به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 بهمن 99 [ 21:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    6,457
    سطح
    52
    Points: 6,457, Level: 52
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ابراز علاقه به استادم و مشکلات بعد از آن

    سلام دوستان عزیز
    من نازنین هستم ساکن تهران . دانشجوی فوق لیسانس در یکی از بهترین دانشگاه های دولتی شهرستان هستم.
    من مشکلم را قبلا اینجا بیان کرده بودم ولی یه خلاصه ای میگم من به استادم علاقه داشتم و بعد از مدتی بهش ابراز علاقه کردم و ایشون نمیدونم راست یا دروغ گفتن که ازدواج کردن.
    حالا مشکل من اینه که هنوز نتونستم فراموشش کنم !
    البته علت این علاقه ی شدید میتونه به این برگرده که من پدر خوبی ندارم و هیچ محبتی از پدر تا حالا ندیدم و زندگی مادر و پدرم از روزی که من یادم میاد جنگ و دعوا بوده و به خاطر این کمبود محبت من به سمت استادم کشیده شدم والبته از طرف ایشون محبت دیدم و مسائل درسی من برای ایشون مهم بود و منو تشویق میکردن وقتی دیدم برای اولین بار یک مرد بهم اهمیت میده و کارهای من براش مهمه علاقه ام بهش زیاد شد و میخواستم همیشه کنارم باشه و راهنمای من باشه و باهاش بتونم درد و دل کنم ولی خب استادم دیگه خسته شده بود و کم محلی میکرد و من که دیدم دارم از دستش میدم گفتم ابراز علاقه کنم و ایشونم گفتن که ازدواج کردن و دیگه ارتباطم با ایشون قطع شد.
    ولی این ابراز علاقه باعث شد که خیلی حالم بد بشه و خودم را شکست خورده بدونم. در واقع من در اوج علاقه ای که به ایشون داشتم و با توجه به مشکلاتی که داشتم فکر میکردم ایشون میتونه فرشته ی نجات من باشه که از طرف ایشون طرد شدم و هر روز کارم گریه شده و حتی بعضی وقتا به خودم آسیب هم میزنم البته مشکلات مالی هم روی این قضیه تاثیر گذاشته. من دانشجو هستم ولی از لحاظ مالی از طرف پدرم اصلا حمایت نمیشم (البته پدر من کارگره و خودش هم پول نداره و اگر داشته باشه خرج موادش میشه) و تا حالا با وام از دانشگاه و قرض و قوله تونستم ادامه بدم و به شدت دنبال کار هستم و دیگه شاید درسم را نتونم ادامه بدم.
    بعضی وقتا هم به خود کشی فکر میکنم میگم زندگی من دیگه درست نخواهد شد و اینکه تا حالا محبت ندیدم خیلی آزارم میده البته ما اصلا با پدرم حرف هم نمیزنیم یعنی از بچگی اینطوری بودیم چون بهمون محل نداده.
    الان دیگه کارم شده گریه و یک شکست خورده هستم با توجه به اینکه از لحاظ درسی خیلی قوی بودم ولی این چند وقت ضعیف ترین دوران زندگی ام را سپری کردم و مورد تمسخر واقع شدم.
    چون خانواده ی من خودشون مشکلات زیادی دارن و نمیخوام مادرم آزار ببینه هیچ کدوم از قضایا را بهشون نگفتم و گریه هام را هم هیچ کس ندیده.
    چون دوست ندارم دوستانم تا این حد در جریان زندگی من قرار بگیرن ترجیح دادم در اینجا این حرف ها را بزنم و شاید با درد و دل با شما آرام تر بشم. و راهکارهاتون برای بهتر شدن زندگیم. البته پول برای مشاوره هم نداشتم.
    از خانوم مصباح الهدی هم درخواست میکنم ما را از راهنمایی های خوبشون بهرمند کنند.
    پیشاپیش تشکر میکنم از شما عزیزان
    ویرایش توسط nazi93 : جمعه 25 تیر 95 در ساعت 12:01

  2. 3 کاربر از پست مفید nazi93 تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (جمعه 25 تیر 95), nardil (یکشنبه 31 مرداد 95), هلیاجون (جمعه 25 تیر 95)

  3. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,370 در 1,793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    شرط بندی های ذهنی میتونه کم کم به یک باور تبدیل بشه وتمام احساس وعینکت هم تحت تاثیر این باور قرار بگیرد.

    اینکه فکر کردی محبتی که در خانواده نتوانستی بگیری رو از یه فرد خارج ازخانواده داری میگیری خودش کم کم تبدیل به شرطی سازی ها میشه

    ولی شرطی سازی اصلی که انجام داده ای این هست که جواب منفی وعدم موفقیت در ازدواج با او را مساوی شکست خود قرار دادی وداری طبق همین پیش بینی خود ساخته جلو میروی.

    حتی اگر او ازدواج هم نکرده بود به عنوان یک انسان حق انتخاب شریک زندگیش را دارد. ونمی شود کسی را مجبور کرد.بسیار کار درستی در حق تو وخودش انجام داده که ایجاد دوستی و وابستگی نکرده.

    الان بهتره روی عزت نفس خودت کار کنی. شان وارزش تو این نیست که با هر شرایطی وبا هر کسی ازدواج کنی درسته که شاید او انسان بزرگواری باشد.اما فکرش را کن اگر متاهل باشد وابراز علاقه ویا اصرار تو زندگی او را متزلزل کند.تو ارزشمند هستی چه تحصیلات داشته باشی چه نه چه ازدواج کرده باشی چه مجرد .وقتی ارزشمندی خودت را باور داشته باشی بسیاری از احساسات وعینک تو تغییر خواهد کرد.

