به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

Hybrid View

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 تیر 98 [ 15:53]
    تاریخ عضویت
    1395-6-06
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    2,224
    سطح
    28
    Points: 2,224, Level: 28
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    مادر زنم داره باعث اختلاف میشه، خواهش میکنم کمک کنید

    ببخشید اگه غلط دیکته ای زیاد دارم چون از ۱۳ سالگی در دانمارک زندگی کردم. ‎مضوع از اینجا شروع میشه که بعد از ۱۲ سال به ایران برگشتم تا با دختر خاله سومم که بهش اینترنتی دل بسته بودم ازدواج کنم. از اولش که شروع به ایمیل دادن به این دختر کردم یه چیزی ته دلم میگفت این دختر رویاهای تو. مهرش به دلم نشسته بود. وقتی رفتیم ایران از جایی که من جزو مشمولین حساب میشدم تا ۳ ماه سالی اجازه داشتم ایران باشم و قبل از ۳ باید خارج میشدم که گرفتار ممنوع خروجی و سربازی نشم.

    ‎روز سوم که شد تصمیم گرفتیم با مادرم برای دیدار فامیلی به خونشون بریم، نه خاستگاری. رفتیم و زیاد تول نکشید که بابای همسرم گفت بریم سر اصل مطلب. ما هم رفتیم و هرچیزی که راجب خودم بود بدون هیچ شیله پیله ای ریختم بیرون. باباش بین حرفا بعضی وقتا از مادرم سوال میکرد که ما کی میتونیوم بیایم اونجا و جالب اینجا که دوست داشتن ۳ تایی یعنی با برادر خانومم که اونمقع ۱۵ سالش بود. بیان. البته ما گفتیم امکان پذیر نمیتونه باشه به خاطر سن کم خودشون، ولی گفتن تک به تک هم که بیایم خوبه.

    ‎مادرم بهشون قول داد که ۱ سال از اومدن دخترتون بگذره هم اون میتونه بیاد هم شما میتونید بیاید. حتی دفعه بعد که باهاشون قرار گذاشتیم بابای همسرم از مادرم پرسید خانوم ... پس متمان هستدید سال دیگه ما همه اونجاییم و مامانم هم به خنده جواب داد همتون که نه ولی ایشالا یواش یواش میاید. این وسط من و همسرم قرق عشق هم بودیم. که ۲ هفته بعد رفتیم نشستیم پای میز عقد. قبل از این من به خانومم گفته بودم که من اینبار دفعه اول و آخریه که میام ایران. اون هم قبول کرده بود. گفتم ۵ تا بچه میخام قبول کرد. چیزی نبود من بگم اون موقع خانومم قبول نکنه. حرف مهریه اومد وسط من گفتم ۵۰۰ تا، مادر خانومم گفت تو خانواده ما ۱۰۰۰ کمتر نمیکنن. منم گفتم حالا کی داده کی گرفته ۱۳۷۰ تا. شیر بها که تا حالا نشنیده بودم کفت همه میگیرن ولی اون نمیگیره. این سنتا و این حرفا برام همش جالب بود.

    ‎قرار شد بله برون و عقد و اونا بگیرن عروسی و ما. تو هیچی کم نزاشتیم، هر انگشتری و لباس عروسی اونا بخان، مهمونای اونا ۲۵۰ نفر بود سر عروسی مال ما ۵۰ نفرم نمیشد، تو بهترین باغ با ۷ نوع غذا و ... سرتون و درد نیاریم، با مادرم گفتیم میخان از دخترشون جدا شن بزار هیچی تو دلشون نمونه. بله برون و که خونه خودشون جشن گرفتن که همه خودمونی بودن حدود ۳۰ نفر. مادر زنم میخاست پدر زنم و از بالکن طبقه ۴ پرت کنه پایین چون میوه زیاد گرفته بود. غذا هم آماده از بیرون سفارش دادن. سر عقد هم همه رفتیم مهزر و بعدش بیرون یه رستوران خیلی متوسط چلو کباب دادن و اکثرا رفتن خونشون. بماند که خودمون برگشتیم بزن و برقص کردیم.

    ‎بعد از عقد تو مبایل خانومم مسیجی دیدم که معلوم بود از طرف یه مرد. خانومم دید من اون و دیدم ولی من به روم نیاوردم. خانومم مبایل و ورداشت و اون و پاک کرد. من که از این مضوع شکه شده بودم رفتم رو بالکن نشستم. انگار تمام دنیا رو سرم خراب شده بود. خانومم اومد بالا و من بگو اون بگو آخر بهش گفتم دیگه نمیشه. من با شک زندگیم و ادامه نمیدم. خانومم زد زیر گریه و گفت اون تکست از طرف یه مرد به مادرش بوده. احساس کردم راست میگه و باورش کردم. باورم هم درست بود.

