به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19

موضوع: عشق یک طرفه!

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 مرداد 96 [ 01:04]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,070
    سطح
    27
    Points: 2,070, Level: 27
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    89

    تشکرشده 66 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق یک طرفه!

    سلام؛ پسری هستم 26 ساله، دیپلمه، توی یه شرکت خصوصی مشغول به کار هستم.
    حدود هفت هشت ماه پیش به دخترخانمی توی همین شرکت علاقمند شدم و ازشون خواستگاری کردم، اما ایشون جواب منفی دادن و من حدود یک ماه بعدش بازم ازشون خواستگاری کردم و جواب ایشون همچنان منفی بود. اون موقع با خودم تصمیم گرفتم با توجه به اینکه دوبار جواب منفی شنیده بودم به کل ایشون رو فراموش کنم. اما الان با گذشت چندین ماه نتونستم فراموشش کنم که هیچ تازه علاقم خیلیم بیشتر شده نسبت به ایشون. با توجه به علاقه زیادی که در من ایجاد شده رفتارم با این خانوم خیلی محترمانه و با محبت هست. سعی کردم هیچ وقت کاری نکنم که از دستم ناراحت بشه.
    چندوقت پیش شنیدم که پسرخاله ایشون ازش خواستگاری کرده اما این خانوم علی رغم اصرار مادرش به پسرخالش جواب منفی داده. یه نفر هم توی همین شرکت با مادرش پا پیش گذاشتن که بازم جواب این خانوم منفی بوده. اینارو که شنیدم دلم خیلی شکست، ترسیدم برای همیشه از دستش بدم. با توجه به این قضایا از یکی از خانومایی که همکارم هست خواهش کردم واسطه بشه و طوری که خود اون دخترخانوم متوجه نشه ازش درمورد من بپرسه. ایشون این کارو کرده بود. اتفاقا طرف هم بهش گفته بود که آقای فلانی از من خواستگاری هم کرده اما من جواب منفی دادم. وقتی همکارم دلیلشو پرسیده بود گفته بود دلیل خاصی نداره و تازه از من تعریف هم کرده بود. همکارم ازش خواسته بود که اگه احیانا من دوباره پا پیش گذاشتم زود جواب منفی نده و یه فرصت برای شناخت بیشتر به هردومون بده. که اون دختر هم قبول کرده بود. همکارم می گفت حرفاش خیلی امیدوار کننده بوده و من با توجه به این موارد تصمیم گرفتم که یه بار دیگه برم جلو.
    با توجه به اینکه تولدش نزدیک بود روز تولدش واسش یه کادو گرفتم و بهش دادم که با یه خورده تعارف و اصرار من قبولش کرد. دو روز بعد از طریق اینترنت و شبکه اجتماعی ازش خواستگاری کردم که هیچ جوابی نداد و روز بعدشم توی شرکت هیچ عکس العملی نشون نداد.
    یکی دوروز بعدش دیگه رسما و فیس تو فیس ازش خواهش کردم که یه بار دیگه به پیشنهاد ازدواج من فکر کنه که همون موقع جواب منفی داد. من بهش گفتم که چه معیارهایی داره که من فاقد اون معیارها هستم بهم گفت که شما کاملا پسر خوبی هستید. گفت که من از شما شناخت کامل دارم و هیچگونه ایراد و عیبی در شما نمی بینم. گفت در حد یه همکار عالی که نه، خیلی خیلی فراتر از عالی هستید.
    گفت اما اینا کافی نیست. گفت احساس هم مهمه و من نسبت به شما هیچ حسی ندارم.
    گفت متاسفانه حس اگه یه طرفه باشه فایده ای نداره و من فک می کنم که درمورد من و شما همینطوره و این قضیه یک طرفه ست.
    گفت که من اصلا نمی خوام اذیت کنم و اگه اون هدیه رو قبول کردم قصدم این نبود که شما رو الکی امیدوار کنم. گفتم من می تونم امیدوار باشم که در آینده نظرتون عوض بشه؟
    گفت که به هیچ وجه اینطوری نباشید. من خودمم نمی تونم بگم در آینده چه نظراتی دارم و ملاک هام چی خواهند بود.
    گفت که اگر من با نرمی به شما جواب میدم معنیش این نیست که جوابم قطعی نیست، من فقط نمی خوام ناراحتتون کنم و اصلا خودمو در حدی نمی بینم که شما رو ناراحت کنم.
    گفت که برای من خیلی خیلی قابل احترامید و هیچگونه عیب و نقصی ندارید؛ اما مشکل من همون حسه که باید باشه اما نیست.

