به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 شهریور 95 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    219
    سطح
    4
    Points: 219, Level: 4
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh مجبورم کردن تا 15 مرداد جشن عقدی بگیرم.

    سلام

    امیدوارم ایام ب کامتون باشه و هیچوقت دلتون بخاطر مشکلات دنیا نگیره.

    من عاطفه الان 18 سالمه دیروز کنکور داشتم هر روزی رو ک میگذروندمو ب کنکور نزدیک میشدم بیشتر از بعد و مشکلات بعد کنکورم میترسیدم و وحشت داشتم .الان همون موقع رسیده و فکرم خیلی مشغوله گفتم بیام و از شما کمک بگیرم.

    من 16 سالگی با یک انتخاب بچگانه و عجولانه با پسر عموم (الان22سالشه)ک زیاد ازش شناخت نداشتم نامزد کردم قرار بود ک ما تا بعد از کنکورم نامزد باشیم اونام قبول کردن ولی بعد از یک سال زیر قولشون زدن و منو مجبور کردن ک عقد کنم ( اون موقع رابطه من با نامزدم سرد بود بیشتر از طرف من ) بخاط همین گفتن ک زود تر عقد کنیم و من اااااااااااصلا راضی نبودم آخر هم با گریه و چادر سیاه رفتم عقد کردم.

    مخالفت من بخاطر درس و کنکورم نبود فقط درسو بهونه میکردم ک ازش دور باشم چون خیلی اذیت شدم تو این مدت.
    1. حرفایی میزد ک ناراحتم میکرد و همیشه گریه میکردم
    2. همیشه با هم دعوا داشتیم .همیشه ب من سرکوفت میزد و منو با بقیه مقایسه میکرد
    3.با اینکه میدونست من مخالفم ولی بیشتر اوقات با دوستاش بیرون بود - تا دیر وقت بیرون میموند 4.کادو هایی ک میخریدم براش ارزش نداشت
    5.خانواده مشکلو از من میدونستن ومنو سرزنش میکردن واین باعث میشدک من بیشتر ازش بدم بیاد
    6. بخاطر اون اعتماد خانوادم بهم از بین رفت و فکر میکردند ک من با کسی دیگه ای در ارتباطم
    7.خانوادم منو از خیلی چیز ها محروم کردن با این کارا من بیشتر ازون بدم میومد
    8.حرفامو مسخره میکنه و براش اهمیت نداره
    9. خیلی بهم بی احترامی کرده و حرف های زشت خیلی بدی بهم گفته
    10.از نظر اون من خود خواه و مغرور و بی احساس و بی عاطفم (ولی اگه من کسی رو دوست داشته باشم نهایت عشقمو بهش ابراز میکنم)
    11. بخاطر اون از داداشم کتک خورم پدر مادرم باهام بد رفتاری میکنن جلوی زن داداشم کوچیک شدم 12.بخاطر این مشکلات و این حرفا تو درسم افت کردم کنکورمو خراب کردم افسردگی گرفتم زخم عفونت التهاب معده گرفتم ک هر روز درد میکشم.

    تو این قضیه همه میگن ک تقصیر منه


    در مقابل خانوادم خیلی قبولش دارن از همه لحاظ ولی من هیچ حسی بهش ندارم
    قبولش دارن چون 1. ب حرفشون گوش میده 2.خوش اخلاقه 3. از اقوامه و پسر عمومه

    من 3 ماه قبل تصمیم جدی گرفتم ک جدا بشم ( توی دوران نامزدی این قصدو داشتم ولی گفتم صبر کنم شاید شرایط بهتر بشه ک ای کاش صبر نمیکردم )

    الان خانواده ها ب شدت مخالفا چون ما با هم قومیم و زشته و حرف مردم چی میشه و ازین حرفااااا

    الان هم با وجود اینکه میدونن من ب اون هیچ علاقه و حسی ندارن و هنچنان مخالفم تصمیم گرفتن ک جشن بگیرن ک ب قول خودشون شاید وضع ما بهتر بشه........

    عاجزانه خواهش میکنم ک راهنماییم کنید......... وقت کمی دارم تا راضیشون کنم........

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام عاطفه خانوم..

    از نوشته هاتون اینطوری برداشت میشه که شوهرتون پسر خوبیه ولی شما بدلیل بی علاقگی دارین کارهائی میکنید که هم به خودتون دارین لطمه میزنید و هم ایشونو ناامید میکنید .. همانطور که نوشتید وقتی شما بهشون هیچ محلی نمیذارید ایشون هم شما رو مغرور و بی احساس تلقی میکنند ..
    اینجور که شما نوشتین که دچار افسردگی و زخم معده شدین یعنی اینکه
    دارین بیش از حد به خودتون فشار میارید ..یه کم قضیه رو شلش کنید چه خبره با این شدت؟؟

    یه روز وقت بذار و با نامزدتون برین بیرون و بگین و بخندین ..جدا از اینکه دوسش ندارین و به چشم یه دوست..تا شب خوش بگذرونید و به چیزهای منفی در حد فقط یه روز فک نکنید ..و کارهائی رو که به قول خودتون اگه با کسی بودین
    که عاشقش بودین انجام میدادینو براش انجام بدین..