    ‎خرج عروسی ما دورو ور ۴۰ میلیون آب خورد. در صورتی که ۲ تا جشن اونا فکر نمیکنم بیشتر از ۲/۳ میلیون تومن تموم شده باشه. حالا من حرف این خرج هارو میزنم به خدا من همچین آدمی نیستم، ولی در طول این چند سال انقدر شنیدم که ۱۰ میلیون جهیزیه خانومم و چندبار به سرش زدن و به من منت گذاشتن منم میگم. ۱ ماه خونشون بعد از عقدمون مهمون بودم. مادرش تهمل نیاورد و چند بار با شوهرش دعواش شد و چه فحش و کتک کاری، البته فقط مادره میزد و میگفت. اشتباه من تو این مدت این بود که تو خریدای عروسی و خیلی چیزای دیگه مادر زنم به همسرم خط میداد و وقتی اون به من میگفت با اینکه میدونستم حرف دل مادر زنم قبول میکردم و این زمینه سازی بود که اون خودش و تو تصمیمات و زندگی ما دخالت بده. یک بار موقع برگشتن به انگلستان که نگذاشتن من پرواز کنم به خاطر اینکه برگه ویزام کپی بود و اوریجینالش و گم کرده بودم. وقتی برگشتیم خونه مادر زنم شروع کرد به داد و بیداد و اینکه اگه من میدونستم دخترم و نمیدادم و ... وقتی من گفتم روز اول من به شما گفته بودم، جواب داد که فکر کرده من شوخی میکنم. من با بلیط بعدی که ۴ روز بعد بوک کردم رفتم ولی با چیزایی که تجربه کرده بودم اصلا خوشحال نبودم.

    ‎آرزوم این بود که رابطه خانوادگی خوبی با خانواده خودم و خانواده همسرم داشته باشم ولی این امکان پذیر نبود. بعد از برگشت ما فهمیدیم که اگر همسرم و قانونی بخایم بیاریم ممکن ۴/۵ سال طول بکشه. خانومم به من فشار آورد که حرف مردم و این و اون و بابام میگه خوبیت نداره من و تو باید پیش هم باشیم و ...
    ‎یکی و پیدا کردیم ۲۴ میلیون خرج کردیم که خانوم ما مثل خانوما با ویزا بیاد پیش ما. از این پول ۱۰ میلیون جهازی هم خرج اومدن خانوم ما شد که نصف خرج اومدنشم نشد.

    ‎از روزی که خانومم پاش و گذاشت پیش من حرفها از ایران درست شد. که ما کی میاییم اونجا. سفارت ایران که بسته شده بود و مردم برای ویزا باید به ترکیه یا دبی مسافرت میکردن. پا فشاری میکردن که ما دوتایی میخایم بیایم و مستقیم میخایم بیایم. و شروع کردن گفتن مادر تو به ما گفته بود ما مستقیم میتونیم بیایم و اون سر مارو کلاه گذاشت و ...

    یه بار که باباش با بابام حرف میزدن بابای خانومم به شخص من بی احترامی کرده بود و مادرم و کلاه بردار خطاب کرده بود و برگشته بود گفته بود ما کلی پول خرج کردیم دخترمون و بفرستیم. پدر ما گفته بود مرد حسابی مگه دخترت و فروختی و حرفشون شده بود و تا الانم با هم حرف نمیزنن خدارو شکر. مادر پدر من البته خیلی وقت جدا شدن.

    بچه اولمون تو راه بود و حرف سیسمونی اومد وسط. گفتن ۴/۵ میلیون الان جهازی میدن و تازه خیلی هم زیاد. به خانومم گفتم نمیشه اونا تخت و کمدو بگیرن و بقیش و من بگیرم و آخرش همش به اسم اونا تموم بشه. یا همه خرجش و که همون حدود ۱۰ میلیون میشد اونا بدن یا همه را خودم میدم. البته عروسی ما سال ۸۹ بود و بچه اواخر ۹۲ به دنیا میاومد و نرخ تومن به یورو. خیلی تقییر کرده بود.