    اینا حرفایی بود که بهم زد و قرار شد دیگه هیچوقت این قضیه رو دوباره مطرح نکنم.
    بعد از این قضیه رفتارامون توی محل کار با هم تقریبا هیچ فرقی نکرده و من همچنان خیلی با محبت باهاش برخورد می کنم.
    اما از اون روز داغونم؛ چون آب پاکی رو ریخت رو دستم خیلی حالم بده.
    نمی دونید چقدر یواشکی گریه می کنم، دیگه نمی تونم شاد باشم. همش غمگین و افسرده و تو فکرم.
    همین الان که دارم اینارو تایپ می کنم آهسته دارم اشک می ریزم.
    چیکار کنم؟ خیلی حالم بده.
    تا وقتی که توی شرکت می بینمش و باهاش حرف می زنم حالم خوبه اما همین که میام خونه فکرش دیوونم می کنه. شبا خیلی حس بدی دارم. دوس ندارم تعطیل باشم. دوس دارم همش سر کار باشم که ببینمش.
    مرخصی تشویقی بهم دادن اما نرفتم چون تحمل ندیدنشو ندارم.
    خواهشا نگید فراموشش کن چون نمی تونم.
    فقط بهم بگید چیکار کنم که اونم بهم علاقمند بشه؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    می دونین چرا انقدر براتون قضیه سخت شده؟ چون وقتی اولین جواب منفی رو گرفتید باز هم ماجرا رو کش دادین. اون خانم با قاطعیت چند بار به شما نه گفته و شما نباید به هیچ وجه امیدوار باشید.علاقه به زور به وجود نمیاد و ایشون اون علاقه ی ابتدایی رو به شما ندارند.
    سعی کنید روابطتون رو با ایشون در حد کاملا رسمی نگه دارید و سرتون رو به ورزش و سرگرمی و دورهمی با دوستان و خانواده و... گرم کنید تا این دوران سخت بگذره. پرونده ی این رابطه رو هم کاملا ببندید.

  3. 4 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    Alone boy.. (شنبه 30 مرداد 95), nardil (جمعه 29 مرداد 95), نیکیا (یکشنبه 31 مرداد 95), بانوی آفتاب (شنبه 30 مرداد 95)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 خرداد 97 [ 02:31]
    تاریخ عضویت
    1394-12-11
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,694
    سطح
    23
    Points: 1,694, Level: 23
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بر دوست عزیزم
    خیلی خوشحالم که این موضوع رو با ما در میان گذاشتی. من درکت می کنم.آقای Amina حرفش درسته ولی این قضیه دیگه گذشته و نمیشه کسی رو بخاطر کاری که قبلا انجام داده سرزنش کرد.چون دوست داره الان راه حل بهش بدیم.
    دوست من! یه حسی بهم میگه که شما هم مثل من شکست عشقی خوردی.البته خواستگاری من خواستگاری رسمی بود یعنی از طرف مادرم بود ولی خواستگاری شما کمی غیر رسمی بوده.مهم اینه که هر دو مون شکست عشقی خوردیم.
    واقعیت اینه که من هم مثل شما دنبال راه حل بودم یه روز کتابی رو داشتم میخوندم که متنش تقریبا این بود:
    اگر میبینی برای نرسیدن به کسی ناراحت میشوی، بدان که به او علاقه داری. و تو باید ببینی که آیا او ارزش علاقه مند شدن را دارن یانه؟ ببین چه قدر وقت صرفش کردی و او به تو پشت کرد؟ ببین چقدر پول خرجش کردی و باز تو را نخواست؟ ببین چقدر عواطفت را برای او خرج کردی و او به تو جواب منفی داد؟ اف بر این دنیا با عشق های پوشالی اش.

