به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 اردیبهشت 00 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1395-5-07
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    5,055
    سطح
    45
    Points: 5,055, Level: 45
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اختلافات من وهمسرم وقرارگرفتن درآستانه جدایی

    سلام بچه ها...
    من 22سالمه ودانشجوهستم وهمسرم25سالش ولیسانس برق داره.ماتقریبا6سال پیش زمانیکه من 16ساله وهمسرم 19ساله بودعقدکردیم.ودوسال بعدش ازدواج کردیم پدرومادرمن هردوکارشناس حقوق هستن وپدرومادرهمسرم هردوتقریبابی سوادهستن وخونواده ما5نفرس وخونواده اونا4نفره وفقط دوتابرادرهستن منم بچه اول خونواده ام وی خواهرو ی برادر دارم.من وهمسرم تقریبا یک سال باهم دوست بودیم وهمدیگروخیلی دوس داشتیم ولی میشه گف هوسم تواین علاقه دخیل شده بودالبته من ازخانواده معتقدی هستم وبااینجورروابط کاملامخالف بودم ولی همسرم دوس داش باهم تماس فیزیکی هم داشته باشیم مثلابغلم کنه واینا وطی دوره دوستیمون بلاخره بعدازکلی کلنجارراضیم کردبیادخونمون ومن چون خیلی بچه وساده بودم وخیلی بهش وابسته شده بودم قبول کردم.چندباری وقتی تنهابودم اومدخونمون.والبته رابطه خاصی باهم نداشتیم وفقط درحدمعاشقه بود.تویکی ازروزایی ک اومدخونمون.متاسفانه بابای من از زنگ زدن من شک کرده بود وناگهانی وسرزده واردخونه شدوایشونودیدوبعدازکلی کتک کاری وبه باباش زنگ زدوباباش وداداشش اومدن وبااینکه ماخیلی ازاوناسرتربودیم ولی مخالفت کردن ودلیل باباش این بود که پسربزرگم هنوزازدواج نکرده وگرنه پدرمن توشهرمون ازلحاظ خوبی زبانزده وموقعیت اجتماعی خوبی داره ووضع مال خوبی داره وخودمم نمیخوام تعریف بیجابکنم فقط میخوام همه چیزوبگم ک بهتربتونین درک کنین.خودمم ازلحاظ زیبایی واقعاتوفامیل تومدرسه وهرجایی ک میرفتم جالب توجه بودم وهمه اززیباییم تعریف میکردن.هنرمندبودم نقاشی میکردم وهمیشه شاگرداول بودم وخیلی معتقدومودب بودم فقط تنهاایرادم این بود ک کمبودعاطفی داشتم ودلم میخواس ب کسی تکیه کنم وخلاعاطیفموپرکنم.چون مامانم هیچوقت ازلحاظ عاطفی منوتامین نکردوپدرومادرم سرمسائل کوچیک پیش پاافتاده زیادباهم دعواودرگیری داشتن ومن کمبودتوجه داشتم بااینکه ازهرنظر سر بودم.خلاصه بابام ازشوهرم پرسید ک عسلومیخوای واقعایانه وچندین بارم پرسیدواون گفت قلبامیخوامش وفقط شرایط ازدواجوندارم و وقتی ازمن پرسیدن ک بینتون اتفاقی افتاده من برای اینکه بهم برسیم ب دروغ گفتم آره وخلاصه به هرطریقی بودپدرش رضایت دادوماعقدکردیم....