    خلاسه اونا کل سیسمونی و دادن، دستشونم درد نکنه، چندین بار هم گفتن و من تو جواب گفتم به دختر و نوتون دادید دستتون درد نکنه. میخاستیم تابلو فرش از ایران بخریم که بابای خانومم گفت جایی و میشناسه تا با کیفیت تابلو برامون بگیره. گفت یه تابلو با قابش دورو ورای ۹۰۰ تومن تو سال ۹۳. من شنیدم یکی تابلو ابریشم کرفته با ۱۷۰۰۰۰۰ تومن ولی تابلو ما نخ معمولی بود.

    به مادرم که ایران بود گفتم بره سوال کنه شاید اینا چون گفتن میخایم بفرستیم دانمارک یارو داره میچاپشون. مادرم رفته بود سوال کرده بود و گفته بودن تابلو ۲ تایی ساخته میشه و جفتش و خودتون باید. وردارید با قاب ۴۵۰ تا ۵۰۰ تومن میشه. من که این حرف و باهاشون در میون گذاشتم شروع کردن که مادر تو مارو دزد کرده و این چه کاریه. خلاصه یه قیامت دیگه.

    اینم گذشت. احساس میکردم همسرم نسبت به خانواده من مخصوصا مادرم یه حس تهاجمی پیدا کرده. مادر منم که فهمیده بود رابطش و با ما کمتر کرده بود که خدایی نکرده دل رنجی بین خودش و عروسش پیش نیاد. من هر کاری کردم نفهمیدم. هرچقدر از خانومم پرسیدم چیزی بهم نگفت تا اینکه تو خونه دستگاه شنود کار گذاشتم.

    دیدم اکثر زمان روز و خانومم با مادرش حرف میزنه و مادرش فقط داره به مادر من بد و بیراه و چه فحش های رکیکی میده. و همسر من هم گوش میکرد و همه حرفهای مادرش و تایید میکرد. شکه شده بودم. چون ما همچین چیزایی نداشتیم و ندیده بودم. مادر من همیشه به من میگفت زن تو خوبه و براش همه کار بکن. یه زندگیت و بچه هات بچسب ولی من چیزای دیگه ای میشنیدم. چند وقت به روم نیاوردم تا یه روز دیدم اینا واقعا هرچی از دهنشون در میاد دارن میگن. رفتم خونه و طاقتم به سر اومده بود.

    دلم از عشقم شکسته بود. بهش گفتم نمیخام این عشق به نفرت تبدیل بشه. ما زندگیمون آینده ای نداره و باید تمومش کنیم. فهمید من همه چیز و میدونم و گفت هرکاری بگی من میکنم من عاشقتم. گفتم مکالماتت و واسه یه مدت کوتاه قطع کن که اونا هم بفهمن اشتباه کردن و سعی کن همیشه با هم باهاشون تماس بگیریم. تا یک سال اینکارو کردیم و بعد خودم بهش گفتم قصد من جدایی تو از مادرت نبوده. حیون هم اینکارو نمیکنه، ولی الان بعد یک سال همهچیز خیلی بهتره و هیچ دل رنجی از کسی نیست. خودشم قبول کرد و گفت راست میگی. قرار شد یه خط جدید بگیره و شمارش و به اونا بده ولی مواظب باشه اشتباهات قبلیش و تکرار نکنه.

    تو این دوران بود که مادرش با کسی آشنا شده بود و به قول خودش نه یه دل هزار دل عاشقش شده بود. سر زایمان دوم میخاستم براش دعوتنامه بفرستم که بالا سر زنم باشه که آخره کاری دبه دراورد که پول نداریم. چند وقت بعد گفت که حامله شده و میخاد بچه رو نگه داره. کمی که گذشت به رابتشون با اون مرد مشکوک شدیم و فهمیدیم بیشتر به خاطر اون بوده که نیومده و بچه در اصل مال اون شخص دوم.

    همچین چیزایی تو عمرم تو فیلمها هم ندیده بودم. مادر خانومم به همسرم میگفت عاشق اون و بچش و میخاد نگه داره. این در حالی بود که هنوز با پدر خانومم زندگی میکرد. ۴ ماهش بود که فهمیدن بچه مشکل منگلی داره و اون و بچه رو کورتاژ کردن و عملا جلوی بچه دار شدنش و گرفت چون دکتر گفته بود تو سن شما درجه مریضی بچه خیلی بالاست. بعد به شوهرش گفته بود میخاد ازش جدا بشه و پدر خانومم چند وقتی بستری سی سی یو بود، در سورتی که اون مرد به به زنش نگفت میخاد ازش جدا بشه. این مضوع باعث شد. از هم جدا بشن.

