به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 بهمن 97 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1395-2-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,614
    سطح
    31
    Points: 2,614, Level: 31
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از رفتار سرد شوهرم خسته شدم...دیگه علاقه ای بهش ندارم

    با سلام
    من یه تاپیک زدم قبل از این بعضی از دوستان کمک کردن ولی مشکل من حل نشده و من واقعا خسته شدم .
    الان بیشتر از یک هفته هست که همسرم با من سرد برخورد میکنه، یه موضوع کوچکی بود که نمیتونم بگم ولی از بعد اون رفتارش سرد شد، این شدت سردی هم خود به خود کم و زیاد میشه!(بدون علت!!!)

    پنج شنبه ها همیشه خونه مادر من دعوتیم برای شام، رفتیم اونجا از اول تا آخر اخماشو کرد تو هم نشست! هرکسی ازم پرسید چی شده بهونه الکی که مشکل کاریه و .... البته اینم بگم کلا همیشه اونجا خودشو میگیره، ما اونجا با عروس و دامادای دیگه اگه یه طرف بشینیم اون میره یه جای دیگه میشینه، این یکم جا افتاده که دوست داره تنها باشه! ولی دیگه تا این حد اخم و .... 2-3 بار پیش اومده.

    دیروز عموی من از شهر دیگه اومدن، و چون فردا میرن مادرم امشب دعوتشون کرده به ما هم زنگ زدن بریم ببینیمشون، همین که شوهرم فهمید عصبانی شد که من از اونجا رفتن خسته شدم! از حرفش خیلی ناراحت شدم! گفتم دیگه دعوت کردن زشته دعوت رو رد کنیم اونم خونه مادرم ! خونه غریبه نیست که!

    ازش پرسیدم 1000 بار که مشکلش چیه سر چی ناراحته انگار با دیوار حرف میزنم، این چند روز هرچی گفتم اونجوری برخورد کرد، احساس میکنم غرورم خیلی شکسته! امروز دیگه عصبانی شدم داد و بیداد کردم کل زندگیمون رو تلخ کرده میگه حال حرف زدن ندارم. میگه صبر کن، صبر کنم که چی باز یه روز خوب باشیم 5 روز همین رفتارا!

    از وقتی اومدیم خونه خودمون به جز یه روزی که عید امسال اونم با کلی اصرار من رفتیم گردش جای دیگه ای نرفتیم ، منم واقعا احساس میکنم نیاز دارم برم بیرون بگردم چه تعطیلات عید فطر چه این دو روز تعطیلی هرچی خواهش کردم حداقل تا پارک محله منو ببره نبرد!

    بهش که فکر میکنم احساس میکنم دیگه هیچ علاقه ای بینمون نمونده، فقط روزامون رو شب میکنیم!شاید هرکسی از دور ببینه فکر کنه ما مشکل خاصی نداریم ولی واقعا هیچ احساس خوشبختی و لذتی توی زندگی نداریم. لطفا کمکم کنید

    اینم اضافه کنم که الان من حدود یک ساعته با قهر اومدم اتاق دیگه نشستم و بیرون نرفتم ولی صدای شوهرم رو میشنوم که خیلی با آرامش و عادی داره کار خودش رو میکنه، حس میکنم با این کاراش فقط میخواد بهم بفهمونه تو برام مهم نیستی و نشون میده که خردم میکنه
    ویرایش توسط ماهگل : شنبه 09 مرداد 95 در ساعت 15:10

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    ماهگل جان مشکل اساسی شما و شوهرت اینه که نمی تونید با هم حرف بزنید. این طور که نوشتین کلا شوهر شما از صحبت کردن و توضیح دادن علت ناراحتی اش خودداری می کنه (درست متوجه شدم؟ در سایر مواقع هم همینه؟). بر خلاف سایر دوستان که توصیه به کوتاه اومدن شما کردند توصیه من به شما اینه که کار خودت رو بکنی و پوست کلفت باشی و کوتاه نیای. منظورم از این حرف این نیست که دعوا کنی بلکه منظورم اینه که بی خیال باشی. مثلا شوهرت حرف نمی زنه؟ ولش کن به حال خودش بذار. نمیاد باهات بیرون؟ خودت برو. غر می زنه؟ یک گوشت رو در کن و یک گوشت رو دروازه. این رو بدون که بعضی از آدم ها از این روش ها برای بازی دادن طرف مقابلشون استفاده می کنند. تو وارد این بازی نشو و نذار روی رفتارهات اثر بذاره.

