با سلام و عرض ادب خدمت دوستان همدردی
دوستان عزیزم میخوام کامل براتون بنویسم که خوب راهنمایی بفرمائید و کمکم کنید.
هاله هستم 30 ساله با مدرک فوق لیسانس (بیکار )و ظاهری تقریبا زیبا و جذاب(البته قد کوتاه) و اخلاقی آرام(زیادی مودب)... با همه این اوصاف در کل 30 سال زندگیم بنده خواستگاری نداشته ام...خواستگار که چه عرض کنم حتی پیشنهاد دوستی هم نداشته ام..من واقعا از هر لحاظ شدیدا احتیاج به ازدواج دارم...روحی ..مادی و معنوی ...البته جدیدا در دنیای مجازی با چند نفر آشنا شدم ولی با توجه به شرایظشون نتونستم و راضی به برقراری رابطه نبودم...فقط یه مدتی باهاشون حرف زدوم که چیزی یاد بگیرم. جدیدا در دنیای مجازی با آقایی آشنا شدم که همشهری خودمه و از لحاظ موقعیت شغلی در جایگاه خوبی قرار داره و 9 سال از من بزرگتره ولی متاسفانه ایشون 8 سال پیش ازدواج کرده اند و به دلیل مشکلاتی که من هنوز نمیدونم چیه از خانمشون جدا شده اند. این آقا خیلی اصرار و خواهش کردن تا من راضی شدم که تلفنی باهاشون صحبت کنم و نهایا راضیم کردن که همدیگرو ملاقات کنیم... ایشون خیلی خیلی از من خوششون اومد ولی راستش من زیاد با قیافش ارتباط برقرار نکردم ولی برام مهم نیست چون به زیبایی آقایون اهمیت نمیدم.... من باهاشون صحبت کردم و گفتم که هدف شما ازین رابطه چیه و ایشون فرمودن که من تا حد زیادی به شما علاقه دارم و شرایط اولیه شمارو قبول دارم و میخوام بیشتر باهاتون آشنا بشم تا بتونیم در مورد ازدواج صحبت کنیم......منم راضی شدم .... چون واقعا یه جورایی بهش حس خوبی دارم و موقعیتشم قبول دارم( با توجه به اینکه خواستگار ندارم منطقم بهم میگه که نباید شرایط تاهل گذشته ی ایشون باعث جواب منفی من بشه)... خلاصه الان باهاشون صحبت میکنم... اینم اضافه کنم که خانوادم فعلا در جریان نیستن و به یه دلایلی نمیخوام فعلا با خبر بشن... ولی با توجه به اینکه آقایون این دوره زمونه ماشالله همشون چشموو گوش بازن و به قول خودشون امروزین یه سری مشکلاتی دارم...
1 : من به شدت به شدت دختر محافظه کاری هستم و همش میترسم کسی پی به این رابطه ببره... ایشون کاهی میگه دلم برات تنگ میشه لااقل اجازه بده گذرا یه جایی بببینمت و من مدام میگم نه....
2 : ایشون میگه خانم شما دارید به شدت منو محدود میکنید و این محدودیت باعث شده من از خودم بدم بیاد و حس کنم خیلی ندید بدید هستم ولی من میترسم که باهاش صمیمی شم...حتی یه بار بهم گفت داری این کارارو میکنی که من تایدت کنم در صورتیکه اشتباه میکنی و من از روی صمیمتو حسی که بهم میدی در موردت قضاوت میکنم.
3 : بارها و بارها به خاطر عکس ازم ناراحت شده میگه وقتی اجازه ندارم ببینمت پس لااقل یه عکس بهم بده که وقتی یادت میکنم نگاش کنم....
4: طبعا همتون میدونید که در جریان رابطه ی دو جنس مخالف 100% یه حرفای احساسی و مثلا عاشقانه و رمانتیک پیش میاد که من ازشون میترسم و میترسم اگه در این موارد باهاش حرف بزنم فکر میکنه دختر بدیم و.....
کمکم کنید و بهم بگید چه جوری باهاش رفتار کنم و تا چه حدی باید با ایشون صمیمی بشم و تا چه حدی بهش اعتماد کنم.
خواهش میکنم راهنماییم کنید...
علاقه مندی ها (Bookmarks)