به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    برهم خوردن عقد- خواهشا سریعا کمکم کنین

    سلام دوستان.
    من قبلا پست هایی گذاشته بودم و ازتون برای حل اختلافای خانوادگی کمک خواستم. من با نامزدم عاشق هم شدیم و باهم مدت بیش از یکسال اشنا شدیم که زیر نظر خانواده ها بود. از همون اول خانوادش مخالف بودند و ما کلی دردسر داشتیم. حالا که فقط چند روز به عقد مونده بود، امروز پدرش گفته بود که به دلیل مخالفتش دوست نداره تو عقد ما باشه و این بود که امروز ما دوباره یک بحران بزرگ داشتیم اونم چند روز مونده به عقد. از احساساتم نمیخوام بگم که حال خوبی ندارم، تو شوکم، انگار همه چی رو گم کردمو هزارتا حس بد دیگه که از خدا میخوام هیچ وقت گرفتارش نشین. سوالم در مورد رابطم با نامزدم هست. امروز وقتی این موضوع رو به من گفت خیلی سرد برخورد کرد و گفت چیکار کنیم؟ من عصبانی شدمو گفتم اگه خانوادم بفهمن همه چی به هم میخوره و اون گفت حوصلشو نداره و دیگه خسته شده. من جلوش یکی دو ساعت فقط گریه کردم و باهاش حرف زدم که چرا اینقدر سرد شدی ، اصلا مسئله پدرش دیگه برام مهم نبود فقط دلیل سردیشو نمیفهمیدم، و اون همش گفت انتظار داری چیکار کنم؟ راه حلی نمونده جز مطرح کردنش با خانوادت. قبول دارم که زیادی گریه کردم و خودمو ضعیف نشون دادم اما اون حتی یک بار دست نذاشت رو شونم و بگه کافیه! با اینکه بهش گفتم ولی گفت دیگه خسته ام و اگه موافقت کنند ادامه میدیم اگه نه که خیر!
    کلا گاهی سرد میشه و همیشه وقتی بهش میگم چرا میگه اشتباه میکنی اما دو سه روز بعدش میاد یک مشکلی رو بیان میکنه که اصلا فکر ادم بهش نمیرسه!
    این بار هم دو روزی بود سرد شده بود. فکر کنم به دلیل دعواهایی بود که تو خونش بود و از من پنهون کرده بود اما امروز فوق العاده بی حوصله بود. منم که کلی سرزنشش کردم که میدونم درست نبود اما دست خودم نبود عصبی بودم و این رفتار سردش بدترم میکرد. بالاخره با واسطه های زیاد قرار شد خاواده من کوتاه بیان تا مشکل حل بشه. گفت بیا بریم خونه و خواست منو برسونه خونه که خودم گفتم نه چون ازش خیلی دلخور بودم و همه دلخوریمم بهش گفتم (فکر کنم تند و تیز هم گفتم) خلاصه با چندبار اصرار قبول کرد که بره و حتی باهام دست نداده گفت خداحافظ!
    وقتی رفت نگاه کردم دیدم من موندم و کلی غم...پاشدم پیاده تا خونمون رفتم. تو راه یکی مزاحمم شد، یک بار نزدیک بود ماشین بهم بزنه که دیگه به خودم اومدم!!خیلی احساس بی پناهی کردم. از اینکه باباش این رفتارو کرد ناراحت بودم اما ناراتیم از خودش بود که چرا مسئولیت و تعهدی به من نداره، اون سرد بودنش، اون رفتنش، اون دفاع هایی که همیشه از خانواده اش میکنه و در عوض خانواده منو بی احترامی میکنه! خلاصه فکر کردم که من اشتباه کردم. من دوستش داشتم و دوست داشتم که باهاش خوشبخت بشم اما اون مرد من نیست!
    اومدم خونه و خبری نشد تا بعد از ظهر که پیام داد چیکار کنیم. من بهش گفتم اگه رفتار امروزت همیشگی باشه من نمیتونم ادامه بدم و از رفتارای تند صبحم هم معذرت خواستم. اما اون عذرخواهی که نکرد هیچی تازه یک سری ایراد از من گرفت و گفت دلیل سردیم این ایرادهاست از جمله اینکه زیادی حساسی و ضعیف، حریم خصوصی منو نگه نمیداری و همش میپرسی چی شده، همیشه تو مشکلات اولین کاری که میکنی گریس! دیدم باز هم تا خواست دلیل سردیشو بگه مثل همیشه تونست یک لیست از مشکلات بده که همیشه هم چیزی جز این باعث سردیش شده. مثل این بار که دعواهای خانوادگی خودشون سردش کرده اما همیشه به من نسبتشون میده ( البته فکر میکنم نا خوداگاه این کارو میکنه) خلاصه حرف زدیم و من توضیحاتی که فکر میکردم لازمه بهش دادم اما اون گفت تو میگی با اون اخلاق نمیتونی ادامه بدی منم اونم!
    راستم میگفت درسته هیچ وقت اینقدر سرد نبود اما گاهی تا حد کمی این طوری بود که من نمیذاشتم و همیشه برای شادیمون تقلا میکردم.
    حالا مشکل حل شده هرچند هر دو خانواده دلخورن اما بین ما دو تا مشکل هست. از یک طرفم میبینم این یعنی رسیدیم به اینکه باید ادامه ندیم، از طرفی این جدایی نزدیک عقد خیلی ازاردهنده است. نبودنش برام سخته چون خیلی خاطره باهاش دارم. اینو میدونم اما نمیخوام هم زندگی ناارامی رو تجربه کنم. فردا میخوام نتیجه قطعی رو بهش بگم. به نظرتون چیکار باید بکنم؟
    من الان اونقدری تو شوکم که نمیتونم تصمیم درستی بگیرم. تو رو خدا کمکم کنین بگین به نظرتون رفتارای امروزش اشتباه نبود؟ برای یک مرد بالغ قابل بخشش هست یا خیر؟
    ویرایش توسط Mahaneh : دوشنبه 08 شهریور 95 در ساعت 01:27