    خیلی محکم و منطقی بهش بگو که هر وقت از چیزی ناراحته علتش رو رک و پوست کنده بهت بگه نه اینکه بغ کنه و اخم و تخم کنه.

    در مورد خانواده ی همسرت هم خیلی توضیح ندادی ولی ممکنه علت سردی که دارند همین رفتارهای شوهرت باشه. شاید هر وقت اومدند کمکی کنند انقدر تند رفتار کرده که پشیمون شدند.

  3. کاربر روبرو از پست مفید Amina تشکرکرده است .

    ماهگل (شنبه 09 مرداد 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 بهمن 97 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1395-2-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,614
    سطح
    31
    Points: 2,614, Level: 31
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از وقتی که برام گذاشتین،
    والا شوهرم نه که فقط در مورد ناراحتی که کلا در مورد هیچی حرف نمیزنه، خیلی وقتا شده اتفاقی افتاده من بعدش از زبون پدرشوهرم شنیدم!
    متاسفانه وقتی من خودمو میزنم به بیخیالی بدتر میشه الان چند روز بود منم صحبت نمیکردم ولی اوضاع بهتر نمیشه که بدتر میشه. یا بیرون رفتن هم گهگاهی با دوستم خواهرم یا مادرم میرم ولی خب راستش دلم میخواد با شوهرم هم میرفتم!

    هر وقت هم علت ناراحتیش رو میپرسم یا جواب نمیده یا میگه واقعا نمیفهمی من چرا ناراحتم؟!؟! و عصبانی میشه

    کلا دلم میخواد مثل بقیه زن و شوهر نرمال باشیم نه که فقط روزگارمون رو توی یک خونه سپری کنیم.

    خانواده شوهرم خیلی پسر دوست بودن و شوهرم هم تک پسر، جوری که اوایل مادرشوهرم میگفت فلان جور به شوهرت برس.
    ولی درست میگید شوهرم با خانواده خودش هم زود تند میشه، ولی من میترسم فکر کنن تقصیر منه و من تو گوش شوهرم میخونم، چون یه بار که خونه مادرشوهرم بودیم با خواهرشوهرم بحثشون شد، خواهر شوهرم گفت چیه هربار میای اینجا دست زنت رو هم میگیری دوتایی میاین!


    در مورد غر زدن های شوهرم هم بگم که سر چیزایی ایراد میگیره که واقعا ناراحتم میکنه، من انحراف بینی دارم تا حالا توی عمرم کسی بهم نگفته بود موقع نفس کشیدن صدای نفست میاد ولی الان یکم نزدیک شوهرم باشم میگه با دهن نفس بکش صدای نفست نیاد، حتی باهم نمیتونیم تلوزیون ببینیم چون یا به صدای نفس من گیر میده یا هر تکون ریزی بخورم میگه تکون نخور! منم واقعا بهم بر میخوره!
    ویرایش توسط ماهگل : شنبه 09 مرداد 95 در ساعت 16:36

  5. کاربر روبرو از پست مفید ماهگل تشکرکرده است .

    Amina (شنبه 09 مرداد 95)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 آبان 00 [ 11:30]
    تاریخ عضویت
    1395-3-22
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    8,590
    سطح
    62
    Points: 8,590, Level: 62
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6

    تشکرشده 113 در 56 پست

    Rep Power
    29
    Array
    به نظرم مياد شوهرتون دوستتون نداره، عين خودم كه شوهرم دوستم نداره. چون اگه كسى آدمو دوست داشته باشه همه چيزشو هم دوست داره، دقت كردين آدم وقتى يكيو دوست داشته باشه همه چيزش دوست داشتنى مياد! ولى اگه آدم از يكى خوشش نياد يا به اندازه كافى دوستش نداشته باشه، همه كارى هم طرف بكنه خوشايند نيست، حتى محبتش هم نميچسبه. نميخوام نااميدتون كنم ولى همينى كه به صداى نفستون حساسه يا ميگه تكون نخور، نشون ميده كه اون طور كه بايد ازتون خوشش نمياد، يا اينكه انقدر لوسش كردين و لى لى به لالاش گذاشتين كه اينجورى شده، داره مثل بچه ها بهونه گيرى ميكنه.
    روش منو كه اينجا دوستان كمكم كردند رو برين، البته خيلى بايد صبور باشين، رهاش كنين و زياد كارى به كارش نداشته باشين. انشالله كه هم مشكل شما و هم مشكل من زود زود زود حل بشه و تو زندگيتون احساس خوشبختى كنين.