    من دیگه عملا مادر زنم رو جدیترین تهدید واسه آینده زندگیم میدیدم. از همسرم خاهش میکردم رابطش و با اونا مهدود کنه ولی گروه تلگرام و اپ های اینترنتی عمون نمیداد. خانومم از هر روز زندگیمون عکس میگرفت و میفرستاد و اونا هم همینتور. یک بار ایمیلی با مادر خانومم بگو مگو کردیم و اون به مادر پدر من فحش داد ولی من با عدبانه جوابش و دادم و رابطه رو قطع کردم که خودشم فهمید و خیلی زود باهام دوباره تلفنی حرف زد.

    این جریانا گذشت تا این اواخر دیدم پا فشاری میشه که شما باید بیاید ایران تا کار پاسپورتی خانومم درست بشه. خانومم که تا ۶ ماه پیش میگفت من هم دوست ندارم هیچوقت به اونجا برگردم دیدم پا فشاری زیادی داره رو این مضوع میکنه. بهش گفتم واسه خوشحالی تو همه کار میکنم ولی تا جایی که در توانم باشه. گفت نه، تا توان نمیشه و باید و الا و بلا هر کاری کنی که بریم. و برای اولین بار رو من دست بلند کرد. من هیچوقت رویه زن و بچه دست بلند نمیکنم و اگر کسی هم ببینم نمیتونم ساکت بشینم.

    هیچ کاری نکردم ولی گفتم با این کارت دیگه هیچوقت دنبال کارام نمیرم که ایران برم چون دنبال حرف و حدیث و دردسر نیستم و میدونم این خاستت فقط از ته دل خودت نیست. من ازدواج نکردم واسه این چیزا. ازدواج کردم که به آرامش برسم. فرداش تو گروه تلگرامی نوشتم میخاستم یک بار به خاطر عشقم خوشحالش کنم و به ایران بیام ولی اون کاری کرد که پاسپورتی که داشتم و جر دادم و دیگه نمیخام سر این مضوع با کسی بحث کنم.

    مادر خانومم شروع کرد تو بچه من و تو غربت یک سال تلفنش و گرفتی، تو آدم نیستی. ما نباید افتخار میدادیم با خانواده شما وسلت کنیم و شروع کرد به فحش های رکیک دادن به من و لعنت فرستادن به پدر و مادرم. من که شکه شده بودم و نمیخاستم کاری کنم که باعث اعساب خوردی تو خانواده خودم بشه. فقط گفتم همه میدونن شما کی هستید و چیکارا کردید و دیگه نمیخام هیچوقت باهاتون کاری داشته باشم.

    بعد از خانومم خاستم بین زندگیش و اونا یکی انتخاب کنه ولی درجا پشیمون شدم، چون دوست ندارم کسی از دختر من هم این رو بخاد. خانومم به مادرش گفت نباید به شوهرم و عشقم همچین فحش هایی میدادی و اون تو جواب گفت شوهرت عاشق تو نیست و داره ازت سو استفاده میکنه. (دوست پسرش) عشق واقعی که هر هفته میره سر خاک مادرش و دست بوس باباشه. این در صورتی که اون مرد خودش زن و ۲ تا بچه داره و رازی به جدایی از اونا نبوده بخاطر مادر خانوم ما و همسر من هم از این حرفا ناراحت شد و فحشی به اون شخص داد که در جواب هر فحشی مادرش بلد بود به من و خانوادم داد.

    من که دیگه تصمیم ندارم واقعا هیچ رابطه ای با اونا برقرار کنم و به همسرم گفتم روزی اگه خاستی ببینیشون میریم ترکیه و میتونی بری هتل اونها و ببینیشون. ولی واقعا از یه مشاور کمک میخوام تا برای آیندم تصمیم بگیرم. من عاشق زن و ۲ تا بچم هستم و ۶ سال از زندگیمون میگذره. نمیخام هیچوقت این عشق تموم بشه. نمیخام بچه هام بی پدر بزرگ بشن. خواهش میکنم راهنماییم کنید.

    من هم حتما مشکلاتی داشتم ولی زندگیم و دوست دارم و میدونم اگه زودتر بجنبم میتونم مانع بروز چیزهای بدتر بشم. احتیاج به راهنمایی شما دوستان عزیز دارم تا تصمیم گیری کنم. مرسی.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام دوست عزیز

    پیشنهاد من اینه که با همسرتون در دانمارک به زوج درمان مراجعه کنید و در مورد مرزهای زندگی تون و قوانینی که باید بر اون حاکم باشه توافق کنید. هر دوی شما حتما نیاز دارید که روابطتون رو تا حد ممکن با خانواده ی همسرتون محدود کنید ولی این کار رو با راهنمایی متخصص انجام بدین تا مشکلی پیش نیاد.

