورد وسایل
    اما برای زندگی با اونها مطمین باش نمیتونی با این وابستگی مادر و همسر جداشون کنی درحالیکه از ابتدا هم پذیرفتی
    پس باییددددددد خودت رو با شرایط وفق بدی
    یعنی بگی خوب من الان درعین شرایطم حالا باید چیکار کنم
    شما فقط باید با همسرت و خونوادش بسیار مودبانه و محترمانه و کمی رسمی برخورد کنی اینطوری از ابتدا خط قرمزها براشون مسخص میشه
    بعدها خیلی کم رفت امد کن خونشون هرروز ناهار شام اونجا نرو اگه گفتن چرا نمیای بگو زحمت میشه و به همسرت بگو اونجوری اگه بخام هرروز برم سختشون میشه معذب میشن جوری بگو که راضی به زحمتشون نیستی مثلا نگو خوشم نمیاد راحت نیستم و ......
    هرگز پشت سر خانوادش پیش همسرت گلگی نکن حتی ازشون دفاع هم بکن اینطوری ورق برمیگرده و همسرت نیازی به دفاع از اونها و طرفداری ازشون در برابر شما نمیکنه
    یعنی خلا سلاحش میکنی
    من خودم از ابتدا همیشه طرفه خونواده همسرم رو گرفتم و همیشه جلو پشت سرشون ازشون بخصوص در خلوت پیش همسرم تعریفشون کردم
    همیشه به همسرم میگم برو بهشون سر بزن و این حرفم دقیقا باعث میشه همسرم خیلی هیجان برا رفتن نداشته باشه
    حتی اگه مادر شوهرم چیزی گفته که من ناراحت شدم فقط سکوت کردم همسرم خودش گفته ناراحت شدی ؟؟؟ گفتم اره ولی میدونم مادرت منظوری نداشته اون از دید خودش گفته همین اینطوری هم ناراحتیم رو نشون دادم هم نشون دادم مادرش درک میکنم و هم.....
    کلا سیاست یعنی خودت بذار جای دیگران دوست داری با خودت چطور برخورد بشه همون کار رو کن
    درمورد اینکه همسرت هرچیزی رو نگه وقتی باهم صمیمی هستین بهش بگو من همیشه اعتقاد دارم زن و شوهر تنها برای هم میمونن برا همین باید هوای هم داشته باشن نه بچه میتونه جای همسر رو بگیره نه خونواده و.......
    بارها وقتی باهم عاشقونه این این حرفها رو بزن و خودت بصورت عملی بهش نشون بده مثلا اگه دعواتون شد اگه همسرت پرسیدبه خونوادت گفتی بگو من هرگز دوست ندارم خونوادم درمورد تو بد فکر کنن میخام همیشه تورو پیش اونا بالا ببرم و.......
    کلا همسرت کم کم یاد میگیره که باید از انتخابش که شمایی دفاع کنهاما زمان میبره ولی شدنیه با تجربه میگم
    کلا هرچیزی رو به خونوادت نگو و به همسرت بفهمونذکه نگفتی تا ایشونم یاد بگیره
    ویرایش توسط ستاره زیبا : چهارشنبه 10 شهریور 95 در ساعت 00:32

  8. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    farnaz35 (چهارشنبه 10 شهریور 95), heaven65 (پنجشنبه 11 شهریور 95)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    همون طور که این یکی دوستمون اشاره کردن ایشون همینه اصلا هیچ حریمی رو نگه نمیداره و سریع فکر میکنه باید گزارش بده
    راجب اختلال شخصیت وابسته مطلب زیاده بخونی میبینی فقط بعضی ها که خودشون بخوان میتونن کمتر و حتی از بینش ببرن اگه میگفتی مادرش وقتی چیزی میگه نمیتونه رو حرفش حرف بزنه و دوست داره حتما رضایتشو در هر صورت جلب کنه میشد کارهایی کرد ولی ایشون وابستگی تا ته وجودش رفته و خودش این مریضیشو دوست داره و اصلا نمیتونه از بند رها بشه و اصلا تلاش هم نمیکنه پس هیچ راهی نیست دقت کن تو انتخابت
    ولی این راه حل ستاره زیبا در این مورد اثر نداره شاید اون مرد فقط دل تنگ خانوادش میشده و زیاد سر میزده بعد با اون کار ها کمی تغییر کرد ولی ایشون فکر نکنم نتونن یک تصمیم ساده هم بدون خانوادشون بگیرن
    شما میخوای برنامه یه تفریح چند ساعته رو با خرجی کم بریز بعد ببین ایشون میتونن اصلا حتی تصمیم کوچیک بدون تایید خانواده بگیرن یا نه؟اگه نه باید حتما احساس خطر کرد
    ویرایش توسط mehdi.ma.mm : چهارشنبه 10 شهریور 95 در ساعت 00:36

  10. 2 کاربر از پست مفید mehdi.ma.mm تشکرکرده اند .

    farnaz35 (چهارشنبه 10 شهریور 95), mahasty (چهارشنبه 10 شهریور 95)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    به نظر من حتما قبل از برگذاری مراسم و رفتن سرخونه و زندگی یه مشاور حضوری برید

  12. 2 کاربر از پست مفید abs تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 10 شهریور 95), farnaz35 (چهارشنبه 10 شهریور 95)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام عروس خانوم گل...مبارکهههه


    نزدیک شدن به مراسم عروسی نگرانی های خاص خودش رو داره...