    وقتی این متن رو خوندم خیلی به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم:راست میگه. این همه وقت و اعصاب خوردی برای کی؟اصلا ارزشش رو نداشت که آخرش بهم نه بگه.
    و همین متن جرقه ای شد که رابطه ام را با آن دختر کم کردم و حتی به صورتش کم نگاه میکردم تا اصلا یادم نیوفته.البته اسلام هم گفته که به صورت نامحرم نیگاه نکنیم.

    ولی آروم آروم از یادم بیرون بردمش چون واقعا راهی برای علاقه مندیش به من نمونده بود.
    البته ناگفته نماند که سعی کردم ارتباطم رو با خدا بیشتر کنم و نمازامو شروع کردم به خوندن و عاشق واقعی خدا شدم که عشق به خدا ارزشش رو داره واقعا. البته عشق من اینقدر پایینه که فقط به درد خودم میخوره

    یه پیشنهاد: برای آشنایی بیشتر با خدا، سخنان علما رو بیشتر بخونین. این کانال سخنان کوتاه علما رو آورده به نظرم به دردتون میخوره:
    https://telegram.me/alabd110

  5. 2 کاربر از پست مفید vjjafari تشکرکرده اند .

    Alone boy.. (شنبه 30 مرداد 95), nardil (شنبه 30 مرداد 95)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام دوست عزیز.. با گفتگویی که بینتون رد و بدل شده و نوشتین برامون من اینطور میتونم بهتون بگم که خانم بسیار متشخصی هستن و از دستشون ندین.. هر چند نظرشون فعلا منفیه..ولی شما باید بتونید جواب مثبت ازشون بگیرین..
    افسردگی و غمگینی رو بذارید کنار و اگه معیارهای شما رو داره و چشم بسته عاشقش نشدید ایشونو عاشق خودتون کنید .. نمیدونم شرایط شما چطوریه ..اما میتونید با راههایی که تو نت برای جلب توجه دختر خانومها موجود هست

    استفاده کنید و ایشونو کم کم جذب خودتون بکنید..البته راهکارهای مثبت نه هر راهکاری.. مثلا شیک پوشی.. به خود رسیدن.. رابطه خوب با همکارهای دیگه.. وو خیلی کارهای دیگه..شما هم بسیار متشخص رفتار کنید در عین حال جذاب باشید..

  7. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    Alone boy.. (شنبه 30 مرداد 95)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 مهر 95 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    605
    سطح
    12
    Points: 605, Level: 12
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 59 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من به عنوان یه دختر نظرمو میگم
    خانومی که انقدر متشخص برخورد کرده و البته جایگاه اجتماعی و شخصیتی خوبی داره
    و همون طور که گفتین خواستگار هم داره

    اصلا اصلا قضیش عشق نداشتن به شما نیست
    این خانوم معیارهایی داره که شما واجدش نیستین و فقط برای اینکه محترمانه برخورد کنه قضیه احساس رو بیان کرده

    پس خیالتون راحت باشه که این احساس هرگز پیش نمیاد و حتی اگه پیش بیاد باز هم شما معیارهایی رو ندارین که باعث جذابیت واقعی تو زندگی برای این خانوم بشه

  9. 3 کاربر از پست مفید نهال :) تشکرکرده اند .