    ولی خونوادش قلباناراحت بودن وخیلی تحت فشارمیذاشتنش ک چرااینکاروکردی درحالیکه برادرت ازتوبزرگتره وازدواج نکرده.متاسفانه خونوادش خیلی کوته فکروبی منطق بودن وبه این دلیل احمقانه داشتن اونونابودمیکردن واون چن بارپیش من گریه کردوگف خیلی توفشارگذاشتنم انقد ک میگم کاش میمردم.البته منم ازلحاظ روحی توشرایط بدی بودم یکم افسرده شده بودم عفت تحصیلی پیداکرده بودم وخلاصه هردوبرخلاف تصورخودمون آمادگی ازدواج نداشتیم ومن ازش میخواسم بیادپیشم ولی باباش نمیذاشت واین آغازاختلافات مابود.اونم بااینکه منوخیلی دوس داش ولی اصلااستقلال نداش وبشدت تحت تاثیرپدرش وتحت اختیاراون بود والبته یکی ازدلایلش عدم استقلال مالی بود.چون دانشجوبودوهیچ درآمدی نداشت وخلاصه اختلاف بزرگی بین ماافتاد ک خونواده من مهریمواجراگذاشتن ومیخواستن من جدابشم چون شوهرم بحدی رسیده بود ک فقط میخواست ازدیت من خلاص بشه.برخلاف اصرارهای من خونوادم شدیدابرای جداییم تلاش میکردن وخونواده اونم ازخداخواسته.جوری ک بابای من حاضرشد مبلغ کمی ازمهریموبگیریم وبقیه روببخشیم وجدابشیم والبته مهمترین دلیلش این بود ک شوهرم تعادل روانی نداش وزودعصبانی میشدونمیتونس خودشوکنترل کنه ودیت بزن داشت واونانگران بودن ک مبادابلایی سرمن بیادوخلاصه منم بخاطروابستگیم داشتم واقعاقطره قطره آب میشدم وزجرمیکشیدم وفقط بهش التماس میکردم وحتی دوبارم رفتم دم درشون وخونوادم اومدن وکشون کشون بردنم وخیلی خودمو تحقیرکردم والان ک ب اون روزای خفت بارفکرمیکنم ازخودم نفرت پیدامیکنم وخلاصه اون شرط گذاشت ک بایدمهریتوببخشی تاآشتی کنیم ومنم باوجودمخالفت اکیدخونوادم تن ب کتک خوردن ازپدرومادرم وهمه چیزدادم وباتهدیدبه خودکشی راضیشون کردم وبلاخره 150تاازمهریموبخشیدم و50تادیگه باقی موند ک اونم خونوادم باعث شدن.خلاصه آشتی کردیم واونجور ک خودش میگف خونوادش میگفتن بااین مبلغ حالاطلاقش بدیم ولی خودش نذاشته بودونخواسته بودوبعدازمدتی برادرشونامزدکردن وسریعم براش عروسی گرفتن.وبعدازاونامام عروسی کردیم تواین مدت هرباربحث ودعوامون میشدمن التماس میکردم واون خیلی لذت میبردومنوخردمیکردوتحقیرم میکردوخلاصه3ماه بعدازعروسی من حامله شدم واینجابود ک بازم فشارهای خونوادش شروع شدوخیلی منوتحقیرمیکردن مثلاپیش جاریم ک همیشه حسادت منومیکرد.شوهرم تازه درسشوتموم کرده بودوهیچ درآمدی نداش ومن هم هیچ توقعی ازش نداشتم وهمه جوره کمکش میکردم وطبقه پایین توزیرزمین خونه پدرش اینازندگی میکردیم واین واقعابرای من عذاب بود ودلیل احمقانه اوناواسه آزارمن این بود ک چرا مازودترازپسربزرگش بچه دارشدیم والبتهاینم بگم ک اوناهردوتالاسمی داشتن ونمیتونسن بچه داربشن.ولی شوهرم جلوی پدرومادرش واستادوازمن حمایت کردوخیلی دوسم داست هرچی میگفتم گوش میدادبهم محبت میکردومدتی باخونوادش قطع رابطه کرد وتواین مدت بابای من تمام مخارجمونو میدادوبرامون ماشین خریدوخیلی کمکمون کرد.ولی من بخاطرفشارهای خونوادش خیلی آزرده بودم آرامش نداشتم وخیلی حساس شده بودم وشوهرمم میتونم بگم منومیپرستیدوخیلی خوشحال بود.گذشت ومن همش بهش گیرمیدادم چون واقعاازلحاظ روانی توفشاربودم وای کاش اون موقع ب ی روانپزشک مراجعه میکردم.