  7. 4 کاربر از پست مفید Hanli تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 10 مرداد 95), mahasty (یکشنبه 10 مرداد 95), ماهگل (یکشنبه 10 مرداد 95), بارن (یکشنبه 10 مرداد 95)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    ماهگل جان منظورت از اینکه بدتر می شه چیه؟ یعنی اینکه اخم و عصبانیتش بیشتر می شه؟ خوب احتمالا چون نتونسته به خواسته اش برسه عصبانی شده. من اگه جای شما بودم باز هم به بی خیالی ادامه می دادم. منظورم اینه که رندگی عادی خودم رو می کردم مثل روزهای دیگه حرف می زدم.

    نوشتید که شوهرتون تک پسره و خانواده اش هم پسر دوستند. احتمالش هست که این روی روحیه ی شوهرتون اثر گذاشته باشه و لوس و بیش از حد حساسش کرده باشه. شما نباید به این نوع تربیت شوهرتون دامن بزنید.

    به خانواده ی شوهرتون فعلا فکر نکنید چون به اندازه ی کافی تنش های منزل از شما انرژی می بره. فکرتون رو مشغول قضاوت های احتمالی اونها نکنید.

    حرفی که شوهرتون در مورد نفس کشیدنتون زده بسیار ناراحت کننده است. بهتون حق می دم که بهتون بر بخوره.

    شوهرتون نظرش در مورد سردی رابطتون چیه؟ کلا آدم معاشرتی هست؟ دوست صمیمی داره؟

  9. 2 کاربر از پست مفید Amina تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (شنبه 09 مرداد 95), ماهگل (یکشنبه 10 مرداد 95)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 بهمن 97 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1395-2-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,614
    سطح
    31
    Points: 2,614, Level: 31
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون هانلی جان من خودمم همین حس رو دارم که شوهرم دوسم نداره چون حتی توی اوقات خوشمون هم وقتی ازش درخواست میکردم بهم محبت کنه میگه من باید کاری کنم که از دلم بربیاد منو مجبور نکن، به وقتش محبت میکنم! که البته این اتفاق هیچ وقت نیفتاده تقریبا!

    امینا جان نه کلا شوهرم تنهایی رو ترجیح میده، دوست صمیمی نداره، از رفت و آمد و مهمون رفتن کلا خوشش نمیاد. راجع به این سردی رابطه هم فقط میگه کاری نداشته باش قرار باشه درست بشه خودش درست میشه ما هرکدوم فقط باید زندگی خودمون رو بکنیم زمان بگذره شاید بهتر بشه اوضاع

    اینم بگم خب من نمیتونم برای خودم زندگی کنم اونم برای خودش، خب آخه اگه اونجوریه برای چی اصلا ازدواج کردم
    ویرایش توسط ماهگل : یکشنبه 10 مرداد 95 در ساعت 01:08

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 مهر 97 [ 19:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-11
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    2,263
    سطح
    28
    Points: 2,263, Level: 28
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ماهگل خانم منم شوهرم بچگیاش دماغش شکسته و هروقت نفس میکشه صدای نفسش مياد و منو کلافه میکنه حتی شبا از خواب بيدارش میکنم که درست نفس بکشه ولی این دلیل نميشه که من دوستش ندارم خیلی ام دوسش دارم و عاشقشم چرا ب این فکر نمیکنید که صدای نفستون اذیتش میکنه خب اونم آدمه بعدش من احساس میکنم رابطه جنسی خوبی با شوهرت نداری چون مردا رو این قضیه حساسن.