    Alone boy.. (شنبه 30 مرداد 95), mahasty (شنبه 30 مرداد 95), نیکیا (یکشنبه 31 مرداد 95)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نظر من اینه که
    1. شاید ایشون کسی دیگه رو دوست دارن و این موضوع رو عنوان نمیکنن، من خودم همکلاسی ای داشتم که 3 سال بود مخفیانه با پسری دوست بودن و جز من هییییییییچ کس دیگه ای لااقل بین همکلاسی ها و دوستان نمیدونست این قضیه رو و به قدری محافظه کار بود که کسی شکم نمیکرد بهش و بهش پیشنهاد ازدواج هم داده میشو و با بهانه های مختلف رد میکرد چون هم میترسید یهو اون دوستی ازدواج نشه و خب بد بشه براش و هم دوست داشت پسر رو و به کسی نمیتونست فکر کنه اما بالاخره با هم از کردن، ممکنه ایشونم یه همچین موردی داشته باشن.
    2. ایشون ملاک هایی برا شوهرشون مد نظره که شما ندارید، من حرف این خانم رو خوب متوجه میشم، خیلی خوب، خودم 3 بار خواستگارانی داشتم که پسرای تحصیل کرده، خدمت رفته، شاغل، مهربون، خانواده دوست، خانواده دار، عاقل و به لحاظ جسمی سالم بودن، اهل رفیق بازی نبودن، اهل سیگار و مشروب و مواد نبودن، عصبی و شکاک و کینه ای نبودن، مسئولیت پذیر بودن، بی نهایت بهم احترام میزاشتن، و... اما خب اصلا تو دلم نمیرفتن واقعا با خودم کلنجار رفتم که اینا خوبن و مرد زندگی میشن و میتونم بهشون تکیه کنم و اینا اما به دلم ننشستن، نتونستم حس دوست داشتن بهشون داشته باشم هر چند برام خیلی قابل احترام بودن اما اندازه ی شوهری که شریک همه ی زندگی و جسم و روحم بشه دوسشون نداشتم، یعنی قیافه شون به دلم ننشست، زبون باز نبودن یعنی یه عده رو دیدین طرز حرف زدنشون یه مدله شما رو اغوا میکنه اینطوری نبودن، طرز لباس پوشیدنشون اونی نبود که من میخوام، میدونم الان یه عده میان میگن تو بلوغ فکری نداری و اینا اما خب چیکار کنم وقتی حسی ندارم بهش؟؟؟ الکی ایجاد حس کنم برای خودم؟ شمام ببین چه مدلی هستی که مطلوب نیستی دیگه منم نتونستم به اون 3 تا بگم که یکم جذاب حرف بزنین و لباس بپوشین و باشگاه برین شاید ایشونم نتونستن بگن!
    3. اصلا قصد ازدواج نداره! بعضی از پسرا و دخترا حالا سیستم فکری و جسمیشون چطوریه!!! که اصلا رغبتی به ازدواج ندارن!
    4. یه دلیلی غیر از اینا داره، مثلا ممکنه یه مشکل خانوادگی داشته باشه که نمیتونه ازدواج کنه!
    اما از دید من شما تلاشتو کردی و اگر یه کوچولو حس بهت داشت ممکن بود لااقل با دودلی جواب نه بده ولی وقتی محکم نه گفته یعنی نمیخوادت و این معنیش این نیست که دنیا تموم شده!!! ممکنه موردی خیییییییلی بهتر از ایشون تو تقدیرتونه همیشه به قسمت و تقدیر یه فضایی تو رویدادهای زندگیتون اختصاص بدین.

  11. 2 کاربر از پست مفید nardil تشکرکرده اند .

    Alone boy.. (شنبه 30 مرداد 95), mahasty (شنبه 30 مرداد 95)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 مرداد 96 [ 01:04]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,070
    سطح
    27
    Points: 2,070, Level: 27
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    89

