به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 66
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array

    زندگی رو به افول من.....

    سلام دوستان همدردی
    الان به یه سری مشکلات جدید برگشتم اینجا البته انتظار کمک ندارم شاید فقط اینجارو برای تخلیه روحی وخالی کردن خودم انتخاب کردم چون کسی رو ندارم باهاش راحت دردو دل کنم و اونم بتونه درکم کنه.
    من یه دختر 37 ساله مجرد هستم.بدون خواستگار یا کلا بدون هیچ موجود مذکری که تو زندگیم باشه حتی برای یک روز.
    الان مشکل من این نیست چون این واقعیت پذیرفتم دیگه ازدواج در سن من احتمالش یک در 1000 به خاطر جامعه ایران با طرز فکرهای غلط ونادرست در مورد سن ازدواج برای دختران.
    مشکل من اینه زندگیم همش در حال عقب گرده دست به هر کاری میزنم نمیشه هر دری میزنم به روم بسته است شرایط کاری وشغلی مناسبی ندارم همش به طور موقت بوده یعنی اینده شغلی مناسب ندارم نه درامد ثابتی نه بیمه ای هر کاری شروع کردم بعد چند ماه شکست بوده هر چه چقدر تلاش کردم نشد.
    به خاطر این وضعیت از نظر روحی وروانی به شدت به هم ریخته ام بسیار حساس وزود رنج شدم خیلی عصبی وتند خو بی حوصله از همه بریدم حتی حوصله دوست صمیمی خودم هم ندارم خانواده که دیگه به هیچ وجه نه دوست دارم به کسی زنگ بزنم وسراغشون بگیرم نه کسی بیاد سراغم
    تنهایی رو به همچی ترجیح میدم.
    من دختر مقیدی بودم الان واجباتم بزور انجام میدم هیچ لذتی نمیبرم از عبادت.
    البته فکرکنم دلیلش اینه من زیادی به دعا وختم نذر نیاز اعتقاد داشتم ولی از بس دعا کردم مستجاب نشد در عوض شرایط زندگیم سختر وپیچیده تر شد کلا خورد تو ذوقم نا امید شدم.
    الان من با این سن که نه شانس ازدواج دارم نه کار وسرمایه ای که لااقل بتونم تنهایی زندگیم اداره کنم توی این جامعه چیکار باید بکنم اونم تنهایی؟؟؟؟؟
    هر کاری بخوای شروع کنی حتی مورد علاقت هم نباشه باید یه سرمایه اولیه داشته باشی بخوای وام بگیری باید حساب بانکی داشته باشی تازه وام هم بگیری باید درامد مطمئنی باشه که بتونی قسطهای نجومیش هر ماه پرداخت کنی
    من توی این سن هیچ هدف وانگیزه ای برای زندگی کردن ندارم احساس میکنم بین زمین اسمان معلق موندم.....
    همش دوست دارم فرار کنم احساس تعلق به هیچکس وهیج جایی ندارم همش فکر میکنم باید برم یه جای جدید همش دنبال ارامش هستم ارامش در جای خلوت وتنها یا روستای دور افتاده ودر طبیعت بکر میبینم به دور از ادما همش میگم اگه دختر نبودم ومحدودیت نداشتم میرفتم تو یه کوهی جنگلی با ارامش زندگی میکردم از بس زندگیم پر از سختی واسترس وتنش بوده همش توی ذهنم دنبال این زندگی میگردم
    فقط ارامش میخوام یه زندگی ساده وسالم اروم بدون هیچ تنشی.
    از بس نگران خودم زندگیم واینده نامعلومم هستم شبا خواب ندارم همش تپش قلب دارم واسترس.
    میگم خدایا عاقبت من چی مشه؟ اصلا چرا زندگی من اینجوری شده چرا روی خوش زندگی رو من نمیبینم؟از بس صبر کردم ونتیجه نگرفتم خسته شدم از بس امید داشتم نا امید شدم دیگه حالم از زندگی به هم میخوره. از بس تلاش کردم وسختی کشیدم ونتیجه نگرفتم وزمین خوردم دیگه نای بلند شدن ندارم !
    اخه اشکال کار من کجاست؟ کجا کوتاهی کردم؟ نمیدونم الان فقط منتظر یه معجزه هستم تا از این وضعیت نجات پیدا کنم دوست دارم یکی به من بگه چیکار کن راه درست بهم نشون بده قدم به قدم از این جا به بعد همراهیم کنه واقعا خسته شدم از بی تکیه گاهی وبی کسی
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  2. 8 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 02 مرداد 95), hamed-kr (شنبه 02 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (شنبه 02 مرداد 95), Quality (شنبه 09 مرداد 95), هلیاجون (شنبه 02 مرداد 95), باغبان (شنبه 02 مرداد 95), صبا_2009 (شنبه 02 مرداد 95)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام

    خیلی وقت بود نبودید ،البته من هم کم بیش نیستم!
    چیز زیادی ندارم بگم

    آسمان بار امانت نتوانست کشید
    قرعه فال به نام من دیوانه زدند

    نیاز به یه افق و روی کرد کاملا متفاوت به زندگی و هستی دارین و من هم همین طور و همه ما همین طور.

    الان از نظر فکری چندان نظم ذهنی ندارم ولی دوست دارم به تاپیک تون سر بزنم ، برای آقای باغبان هم یه پیام میذارم به تاپیک تون اگر به تالار اومدن سر بزنن(دیلینگ دیلینگ ،اومدم برای آقای باغبان پیام بذارم دیدم یهویی حلال راده خودشون اومد ،چاکر مرام یه دونه اشم).

    اگر بخوام یه کار عملیاتی بگم انجام بدین این هست که آروم آروم سوره های کوچیک قرآن رو حفظ کنین و در نماز هاتون بیارین .

    دوم هم تلقین عقاید درست تون هست ،

    فعلا ًبخشی از یه کتاب رو براتون میذارم و در انتها لینک صفحه دانلودش رو هم براتون میذارم:

    («إنْ هُوَ إلاّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»؛ اين قرآن كه ذكر براي عالمين است، همان قصه‌ي جان همه‌ي بشريت است، يعني تمام ابعاد اصيل بشريت را اين قرآن در بر مي‌گيرد. اي پيامبر بگو: من اين قرآن را براي شما آورده‌ام تا قلب و جان شما را با حقيقت مرتبط سازم و در نتيجه در راحتي کامل وارد شويد. و خداوند به حضرت مي‌فرمايد بگو: قصه‌ي خودم هم همين است، لذا در راستاي چنين روشي و چنين موضوعي، اصلاً به خودم فشار نمي‌آيد.
    به عنوان مثال در نظر بگيريد اگر الآن بخواهيد يک ساعت داشته ‌باشيد، به اندازه‌ي خريدن ساعت بايد به زحمت بيفتيد. هر چيزي را بخواهيد براي خودتان نگه‌داريد، به همان اندازه بايد زحمت بكشيد. اما يك چيزي است كه نزديك‌ترين و راحت‌ترين چيز است؛ و آن خدا است و لذا در عين آن که کامل‌ترين چيزها است، داشتن او هيچ سختي ندارد، چون پيش شما است و جان شما به راحتي مي‌تواند با او در تماس باشد، کافي است ما موانع مزاحم را از ميان برداريم.
    اگر بخواهيد نان داشته ‌باشيد، بايد تلاش كنيد و آن را تهيه کنيد، براي به‌دست‌آوردن گندم بايد سختي كشيد و آن را از دل زمين بيرون آورد، ولي براي به‌دست‌آوردن آب زحمت كم‌تري نياز است، از طرفي هم نياز ما به آب بيشتر از نان است، مي‌توان حدود سي روز نان نخورد و غذا نداشت ولي نمرد، ولي اگر هفت يا ‌هشت روز بي‌آب باشيد مي‌ميريد، در حالي كه آب به شما نزديك‌تر و لطيف‌تر است.