  12. 2 کاربر از پست مفید اذرمیدخت تشکرکرده اند .

    mahasty (یکشنبه 10 مرداد 95), ماهگل (یکشنبه 10 مرداد 95)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 بهمن 97 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1395-2-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,614
    سطح
    31
    Points: 2,614, Level: 31
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط اذرمیدخت نمایش پست ها
    سلام ماهگل خانم منم شوهرم بچگیاش دماغش شکسته و هروقت نفس میکشه صدای نفسش مياد و منو کلافه میکنه حتی شبا از خواب بيدارش میکنم که درست نفس بکشه ولی این دلیل نميشه که من دوستش ندارم خیلی ام دوسش دارم و عاشقشم چرا ب این فکر نمیکنید که صدای نفستون اذیتش میکنه خب اونم آدمه بعدش من احساس میکنم رابطه جنسی خوبی با شوهرت نداری چون مردا رو این قضیه حساسن.
    سلام. راستش من تا قبل ازدواج مشکلی توی تنفسم نمیدیدم، صداش رو هم نه خودم نه اطرافیانم بهم نگفته بودن زیاده. بعد ازدواج اونقدر همسرم گفت رفتم خوندم فکر کردم احتمالا انحراف بینی دارم، چون در ظاهر مشکلی ندارم توی خواب هم مشکلی ندارم . حتی یه زمان صدای نفس کشیدنم رو ضبط میکردم گوش میدادم که شاید خودم متوجه نیستم و بد نفس میکشم، از خیلیا پرسیدم صدای نفس کشیدنم زیاده گفتن نه. الان از بعد ازدواج من واقعا نفس کشیدنم رو گم کردم، فکر کنید دائم فکرتون به نفس کشیدنتون باشه، یادم رفته چطور راحت نفس میکشیدم، هرکسی منو میبینه میگه برو دکتر ریه تبدیل به آسم میشه ولی رفتم دکتر گفت مشکلت عصبیه بیشتر.

    در مورد روابط جنسی هم مشکلی نداریم چون مزاجمون یکیه، مگه توی این دورانهایی که سردی رابطمون بیشتر میشه خب طبیعیه !الان چند روزه ما یه تماس اتفاقی فیزیکی هم نداشتیم!

    اینم اضافه کنم دوستان که تا الان اکثرا من پاپیش گذاشتم که موقع سردی روابط رو گرم کنم ، و این به نظرم یکی از اشتباهات بزرگ من بوده، اینبار تصمیم گرفتم اگه خیلی طولانی مدت هم بشه من کاری نکنم!

  14. #9
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام منم فکر مىکنم شما نمىتوانىد با هم حرف بزنىد اگه راحت ترىد در نامه بنوىسىد و با هم صحبت کنىد مثلا بنوىسىد که حرف نزدن به ضرر جفتمون اىنجورى شوهر عزىزم خورشىد به سخاوتش مشهور است زىرا که انوار زىباىش را بدون هىچ پاداشى مىتابد پس اى خورشىد زندگىم انوار محبتت را از من درىغ نکن بزار من مثل اب از شدت محبتت تغىىر حالت بدم اگر از رفتارى خوشت نىامد بزار محبت زىباى تو سىاره تارىک مرا روشن کند شاىد من هم مثل تو ىک روزى تابىدم

  15. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (یکشنبه 10 مرداد 95), ماهگل (دوشنبه 11 مرداد 95)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 بهمن 97 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1395-2-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,614
    سطح
    31
    Points: 2,614, Level: 31
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    40

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از دوستای خوبم،

    اگه اسم این 10 روز رو قهر بزاریم دیروز آشتی کردیم، من همیشه دوست داشتم اینجور مواقع شوهرم از دلم در بیاره، نازی محبتی ..... ولی خب فقط یه لبخند زد و بدون حرفی تو آماده کردن ناهار کمکم کرد! باز من اولین نفر بودم که سر صحبت رو باز کردم، نه که در مورد مشکلمون چون میدونستم حرفی بزنم باز روز از نو! نمیدونم اشتباه کردم یا نه!

    چند روزه تاپیک هایی که دوستان معرفی کردن و تاپیک های دیگه توی سایت رو مطالعه کردم، سخنرانی کلید مرد رو گوش دادم، راستش من خیلی از اول اشتباه کردم توی زندگی و رفتارام! واقعا چیزی بلد نبودم!! دقیقا توی اون فایل کلید مرد، هرچیزی که دکتر حبشی به عنوان مردکش یاد کرده رو من انجام دادم! از طرف دیگه محبت های بیجا و بیش از حدم! محبت که نمیشه گفت! نازکشیدن های بیش از حدم! گفتگوی درست نداشتن باهم!و ....

    الان نمیدونم میتونم از پسش بر بیام یا نه!


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.