    تشکرشده 66 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه؛آقا امین عزیز، همونطور که گفتم لطفا راهی بگید که بشه محبت این دختر رو جلب کرد.بالا توضیح دادم که واقعا نمی تونم فراموشش کنم حالا غلط یا درست فرقی نمی کنه.آقای جعفری؛ شمام که مثل آقا امین راه حل فراموشی دادید. من هیچگونه بی احترامی و بدی یا رفتار غلطی از ایشون ندیدم که این دخترخانوم رو لایق عشق خودم ندونم. بله جوابش منفی بود، اما آیا این خانوم واقعا موظفه که حتما به من جواب مثبت بده؟ آیا میشه از ایشون توقع داشت که وقتی حسی نسبت به بنده نداره الکی بهم جواب مثبت بده؟!!جناب جوادیان درست حدس زدید. ایشون خیلی خیلی خانوم متشخصی هستن و کاملا هم با معیار های من همخوانی دارن. اینو از روی احساس نمی گم. درسته که الان به شدت به ایشون علاقمند شدم اما باید بدونید که اوایل نه تنها علاقه ای بهشون نداشتم، تازه یه خورده ازش بدم میومد. اما وقتی رفتار و اخلاق و سایر خصوصیاتشو دیدم عقلم بهم گفت که مورد مناسبیه و دلمم یه خورده پی ایشون بود. کم کم علاقم بیشتر و بیشتر شد تا به اینجا رسید. ضمن اینکه باید بگم تا حالا 5 نفر از کسانی که هردوی مارو می شناسن و اصلا از قضیه خواستگاری کردن من و باقی ماجراها روحشونم خبر نداره همین خانوم رو به من پیشنهاد دادن و گفتن که به نظر خیلی به هم میاید و اخلاقاتون و اعتقادات و طبقه اجتماعی و... از هر نظر مناسب همید.اینارو گفتم که بدونید فقط از روی احساس نیست و از نظر عقلی هم ما دوتا واقعا مناسب همیم.چجوری به خودم علاقمندش کنم؟سعی می کنم همیشه با احترام باهاش برخورد کنم و حتی بعضی مواقع که سر مسایل کاری با کسی مشکل پیدا کرده من طرف ایشون رو گرفتم و یه جورایی حمایتشون کردم.از اونجایی که مثل خودم به عکاسی علاقمنده و تازگیا یه دوربین دیجیتال هم خریده و بهم گفت که خیلی دوس داره فتوشاپ یاد بگیره من امروز چندتا مقاله مفید عکاسی بهش دادم و همینطور یه دی وی دی آموزش فتوشاپ.چون قبلا تعمیرکار بودم گوشی و بعضی وسایل دیگه شو که آورده واسش تعمیر کردم و تقریبا پولی هم ازش نگرفتم. البته خیلی اصرار داره که ازش هزینه بگیرم. امروز می گفت چند تا وسیله دیگه هم داشتم اما دیگه نمیارم براتون. چون شما هزینه نمی گیرید من معذب میشم. می گفت که چون به من اعتماد داره گوشی و وسایلشو برای تعمیر میاره پیش من اما حالا که هزینه نمی گیرم می گفت دیگه واستون نمیارم.منم قول دادم دفعه بعد حتما هزینه تعمیر رو ازش بگیرم.خلاصه سعی می کنم همه جوره هواشو داشته باشم و بهش محبت کنم.البته طوری که خیلیم تابلو نشه. چون دوس ندارم زیادیم آویزون کسی باشم.خانوم نهال؛ شاید شما درست بگید اما من از چشماش خوندم که داره راست میگه و واقعا مشکلش نداشتن علاقه به منه.ضمن اینکه همیشه هم جلوی خودم و حتی پشت سرم ازم تعریف کرده.من ازش پرسیدم که چه معیاری مد نظرشه که من فاقد اون هستم؟گفت که تنها مشکل من نداشتن حس به شماست. (البته اینو خیلی با کمرویی و خجالت گفت) گفتم من باید چجوری باشم که مد نظر شماست؟گفت شما همنیطوری که هستید خیلی خیلی هم عالی هستین.

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 مرداد 96 [ 01:04]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,070
    سطح
    27
    Points: 2,070, Level: 27
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    89