    به دید تنفر بهش نگا نکنید.. اگه خونوادتون پسندیدنشون ..پس پسر خوبیه ..چون اگه ادم بدی بود خونوادتون خودشون راضی به ازدواجتون نمیشدن..

    حرفای نامزدتونم برامون بنویسید + دلایل مقایسه شمارو با دیگر دخترا و دلایل سرکوفت زدنتونو

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 شهریور 95 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    219
    سطح
    4
    Points: 219, Level: 4
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خیلی ممنون ک جواب دادید.

    من بعد ازین ک تصمیمم جدی شد برای جدایی ب مشاور مراجعه کردم مشاور هم گفت تا خودت نخوای کاری انجام نمیشه
    ب خودم ی فرصت دیگه دادم و دوبار بار با ایشون رفتیم بیرون ک با هم صحبت کنیم و کلا مشکلا تو بذاریم کنار ک متاسفانه هر دو بار به دعوا ختم شد.
    من یک ماهه ک با ایشون حرف نزدم و سلام و احوال پرسیمون ب زوره

    دلیل مقایسه:من نهایت بی محلی رو ب ایشون دارم ایشون هم منو با بقیه ی مقایسه میکنن از نظر رفت و آمد و بیرون رفتن و... میدونم تقصیر منه و لی من هیچ کششی برای انجام این کارا ندارم ( در یک کلام کلا دوست ندارم باهاشون برم بیرون و یا حتی ببینمشون)

    دلیل سرکوفت خانوادمم اینکه وقتی رفتار صمیمانه بقیه رو با نامزدشون میبینن در حالی ک هیچ ارتباط عاطفی بین ما دو نفر نیست سرکوفت میزنن و سرزنش میکنن ک فلانی با نامزدش اینجوریه باز تو اینجوری

    من خیلی وقته درگیر این موضوعم و خیلی هم سعی کردم ک بتونم علاقه ای نسبت ب ایشون پیدا کنم ...ولی هر کاری میکنم نمیشه و خیلی دارم اذیت میشم

    خیلی ببخشید ولی هر وقت میبینمش اعصابم ب هم میریزه کفری میشم و فقط میخوام زود تر بره بعد هم فقط میشینم و گریه میکنم.

    معذرت ک طولانی شد.

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    از چی بدت میاد؟ قیافه؟ حرف زدن؟ چطور مردی رو دوست داری؟

    اگر طلاق بگیری برات امکان ازدواج مهیاست؟

    اگر بخوای با نامزدت شاد باشی ،، چطوری باشی بهتره؟

    بنظرمن هرروز با هم برین بیرون ، اظهار نظر و بحث نکن، ببین بدور از بحث و تعصب و لج بازی چطور آدمیه؟ از چی خوشش میاد ،از چی بدش میاد، بهش توجه کن، اگر تا قبل عروسی بیشتر باهم باشین ، ازدواج یا طلاق مطمئن تری خواهید داشت، مردا همون رفتاری رو میکنند کهدتو خودت انجام میدی ،این 20 رو رو بزن به بیخیالی تا حتی اگه طلاق گرفتید خانواده ات هواتو داشته باشن و تنها نمونی ،

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    خب کاملا مشخصه شما هیچ علاقه ای نه به ظاهر و نه به اخلاق همسرتون دارید...حتما حتما مراسم عقد و عروسی و ...را لغو کنید فعلا تا به ثبات فکری برسید!
    اینطوری بخواهید برید زیر یک سقف اوضاع بدتر هم میشه و مدام دعوا و ووو
    اگه یه طفل بی گناهی هم این این وسط اومد تو این دنیا تکلیفش چی میشه؟؟!!!
    بخاطر کوتاهی و سهل انگاری پدر و مادرش!
    یه مدت ازش دور باش
    فکر کن
    مشاوره حضوری برو
    مراسم کنسل کن
    تصمیم قطعی بگیر
    نهایتا پای تصمیمی که گرفتی بایست!!!

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    پاسخ خانوما برام جالبه.
    اگه طرف مذکر بود الان حکم اعدامشو داده بودین مثل آقای جوادیان بیچاره.
    که میگفتین نه به خوبیهای خانومت فک کن.فکرتو عوض کن و...
    حالا مراسم رو به تعویق بنداز...
    والا من که نفهمیدم چی شد

  7. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    ج
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mr DaNi نمایش پست ها
    پاسخ خانوما برام جالبه.
    اگه طرف مذکر بود الان حکم اعدامشو داده بودین مثل آقای جوادیان بیچاره.
    که میگفتین نه به خوبیهای خانومت فک کن.فکرتو عوض کن و...
    حالا مراسم رو به تعویق بنداز...
    والا من که نفهمیدم چی شد
    آقای جوادیان یک پسر بیست و شش هفت ساله ی بالغ بود که همسرش رو هم خودش انتخاب کرده بود و همسرشون از نظر اخلاق به گفته ی خودشون عالی بودن
    این خانوم یک دختر بچه ی شونزده ساله بوده که تحت فشار خانواده اش مجبور شده که تن به عقد بده... اخلاقای شوهرش هم که ...