خلاصه این حساسیتهاوگیردادنای من منجربه دعواهای واقعابیخودی میشد ک دلیل همشم خونوادش بودمثلامن دوس داشتم خونه مستقل بگیریم وباخونوادش قطع رابطه کنیم ولی اون راضی نبودوخلاصه بعدازینکه من تنهاش گذاشتم واولین قهرموشروع کردم اون خیلی بهم ریخت ک باوجودتمام حمایتی ک ازمن کرده وروخونوادش خط کشیده من تنهاش گذاشتم وازونجابود ک دیگه روم حساب نکرد.خلاصه دعواهای ماادامه داشت واون ی دعوای خیلی سخت با بابای من ک اونقدردرحقش خوبی کرده بودکرد.وجلوی چشای من با بابام درگیرشدوبدترین فحشاروجلوی پدرومادروبرادرش وجاریم وهمسایه ها ب باباومامان من دادواونجابود ک من دیگه واقعا له شدم وکینه ای تودلم افتاد ک هرروزبیشتروعذاب آورترمیشد.وبالاخره بچمون بدنیااومدوشوهرم بازم رفتارش خیلی خوب بودومنوخیلی دوس داش ولی من همچنان بخاطرکینه بخشیدن مهریم تحقیرشدنام وفحشاش ب پدرومادرم ناراحت بودم وازش کینه داشتم ودعوامون میشدتاجاییکه دعوابرای ماعادت شدوالبته فشارهای پدرومادرش وآزارواذیتشون وکنایههاشون ب من دلیل اصلی دعواهامون بود.تااینکه اون ک میدونس من ازطلاق میترسم وحاضربه هرکاری هستم ک جدانشیم.رفت درخواست طلاق دادوتواین مدتم رفته بودتوسایت همسریابی عضوشده بودوبادختری رابطه برقرارکرده بود ک من بعدازآشتی ورفتن ب خونه تولپ تاپش دیدم ومتوجه شدم نمیگم خسته نشده بودولی هدف اصلیش ترسوندن من بودومن وخونوادم اینومیدونستیم خلاصه من تاتهش رفتم وباوجوداینکه خیلی برام سخت بودوتوخونه پدرم بودم ک متوجه شدم دوباره باردارم ولی هیچ علاقه ای برای ادامه وآشتی نشون ندادم وسه ماه گذشت تااینکه خودش ازم خواس برگردم وگف تواین مدت قدرتودونستم وفهمیدم چقدردوستت دارم وهیچکی جاتونمیگیره.من بعدازبرگشتم ب خونه توایمیلاش دیدم ک ب اون دختره نوشته بود ک زنمو دوس دارم ولی زندگی رو ب کامم تلخ میکنه ودیگه نوشته بود زودازدواج کردم چون زنم خیلی زیباودوس داشتنی بود...من توتمام اون مدت بیشترازچشام بهش اعتمادداشتم وهیچوقت چکش نمیکردم ولی اونروزاتفاقی تولپ تاپش توایمیلاش دیدم ک ازهمون نامزدی بادخترای مختلف ارتباط داشته ودنبال دوستی بوده.ولی بدلایل مختلف هیکدوم منتهی ب دوستی نشدهبود.وقتی فهمیدم داشتم نابودمیشدم بهش گفتم واون ازم خواست ببخشمش و ی فرصت دیگه بهش بدم تااعتمادموجلب کنه منم همین کاروکردم وگف دلیل این کارش این نبوده ک من چیزی کم گذاشته باشم فقط هوس بازی بوده.چون من خیلی دلم میخواس دلیل خیانتاشوبدونم تاخودمواصلاح کنم ولی اون گف دلیلش فقط هوس بوده......وخلاصه ماصاحب دوتاپسرشدیم شوهرمم توشرکت کارمیکردو همه چی خیلی خوب بودولی کم کم شوهرم رفتارش بدشد.مثلاشدیدامنومحدودمیک دمیگف درس نخون دانشگاه نرو...ب چادرم حجابم خیلی گیرمیداد....سرخونه بابام رفتن دعوام میکرد....وباوجودهمه اصرارهای من بازم حاضرنبودخونه مستقل بگیره البته خونوادش چون برادرشم بالاخره بچه دارشد دست ازآزارواذیت ودخالت ورداشتن واوناتاثیرچندانی نداشتن فقط خودش.....