    هوا نسبت به نان و آب، به شما نزديك‌تر و براي شما مهم‌تر است و پنج يا ‌شش دقيقه بيشتر نمي‌توان بدون هوا ماند، يعني از يك طرف خيلي مهم است و از طرف ديگر خيلي لطيف و نزديك است. حالا خدا به ما از هوا نزديك‌تر و در ذات خود از آب لطيف‌تر است و بيش از نان و آب و هوا مورد نياز ما است، تمام وجود ما از اوست و تمام معني ما در ارتباط با او معني خواهد داشت. يك قاعده‌اي در اين عالم هست؛ كه هر چيزي از نظر مرتبه‌ي وجود، شديدتر است، لطيف‌تر و به ما نزديك‌تر است، و چون خداوند هستي مطلق است، هم از همه چيز لطيف‌تر است و هم از همه چيز به ما نزديك‌تر است. درست آن را كه آدم شديداً به او نياز دارد، از همه به او نزديک‌تر و قابل دسترس‌تر است.

    خدايي که غذاي جان ما است و اصيل‌ترين بُعد ما يعني قلب، از طريق او تغذيه مي‌شود و نقص‌اش برطرف مي‌گردد، به راحت‌ترين شکل در اختيار ما قرار مي‌گيرد. حالا همين قاعده را براي قرآن در نظر بگيريد، قرآن جلوه‌ي حضرت حق است و غذاي جان ماست؛ فرمود: «إنْ هُوَ إلا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»؛ چيزي نيست مگر ذكر و غذاي جان بشريت. «ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»؛ يعني اين قرآن حکايت از آن است كه ما به يادِ بشريت بوده‌ايم. خداوند مي‌فرمايد: «لَقَدْ اَنْزَلْنَا اِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ اَفَلاَ تَعْقلُون»کتابي را به سوي شما نازل کرديم که در آن به ياد شما بوديم «فيهِ ذِكْرُكُمْ»؛ ذكر و ياد شما در آن است، به ياد شما بوديم كه اين قرآن را خلق ‌كرديم، پس قصه‌ي جان و قلب شماست و مي‌توانيد از طريق آن قلب خود را رشد دهيد و ادب نمائيد تا با پروردگارتان مرتبط شويد.


    ادب خیال، عقل و قلب - لب المیزان


    در مورد اون قسمت آخر هم که آبی اش کردم یه فایل صوتی میذارم گوش دادنش خودش باعث نشاط روح میشه البته به نظر من:


    شرح رساله الولایه - علامه طباطبایی(ره) - لب المیزان

    نا امید نباشین زندگی سختی زیاد داره.
    ویرایش توسط hamed-kr : شنبه 02 مرداد 95 در ساعت 02:48 دلیل: رؤیت نزول اجلال آقای باغبان!

  4. 5 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 02 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (شنبه 02 مرداد 95), هلیاجون (شنبه 02 مرداد 95), باغبان (شنبه 02 مرداد 95)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    زندگی رو به افول من...
    زندگی ذره کاهی است که کوهش کردیم

    زندگی نام نکویی است که خارش کردیم

    زندگی نیست به جز نم نم باران بهار

    زندگی نیست به جز دیدن یار

    زندگی نیست به جز حرف عشق

    به جز حرف محبت به کسی

    ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی

    زندگی تجربه تلخ فراوان دارد

    دو سه تا کوچه و پس کوچه و

    اندازه یک عمر بیابان دارد

    ما چه کردیم و چه خواهیم کرد

    در این فرصت کم؟!



    نقل قول نوشته اصلی توسط abi.bikaran نمایش پست ها
    سلام دوستان همدردی

    س.....لاااااااااام.......چه عسلییییییییی..........چگده شما نازیی......لوپتو بخورم........بیااا.....بغلممممم. ...عسلم
    .
    .
    .
    .
    اوهوم اوهوم...ببخشید با اواتارتون بودم....اخه کلا من بچه تپل می بینم از خود بی خود میشم...شفای عاجل همه بیماران...
    ببخشید امری داشتید با دوستان همدردی؟؟؟


    الان به یه سری مشکلات جدید برگشتم اینجا البته انتظار کمک ندارم شاید فقط اینجارو برای تخلیه روحی وخالی کردن خودم انتخاب کردم
    کاره بسی شایسته ای کردید

    چون کسی رو ندارم باهاش راحت دردو دل کنم و اونم بتونه درکم کنه.
    من یه دختر 37 ساله مجرد هستم.
    خب منم ی دختر 29ساله مجرد هستم...
    اومدید امار بچه ها رو در بیارید؟؟؟....

    بدون خواستگار یا کلا بدون هیچ موجود مذکری که تو زندگیم باشه حتی برای یک روز.
    الان مشکل من این نیست چون این واقعیت پذیرفتم دیگه ازدواج در سن من احتمالش یک در 1000 به خاطر جامعه ایران با طرز فکرهای غلط ونادرست در مورد سن ازدواج برای دختران.
    هیییی!!!!!!بیچاره!!!!!حیف!!!!!بدا به حالت!!!
    .
    .
    .
    .

    عهههه!!!چرا شما همه چی رو به خودتون می گیرید؟؟؟!!!!
    با پسری بودم که میتونسته با شما ازدواج کنه ولی ....طفلی چه مورد خوبی رو از دست داده .....حقشه...می خواست چشماشو درست باز کنه.....شما که داری زندگی تو می کنی....اونه که معلوم نیست الان داره چه ...میکنه تو این جامعه، چطوری ایمانش و نگه میداره!!!!وگرنه شما که ایمانت تو دستاته...مگه نه؟؟؟؟راست میگم دیگه....بدا به حال اون....

    مشکل من اینه زندگیم همش در حال عقب گرده دست به هر کاری میزنم نمیشه هر دری میزنم به روم بسته است شرایط کاری وشغلی مناسبی ندارم همش به طور موقت بوده یعنی اینده شغلی مناسب ندارم نه درامد ثابتی نه بیمه ای هر کاری شروع کردم بعد چند ماه شکست بوده هر چه چقدر تلاش کردم نشد.
    اگر خورشید شود خاموش، ماه و اختری هم هست
    وگر اتش شود خاکستر، ان زیر اخگری هم هست

    اگر شر جهان بیدار خیرش هم نخوابیده است
    زمان زیر لحاف فتنه اش لابد سری هم هست

    بدیها شاید از کفران نعمت های پیشین بود
    مباد از شکر وامانی کز اینها بدتری هم هست

    همه کافر نمی باشند شاید مومنی هم بود
    وگر مومن شود دنیا سراسر کافری هم هست

    بپا کز دست خوبی را نبازی بد نخواهد برد
    به این لیلاج اهریمن بگو بازیگری هم هست


    به خاطر این وضعیت از نظر روحی وروانی به شدت به هم ریخته ام بسیار حساس وزود رنج شدم خیلی عصبی وتند خو بی حوصله از همه بریدم حتی حوصله دوست صمیمی خودم هم ندارم خانواده که دیگه به هیچ وجه نه دوست دارم به کسی زنگ بزنم وسراغشون بگیرم نه کسی بیاد سراغم
    تنهایی رو به همچی ترجیح میدم.