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    متاسفم لطفا بیشتر توضیح دهید
    سن شما و نامزدتون ؟
    مخالفت خانوادش بر اثر چه موضوعی هست ؟
    چرا شما نامزد هستین ولی دوست داری همدردی ایشان لمسی باشد ؟
    به نظر خودت زیادی خودت را عاشق پیشه نشون ندادید ؟
    زندگی که قبلش دعوا باشد زمانی که شروع شود اختلافات دو چندان میشود

    زندگی که بحث یک روز دوروز نیستش بلکه به اندازه تمام عمر انسان هست پس پایه های زندگیت را از همین لحظه محکم کن
    نامزدت خوب تشخیص داده شما زود رنج وحساس هستین
    موضوع را با پدرت در میان بگزار تا ایشان با خانوادش صحبت کنند و دلیل اختلاف را بدونند
    اگر پدرت به نتیجه مطلوب رسید و شما هم با خودت اتمام حجت کردین که با سختیها ست که به تکامل میرسین و صبور هستین
    و چون نامزدتون را دوست دارید ادامه میدهید ان وقت میتونی موفق شوی

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    متاسفم لطفا بیشتر توضیح دهید
    سن شما و نامزدتون ؟
    26 , 32
    مخالفت خانوادش بر اثر چه موضوعی هست ؟
    اینکه پدرش از اول میگفت خانواده من پرتوقع هستند و ازدواج ما فایده ای نداره. فکر میکرد من دختر لوس و پرتوقعی هستم اما خیلی باهاشون کنار اومدیم و همین باعث شد پدرش نظرش برگرده اما الان دوباره قضیه مهرویه رو بهونه کردند.
    چرا شما نامزد هستین ولی دوست داری همدردی ایشان لمسی باشد ؟
    ما رابطه در حد اینکه دستمو بگیره یا این چیزا رو داشتیم و به همین خاطر این به فکرم رسید ضمن اینکه من خودم لمسی هستم. البته صرفا نمیخوام حتما لمسی باشه حتی زبونی هم بود کافی بود اما دیروز بعد از این مشکل اون حتی حرفی به جز "خب حالا چیکار کنیم" و "بذار مادرم زنگ بزنه نزد"
    به نظر خودت زیادی خودت را عاشق پیشه نشون ندادید ؟
    چرا دادم خیلی زیاد. متاسفانه من زیادی اینجور بودم که امروز به من میگم مثل بچه ها رفتار میکنی و هرطور میشه سریع گریه میکنی. من دختر لوسی بودم و الان همیشه دوست دارم عشق بینمون باشه و محبت. اگه یک روز بهم درست نگاه نکنه اینقدر تو خودم به هم میریزم و به قول شما با کارهای مختلف خودمو عاشق پیشه نشون میدم که مثلا بهم توجه کنه. میدونم اشتباهه و گاهی سعی میکنم فاصله بگیرم که اتفاقا نتیجه هم میده اما از طرفیمن هیچ تجربه ای ندارم حتی تو خانواده و دور و بر تجربه رابطه بین زن و مرد رو ندارم. گاهی میگن شاید همه مردها همین طورن. یک روز عاشقانه یک روز هم جدی تر. وظایفشو انجام میده اما سرد برخورد میکنه اما گاهی هم میگم شاید اخلاقش سرده و نمیتونه هیچ وقت منو شاد کنه. با مشاور هم حرف زدم بهم گفت کمتر برون گرا باش تا به اون نزدیکتر بشی. میدونم ممکنه گاهی زیادی خودمو عاشق و پریشون نشون دادم و یا عین یک بچه خواستم که بهم محبت کنه.