    سرمسائل کوچک مثل خونه بابام رفتن دعواراه مینداخت وکتکم میزد....سرنصب تلگرام بشدت کتکم زدوشدیدامنوازینجوربرنامه ها منع کرد......اصلااهل تفریح ومسافرت نبود.....اهل رفت وآمدنبودوکمتروکمترش کرد.....همش بهونه میگرفت ودعوامون میشدومنم بخاطرگذشته وتحقیرشدنام اصلاکوتاه نمیومدم.....درآمدشدپنهون میکردودرحالیکه بعدافهمیدم ماهی 400تومن ازحقوقشوهمون لحظه اول پس اندازمیکرده ماروتوفشاروتنگنامیذاشت وشدیداباخریدکردن مخالف بود....توخونه همیشه سردوخشک بود....وخلاصه من هیچ تفریح ودلخوشی ای نداشتم وخیلی داشتم اذیت میشدم.باهمه ایناتصمیم گرفتم بهش محبت کنم وازین طریق روابطمونوبهترکنم تاشایداونم ب خواسته های من توجه کنه.رفت وآمدموباخونوادم کم کردم وباخونواده اون بیشترکردم....براش تولدگرفتم و روز مردهم جشن گرفتم کیک پختم وبراش کادوخریدم وپدرومادرشودعوت کردم جشن گرفتیم درحالیکه پدرومادرمن اصلاخونمون نمیومدن.حسابی پذیرایی واحترام کردم ووقتی براخریدوسایل میرفتیم بانه خواستم مامانشم ببریم وباهزینه خودمون بردیم وآوردیمش.....امااون انگارباهمه ایناپرروترشد.....با ی دعوای کوچیک کلی کتکم زدوبه بابام زنگ زدوبدترین فحشارو دادوالبته تواین مدت چن باردیگه باپدرومادروبرادرم درگیرشدوآبروریزی راه انداخته بودومن خیلی ازین بی تربیتیش بدم میاد ولی بااین وجودگذشت کردم...خلاصه بعدش رفتم محل کارش ولی کاری نکردم کنارماشینمون بیرون شرکت واستادم وبهش زنگ زدم وففط همین واون بعدش اینوسوژه کرد ک چون اومدب شرکت دیگه همه چی بین ماتموم شددرحالیکه من فقط واسه این رفتم ک یکم عصبانیتم تخلیه بشه وبترسونمش ک تلافی کتک زدن وفحشاتودرمیام ولی حتی توهم نرفتم وفقط بهش زنگ زدم گفتم جلوی شرکتم...البته دوستش منودیدوفهمیددعوامون شده واومدبامن صحبت کرد...من اون شب خونه بابام موندم ولی صب ک برگشتم خونمون...چون تواین چن سال هرباردعوامون میشدقهرمیکردم میرفتم وسابقه نداش خودم برگردم...خیلی تعجب کردوسوءاستفاده کردوقهرکردرفت خونه پدرش.یک ماه منتظرشدم بیادتاینکه دیدم پدرومادرشم شروع ب دخالت وآزارمن کردن بعدخونه رو ترک کردم واومدم خونه بابام.....الان یه ماهه اینجاییم دوباره رفته درخواست طلاق داده.....من اصلادلم نمیخوادزندگیمون ارهم بپاشه چون دوتابچه داریم......بچه هابنظرتون چیکارکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خیلی خوشحالم ک اینجامیتونم باآدماییی ازجنس خودم ک درکم میکنن درددل کنم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 اردیبهشت 00 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1395-5-07
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    5,055
    سطح
    45
    Points: 5,055, Level: 45
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه هاببخشین بعضی جاها تومتنم اشتباه تایپی شده.مثلا افت تحصیلی و...