    من دختر مقیدی بودم الان واجباتم بزور انجام میدم هیچ لذتی نمیبرم از عبادت.

    اها همون حدس میزدم...

    البته فکرکنم دلیلش اینه من زیادی به دعا وختم نذر نیاز اعتقاد داشتم ولی از بس دعا کردم مستجاب نشد در عوض شرایط زندگیم سختر وپیچیده تر شد کلا خورد تو ذوقم نا امید شدم.

    این باشه در موردش بعدا صحبت می کنیم
    الان من با این سن که نه شانس ازدواج دارم نه کار وسرمایه ای

    جبین گره مکن از هر بدی که پیش اید
    کزین نوشته تو یک روی صفحه می خوانی
    به روی دیگر ان نعمتی نهفته خدای
    که شکر کردن ان تا محشر نتوانی


    که لااقل بتونم تنهایی زندگیم اداره کنم توی این جامعه چیکار باید بکنم اونم تنهایی؟؟؟؟؟

    منم زیبا ....که زیبا بنده ام را دوست دارم
    تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید
    تو را در بی کران دنیای تنهایان
    رهایت من نخواهم کرد


    هر کاری بخوای شروع کنی حتی مورد علاقت هم نباشه باید یه سرمایه اولیه داشته باشی بخوای وام بگیری باید حساب بانکی داشته باشی تازه وام هم بگیری باید درامد مطمئنی باشه که بتونی قسطهای نجومیش هر ماه پرداخت کنی
    من توی این سن هیچ هدف وانگیزه ای برای زندگی کردن ندارم احساس میکنم بین زمین اسمان معلق موندم.....
    همش دوست دارم فرار کنم احساس تعلق به هیچکس وهیج جایی ندارم همش فکر میکنم باید برم یه جای جدید همش دنبال ارامش هستم ارامش در جای خلوت وتنها یا روستای دور افتاده ودر طبیعت بکر میبینم به دور از ادما


    همش میگم اگه دختر نبودم ومحدودیت نداشتم میرفتم تو یه کوهی جنگلی
    ادرس بده خودم بیام ببرمت کوه دشت و جنگل و...چی فک کردی؟... من ی پا مردم واسه خودم...ببین ..چی..... فک کردی کم الکیه....

    با ارامش زندگی میکردم از بس زندگیم پر از سختی واسترس وتنش بوده همش توی ذهنم دنبال این زندگی میگردم
    فقط ارامش میخوام یه زندگی ساده وسالم اروم بدون هیچ تنشی.

    از بس نگران خودم زندگیم واینده نامعلومم هستم
    بوق بوق بوق....خانم محترم لطفا از سر راه خدا برید کنار.... بذارید کارش و بکنه....
    نکنه شما جز انجمن اینده سازان بند گان اید؟؟!!!! .....شگفتا !!!!!!!
    خدایا پس گفتی شریک نداری که!!!! این خانم چی می خواد اینجا؟؟؟!!!!!!!!!

    اومده ادعای شراکت میکنه!!!!!!!جای تو داره فک میکنه؟؟؟!!!می خواد کارها رو خودش راست و ریست کنه؟؟!!!!!هییییییییی!!!!!!!!!!!

    بچه ها بگیرینش......نذارید در بره ....
    .
    .
    .
    قاتل بوروسلی رو میگم.....ی لحظه از اینجا رد شد

    ....شما اجازه بده من الان روشنش می کنم.....خانم محترم از این پس به کارهایی که به شما محول نمیشه کاری نداشته باشید!!......"زندگیم و ....اینده ام و"......شما مگه دیروز می دو نستی امروز چی میشه؟؟؟؟؟(بگی بله می دونستم...باهات کل میندازم...........به جوونیت رحم کن با من یکی به دو نکن....) حالا بگو نه..نمی دونستم....افرین گفتی؟؟؟...بچه ها شما شنیدین بگه؟؟؟؟....پس واسه من "نامعلوم نامعلوم" نکن....شما همون در حال زندگی کن....کاری به اینکه اینده چی میشه نداشته باش....
    مومنین نه ترسی از اینده دارند نه غم گذشته را می خورند.....

    شبا خواب ندارم همش تپش قلب دارم واسترس.
    خودت هیچی مارو هم نذاشتی امشب بخوابیم

    میگم خدایا عاقبت من چی میشه

    عاقبت همه به سوی او باز می گردید

    اصلا چرا زندگی من اینجوری شده چرا روی خوش زندگی رو من نمیبینم؟از بس صبر کردم ونتیجه نگرفتم خسته شدم از بس امید داشتم نا امید شدم دیگه حالم از زندگی به هم میخوره.
    این جور که پیداست به قول دکتر فرهنگ گرفت یار شدید

    از بس تلاش کردم وسختی کشیدم ونتیجه نگرفتم وزمین خوردم دیگه نای بلند شدن ندارم !

    "دستت و بده من بلند شو..."

    من نیستم خداست... با شما کار داره

    اخه اشکال کار من کجاست؟ کجا کوتاهی کردم؟ نمیدونم الان فقط منتظر یه معجزه هستم تا از این وضعیت نجات پیدا کنم دوست دارم یکی به من بگه چیکار کن راه درست بهم نشون بده قدم به قدم از این جا به بعد همراهیم کنه واقعا خسته شدم از بی تکیه گاهی وبی کسی
    الهی قربونت برم عزیزم....خانوم گل...

    نه این دفعه با خودتم.........گریه نکن چشمای منم پر شد


  6. 8 کاربر از پست مفید هلیاجون تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 02 مرداد 95), fahimeh.a (شنبه 02 مرداد 95), hamed-kr (یکشنبه 03 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (شنبه 02 مرداد 95), sara 65 (شنبه 02 مرداد 95), اقای نجار (یکشنبه 03 مرداد 95), باغبان (شنبه 02 مرداد 95)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 02:53]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,781
    سطح
    100
    Points: 89,781, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,765

    تشکرشده 6,795 در 2,395 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    خرسندیم ،،، برای اینکه قابل دونستید و درد دل خودتان را ،،،، براي بچه های همدردی نوشتید .

    میگن آدما باید ناراحتی های خودشون را یه جا ، یه مکانی خالی کنند – بالاخره این غم و غصه ها باید به بیرون ریخته بشه

    نوشتن و درد و دل کردن یکی از اون راه هاست - چون باعث میشه هیجانات ما تخلیه بشه

    ناراحتی ، تو قلم شما موج میزنه – اون هم به حق !

    همدلی منو بپذیرید

    متشکرم .



    ازدواج درسته مهمه ! ولی همه زندگی نیست !

    اجازه ندید نگرانی از این مسئله ،، باعث بشه تمام زندگی شما را مختل کنه

    دختران خوب و پاکی همچون شما ،،، هستند که ازدواج نکرده اند ،

    کم نیستند افرادی که دیرتر از بقیه ازدواج کردند و ازدواج موفقی هم داشتند

    اینقدر نگید سنتون رفته بالا !!!

    برای هر مردی زنی هست و برای هر زنی یه مردی


    .................................

    اين مشكل متاسفانه در جامعه هست و شاهد هستیم دخترهاي بسيار شايسته‌اي ( از هر لحاظ )

    به هر دليلي خواستگار نداشته‌اند و یا مثلا خواستگار داشتند ولی حداقل معیارها براشون فراهم نبوده ......

    سن ازدواج در جامعه ما بالا رفته و طبيعتاً دخترها هم ديرتر ازدواج مي كنند.

    قدیما مثلا دختر می رسید به 25 سال، دیگه امید به ازدواج نداشت - الان این جوری نیست که !