    زندگی که قبلش دعوا باشد زمانی که شروع شود اختلافات دو چندان میشود
    درسته. منم ترسم از همین هست.
    زندگی که بحث یک روز دوروز نیستش بلکه به اندازه تمام عمر انسان هست پس پایه های زندگیت را از همین لحظه محکم کن
    نامزدت خوب تشخیص داده شما زود رنج وحساس هستین
    موضوع را با پدرت در میان بگزار تا ایشان با خانوادش صحبت کنند و دلیل اختلاف را بدونند
    اگر پدرت به نتیجه مطلوب رسید و شما هم با خودت اتمام حجت کردین که با سختیها ست که به تکامل میرسین و صبور هستین
    و چون نامزدتون را دوست دارید ادامه میدهید ان وقت میتونی موفق شوی

    الان پدرم با پدرش صحبت کرده ولی تو خانواده ما و حتما اونها همه یه طور سردن و بی میل. حتی من وقتی نظر میخوام که ادامه بدم یا نه کسی چیزی نمیگه. فکرشو بکن میدونم اشتباه که حساسم اما حالا اون ادم حساس تو این موقعیت قرار گرفته حس میکنم بزرگتر شدم اما خیلی رنج اوره! حتی مادرم درست نمیگه نظرش چیه. من با نامزدم صحبت کردم و گفتم بیشتر از همه بی احترامی کردنش برای من درداوره و این سردیش. اونم گفت سعی میکنه بی احترامی نکنه ولی قبلا هم قول داده بود بهم اما با کوچکترین مشکلی نسبت به خانواده من جبهه میگیره. در مورد سردیش هم گفت یک سری رفتارهای من باعثش بوده. اینکه حریمشو نگه نداشتم، یا زیادی حساسم و ...
    من بیشتر از همه از ادامه بی احترامی ها میترسم. از اینکه چند روز دیگه روز عقد هست و اگه برگزار بشه دو تا خانواده با بی میلی کنار هم چه فایده ای داره! از طرفی نامزدم میگه دوست داره ادامه بده و تلاششو بکنه. منم ازش یه کم دیگه زمان خواستم تا فکر کنم.
    یکی از دوستام پیشنهاد داد که بهش بگم نه و اون اگه منو واقعا بخواد باز هم پافشاری میکنه. به نظرتون این کار درسته؟
    الان تو مقطعی هستم که هرچند اگه تمومش کنم همه خاطرات این یک سال و خرده ای ازاردهنده هست اما دیگه بیشتر برای زندگی خودم نگرانم که باید چیکار کنم تا اینکه برای احساسم و عشق از دست رفتم. وقتی به تموم کردن این رابطه فکر میکنم ادامه همه کارهام سخته چون برای همش با هم برنامه داشتیم حتی برای بعضیاش نمیدونم چیکار بکنم. میدونم این احساسات زودگذر هست اما به هرحال میترسم روی تصمیم تاثیر بگذاره.
    وقتم خیلی کمه خواهشا کمک کنین تا نظراتتون رو بشنوم.