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 اردیبهشت 00 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1395-5-07
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    5,055
    سطح
    45
    Points: 5,055, Level: 45
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها کمکم کنین لطفا

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 اردیبهشت 00 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1395-5-07
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    5,055
    سطح
    45
    Points: 5,055, Level: 45
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 کمکم کنید

    سلام دوستان...
    من تقریبا یک ماه پیش داستان زندگی ومشکلاتمونوشتم ولی متاسفانه کسی راهنمایی وکمکی بهم نکرد



    من تواین شرایط بحرانی خیلی نیاز ب کمک وراهنمایی دارم.ازمدیرهمدردی هم خواهش میکنم کمکم کنین
    من حق عضویت آزادم پرداخت کردم ولی دریغ از یک جواب وکمک

  5. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    این پست را در مورد اشتراک آزاد و مشاوره خصوصی بخون.

    مشکلت را خیلی طولانی نوشتی ( تاپیک قبلی)

    می تونی یه کم خلاصه تر بگی؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 اردیبهشت 00 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1395-5-07
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    5,055
    سطح
    45
    Points: 5,055, Level: 45
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شیداجان.
    ممنون ازپاسخت.
    طولانی نوشتم ک قابل درک باشه.
    من وشوهرم تقرییا6سال پیش عقدکردیم ودوسال بعدش عروسی کردیم.من دانشجوی ترم6ام وشوهرم لیسانس برقه.من22سالمه وشوهرم25سالشه.ماقبل ازازدولج باهم دوست بودیم وخونواده شوهرم بدلیل اینکه شوهرم ی برادر بزرگترمجردداشت ک سه سال ازخودش بزرگتربودوازدولج نکرده بودباازدواج پسرکوچیکترمخالف بودن.درصورتیکه شرایط من ازهرنظرایده آل بودوخیلی ازخونواده شوهرم سرتربودیم.خودمم ازلحاظ زیبایی همیشه همه جا زبانزدبودم.وپدرومادرم هردولیسانس وکارمندن درحالیکه پدرومادراون هردوبیسوادن.خلاصه اونابامن مشکلی نداشتن وتنهامشکلشون مسئله ازدواج نکردن برادربزرگتربود.به همین دلیل وبه دلیل عدم استقلال شوهرم که دانشجوبودووابسته ب پدرش بودخونوادش اختلاف زیادی توزندگی ماانداختن.ونتیجش ازبین رفتن حرمتهاو بوجوداومدن کینه ودلخوری بود.ومن چون توسن حساسی بودم وبشدت ب شوهرم وابسته بودم به هیچ قیمتی حاضرنشدم ازدستش بدم وبرای خاتمه دادن به این اختلافات درحالیکه خونوادم مهریمواجراگذاشته بودن نهایتاتعداد200تااز250تای کل مهریموبه اصرارشوهرم بخشیدم تاشوهرم وزندگیموحفظ کنم.بعدازازدواج 3ماه بعدمن باردارشدم چون فکرمیکردم باوجود یه بچه زندگیمون شیرینترو وابستگیمون بیشترمیشه.اابته ناگفته نماند ک بالافاصله بعدازنامزدی مابرادرشوهرمم نامزدکردن وسریع براش عروسی گرفتن وبعدازاون ماعروسی کردیم.بارداری من باعث ناراحتی شدیدخونواده شوهرم ودشمنیشون بامن برای باردوم شد.به این دلیل احمقانه ک چراپسربزرگترشون هنوزبچه ای نداره.درحالیکه اوناحتی بزورعقدکردن چون هردوتالاسمی بودن.باآزارواذیت اونامنم شوهرمو که تواین مدت خیلی هواموداشت وبخاطرمن جلوی خونوادش واستادتحت فشارمیذاشتم واین بمرورباعث اختلافات ودعواهابین شوهرم وخونوادم وبی احترامی شوهرم ب اونهاوایجادکدورت ورنجش برای باردوم شد.شوهرمم همیشه باتهدیدطلاق منومیترسوندچون خاطره خوبی ازتحت فشارگذاشتن من ازین طریق ک منجربه بخشیدن مهریم شده بودداشت.پاییزدوسال قبل ک پسرم 1سالشم نشده بود دادخواست طلاق دادوتواواسط کاربخاطرایستادگی من پشیمدن شدوتورفتارشم تغییراتی ایجادکردولی موقت بود.توهمین حوالی بود ک من متوجه شدم دوباره باردارم والان دوتاپسردارم.ورفتارشوهرم نسبت ب گذشته روزبروزبدترمیشه.یشدت منومحدودمیکنه نمیذاره رانندگی کنم.به حجابم خیلی گیرمیده.به درس خوندنم.به خونه بابام رفتنم.وبه هیچ وجهم اهل تفریح ومسافرت ورفت وآمدنیس.الانم دوماه پیش سر ی دعوای کوچیک دوباره دادخواست طلاق داده والان همون وسطای مراحل طلاق هستیم.من بااینکه خیلی ازش دلخورم ولی اصلادلم نمیخوادحداقل بخاطربچه هامون زندگیمون خراب بشه.ب نظرشماراه درست چیه؟و