    من خودم چه مرد و چه زن در سن های 38 سالگی و حتی بالاتر دیدم ، تازه به گمشده ی خودشون رسیدند - و الان هم زندگی خوبی دارنند

    چرا ؟

    چون :

    خداوند بهتر مي دونه صلاح هر فردي در ازدواج در چه سني ست. بی ترديد خداوندى كه شما را آفريده ، كفو و همسر مناسب و متناسب با شما را نيز در نظر گرفته

    و به موقع شما ها را به هم میرسونه ، به گونه اي كه هيچ چيزى نخواهد توانست مانع ايجاد پيوند و ازدواج شما بشه

    "" البته من کلی خدمتتون میگم : برای شخصی که خواستگار نداشته و یا سختی گیری آنچانی نداره ولی به هر طریقی تا حالا قسمتش نشده ""


    متاسفانه در جامعه ما قانون نانوشته اي در ميان مردم باب شده كه ، میگه دختر خوب را ميشه از تعداد خواستگارانش فهميد.

    يعني هر دختري كه تعداد خواستگارانش زياد باشد معلوم مي شه كه دختر خوبيست و اصل و نسب دار است

    اما اگر دختري در زمان متعارف جامعه ازدواج نكنه يا خواستگار زيادي نداشته باشه اين طور تعبير مي شه كه حتماً مشكلي داره كه كسي سراغش نمي رود ( متاسفانه )

    آن وقت است كه دختران و خانواده هايشان روز به روز نا اميدتر، نگران تر مي شند و اعتماد به نفس خود را در زمينه ازدواج از دست مي دهند.


    .....................................


    به نظرم اون دختر خانم یا اون آقا پسر باید به خودش بگه :

    همسر آینده من یه جا تو این دنیاست ! ما یه روزی همدیگر را پیدا می کنیم ( به قول یه بنده خدایی )

    من یه شخصی را می شناسم که جمله بالا را توسعه داده بود و می گفت :

    " من یه روزی به همسر آینده ام می رسم یا در این دنیا یا در اون دنیا ! "


    به نظرم این جمله یعنی رهایی ! یعنی اون شخص به خودش میگه اگر باز هم بهش نرسم باز شادم و زندگی خودم را ادامه میدم

    ادامه میدم اون هم با قدرت و امید ! – چون شادی من وابسته به عامل بیرونی نیست !

    اگر به این باور ، باور واقعی داشته باشیم ،،،،، دیگه آزادیم !

    در این موقع کائنات هم یه جور دیگه به کمک انسان می یان!


    شما دلتون برای همسر آیندتون تنگ شده !
    خب می تونی بری وضو بگیری و برای سلامتیش نماز هدیه بدی

    .......................................


    در مفهوم رهایی از وابستگی ها میتونیم به یه پرنده و قفس و زندان بان دقت کنیم !


    در حکایت قفس و پرنده ، هم زندان بان ناراحت هست و هم پرنده !

    وقتی صاحب قفس ، اون پرنده را در آسمان رها کنه ، وقتی بذاره تو آسمون خودش پرواز کنه ،

    وقتی اجازه بده آزاد باشه و نفس بکشه ! - اون موقع صاحب قفس هم آزاد میشه !

    آزاد میشه از دلواپسی های اون پرنده - آزاد میشه از نگاه گریون پرنده !


    وقتی رویاهیمان را به خداوند بسپاریم و برای اون تلاش کنیم و به آن دل نبندیم !

    اون رویا از قفس دل ما رها پیدا میکنه و در آسمان خدا پرواز میکنه ،

    وقتی اون آزاد شد، ما هم آزاد میشیم - و با همدیگه در آسمان پرواز می کنیم !!

    پرنده : همسر آینده
    صاحب قفس : خودمان
    .............................................



    خانم آبی بیکران من اگر یه دختر بودم . و مثلا این شرایط داشتم سعی می کردم علاوه بر موارد بالا (رهایی از وابستگی ها + سپردن به خداوند ) کارهای زیر در مورد خودم توسعه تر بدم !


    البته منظورم این نیست که شما این کارها را نکردید – منظورم اینکه چیزی که از توانم بر می یاد به عنوان یه عامل فردی ،، به عنوان چیزی که به خدا بگم تمام تلاشمم را کردم - خودم را بهتر تر کنم - انجام بدم.

    و اگر هم نشد – ازدواج هم نکردم ...به خودم میگم بی خیال بابا – خدا را فقط عشقه !

    (دیگه مدیون خودم نیستم - و میگم یه پسر گور به گور نشده اصلا نخواد بیاد خواستگاریم ، خلایق هر چه لایق )



    خب بریم سراغ کارها :


    - سعی می کردم اگر درون گرا هستم ! خودم را بیرون گرا تر کنم کم رویی را کم رنگ تر می کردم - و تو جمع های خانوادگی – اقوام دوستان و .... پررنگ تر و شاد تر ظاهر می شدم ( چه دختر بلایی می شدم )

    - اگر خانواده منزوی داشتم ، کمک می کردم که اونها هم مثل خودم بشن و روابط اجتماعی بهتری داشته باشند ( در حد توانم )


    - سعی می کردم در مکان های زیارتی – مجالس زنانه مانند روضه - هیات های مذهبی و ......(با خانواده بهتره ) حضور پیدا کنم ( بالاخره این هم یه جور معاشرت هست برای آشنایی )
    من یه بنده خدایی را می شناسم خودش 40 سالش بود تو هممون مجالس مادرش یه دختر 38 ساله را می بینه و اتفاقا باب آشنایی باز میشه و ازدواج می کنند
    و الان بسیار خوشبخت هستند و دیگران حسرت اون ها می خورنند.


    - در جمع های جدید شرکت می کردم مثلا سمینارها – دانشگاه و ....... عقايد خودم، شخصيت و ظرفيت اداره يك زندگي را به ديگران نشان می دادم – در زمینه درسی و تحصیلی سعی میکردم خدمتتم را بیشتر کنم

    - مهارت خودم را به عنوان یه دختر بیشتر می کردم : آشپزی بهتر - خیاطی و.....

    - سه صدر و مهربانی خودم را بیشتر می کردم ( البته نه بر خواستگار بلکه برای خدا )

    - توقع ها و معیارهای خودم را سبک تر می کردم – یعنی بین عقل و احساسم تعادل مناسبی ایجاد می کردم


    - بعضی موقع ها هجرت ! - مثلا مثلا مثلا : باغبان به عنوان یه دختر شاید در شهر یا روستا خودش همتایی نداشته باشه
    دلیل نمیشه اونجا بمونه بهتره با خانواه هجرت کنه بلکه جای دیکه بتونند این جواهر را پیدا کنند !


    کلا اگر دختر میشدم دختر شیطونی میشدم .

    ولی باغبان چه داند از حکمت تو
    ای خدای دانه های انار


    ..........................................


    خب در مورد کار یه خورده با شما صحبت کنم .

    نمی دونم چیزی به نام استارتاپ ویکند شنیدید یا نه !

    تو استارتاپ ویکند افراد می تونند ایده های خودشن را بگند – و سرمایه دار پیدا کنند و کاریشون را توسعه بدند !

    این برای افرادی خوبه که ایده دارنند یا اصلا ایده ندارنند ولی می خوان با یه مهارتی کار را گروهی انجام بدند .

    اونجور که دوستان تعریف می کردند یه گروهی بود به نام " مامان پز " چند تا جوون جمع شدن یه ایده دادند سرمایه دار جذب کردند و کاریشون را توسعه دادند و الان هم موفق اند
    میتونید سرچ کنید و پیدا کنید .