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 بهمن 95 [ 22:32]
    تاریخ عضویت
    1395-6-03
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    288
    سطح
    5
    Points: 288, Level: 5
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جز بحث سردی خونوداش و گاهی سرد شدن اون مشکل ندارین؟
    اختلاف نظری؟
    این ک هو نفهمین و..؟
    ینی الان فقط مشکل اینه ک خونوادش نمیان عقد و اون ب واسطه این اتفاقات سرد شده؟
    یا مشکلات دیگه ای هم هس؟

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    اینکه عنوان کردید مخالفت پدرش سر موضوع توقع شما بوده و کوتاه امدین خوب هست و زمانی ارزش دارد که قدر دان شما وخانواده باشند حداقل روی خوش نشان دهند
    ولی دقیقا سر چه موضوعی کوتاه امدین که دوباره علائم سردی نشون میدهند که سر مهریه ام کوتاه بیاین ؟
    یه جورایی خودتون را اویزون نشون ندادین ؟.
    مهریه شما چقدر تعیین کردین ؟
    ببین اگر میخواهی بهش بگویید نه باید پدر مادرت هم پشتت باشند تا به نتیجه نهایی که میخواهی برسی
    اگر اومد سراغت بگو با بزرگترم صحبت کنید هر چی بابا بگوید و قبلش با پدرت هماهنگ کنید
    همیشه میگویند جنگ اول به از صلح اخر هست
    و رفتارت را اصلاح کن چون نقطه ضعف دادی دستش
    اگر قرار بر ماندن شد لطفا کلید مرد اقتدار مرد و روابط جنسی از صوت دکتر حبشی را دانلود کن با دقت چندین بار گوش کنید موفق میشوی
    محکم باش محکم قدم بردار با شک و شبهه زندگی نکن
    برای شما ارزوی خوشبختی و سعادت میکنم

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    اااااااااااه که همه ی اتفاقاتی که برات افتاده رو با تمام وجودم لمس میکنم
    از طرفی فشار و نارضایتی همه جانبه از طرفی دل بی قراری که ارامش میخواد ارامشی که فقط با وصال به دست میاد

    ترس از دوباره عاشق نشدن

    ترس از فراموش نکردن خاطرات قشنگ

    ترس از شروع زندگی که طرف مقابلش عشقت نباشه

    پر از تردید پر از حس تحقیر شدن پر از حس دیده نشدن و نخواسته شدن
    استرس تصمیم گیری
    اشکی که هر لحظه اماده ی فرود هست و دیگرانو دچار توهم ضعیف بودنت میکنه
    غافل ازینکه همه ی اینها فقط بخاطر پاکی و عشقیه که تو وجودته که ضعیفت کرده

    میبینی که همه ی این هارو با تمام وجودم با تک تک سلول های بدنم تجربه کردم
    وقتی مادرم ازم خواست که جواب رد بدم و با شنیدن حرفش فقط اشکام بود که سرازیر شد و تعجب مادرمو دیدم
    وقتی مقاومت برادرمو دیدم و همه ی وجودم پر شد از نفرت از همه ی ادمهایی که میخواستن عشقمو ازم بگیرن

    فراموش کرده بودم که اینها از سر دلسوزیه
    گوش دلم کور و کر بود
    فقط عشقمو میخواستم فقط به راههای رسیدن فکر میکردم پر از سماجت پر از خواستن

    مخالفتها شدیدتر از اون بود که عقدی با حضور دو خونواده برگزار بشه
    تصمیم گیری وحشتناک بود هم پذیرفتنش از خونوادم هم خواستنش از همسرم و من این وسط فقط نظاره گر جنگ اطرافیانم برا تصمیم گیری راجع به زندگیم بودم