  8. کاربر روبرو از پست مفید نیکیا تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 27 تیر 95)

  9. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    من زنم و نظرم هم در مورد مشکل آقای جوادیان اینه که اگر بعد از مدتی دیدند همچنان نمی تونند با همسرشون باشند، با ادای حق و حقوق جدا بشن. اما! مورد این خانم اصلا قابل مقایسه نیست. اولا که عقد از همون اول به اجبار بوده، دوما سنشون خیلی کمتره و اصلا به نظر نمی رسه که آمادگی ازدواج با این آقا یا هر کسی دیگه رو داشته باشند.

    عاطفه خانم، همسرت که می دونه شما دوستش نداری باز هم اصرار به ادامه ی رابطتون داره؟

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 شهریور 95 [ 10:58]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    219
    سطح
    4
    Points: 219, Level: 4
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسرم قبل ازین ک با من نامزد کنه دختر دیگه ای رو خیلی دوست داشته وبا هم قرار ازدواج هم گذاشته بودن .اما خانواده همسرم مخالف بودن چون این دختر خانم غریبه هست و فقط باید عروسشون از آشنایان یا اقوام باشه .

    من قبلا با رفتارم بهش نشون دادم ک دوسش ندارم و با نظر مشاور رو در رو بهش گفتم ک دوسش ندارم .ولی اون ساکته و حرفی نمیزنه چون میخواد آدم خوبی باشه و همه ی کاسه کوزه ها سر من خراب بشه.

    توقعی ندارم ولی اگه همسرم منو دوست میداشت باید یک حرکتی انجام میداد یا از دل من درمیاورد ولی با کمال خودخواهی ب من میگه :باید بیای بخاطر کارات از من معذرت خواهی کنی و خوب بشی و گرنه جدا میشیم

    من با خانوادم صحبت کردم تمام شرایط رو براشون توضیح دادم اما هنوز قبول ندارن ک من نمیتونم با این آدم زندگی کنم و فقط ب من میگن ک تو بچه ای نمیفهمی بذار جشن بگیریم درست میشه آخه قضیه من مال یک یا دو روز پیش نیست من از قبل عقدم دارم حرف از نخواستن میزنم و تا الان هم خیلی صبر کردم تا درست بشه ولی خب نمیشه من چکار کنم؟

    پدر مادرم شدیدا مخالفا؟ من چجوری راضیشون کنم؟ چون هر چی من حرف میزنم فایده ای نداره.

  11. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام..عاطفه خانوم نظراتی که نوشتیم و راهکارهائی که دادیم ماله زمانیه که شما برای کمک اینجا تاپیک زدین نه ماله قبل تاپیک..

    پس راهکارها رو انجام بدین بعد بگین مشاهداتتونو.. شما نوشتین چن بار رفتیم بیرون و حرف زدیم و به دعوا کشید..دوست عزیز من نوشتم برین بیرون خوش بگذرونید نه اینکه بشینید حرف بزنید.. شما الان نسبت بهم دافعه دارین و این باید بینتون رفع بشه و نیازشم اینه که
    با پارک رفتن با خوش گذرانی و خنده و تفریح تو بیرون این دافعه کمی کم رنگ بشه تا شما دیدتون به این که با شوهرتونم میتونی لحظات شاد داشته باشی تغییر کنه و بخواین که دوتائی بازم برین بیرونو خوش بگذرونید..

    نمیدونم منظورمو میگیرین یا نه؟ ولی میتونم حدس بزنم که با خودتون میگین برو بابا تو هم حالت خوشه..من روی دیدن شوهرمو ندارم.. چه برسه باهاش خوش بگذرونم.. ولی برا دفعه اول این کارو بکنید و هیچ صحبتی در مورد مشکلتون نکنید
    صرفا فقط خوش بگذرونید و برین تو پارک با هم دگ بشینید و میوه و شام بخورید دو تائی..

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------
    خانم amina امار وحشتناکه طلاق بخاطر همین حرفا و کارهاس که داره هر روز میره بالا..چون تقی به توققی میخوره همه میرن سراغه اولین گزینه طلاق.. اگه به این مدل حرف زدن ها بود من خیلی وقت پیش جدا میشدم ..کما اینکه همه حق و حقوقشم میدادم ولی صبر کردم تحمل کردم از نظرات دوستان استفاده کردم و دارم به نتیجه میرسم..

    خیلی سختی کشیدم و میکشم ولی من پیروز میشم به حول و قوه الهی..


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.