    ایم سایتش :
    https://www.mamanpaz.ir/


    شما هم میتونید همچنین کارهایی را انجام بدید و یا در تخصص تحصیلی خودتون این کار را کنید !


    خانم آبی بیکران : اندکی صبر ، سحر نزدیک است
    باور داری به جمله بالا!

    امیدتو از دست نده چون امید چیز خوبیه
    و چیزهای خوب همیشه میمونه


    خودت را رها کن و شادی واقعی را وابسته عامل بیرون ندون ( به خودم هم میگم )

    ازدواج کنیم و چه نکنیم باید شاد باشیم

    تو برنامه زندگیتان تفریح بذار- سینما برو – کوه برو و .........

    نذار فکر منفی بیا سراغت - به حرف مردم هم توجه نکن !
    با خدا باش و پادشاهی کن .


    به قول به بنده خدایی :

    آهان آهان ......یادم رفت یه جیزی بگم :

    باد با شمع هاي خاموش كاري ندارد، اگر بر تو سخت مي گذرد ،،،،، بدان كه روشني


    همیشه روشن باش ،،،، همیشه و گرما و امید خودت را هم به دیگران هدیه کن



    .................................


    پ.ن :

    حامد جان سلام
    چند وقته نیستی
    منم ، فدای مهربانی و مهربونی تو

    راستی بوی الرحمن میدی !

    ( تو تاپیک خانم بی نهایت )

    به قول بچه های دانشکده : اللهم صلی علی محمد و آل محمد





    ویرایش توسط باغبان : شنبه 02 مرداد 95 در ساعت 07:40

  8. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 02 مرداد 95), hamed-kr (یکشنبه 03 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (شنبه 02 مرداد 95)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام آبی بی کران عزیز

    خیلی وقت بود که نبودید دوست عزیزم

    یادمه قبلا در دانشگاه تدریس میکردید . هنوز هم تدریستون ادامه داره؟

    در مورد ازدواج آماری که در مورد ازدواج در سن خودتون گفتید رو قبول ندارم. من در 33 سالگی ازدواج کردم و کسی رو میشناسم که در 47 سالگی ازدواج کرد و ازدواج

    خیلی موفقی هم داشت.

    شرایط همیشه میتونه تغییر کنه . ولی به نظر من قدم اول تغییر درون خود آدمه.آقای باغبان توصیه های خوبی داشتن.

    اینکه سعی کنید بیشتر توی جامعه باشید نه فقط به خاطر موقعیت های ازدواج بلکه به خاطر روحیه خودتون هم هست.آرامش درون خودته . اگر درون خودت ارامش نداشته

    باشی هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه آرومت کنه.

    در مورد وضعیت کاری و مالی بهت حق میدم نگران باشی ولی متاسفانه الان این شرایط رو خیلی ها دارند و با این وضع باید یک خانواده رو هم اداره کنند.

    امیدوارم به زودی شرایط جامعه بهتر بشه . همینطور حال شما دوست عزیز

  10. 5 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (شنبه 02 مرداد 95), hamed-kr (یکشنبه 03 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (شنبه 02 مرداد 95), باغبان (شنبه 02 مرداد 95)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    126
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hamed-kr نمایش پست ها
    سلام سلام

    خیلی وقت بود نبودید ،البته من هم کم بیش نیستم! ممنون از اینکه وقت گذاشتین من همدردی به ندرت میام چون حس خوبی بهش ندارم پر از انرژی منفی برای من و هم اینکه از دوستان قدیمی دیگه خبری نیست و اکثرا جدید هستن که من نمیشناسم حق اشتراک هم ماشالله جناب مدیران اونقدر زیاد کردن که کسی نمیتونه اشتراک بگیره لااقل تو خصوصی یه سراغی از دوستاش بگیره

    اما من یه تشکر ویژه از شما داشتم اقا حامد چند ماه پیش من همینطوری تایپیک حال احوال همدردی باز کردم واخرین پیام از شما بود که در مورد سفر کربلاتون نوشته بودین داشتم میخوندم یهو رسیدم به اون قسمت که گفتین داخل حرم امام حسین بعد نماز تنها کسی که اومد تو ذهنتون خانم آبی بیکران یعنی بنده بودم باور کنید چند بار این خط رو خوندم همش فکر میکردم دارم اشتباه میبینم وهمینطور ناخوداگاه اشکام تا چند دقیقه داشت میریخت با خودم گفتم چه اتفاقی افتاد که همچین جای مقدسی که همیشه دلم براش بال بال میزنه یکی منو یاد کرده تو این چند سال این بهترین خاطره من از سایت همدردی بوده. گر چه خیلی وقته گذشته ولی الان میگم زیارت قبول.

    چیز زیادی ندارم بگم

    آسمان بار امانت نتوانست کشید
    قرعه فال به نام من دیوانه زدند

    نیاز به یه افق و روی کرد کاملا متفاوت به زندگی و هستی دارین و من هم همین طور و همه ما همین طور.

    الان از نظر فکری چندان نظم ذهنی ندارم ولی دوست دارم به تاپیک تون سر بزنم ، برای آقای باغبان هم یه پیام میذارم به تاپیک تون اگر به تالار اومدن سر بزنن(دیلینگ دیلینگ ،اومدم برای آقای باغبان پیام بذارم دیدم یهویی حلال راده خودشون اومد ،چاکر مرام یه دونه اشم).

    اگر بخوام یه کار عملیاتی بگم انجام بدین این هست که آروم آروم سوره های کوچیک قرآن رو حفظ کنین و در نماز هاتون بیارین . حسش باشه حتما این کار میکنم

    دوم هم تلقین عقاید درست تون هست ، میشه بیشتر توضیح بدین؟

    فعلا ًبخشی از یه کتاب رو براتون میذارم و در انتها لینک صفحه دانلودش رو هم براتون میذارم:

    («إنْ هُوَ إلاّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»؛ اين قرآن كه ذكر براي عالمين است، همان قصه‌ي جان همه‌ي بشريت است، يعني تمام ابعاد اصيل بشريت را اين قرآن در بر مي‌گيرد. اي پيامبر بگو: من اين قرآن را براي شما آورده‌ام تا قلب و جان شما را با حقيقت مرتبط سازم و در نتيجه در راحتي کامل وارد شويد. و خداوند به حضرت مي‌فرمايد بگو: قصه‌ي خودم هم همين است، لذا در راستاي چنين روشي و چنين موضوعي، اصلاً به خودم فشار نمي‌آيد.
    به عنوان مثال در نظر بگيريد اگر الآن بخواهيد يک ساعت داشته ‌باشيد، به اندازه‌ي خريدن ساعت بايد به زحمت بيفتيد. هر چيزي را بخواهيد براي خودتان نگه‌داريد، به همان اندازه بايد زحمت بكشيد. اما يك چيزي است كه نزديك‌ترين و راحت‌ترين چيز است؛ و آن خدا است و لذا در عين آن که کامل‌ترين چيزها است، داشتن او هيچ سختي ندارد، چون پيش شما است و جان شما به راحتي مي‌تواند با او در تماس باشد، کافي است ما موانع مزاحم را از ميان برداريم.
    اگر بخواهيد نان داشته ‌باشيد، بايد تلاش كنيد و آن را تهيه کنيد، براي به‌دست‌آوردن گندم بايد سختي كشيد و آن را از دل زمين بيرون آورد، ولي براي به‌دست‌آوردن آب زحمت كم‌تري نياز است، از طرفي هم نياز ما به آب بيشتر از نان است، مي‌توان حدود سي روز نان نخورد و غذا نداشت ولي نمرد، ولي اگر هفت يا ‌هشت روز بي‌آب باشيد مي‌ميريد، در حالي كه آب به شما نزديك‌تر و لطيف‌تر است.