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 اردیبهشت 00 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1395-5-07
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    5,055
    سطح
    45
    Points: 5,055, Level: 45
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    البته لازمه چندتانکته رم بگم.که شوهرمن چون همه چیزوخیلی راحت بدست آ ورده خیلی قدر زندگیشونمیدونه.درحالیکه آرزوی هرپسری داشتن همچین زندگی ایه.مثلاوقتی ماازدواج کردیم شوهرم دانشجوبودوهیچ درآمدی نداشت من 2سال نامزدی و1سال بعدازازدواج بااینکه حامله ام بودم هیچی ازش نمیخواسم فقط کمکش میکردم.بابام برای راحتیمون برامون ماشین خریدوخرج زندگیمونومیدادومنم فقط بهش دلگرمی میدادم ومسائلی ک باعث دعواهای مامیشدیکی توهینای خونوادش ودیگری کم سن وسال بودن خودمون بود وماهیچ مشکل خاصی باهم نداشتیم ونداریم.ولی تاحالاخیلی دعواوقهرودرگیری پیش اومده ک خیلیاشم باوساطت دیگران حل شده.ولی ازدعوای آخرمون به بعد ک اوایل اسفندبودمن هنه جوره سعی کردم باشوهرم راه بیام وهرکاری واسه بهترکردن روابطمون بکنم.البته ازاول من ازخودگذشتگی زیادکردم ولی وسطا منم شروع ب لجبازی کرده بودم چون شوهرم وخونوادش خیلی تحقیرم میکردن وخودم وخونوادموزیرسوال میبردن.بهرحال ازاسفندماه تاخرداد من واسه خوشحال کردن شوهرم سنگ تموم گذاشتم تومناسبتا مث روزمرد وتولدش براش جشن گرفتم کیک پختم وخونوادشودعوت کردم وبراش کادوهای آنچنانی خریدم و روابطموباخونوادش خیلی بهترکردم ورفت وآمدموباهاشون زیادکردم تاشوهرم خوشحال بشه.آخرین بارواسه خریدوسایل ی سفر ی روزه بانه رفتیم ک خواستم مادرشم باهزینه خودمون باهامون بیادتاشوهرم خوشحال بشه.ولی دعوای آخرمون ک سرکمک نکردن شوهرم توکارای خونه وبچه هابود.شوهرم ب بابام زنگ زدو ب خودش وب بابابزرگم ک فوت کرده کلی فحش داد ک البته این ازرفتارای همیشگیشه ک خیلی منوآزارمیده بااینکه خونواده من جزخدمت واحترام کاری بهش نکردن.ولی توهردعواباوقاحت تمام باخونوادم درگیرمیشه وهرچی ازدهنش درمیادبهشون میگه ک این باعث شده قلباازته دلم ازش کینه ب دل بگیرم.بعدازفحشاش ب بابام وکتک زدن من.البته یادم رف بگم شوهرمن ازهمون اول حتی تودوره بارداریامم دست بزن داش و وقتی عصبی میشه دیگه هیچی نمیفهمه .حتی بچه هارم کتک میزنه وگازمیگیره وقتی سرچیزی زیادپافشاری وگریه کنن واعصابش خردبشه ک البته خونوادگی ب این خصلت معروفن.ودلیل اینکه خونوادم دوران عقداصرارداشتن جداشم همین عدم تعادل همسرم بود ک اونافک میکردن بااین وضعیت جون من درخطره.بهرحال بعدازکتک خوردنم ب قصدکشت وفحشاش ب بابام منم تهدیدش کردم ک میام جلوی شرکت محل کارت وآبروتومیبرم.اونم گف اگه نیای مادر....ای.خلاصه منم رفتم ک بهش نشون بدم میتونم مث خودش بی حیاباشم ولی فقط جلوی شرکت کنارماشینمون واستادم وبهش زنگ زدم ک بیامنوببرخونه ک اابته نیومد.من کوچکترین آبروریزی ای نکردم حتی تواین مدت کوچکترین بی احترامی ای ب پدرومادرش نکردم باوجودتوهینای وحشتناکشون.ولی ازاون روز گف همه چی بین ماتموم شده چون اومدی جلوی درشرکت.
    ی چیزدیگه اینکه شوهرم خیلی ناسازگاره ومن همه جوره باکم وکاست ولجبازیاش ساختم یکیش اینکه ازاول ازدواج توزیرزمین پایین خونه مادرش اینازندگی میکنیم ک هرچقدرتواین سالااصرارکردم ک خونه جداومستقل بگیرتاازاختلافات بین من وخونوادت جلوگیری کنی گوش نکرده.ک البته خونه ماخیلی کوچیکه نزدیک50متره.وبتازگی فهمیدم ک شوهرم بااون همه فداکاری وازخودگذشتگی من تونداریاش ازوقتی سرکارمیرفته 500تومن ازحقوقشوپنهونی پس اندازمیکرده درحالیکه منوبشدت توفشاروتنگنای بی پولی قرارمیداد.بارهاسرخونه بابام رفتن دعواوکتک کاری وآبروریزی راه انداخت اک چرابدون اجازش رفتم ولی خودش تااین حدپنهون کاری ودروغگویی داشت.
    چندروزپیش زنگ زده بودمیگفت اگه کل کره زمینم بگردی نمیتونی کسی روپیداکنی ک ب اندازه من دوست داشته باشه ولی خرابش کردی گفتم باشه منوببخش و ی فرصت دیگه بده ک بعدش ک دادگاه داشتیم دیدم باذوق وشوق خاصی مصمم ترشده.
    بچه هاخیلی نیازبه هم فکری وکمکتون دارم.لطفابخونیدوبهم کمک کنید...ا