    تشکرشده 66 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nardil نمایش پست ها
    نظر من اینه که
    1. شاید ایشون کسی دیگه رو دوست دارن و این موضوع رو عنوان نمیکنن، من خودم همکلاسی ای داشتم که 3 سال بود مخفیانه با پسری دوست بودن و جز من هییییییییچ کس دیگه ای لااقل بین همکلاسی ها و دوستان نمیدونست این قضیه رو و به قدری محافظه کار بود که کسی شکم نمیکرد بهش و بهش پیشنهاد ازدواج هم داده میشو و با بهانه های مختلف رد میکرد چون هم میترسید یهو اون دوستی ازدواج نشه و خب بد بشه براش و هم دوست داشت پسر رو و به کسی نمیتونست فکر کنه اما بالاخره با هم از کردن، ممکنه ایشونم یه همچین موردی داشته باشن.
    2. ایشون ملاک هایی برا شوهرشون مد نظره که شما ندارید، من حرف این خانم رو خوب متوجه میشم، خیلی خوب، خودم 3 بار خواستگارانی داشتم که پسرای تحصیل کرده، خدمت رفته، شاغل، مهربون، خانواده دوست، خانواده دار، عاقل و به لحاظ جسمی سالم بودن، اهل رفیق بازی نبودن، اهل سیگار و مشروب و مواد نبودن، عصبی و شکاک و کینه ای نبودن، مسئولیت پذیر بودن، بی نهایت بهم احترام میزاشتن، و... اما خب اصلا تو دلم نمیرفتن واقعا با خودم کلنجار رفتم که اینا خوبن و مرد زندگی میشن و میتونم بهشون تکیه کنم و اینا اما به دلم ننشستن، نتونستم حس دوست داشتن بهشون داشته باشم هر چند برام خیلی قابل احترام بودن اما اندازه ی شوهری که شریک همه ی زندگی و جسم و روحم بشه دوسشون نداشتم، یعنی قیافه شون به دلم ننشست، زبون باز نبودن یعنی یه عده رو دیدین طرز حرف زدنشون یه مدله شما رو اغوا میکنه اینطوری نبودن، طرز لباس پوشیدنشون اونی نبود که من میخوام، میدونم الان یه عده میان میگن تو بلوغ فکری نداری و اینا اما خب چیکار کنم وقتی حسی ندارم بهش؟؟؟ الکی ایجاد حس کنم برای خودم؟ شمام ببین چه مدلی هستی که مطلوب نیستی دیگه منم نتونستم به اون 3 تا بگم که یکم جذاب حرف بزنین و لباس بپوشین و باشگاه برین شاید ایشونم نتونستن بگن!
    3. اصلا قصد ازدواج نداره! بعضی از پسرا و دخترا حالا سیستم فکری و جسمیشون چطوریه!!! که اصلا رغبتی به ازدواج ندارن!
    4. یه دلیلی غیر از اینا داره، مثلا ممکنه یه مشکل خانوادگی داشته باشه که نمیتونه ازدواج کنه!
    اما از دید من شما تلاشتو کردی و اگر یه کوچولو حس بهت داشت ممکن بود لااقل با دودلی جواب نه بده ولی وقتی محکم نه گفته یعنی نمیخوادت و این معنیش این نیست که دنیا تموم شده!!! ممکنه موردی خیییییییلی بهتر از ایشون تو تقدیرتونه همیشه به قسمت و تقدیر یه فضایی تو رویدادهای زندگیتون اختصاص بدین.
    سلام و تشکر بابت راهنماییتون.
    در مورد گزینه اول که تقریبا مطمئن هستم کسی توی زندگی ایشون نیست.
    حالا از کجا و... بماند.
    اما درمورد باقی حرفاتون باید بگم که حرفاتون کاملا عقلانیه و خداکنه این خانوم هم مثل شما نباشه که از من هیچ جوره خوشش نیاد.
    کاش راهی باشه و من بتونم محبتشو جلب کنم..

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام دوست عزیز.. مثله حرفای دیروزم شما این خانمو ول نکنید ..چون من رگه هائی از عللاقه ایشون نسبت به شما رو میبینم ..چون کارهائی رو که از شما میخوان و براشون انجام میدین ..نشانه انالیز کردن ایشونو ..

    و حدس میزنم دارن شما رو سبک و سنگین میکنن..شما فعلا از دادن پیشنهاد ازدواج خودداری کنید و همین کارهای مثبتتونو ادامه بدین و همچنین شیک پوشی و خوش بو بودن سر کار و فراموش نکنید.. و همیشه بشاش باشید .. و برای رسیدن
    به ایشون عجله نکنید..

  15. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    Alone boy.. (دوشنبه 01 شهریور 95)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 مرداد 96 [ 01:04]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    2,070
    سطح
    27
    Points: 2,070, Level: 27
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    89

    تشکرشده 66 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز.. مثله حرفای دیروزم شما این خانمو ول نکنید ..چون من رگه هائی از عللاقه ایشون نسبت به شما رو میبینم ..چون کارهائی رو که از شما میخوان و براشون انجام میدین ..نشانه انالیز کردن ایشونو ..