    هوا نسبت به نان و آب، به شما نزديك‌تر و براي شما مهم‌تر است و پنج يا ‌شش دقيقه بيشتر نمي‌توان بدون هوا ماند، يعني از يك طرف خيلي مهم است و از طرف ديگر خيلي لطيف و نزديك است. حالا خدا به ما از هوا نزديك‌تر و در ذات خود از آب لطيف‌تر است و بيش از نان و آب و هوا مورد نياز ما است، تمام وجود ما از اوست و تمام معني ما در ارتباط با او معني خواهد داشت. يك قاعده‌اي در اين عالم هست؛ كه هر چيزي از نظر مرتبه‌ي وجود، شديدتر است، لطيف‌تر و به ما نزديك‌تر است، و چون خداوند هستي مطلق است، هم از همه چيز لطيف‌تر است و هم از همه چيز به ما نزديك‌تر است. درست آن را كه آدم شديداً به او نياز دارد، از همه به او نزديک‌تر و قابل دسترس‌تر است.
    پس چرا من حس میکنم از من خیلی دوره؟ وهر روز هم داره برام غریبه تر میشه؟
    اونم حالا که شدیدا بهش نیاز دارم تنهام گذاشته......


    خدايي که غذاي جان ما است و اصيل‌ترين بُعد ما يعني قلب، از طريق او تغذيه مي‌شود و نقص‌اش برطرف مي‌گردد، به راحت‌ترين شکل در اختيار ما قرار مي‌گيرد. حالا همين قاعده را براي قرآن در نظر بگيريد، قرآن جلوه‌ي حضرت حق است و غذاي جان ماست؛ فرمود: «إنْ هُوَ إلا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»؛ چيزي نيست مگر ذكر و غذاي جان بشريت. «ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»؛ يعني اين قرآن حکايت از آن است كه ما به يادِ بشريت بوده‌ايم. خداوند مي‌فرمايد: «لَقَدْ اَنْزَلْنَا اِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ اَفَلاَ تَعْقلُون»کتابي را به سوي شما نازل کرديم که در آن به ياد شما بوديم «فيهِ ذِكْرُكُمْ»؛ ذكر و ياد شما در آن است، به ياد شما بوديم كه اين قرآن را خلق ‌كرديم، پس قصه‌ي جان و قلب شماست و مي‌توانيد از طريق آن قلب خود را رشد دهيد و ادب نمائيد تا با پروردگارتان مرتبط شويد.


    ادب خیال، عقل و قلب - لب المیزان


    در مورد اون قسمت آخر هم که آبی اش کردم یه فایل صوتی میذارم گوش دادنش خودش باعث نشاط روح میشه البته به نظر من:


    شرح رساله الولایه - علامه طباطبایی(ره) - لب المیزان

    نا امید نباشین زندگی سختی زیاد داره.

    ولی بی انصافیه یه نفر سهمش از زندگی فقط سختی باشه وسربالایی!
    در حالیکه اکثرا توزندگیشون یه بار طعم شادی وخوشبختی رو بلاخره کشیدن یا میکشن
    من از وقتی چشم باز کردم همش سختی وناهمواری بوده تو زندگیم همش میگفتم تحمل کن درست میشه امیدوار باش بلاخره پایان شب سیه سپید است
    ولی دیدم همش امید واهی بود تا الان که رفتم تو 37 سال همچنان شبهای سیاه تو زندگیم جا خشک کردن انگار هیچ روشنایی وسپیدی به زندگی من راه نداره انگار طلسم شده طلسمی که هیچ چیزی نمیتونه باطلش کنه!
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  12. 5 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    hamed-kr (یکشنبه 03 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (شنبه 02 مرداد 95), هلیاجون (یکشنبه 03 مرداد 95), باغبان (شنبه 02 مرداد 95)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abi.bikaran نمایش پست ها

    ولی بی انصافیه یه نفر سهمش از زندگی فقط سختی باشه وسربالایی!
    در حالیکه اکثرا توزندگیشون یه بار طعم شادی وخوشبختی رو بلاخره کشیدن یا میکشن
    من از وقتی چشم باز کردم همش سختی وناهمواری بوده تو زندگیم همش میگفتم تحمل کن درست میشه امیدوار باش بلاخره پایان شب سیه سپید است
    ولی دیدم همش امید واهی بود تا الان که رفتم تو 37 سال همچنان شبهای سیاه تو زندگیم جا خشک کردن انگار هیچ روشنایی وسپیدی به زندگی من راه نداره انگار طلسم شده طلسمی که هیچ چیزی نمیتونه باطلش کنه!
    سلام به همه دوستان خوب همدردی

    خانم ابی بی کران عزیز

    امیدوارم حالتون روز به روز بهتر بشه یعنی دعا می کنم که بشه
    ازتون خواهش میکنم تمرین اقای مدیر رو تو این تاپیک انجام بدید. دلم میخواد بیشتر با شما اشنا بشم

    http://www.hamdardi.net/thread-41614.html#post407221


    خیلی امید وارم که تا پیکتون به نتیجه خوبی برسه


    واقعا دلم می خواد بدونم میشه ادمها ی جا هایی به بن بست برسن؟؟؟
    یعنی خدا بعضی ها رو خلق کرد بعد هم گذاشت رفت؟؟؟؟!!!!!!!!!
    یعنی ی نفر خلق میشه فقط برای دیدن شبهای سیاه؟؟

    اگر شما همش تحمل کردین و ...ولی امید واهی بوده ....اگه شما دائم تو سختی بودین...زندگی روی خوش به شما نشون نداده...همه درها بسته و... شما همش سختی سختی سختی

    بقیه هم بگن نا امید نباش بخند و دل خوش باش ....خود فریبی نیست؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

    تو این شرایط اسفناک، هر چقدر کلاس فلسفه و عرفان براتون دائر کنیم و ی دیوان شعر هم بنویسیم همش خنده دار به نظر میرسه....شما چند وقت دیگه میرسید سر خونه اول!!!!! ما هم به خاطر ادعامون میریم سر جلسه ازمون الهی!!!!

    لطفا کمکم کنید جواب درست بگیرم نه چیزی که دلم می خود جواب اون باشه!!!!