    این رو هم اضافه کنم که من شخصا خیلی آدم لیبرال مسلکی هستم ولی اصلا خوشحال نمی شم که پارتنر یا همسرم با مادرش که تا این حد خیانت کاره رابطه ی نزدیکی داشته باشه چون این حس رو به من منتقل می کنه که کار مادرش براش خیلی قبیح نیست. به شما حق می دم که تا این حد نگران و پریشان باشید.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 تیر 98 [ 15:53]
    تاریخ عضویت
    1395-6-06
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    2,224
    سطح
    28
    Points: 2,224, Level: 28
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    مرسی از شما Amina جان

    به نکته حساسی اشاره کردید. من خیلی چیزها رو خیلی جزعی بیان کردم. مثلا مادر خانومم تو حرفاش با همسرم میگه من عاشق شدم و با هرکسی نبودم. بابای شما شوهرم و همه کار برام میکنه، اون شخص هم عشقم و راست هم میگه شوهر ایشون از همه چیز آگاه هستن و یه جوری موفق میشن به روی خودشون نیارن. ولی من خیلی بارها به همسرم تاکید کردم که من و اکثر مردهای دیگه مثل بابای شما نیستیم. و از. این ناراحت میشم که این چه جور حرفی که یه مادر به دخترش میتونه بزنه! یعنی چی؟ یعنی میشه اینکارو کرد؟

    من شوهر و پدر مسولیت پذیری هستم. روزی اگر بدونم همسرم دوستم نداره یا حتی بگه داره حسش بهم کم میشه میرم چون نمیخام باعث زجر کسی که دوستش دارم بشم. فقط خاستم اینه که جوری زندگی کنه لایق بچه های من باشه و اونا کمبود بی پدری نکنن، ولی اگر خیانت در کار باشه هیچ توجیهی نداره و اون موقع من نمیدونم چیکار میکنم. تو بد مخمسه ای گیر کردم. فقط خوشحالم که همسرم پشت من و میدونم عاشقم، و من سعی دارم این حس همینجوری بمونه.

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    مادر همسرتون آدم عجیبی هستند. ایشون با وجود اینکه حتما سن و سال کمی ندارند، هنوز به این درک نرسیدند که عشق بدون اخلاقیات و تعهد معنا و ارزشی نداره. این خانم نه تنها به همسر خودش خیانت کرده و همزمان موجبات به هم خوردن زندگی یک زن دیگه و فرزندان اون خانم شده، بلکه درکی هم از اشتباه بودن کارش نداره و به کارش افتخار می کنه. حتی نوجوان های هیجانی و احساساتی هم تا این حد بی اخلاق و خود محور نیستند. این مسئله و سایر رفتارهایی که از ایشون توصیف کردید من رو به این فکر می اندازه که ایشون مشکل جدی شخصیتی و روانی دارند. این مسئله احتمالا برای همسرتون زجر آوره چون به خاطر پیوند فرزند-مادری ایشون رو دوست دارند ولی مجبورند سوء استفاده های متعددی رو که مادرشون ازشون می کنه تحمل کنند. اگر به روان شناس مراجعه کردید حتما این مسائل رو هم مطرح کنید چون احتمالا خانمتون به کمک روان شناس در این زمینه هم نیاز داره.

    به نظرم همسرتون واقعا شما رو دوست داره که حاضر شده روابطشون رو تا این حد با خانواده اش محدود کنه. بالاتر از دوست داشتن، به شما تعهد داره و به پیمانی که با هم بستید پایبنده. نمی دونم در مورد پیشنهاد ترکیه نظرشون چی بوده، ولی به نظر من واقعا پیشنهادتون خیلی خوب و سخاوتمندانه بوده.

    امیدوارم در کنار هم از پس این مشکل بر بیاین و موفق و عاشقانه به زندگی تون ادامه بدین.