    و حدس میزنم دارن شما رو سبک و سنگین میکنن..شما فعلا از دادن پیشنهاد ازدواج خودداری کنید و همین کارهای مثبتتونو ادامه بدین و همچنین شیک پوشی و خوش بو بودن سر کار و فراموش نکنید.. و همیشه بشاش باشید .. و برای رسیدن
    به ایشون عجله نکنید..
    سلام و تشکر بابت راهنماییتون؛ چه بخوام چه نخوام نمی تونم بی خیالش بشم.
    اتفاقا چون که در مورد مسائل کامپیوتری و اینترنت و.. یه خورده اطلاعات دارم خیلی وقتا ازم درمورد این جور چیزا هم سوال می پرسه و منم تمام و کمال واسش توضیح میدم و جوابشو کامل میدم.
    درمورد موضوعی اگه بخواد اطلاعات کسب کنه کمکش می کنم و واسش توضیح میدم. اگه مشکلی برای وسایلش پیش بیاد واسش حلش می کنم.
    مثلا چندوقت پیش ازم پرسید که فلش کردن گوشی هم انجام میدم یا نه؟ گفت چندوقته گوشیم قاطی کرده میخوام فلشش کنم. گفته بود باطریشم یه قیمت بگیرم واسش ببینم چنده بعد بهش خبر بدم.
    منم گوشیشو واسش فلش کردم، یه باطریم واسش گرفتم انداختم روش واسش آوردم. بابت فلش کردن که چیزی ازش نگرفتم، بابت باطری هم به اصرار خودش که میگفت اینجوری معذبم یه مبلغ ناچیزی بهش گفتم که دیگه زیادی معذب نباشه.
    خلاصه هرکاری میگه واسش انجام میدم، و همه این کارا رو نه فقط صرفا بخاطر جلب نظر مثبتش، بلکه بخاطر دل خودم انجام میدم.
    مطمئنم میدونه که چقد دوسش دارم. همیشه باهام خیلی محترمانه برخورد می کنه، توی شرکتمون اون بازرسه. یه روز اومد دید یه اشتباهی توی کار رخ داده. گفت که این چرا اینجوری شده؟
    منم گفتم بهمون سپرده بودن اما ما یادمون رفت. گفت که دقیقا چه کسی یادش رفت و باعث این قضیه شد؟
    منم راستشو گفتم و بهش گفتم که تقصیر من بود.
    همین که اینو گفتم اون حالت طلبکارانه ای که داشت رو عوض کرد و با آرومی گفت اگه شما بودین اشکالی نداره. چون شما همیشه کاراتونو درست انجام میدین.
    خیلی جاها شده که با همکارام به حالت شوخی بحث می کردیم و اونا از من ایراد می گرفتن که منو اذیت کنن بعدش این خانوم یهو به طرفداری از من یه چیزی گفته و ازم تعریف کرده.
    از این رفتارا خیلی ازش دیدم، مهربونی، احترام و..
    اما از اونجایی که چندبار ازش جواب منفی گرفتم همه اینا رو میزارم پای این که من براش صرفا یه همکار قابل احترامم. نه بیشتر
    دیگه تا خودش مستقیما بهم نگه دوسم داره هزاربار از این رفتارای خوبم ازش ببینم نمی تونم پای دوس داشتن بزارمش.
    دیگه هیچوقت بهش پیشنهاد ازدواج نمیدم. چون برای چندمین بار ازم خواست که دیگه این موضوع خواستگاری کردن رو باهاش مطرح نکنم. خیلی محترمانه و جدی ازم خواست که دیگه این قضایا و درخواست ازدواج و اینا رو تمومش کنم.
    منم تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت پیشنهادمو مطرح نکنم مگر اینکه مستقیما مطمئن بشم که واقعا خودش دوس داره دوباره بهش پیشنهاد ازدواج بدم. مثلا پیش کسی بگه، یا خودش یه جوری بهم بفهمونه که صددرصد مطمئنم کنه که نظرش برگشته.
    یه چندوقتی هست که سعی می کنم شیک پوش و خوشبو باشم.
    اگه برای رسیدن بهش عجله دارم تقصیری ندارم. واقعا دارم زجر می کشم از این قضیه. از اینکه منو نمی خواد، از اینکه هر لحظه ممکنه به کس دیگه ای جواب بده. از اینکه هر روز جلوی چشمامه اما نمی تونم داشته باشمش.
    ولی باشه؛ سعی می کنم با همه اینا بسازم و صبور باشم..
    ویرایش توسط Alone boy.. : دوشنبه 01 شهریور 95 در ساعت 01:27


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.