    اگه تمرین رو انجام بدید تاپیکتون برای خودتون هم فایده نداشته باشه برای من نتیجه های تازه ای داره

    شما که لطفتون رو از من دریغ نمی کنید؟؟؟

  14. 5 کاربر از پست مفید هلیاجون تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (یکشنبه 03 مرداد 95), hamed-kr (یکشنبه 03 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (یکشنبه 03 مرداد 95), باغبان (یکشنبه 03 مرداد 95)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 مهر 95 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    605
    سطح
    12
    Points: 605, Level: 12
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 59 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در آستانه چهل سالگی هستی آبی بیکران

    دو داستان برات تعریف میکنم خودتی که تصمیم میگیری داستان زندگیت کدوم بشه

    1. دختری بود که پدرش تو بچگی فوت کرد و خودش و مادر مریضش با هم زندگی میکردن این دختر مدهبی و شاد بود همیشه تو کیفش شکلات و شیرینی و چیزهای خوشمزه این دختر انقدر خونه نشین شد و دست از درس و کار برداشت ( شانس و استعداد نداشت نه تو درس نه تو کار ) و خیلی زود بیماری قند و افسردگی گریبان گیرش شد و حتی یکی از پاهاش بخاطر عفونت انگشت هاش قطع شد. رو آورد به خدا و همش در حال عبادت بود تا اینکه تو همون حدود چهل سالگی بین دو تا نمازش از حال رفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد . صلوات برای شادی روحش .
    دختر بسیاری خوبی که تو مراسم تشییع جنازه همه برای مظلومیتش گریه میکردن و هیچ خیری از دنیا ندید اما با اعمال صالحش تو سالهای آخر عمر خیال همه راحت بود که آخرتش شیرینه. خودش خواست و آخرتش رو ساخت نمازهایی میخوند و چاد رو سجاده ای داشت که بسیار دل انگیز و معنوی بود
    2. داستان سکاکی :

    سکاکی نخست مردی آهنگر بود. روزی صندوقچه ای بسیار کوچک و ظریف از آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید. آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت آهن ساخت که در ساختن آن رنج بسیار کشید آن را به رسم تحفه برای سلطان وقت برد. سلطان و اطرافیان به دقت به صندوقچه تماشا کردند و او را تحسین نمودند.
    در آن وقت که منتظر نتیجه بود مرد دانشمندی وارد شد و همه او را تعظیم کردند و دو زانو پیش روی وی نشستند. سکاکی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: او کیست؟ گفتند: او یکی از علما است.
    از کار خود متأسف شد و پی تحصیل علم شتافت. سی سال از عمرش گذشته بود، که به مدرسه رفت و به مدرس گفت: می خواهم تحصیل علم کنم. مدرس گفت: با این سن و سال فکر نمی کنم به جایی برسی،
    یهوده عمرت را تلف مکن.ولی او با اصرار مشغول تحصیل شد. اما به قدری حافظه و استعدادش ‍ضعیف بود که استاد به او گفت: این مساله فقهی را حفظ کن:«پوست سگ با دباغی پاک می شود»وی بارها آن را خواند و فردا در نزد استاد چنین گفت: «سگ گفت: پوست استاد با دباغی پاک می شود» استاد و شاگردان همه خندیدند و او را به باد مسخره گرفتند.اما تا ده سال تحصیل علم نتیجه ای برایش نداشت و دلتنگ شد و رو به کوه و صحرا نهاد به جایی رسید که قطره های آب از بلندی بروی تخته سنگی می چکید و بر اثر ریزش مداوم خود، سوراخی در دل سنگ پدید آورده بود.مدتی با دقت نگاه کرد، سپس با خود گفت: دل تو از این سنگ، سخت تر نیست، اگر استقامت داشته باشی سرانجام موفق خواهی شد. این بگفت و به مدرسه بازگشت و از چهل سالگی با جدیت و حوصله و صبر مشغول تحصیل شد تا به جایی رسید که دانشمندان عصر وی در علوم عربی و فنون ادبی با دیده اعجاب به او می نگریستند.او بعدها کتابی به نام مفتاح العلوم مشتمل بر دوازده علم از علوم عربی نوشت که از شاهکارهای بزرگ علمی و ادبی به شمار می رود.

    حالا تصمیم بگیر کدوم میخوای باشی . راه و روشش کاملا مشخصه



  16. 5 کاربر از پست مفید نهال :) تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (یکشنبه 03 مرداد 95), hamed-kr (یکشنبه 03 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (یکشنبه 03 مرداد 95), باغبان (یکشنبه 03 مرداد 95)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام مجدد و تشکر ویژه از همه دوستانی که توی این تاپیک وقت گذاشتن و نظرات خوبشون رو نوشتن دل ما هم کمی روشن شد.

    خانم آبی بیکران خیلی از چیز هایی که توی این پست می نویسم دغدغه زندگی خودم هم هست و معنی عبور من از این موضوعات یا دسترسی به اون ها رو نمیده بلکه طرح موضوع هست که خود من هم تا آخر عمر باهاش درگیر خواهم بود ولی اگر استقامت کنیم و پرده ها کمی رقیق تر بشه خیلی چیز ها رو خواهیم دید ولی نه با چشم سر؛

    جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
    غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

    ممنون از اینکه وقت گذاشتین من همدردی به ندرت میام چون حس خوبی بهش ندارم پر از انرژی منفی برای من و هم اینکه از دوستان قدیمی دیگه خبری نیست و اکثرا جدید هستن که من نمیشناسم حق اشتراک هم ماشالله جناب مدیران اونقدر زیاد کردن که کسی نمیتونه اشتراک بگیره لااقل تو خصوصی یه سراغی از دوستاش بگیره



    واقعیت این هست که من هم به خاطر یه سری اثر پذیری های منفی حضورم رو کمتر کردم و کاملا گزینشی به یه تاپیک ورود می کنم ، همدردی هم جای خوبی هست و هم جای بدی هست مخصوصا اگر با چهارچوب های درست مشاوره برای جلوگیری آسیب های احتمالی به خودت ابتدائا آشنا نباشی می تونه برای امثال ماها آسیب های جدی هم داشته باشه ، من برای کمک به یکی از دوستان همدردی خیلی تلاش کردم و الهی شکر به نتیجه هم رسید ولی خودم از قِبَلش آسیب جدی دیدم چون مقرراتی رو که باید در مورد خودم رعایت نکردم ، و به خاطر یه سری از دلایل که الآن برام خیلی محسوس تر شده این افزایش تعرفه همدردی نه به خاطر بحث مالی اش بلکه به خاطر دوراندیشی که شاید برای شما در نگاه شخصی توجیه نداشته باشه ازش حمایت می کنم ،چون در نگاه کلان برای همه که بخوای در نظر بگیری این کار ،کار درستی بود ،حالا من این رو میگم این رو لطفا از من بدون توضیح بیشتر بپذیرید ، اگر هم الآن کاربر رنگ پر رنگ هستم به خاطر یه موضوعی که متذکر شدم مدیر همدردی لطف کردن و به عنوان هدیه یه مدتی من رو پر رنگ کردن.

    اما من یه تشکر ویژه از شما داشتم اقا حامد چند ماه پیش من همینطوری تایپیک حال احوال همدردی باز کردم واخرین پیام از شما بود که در مورد سفر کربلاتون نوشته بودین داشتم میخوندم یهو رسیدم به اون قسمت که گفتین داخل حرم امام حسین بعد نماز تنها کسی که اومد تو ذهنتون خانم آبی بیکران یعنی بنده بودم باور کنید چند بار این خط رو خوندم همش فکر میکردم دارم اشتباه میبینم وهمینطور ناخوداگاه اشکام تا چند دقیقه داشت میریخت با خودم گفتم چه اتفاقی افتاد که همچین جای مقدسی که همیشه دلم براش بال بال میزنه یکی منو یاد کرده تو این چند سال این بهترین خاطره من از سایت همدردی بوده. گر چه خیلی وقته گذشته ولی الان میگم زیارت قبول.


    برو طواف دلی کن که کعبه مخــفی است
    که آن خلیل بنا کرد و این خدا خود ساخت

    سال قبل ترش هم یادم میاد گفتم که من رو هم توی زیارت دل های با صفا تون از یاد نبرید ، حرم امام حسین (ع) بسیار بسیار عزیزه ولی بر این باورم که حرمت دل عاشق امام حسین اگر از اون بیشتر نباشه چندان کمتر هم نیست ، و اصلا اگر فردا روز بهم بگن فقط علت توفیق تو برای رفتن به این زیارت یادکرد یاد خانم آبی بیکران اونجا بوده اصلا برام عجیب نیست و من اصلا رفتم سفیر عرض ارادت شما باشم، خدا کاراش همیشه عجیبه ولی ان شاء الله خدا خودتون رو یه روزی به اون جا برسونه ،ولی اگر توی دنیا مقدر نشد بدونید خدا هر موقع دل تون یاد اونجا رو کرد یه فرشته براتون خلق می کنه که تا قیام قیامت یاد شما رو اونجا بکنه .