    توی کشور ما با باب شدن رسوم مختلف و چشم و هم چشمی ها این موضوع برای عروس و داماد منبع استرس و اختلاف شده.

    شما توی این شرایط استرس زا قرار دارید و همسر شما هم به عنوان مرد خانواده حتما برای خودش دغدغه هایی داره از جمله دغدغه ی مالی .

    با خودت فکر کن و ببین آیا مشکلاتی که پیش اومده علتش مشغله های فکری قبل عروسیه؟

    اگر بله که خودت و همسرت رو دریاب و مدتی بی خیال دغدغه های عروسی بشو...آسون بگیر،بیشتر بخند و شاد باش ... حالا همسرت رفت و چیزی بدون تو خرید دیگه تموم شدش!

    تو بهش لبخند بزن و بگو این دفعه رو بدون من رفتی خرید خب اشکالی نداره چون انصافا سلیقت خوب بود می بخشمت ولی تکرار نشه هااااا...(به شوخی و لبخند و یکم ادا و اطوار).

    در مورد قهرم یه چنتا نکته بکم:

    من خودم خیلی دوست دارم قهر کنم حتی شده 5دقیقه هم باشه آرومم میکنه! اما نمی دونی چه اثری رو طرف مقابل داره. گاهی وسط قهر هستم بعد می بینم همسرم

    مظلوم شده چهرش . یه لحظه تصمیم می گیرم ازین کار نادرست(قهر) دست بکشم ،چون واقعا کاربیهوده ای هست.میرم پیش همسرم و خودمو لوس میکنم براش می بینم چقدر همسرم خوشحال میشه.حتی چند دقیقه هم با همسرت قهر نکن .قهر کار کسایی هست که بلد نیستن خواستشون رو قشنگ به طرف مقابل منتقل کنند.پس بهتره یادبگیری چطور خواسته هات رو خوب مطرح کنی.سر موضوعات الکی قهر کردن و زودرنجی رو ترک کن .جای وقت صرف کردن برای قهر!وقتت رو صرف تمرین کن که چطور خواسته هاتو به نحو احسن به همسرت منتقل کنی.

  14. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    farnaz35 (چهارشنبه 10 شهریور 95)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 آبان 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1393-8-03
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,490
    سطح
    30
    Points: 2,490, Level: 30
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    42

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما کامل در جریان زندگی من نیستید. ایشون علاوه بر سرویس چوب یک چند تا خرید دیگه هم بدون من انجام دادن. حتی یکبار بهش گفتم بدون من. گفت برا که یاد بگیری قهر نکنی. در صورتی که جفتمون مقصر بودیم بهش گفتم تو مقصر نبودی؟؟ حرفاش توجیه میکنه. اما موقعی که خوب باشه خوبه و دوسش دارم. اما از یک طرف زندگیم دوست دارم. از یک طرفم شرایط زندگیم سخت میشه اینطوری. اما به هر حال یکی باید کوتاه بیاد و از خودگذشتگی کنه. چرا من کوتاه بیام؟؟ باید با دو تا جاری و مادرشوهر زندگی کنم. تازه پدرشوهرمم فوت شده. مرد بالا سر زن باشه باز این خودش تو دخالت کردن خیلی تاثیر داره و مانع میشه. الان شرایط اینطوره. اخرین بار یک هفته پیش شوهرم گفتم دیگه پیام داد. بعد از اینکه کلی حرف زدیم باهم. حرف اخرمم زدم که من با این شرایط خونه نمیتونم زندگی کنم. الانم هیچ خبری از شوهرم نیست. واقعا این شرایط و این وضع نمیتونم تحمل کنم. خیلی دوست دارم تکلیفم زود مشخص بشه.

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 13 آبان 95 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1393-8-03
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,490
    سطح
    30
    Points: 2,490, Level: 30
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    42

    تشکرشده 12 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در این حد که اره مثلا شده من بهش پیشنهاد بدم بریم بیرون برا شام و قبول کرده متقابلا. یا مثلا چیزای دیگه. اگر خانوادش پرش نکنن خوب بوده و این رو حس کردم. البته خودشم عصبی هست. نمیدونم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.