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 تیر 98 [ 15:53]
    تاریخ عضویت
    1395-6-06
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    2,224
    سطح
    28
    Points: 2,224, Level: 28
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    تشکر میکنم از راهنماییتون Amina جان

    ایشون مشکل روانی و اخلاقی که بدون شک دارن ولی متاسفانه قبول نمیکنند. شنیدم وقتی بچه بودن بیرون روی خونی داشتن، وقتی به دکتر. مراجعه کردن دکتر. تو. جواب گفته ایشون دارن شکنجه روحی در. خونه میشن. بعد از. یک مدت فهمیدن ایشون حسادت خیلی شدیدی نسبت به یکی از خواهرهای بزرگترشون داره و وقتی کسی از اون تعریف و تمجید میکرده ایشون حرس زیادی میخوردن و تو خودشون میریختن.

    با ما به ماه عسلمون اومدن و همه در یک اطاق خوابیدیم و راضی نشدن ما واحد جدا بگیریم. وقتی چیزی برای خانومم که دخترشون میگرفتم ایشون بعد. میرفت یک چیزی شبیه به اون میخرید و میگفت مثلا طلا من جلا داره، زیبا تره. اوایل زندگی فکر. میکردم به دخترش حسودی میکنه. ولی بعد. فهمیدم کلا اینجوریه. مثلا من یه عکس با عینک ریبند داشتم که اونا دیدن، دقبقا ۳ روز بعدش گفتن برای شوهرشون ریبند. خریدن.

    اگه ما بریم بستنی بخوریم یا بریم کافی شاپ امکان نداره فرداش کار مشابه ای انجام ندن. و متاسفانه تو همه چیز شوهر. و پسرشون یاریشون میکنن. و خانوم من که دفعه آخر به من گفت مادرم میگه من با هرکسی نخابیدم و اون عشقم بوده دیگه خون من به جوش اومد و تسمیم گرفتم به مشاور رو بیارم. باید. خانومم قبول کنه که چی اشتباه و درست و خدایی نکرده تصمیم اشتباهی نگیره. از. راهنماییتون متشکرم.

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 03 [ 16:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,733
    سطح
    71
    Points: 11,733, Level: 71
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 317
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    خیلی مراقب زندگیت باش

    اگه یه مسئله زشت ( روابط خارج از خانواده) برای افراد عادی بشه دیگه نمیشه جلوش رو گرفت
    مخصوصا این که طرف بگه عشقم بوده هر کسی که نبوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟

  7. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    فکر می کنم زندگی شما ورژن دیگری از زندگی مادر و پدر همسرتون هست.
    البته می تونه توش خیانت و مشکلات اون زندگی نباشه.
    اما کپی همونه.

    مردی که تا بی نهایت تسلیم همسرش هست.
    همسرتون و مادرش تواناییها و مهارتهایی را دارند که می تونن یک مرد را خیلی خوب تسلیم و سرسپرده نگه دارند.
    و مردی را برای همسری جذب و انتخاب می کنند که اقتدار لازم را نداره.
    تا جایی که خانم میانسالی از یک مرد متاهل غریبه باردار بشه ( اونم تو ایران !!) و شوهرش سفت و سخت بچسبه به زنش و بچه ی مرد غریبه !!

    شما هم تا حدودی ضعفهای پدرخانومتون را دارید که تا این حد تسلیم این خانواده هستید.

    روی اقتدار خودت و نقشت در خانواده کار کن
    حد و مرزها را برای همسرت کاملا روشن کن
    ارتباطت را تا جای ممکن با خانواده همسرت کم کن.

    اولی از همه مهم تر هست. همسرتون باید بدونه تا کجا می تونه روی انعطاف و نرمش شما حساب کنه و کجا موضوع جدی می شه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 تیر 98 [ 15:53]
    تاریخ عضویت
    1395-6-06
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    2,224
    سطح
    28
    Points: 2,224, Level: 28
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    مرسی شیدا خانوم
    حرف شما دقیقا درست ولی من اصلا مثل پدر خانومم نیستم. من به پیمانی که به خانومم بستم پایبندم. میدونم دوسم داره و منم دوسش دارم. ۲ تا بچه داریم که تا حد مرگ عاشقشونیم. زندگی ما بر پایه تفاهم، احترام و پایبندی ساخته و عشق هم همیشه توش بوده در صورتی که مادر. خانومم چندین بار تکرار. کرده با زبون خودش که شوهرش و دوست داره و عاشقش نیست و. فقط چون بهش هیچوقت بدی نکرده ازش جدا نشده. من به خاطر سنشون و اینکه مادر پدربزرگ فرزندهای من هستن تا جایی که تونستم احترامشون و نگه داشتم. دلیل دیگه ای نمیبینم برای کارهای خودم. ولی ایمجینیشنتون قشنگ بود و راحنماییتون و دوست داشتم. مرسی.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.