    بالاخره ازدواج کردیم با کوهی از دلخوری ها تحقیرها توهین ها گلایه ها دل شکستن ها تردیدها
    و الان اگرچه با تمام وجودم خوشبخته خوشبختم اما اگر برمیگشتم عقب شاید دیگه خودمو نمینداختم وسط اتیش

    ترس من از دوباره عاشق نشدن بود ترس من ازین بود دیگه عشقی به این اتشینی رو تجربه نکنم غافل ازینکه عشق تو خود ادمهاست هر لحظه که بخوان میتونن دوباره ایجادش بکنن
    ای کاش کسی اونموقع فقط یک کلمه به من میگفت و اونم این بود قدر خودتو بدون دختر

    حتی اگر زندگی خوبی داشته باشی مثل من حتی اگر زندگیت عجین باشه با عشق

    اشک ها و استرسها و حال امروزت نمیذاره خوشبختیت کامل بشه یک عمر اما و اگر و شاید باهات خواهد بود یه عمر ما نمیخواستیم ما مخالف بودیم باهات خواهد بود یک عمر

    اشکهای یواشکی بخاطر تداعیه خاطرات گذشته همراهت خواهد بود به خودت ظلم نکن و این ریسکو بکن که شاید امکانش بود با کسی ازدواج کنی که خوشبختیت صد درصدی شد
    اون زمان من میترسیدم که نتونم فراموش کنم اما گذر زمان بهم نشون داد که خیلی راحتتر از اونی که فکر میکردم میشد فراموش کردو به دست باد سپرد
    گذر زمان وقتی جواب سماجتمو داد تازه فهمیدم راهی که انتخاب کرده بودم سختتر از فراموشی بود

    عاقل باش یک تصمیم سخت اما عاقلانه بگیر
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
    ویرایش توسط sahar67 : دوشنبه 08 شهریور 95 در ساعت 15:40

  7. کاربر روبرو از پست مفید sahar67 تشکرکرده است .

    نیکیا (سه شنبه 09 شهریور 95)

  8. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    به هر حال ممکنه پدر و مادر و اطرافیان این اقا به واسطه ی طرز فکر اشتباهی که دارن، فرهنگ اشتباهی که هرگز هم تصحیحش نکردن، دور بودنشون از فضای منطق و عقل و شعور و درک متقابل، کوته فکر بودن و... هر نظری و هر عکس العملی داشته باشن! باور کن دوست من، خیلی از خانواده ها تو این مملکت هستن که اصولا عادت دارن مراسمات شادیشون مثل همین مراسم ازدواج با دعوا و گله و قهر و زهرمار کردن این روز باشکوه به کام عروس و داماد همرا باشه و شما باید اینو بپذیری! این گروه فکر میکنن همیشه اون چیزی که اونا با عقل ناقصشون فکر میکنن درسته و الباقی ملت اشتباه فکر میکنن، اینا همونایین که هیچ بویی از تحصیل و تمدن و فرهنگ و آداب معاشرت نشنیدن، اینا به کنار، چون اصلا مهم نیست و صرفا توی همون مراسم اتفاق میافته و تموم میشه اماااا چیزی که مهمه رفتار نامزد خود شماست، رفتار و گفتار و طرز فکر ایشون بسیار مهمه و باید به ریز ریز اون حساس باشی، اگر خودش سرده و تقلایی برای رسیدن به شما نمیکنه یا وقتی کنار همید بهتون خوش نمیگذره و نمیخندیدن و بی پروا راجب همه چیز صحبت نمیکنین و تو دعواها تقصر رو مدام گردن شما میندازه و هر رفتار زشت دیگه ای داره ساده از کنارش نگذر، مطمعن باش لایق رفتارهای بهتر از این هستی، به نظر من هم نه بگو و بکش کنار و ببین نامزدت برای بودن با تو چه کاری میکنه! چون تو دوست داشتنتو بهش ثابت کردی و دیگه تردیدی نداره که تو میخوایش و از این حیث خیالش راحته و میتونه اگر واقعا خواهان توئه برای به دست اوردنت هر کاری بکنه.