  8. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بازم که همه اون توضیحات را از اول نوشتی

    یه کم خلاصه تر، دسته بندی شده تر، مشخص تر بگو مشکلت چیه.

    الان شما کجایی؟ بچه هاتون کجان؟

    همسرتون چرا می خواد جدا بشه؟ به بچه ها فکر کرده؟

    می تونی 5 تا از بهترین و بدترین خصوصیات همسرت را توی 5 تا جمله بنویسی؟
    به نظر خودت اگه این سوال را در مورد شما از همسرتون بپرسن چی جواب می ده؟

    لطفا فقط بیست خط با شماره بنویس. 5 تا خوب و 5 تا بد از خودت
    5 مورد خصوصیت خوب و 5 مورد خصوصیت بد از همسرت
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 بهمن 95 [ 22:32]
    تاریخ عضویت
    1395-6-03
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    288
    سطح
    5
    Points: 288, Level: 5
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان رفتی قهری خونه پدرت؟
    الان میدونه ک تو دوس نداری طلاق بگیری؟ شاید میخاد بتروسنه تورو مث سری قبل
    کامل مهریتو بخشیدی؟ یا یه چیزایی تهش مونده؟
    خونوداه خودش در جرایانن؟ کاری کردن برا آشتی کردنتون؟ یا حتی خونوداه خودت کاری کردن برا درست کردن روابط این سریتون؟

  10. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 اردیبهشت 00 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1395-5-07
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    5,055
    سطح
    45
    Points: 5,055, Level: 45
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بچه ها..
    بله خونوادش درجریانن ولی کاملاخنثی وبی تفاوتن البته ظاهرا.اوناعامل اصلی شروع اختلافات مابودن حالااگه بینمونوبهم نزنن وباعث جداییمون نشن واسه آشتیمون کاری نمیکنن.خونواده منم انقدآدم خوب ومودبیه ک واقعادیگه خسته شدن.
    انقدبه پدرومادرم فحش داده وباهاشون درگیرشده وبهشون بی احترامی وتوهین کرده ک هیچی بینشون نیس حتی اگه پدرومادرم بخوان باهاش صحبت کنن اون ن تنهاراضی ب آشتی نمیشه بلکه پرروترمیشه وبهشون بدترین بی احترامی رومیکنه وبیشترسوءاستفاده میکنه وحتی اگه آشتی کنیم هرروزسرکوفتشوبهم میزنه ک شمابهم التماس کردین ازترستون.وبیشتراذیتم میکنه جلوی خونوادشم تحقیرم میکنه ومحدودترم میکنه ومیگه حتمابایدبردم باشی.چون ایناقبلاخیلی پیش اومده میدونم وتجربه کردم.البته همه روبالانوشتم.مهریمم 50تاسکه مونده..
    ویرایش توسط *Asal* : یکشنبه 14 شهریور 95 در ساعت 21:18


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. راهنمایی : حس عجیب در اینستاگرام
    توسط mehrdad1388 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 95, 01:45
  2. دوران عقدتان را استثنایی کنید
    توسط khaleghezey در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 10 خرداد 93, 12:43
  3. چندین بار بی وفایی و اکنون در آستانه طلاق - شاید راهی باشد
    توسط آوای سعادت در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 فروردین 92, 15:39
  4. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 25 شهریور 91, 14:03
  5. روش هایی برای کاهش استرس در محیط کار
    توسط hopegirl در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 آبان 87, 01:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.