با عرض سلام خدمت شما
من جواني 21 ساله هستم و دانشجو
والدينم اصرار دارند به قول قديميا تا همزاداتو هپولي نكردند يكي رو انتخاب كن تا واست بريم خواستگاري از بين اونا من كلا از قديم به يك نفر علاقه زيادي داشتم(كه همسن هميم و يا به عبارتي به قول منقولات يه ماهي از من بزرگتره) كه به خانوادم گفتم ولي مثل اينكه اونا من نميدونم چه خبره يه با موافق يه بار مخالف من موندم تو حچل بدجور و...تازه من اصراري به ازدواج ندارم (از اين لحاظ كه من هنوز دانشگام تموم نشده تازه بايد سربازي برم بعدم بتونم يه شغلي واسه خودم دست و پا كنم) بهشون گفتم ولي اونا ميگن مشكلي نداره نامزد ميكنيم تا توهم بتوني يه كاري بكني اول دانشگاه و بعد ....
تازگي هام خيلي پاي بحثهاي شهاب مرادي ميشينن ومنم ميگن بيا بشين گوش كن بحث هاييم كه حاج اقا ميگه در مورد اختلاف سنه. ميگه بايد دختر كوچكتر از پسر باشه .
حالا ميگن راست ميگه دختر بايد كوچكتر از تو باشه پس برو به فكر خودت باش!!!
منم بهشون ميگم بابا اصلا ولم كنيد خودم آخر عاقبت يه گلي به سرم ميزنم
اصلا موندم تو دوراهي اصلا عين ديوونه ها شدم نميدونم چيكار كنم ميگم دوسش دارم ميگن بابا همسنين تا بخواين ازدواج كنين اون ميشه 26 – 7 سالش كه واسه يه دختر زياده من ميگم خوب من ازش گذشتم پس بيخيال ازدواج من شيد منو بذارين واسه خودم ولي تا منو ديوونه نكنن يا منو به دست يه دختره ندن ول كُنم نميشن من چيكار كنم!!!
(اينو هر كي بخونه فكر ميكنه يا من ديوونه ام يا خداي نكرده والدينم)ولي بهتون بگم اونا ميگن ما دوست داريم با فاميل وصلت كنيم ولي متاسفانه به جز اين يه نفر و دو سه نفري كه به دلايلي اونا رد شده اند از نظر خودم و خانواده ديگه كسي حتي تا فاصله اختلاف سني حدود 6 سال با من هيچ نيست.
از وصلت با غريبه هم خوششان نمي ايد.
حرف من اينه كه اصلا بذاريد به موقش بالاخره يكي پيدا ميشه كه شما هم ازش راضي باشيد و اونم خانوادش خوب باشن.
يه چيز ديگه اونا نسبت به من خيلي حساسن ما توفاميل شكست از لحاظ ازدواج داشتيم اونا نميخوان آخر عاقبت منم مثل اونا بشه به خاطر همينه كه خودشون ميخوان برام دست به كار شن و برام يكي رو انتخاب كنن چون به قول خودشون تجربه شون نسبت به من زياده (البته بر منكرش لعنت) منم حرفشون و قبول دارم.
حالا سوال
تكليف من؟؟؟؟
اجازه بدم برام تصميم بگيرند؟؟؟(البته از خودم نظر هم ميپرسن)
[/font]
علاقه مندی ها (Bookmarks)