  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط fatemesh71 نمایش پست ها
    جز بحث سردی خونوداش و گاهی سرد شدن اون مشکل ندارین؟
    اختلاف نظری؟
    این ک هو نفهمین و..؟
    ینی الان فقط مشکل اینه ک خونوادش نمیان عقد و اون ب واسطه این اتفاقات سرد شده؟
    یا مشکلات دیگه ای هم هس؟
    دوست عزیزم سلام. ممنون که بهم جواب دادین
    مشکل که نمیونم بگم نداریم ولی در کنار هم ارامش داشتیم. من با خانوادش مشکلی ندارم هرچند مثل خانواده من نیستند ولی اذیتم نمیکنن. خودشم دستمو باز گذاشته در رفتار با اونها چون میدونه کار نادرستی در رابطه با خانوداش نمیکنم. در مورد اختلاف بین خودمون، چرا گاهی این سردیش منو ازار میده. قبل این ماجرا هم میشه که پیش بیاد و تا بهش میگم همیشه یک سری دلایلی میاره که واقعا دلیلش اونا نیست. تا حالا همیشه برمیگشته به مشکلات خانوادگی ولی اون مثلا به جاش یک ایرادایی از من میگیره و بعد که میخوام جوابشو بدم و بحث میکنیم تازه میفهمیم که مشکل مسئله بزرگتری بوده که تو خونشون اتفاق افتاده و اونو ریخته به هم.منتها من در موردش خیلی صبورم و اصولا به جز سه مورد در طول یک سال و هفت ماه ردی طولانی مدت دیگه ای نبوده و بعد یکی دو روز یا چند ساعت خوب میشه و برمیگرده.
    مشکل فعلی ما: اختلاف اون با خانواده من- اختلاف دو خانواده- سردی گاه و بیگاهش هست که منو ترسونده
    این رو هم باز بگم که من در مورد رابطه زوج ها خیلی بی تجربه ام. مطالعه میکنم اما از نزدیک ندیدم و واقعا بعضی چیزها رو نمیدونم که ایا بین همه پیش میاد یا نه. مثل همین سردی ها

  10. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما خوب توجه کن اگه ایشون همه معیارهای شما رو داره و همچنین ایشونم واقعا دوستت داره پس می ارزه که بخاطرش تلاش کنی اما همونطور که از نوشتهات پیداست کاملا کم تجربه ای تو همون پست اولت دقیقا چیزهایی که نامزدت به شما نسبت داده من دریافت کردم پس اگه اینجا بیای و ما راهنماییت کنیم و مطالعه بیشتری اینحا کنی همه چیز درست میشه
    دخترخوب اول چند تا چیز کلی بهت بگم زندگی بعد ازدواج هرگز سرشار از ارامش رویایی نخاهد بود همه زندگیها حتی عاشق ترینها هم زندگی کاملاااااااااا ایده الی ندارن پس دونستن این موضوع بسیار مهمه که تو ذهنت از زندگی تصور ایده ال نداشته باش
    دوم:چندتا چیز در همه مردا مشابه
    وقتی ناراحتن تو غار تنهاییشون میرن میخان کسی بهشون گیر نده
    سوال پیچ نشن واین رو بصورت سردی نشون میدن و بعد چند روز خودشون جلو میان
    مردا از زنهای غرغرو گریه او واویزون متنفرن
    وقتی ازجایی ناراحتن فقط میخان همسرشون باهاش همدردی کنه و اصلا سرزنش نشن حتی اگه حق باهاشون نباشه اما اون لحظه متنفرن از سرزنش و نصیحت
    الان شما هیچ کاری نکن فقط اروم باش و با ایشون ارام و محترمانهبرخورد کن
    خودش پیگیر کارها خاهد شد و با اشتیاق خانواده شما و خودش راضی خاهد کرد
    الان با این برخوردهای شما پیش خودش میگه این دختر به این بداخلاقی اصلا ارزش مخالفت با خونوادم داره!!!!!!!!!