    و اما از این جا از اخر به اول شروع می کنم

    ولی بی انصافیه یه نفر سهمش از زندگی فقط سختی باشه وسربالایی!
    در حالیکه اکثرا توزندگیشون یه بار طعم شادی وخوشبختی رو بلاخره کشیدن یا میکشن
    من از وقتی چشم باز کردم همش سختی وناهمواری بوده تو زندگیم همش میگفتم تحمل کن درست میشه امیدوار باش بلاخره پایان شب سیه سپید است
    ولی دیدم همش امید واهی بود تا الان که رفتم تو 37 سال همچنان شبهای سیاه تو زندگیم جا خشک کردن انگار هیچ روشنایی وسپیدی به زندگی من راه نداره انگار طلسم شده طلسمی که هیچ چیزی نمیتونه باطلش کنه!


    بذارین بگم من هم حقیقتا زندگی سختی داشتم و شاید بتونم بگم دارم بستگی به رویکرد خودم داره ،یعنی بعد از سی و سال زندگی اگر بخوام به حوادث جدا تلخ زندگی ام نگاه کنم و نداشته هایی که فکر می کنم شاید باید تا الآن داشتم همین الآن فکر کنم دنیا باید روی سرم خراب بشه به جرأت می تونم بگم به بیش از 95 درصد خواسته های دنایی ام توی زندگی نرسیدم (منظورم حالا خیلی آب و غذا نیست،کلاً خیلی وابسته به غذا نیستم با یه نون پنیر یا نون خرما راضی میشم خیلی وقت ها، منظورم دوست داشتنی هایی هست که آدم دوست داره داشته باشه یا حس می کنه بر اساس توانایی ها و تلاش هاش می بایست می داشت)ولی خب الهی شکر نگاه ام رو خدا به داشته هام بیشتر پر رنگ کرده و یه امید نسبی دارم.

    وضعیت شغلی من هم ثبات نداره فعلاً و بیمه هم نیستم،پس انداز من هم بهتره نگم الان همه فکر می کنن که یه ادم تنبل بی مسئولیت توی زندگی بودم ،به خاطر شرایط سختی که توی سال های 84الی 85 ایجاد شد از دانشگاه هم انصراف دادم و برای اولین بار میگم اینجا ، تازه دوباره یه دانشجوی معمولی هستم که نمی دونم میخوام دوباره اون تلاش رو برای درس بکنم یا نه ،بهتر بگم دیپلم هستم اصلاً ،تا سال 91 زندگی برام فقط یه طوفان پیوسته سهمگین بود،قبلش رو که قبلا توی تالار و اخیرا توی تاپیک خانم بینهایت نوشتم ،و الآنش هم که پیوسته دیروز هست و درنتیجه نیازمند یه تلاش پیگیر شاید بشه و شاید هم نشه.

    اگر هم بگین شما پسر هستین و طبیعتا امیدتون برای ازدواج و اینها بیشتر فعلا نمی خوام در این مورد حرفی بزنم.
    اصلا حرفم سر این ها نیست ، به قول خانم هلیا اگر الآن هر چقدر کلاس فلسفه و عرفان براتون دائر کنیم و ی دیوان شعر هم بنویسیم همش خنده دار به نظر میرسه ،ولی یه چیزی هست که باید موضوع رویکرد درست و تبیین اون رو هم در نظر داشت که کمی بحث حالت فلسفی میگیره ولی به یظرم یه جورایی ضرورت داره مخصوصا در مورد این چرا؛

    پس چرا من حس میکنم از من خیلی دوره؟ وهر روز هم داره برام غریبه تر میشه؟


    اگر اون فایل های صوتی رو که براتون گذاشتم گوش کنید به طور مبسوط علتش براتون روشن میشه و اصلا جواب همین سئوال هست ولی باید حوصله کنین تا آخرش رو گوش کنین

    خب دیر وقت هست و من هم باید فرداصبح زود سر کار برم با اجازه بقیه اش رو بعدا می نویسم.











  18. 5 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (یکشنبه 03 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (یکشنبه 03 مرداد 95), هلیاجون (یکشنبه 03 مرداد 95), باغبان (یکشنبه 03 مرداد 95)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام.. زیاد از اینکه ازدواج نکردین ناله و گله نکنید..چون اگه نیم درصد بعد ازدواج میفهمیدید انتخابتون اشتباه بوده , بعد برای بدست اوردن شرایط قبل ازدواجتون حسرت و ثانیه شماری میخواستین بکنین.. پس شرایط الانتون نه عقبه نه جلو
    حد وسطه.. پس خودتون شرایطتونو به عقب تمایل ندید.. بذارید تو همین حد وسط بمونه..فقط کمی تلاش کنید یواش یواش بره سمت جلو.. اولین قدمشم اینه که هیچ چیزیرو تو ذهنتون سیاه نکنید و نگین دنیا به اخر رسید ..چون سن

    تعداد حرکتهای زمین به دور خورشیده نه چیز دیگه.. پس برگه ای بردارید و کارهائی رو که با انجام دادنش خوشحالتون میکنه روش یادداشت کنید.. کارهای کوچیک منظورمه ها نه ازدواج.. مثلا دوچرخه سواری صبح زود ..رفتن به استخر و
    خوابیدن تو جکوزی نیم ساعت بدون فک کردن به چیزهای منفی.. این مدل که تجسم کنید کارهای مورد علاقتونو ..و همه رو بیارین جلوی چشمتون و ازدواج رو ببرین بذارین پشت سر این کارها..

    در ذیل نظراتم نوشته ای براتون میذارم که برای من خیلی جالب بود

    "" چیزی به نام شکست وجود ندارد ،آنچه بدست می آید نتیجه است وبس...فردی در21 سالگی در تجارت شکست می خورد.
    در 22سالگی درانتخابات مجلس رای نمی آورد .
    بازدر 24 سالگی در تجارت شکست می خورد .
    در 26 سالگی همسرش را از دست می دهد.
    در 27 سالگی ناراحتی عصبی شدید پیدا می کند.
    در 34 سالگی در رقابت های انتخاباتی کنگره شکست می خورد.
    در 36 سالگی بازهم در رقابت های انتخاباتی کنگره شکست می خورد.
    در45 سالگی می خواست سناتور شود اما رای نیاورد .
    در 47 سالگی تلاش می کند معاون رئیس جمهور شود اما موفق نمی شود.
    در 49 سالگی در انتخابات مجلس سنای کشورش رای نمی آورد .
    پس ازاین ناکامی های پیاپی در سن 52 سالگی به ریاست جمهوری می رسد.
    اگر آبرهام لینکلن این رخدادها رادرزندگیش شکست به شمار می آورد بعید به نظر می رسید که بتواند به ریاست جمهوری دست یابد.


  20. 6 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (یکشنبه 03 مرداد 95), hamed-kr (دوشنبه 04 مرداد 95), m.reza91 (دوشنبه 04 مرداد 95), mohamad.reza164 (یکشنبه 03 مرداد 95), sara 65 (یکشنبه 03 مرداد 95), باغبان (سه شنبه 26 مرداد 95)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.