  11. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    میشل (شنبه 13 شهریور 95)

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 اسفند 02 [ 21:46]
    تاریخ عضویت
    1395-4-24
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره زیبا نمایش پست ها
    سلام عزیزم متاسفم اما خوب توجه کن اگه ایشون همه معیارهای شما رو داره و همچنین ایشونم واقعا دوستت داره پس می ارزه که بخاطرش تلاش کنی اما همونطور که از نوشتهات پیداست کاملا کم تجربه ای تو همون پست اولت دقیقا چیزهایی که نامزدت به شما نسبت داده من دریافت کردم پس اگه اینجا بیای و ما راهنماییت کنیم و مطالعه بیشتری اینحا کنی همه چیز درست میشه
    دخترخوب اول چند تا چیز کلی بهت بگم زندگی بعد ازدواج هرگز سرشار از ارامش رویایی نخاهد بود همه زندگیها حتی عاشق ترینها هم زندگی کاملاااااااااا ایده الی ندارن پس دونستن این موضوع بسیار مهمه که تو ذهنت از زندگی تصور ایده ال نداشته باش
    دوم:چندتا چیز در همه مردا مشابه
    وقتی ناراحتن تو غار تنهاییشون میرن میخان کسی بهشون گیر نده
    سوال پیچ نشن واین رو بصورت سردی نشون میدن و بعد چند روز خودشون جلو میان
    مردا از زنهای غرغرو گریه او واویزون متنفرن
    وقتی ازجایی ناراحتن فقط میخان همسرشون باهاش همدردی کنه و اصلا سرزنش نشن حتی اگه حق باهاشون نباشه اما اون لحظه متنفرن از سرزنش و نصیحت
    الان شما هیچ کاری نکن فقط اروم باش و با ایشون ارام و محترمانهبرخورد کن
    خودش پیگیر کارها خاهد شد و با اشتیاق خانواده شما و خودش راضی خاهد کرد
    الان با این برخوردهای شما پیش خودش میگه این دختر به این بداخلاقی اصلا ارزش مخالفت با خونوادم داره!!!!!!!!!
    ممنون از پاسخ دلسوزانتون
    درسته من خودم هم با صحبت های شما و نامزدم موافقم و فکر کنم این حداقل یک نقطه قوت هست که مسدونم عیب کار کجاست.
    این مدت دارم سعی میکنم مطالعه کنم و بهتر رفتار کنم. رفتارهای کودکانه ام رو کم کردم و داروشکر همه چیز بهتره.
    میشه اگه کتابی یا هر چیزی هست که فکر میکنید میتونه تجربمو در رابطه با این موارد بالا ببره بهم معرفی کنین؟
    ضمنا همون طور که شما گفتین، چند روز پیش نامزدم با خانوادم صحبت کرد (یک بحث فوق العاده شجاعانه و مردونه) و مشکلات رو حل و فصل کرد به حدی که بعد از اون خانواده من تا حد زیادی مخالفت هاشون کم رنگ شده بود.
    بعد از اون جلسه فکر میکنم انتخابم درست بوده و ایشون ارزش تلاش کردن رو داره. از علاقش مطمئن بودم اما الان از مسئولیت پذیری و توانش هم مطمئن تر شدم. فقط لطفا اگه چیزی به فکرتون میرسه بگین تا من تجربه های زندگی مشترک و رابطم رو بالا ببرم. (به خصوص که نامزد من اتفاقا تجربه زندگی مستقل، سخت، رابطه با ادم های مختلف رو داره)

  13. کاربر روبرو از پست مفید Mahaneh تشکرکرده است .

    میشل (شنبه 13 شهریور 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بررسی شایعات اینترنتی
    توسط sara 65 در انجمن معرفی سایر سایتهای جذاب از نظر شما
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 29 بهمن 92, 00:01
  2. من سریعا به دخترا وابسته میشم.
    توسط arash7591 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 خرداد 91, 10:57
  3. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  4. تنبلی. بیعشقی و اهمال کاری
    توسط sosan در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 اردیبهشت 87, 16:56

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.