    با موقعیت تحصیلی که داری وفرصتی که برای موفقیت در اختیار تو‌قرار دارد. فرصتها شاید در تمام زندگی یکی دو بار بیشتردر اختیار انسان قرار نگیرد.

    درسته در سنی هستی که نیاز بیشتری به درد ودل وعشق ورزی داری.ولی هر گونه حرکت نابجا در این زمینه باعث رنج خودت وسلب آرامش خودت میشود.

    بنابراین بهتر است از این فکر وسواس گونه خارج شوی واجازه ندهی افکار واحساسات وعواطفت نسبت به او برانگیخته شود.

    [
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.
    ویرایش توسط ammin : جمعه 25 تیر 95 در ساعت 16:24

  4. 7 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    miss seven (جمعه 25 تیر 95), mohamad.reza164 (جمعه 25 تیر 95), nardil (یکشنبه 31 مرداد 95), نازنین2010 (جمعه 25 تیر 95), هلیاجون (جمعه 25 تیر 95), بانوی آفتاب (شنبه 26 تیر 95), بارن (شنبه 26 تیر 95)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    وقتی عنوان تاپیکت را خواندم فکر کردم استادت داره ازت سواستفاده میکنه
    اما خدارا شکر که اشتباه می کردم

    ببین دختر خوب و نازنین گریه براچی ؟ دختر بچه سه ساله که نیستی که اسباب بازی اش گم شده !!! دانشجوی ارشدی و تو محیط بزرگ تهران زندگی کردی بایدخیلی قوی تر از این حرفا باشی

    استاد شما به عنوان یه انسان و بهعنوان یه مرد حق انتخاب داره اگه هم ازدواج نکرده باشه دلیلی نداره که شما را انتخاب کنه

    میری تو یه مغاره فروشنده هی از جنسش تعریف میکنه اما شما پسند نمی کنی پس این حق را به استادت بده. تازه اگه ازدواج هم کرده باشه دیگه بدتر دیگه اصلا از جایگاه انتخاب هم امده پایین و باید بچسبه به زن و زندگی خودش

    شما الان از خانوادت و شهرت دوری احتمالا فشار درس و پایان نامه داری برا همین ضعیف شدی و نمود پیدا کرده تو اعصابت
    مشکلات مالی را همه به نوعی دارن و یه بیماری همه گیر شده . تو دانشگاه ها معمولا کار دانشجویی هست(سلف سرویس کتابخانهو...) و کلاس های حل تمرین را کار دانشجویی برای بچه های ارشد حساب میکنند سعی کن این موقعیت ها را پیدا کنی
    کار یه دختر دانشجو تو محیط بیرون از دانشگاه مخصوصا تو یه شه غریب شاید زیاد امن نباشه
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  6. 3 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 25 تیر 95), miss seven (جمعه 25 تیر 95), بارن (شنبه 26 تیر 95)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 بهمن 99 [ 21:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    6,457
    سطح
    52
    Points: 6,457, Level: 52
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوستان از پاسخ هاتون
    ببخشید دیر سر زدم
    ببینید من الان یکی از بزرگترین مشکلاتم اینه که نتونستم ایشون را فراموش کنم تلاش هم کردم ولی نشد
    میترسم حتی ازدواج کنم چون میترسم این قضیه کار دستم بده چون یک خواستگاری داشتم به خاطر این قضیه نتونستم باهاش وارد رابطه بشم و جواب رد دادم
    اینکه شما میگید ایشون حق انتخاب داشته حرف شما را قبول دارم ولی همش به این فکر میکنم که من چی کم داشتم منو انتخاب نکرد و احساس میکنم ایشون به من تمایل داشتن ولی شاید بعد از باخبر شدن از وضعیت زندگی من بیخیال شدن آخه یه دوره ای خوب بودن با من بعد بیخیال شدن.
    ایشون خیلی آدم عاقلی بودن و من فکر میکنم قبل بیان خواستگاری یا چیزی یه تحقیقی در مورد من کردن و دیدن از لحاظ خانوادگی و مالی بهشون نمیخورم بیخیال شدن البته این حدس بنده هستش شاید هم ایشون اصلا در این فضاها نبودن

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    به خدا توکل کن
    مطمئن باش شخص بهتری تو زندگیت میاد که عاشقش می شی و اون هم دوستت خواهد داشت
    طوریکه این روزا رو فراموش می کنی
    الان به فکر پیشرفت توی درست باش و سعی کن یه کار با درآمد خوب پیدا کنی
    که کلی روحیت رو بهتر کنه
    با مادرت یا دوستات برو پارک برو تو طبیعت
    یادگیری یه زبان خارجی رو شروع کن
    یه ورزشی رو شروع کن
    اینا تو عوض کردن حال آدم خیلی تاثیر داره
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    بارن (دوشنبه 18 مرداد 95)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام عزیزم

    تجربه شما خیلی برام آشناست. اصلا خودت رو سرزنش نکن که من خوب نبودم که سراغ من بیاد. شرایط فرق میکنه. اصلا نمیدونی اخرش چی میشه . خودت رو نباز.

    دو تا تجربه در این زمینه دارم. یکی از دوستام خودش خوشش اومده بود از استادش به حدی که صدای استادش رو ضبط کرده بود سرکلاس. شب با صداش میخابید. قضایای بعدش. نهایت واقعیت

    رو پذیرفت. از طرفی یکی از همکارام یکی از بچه های کلاسش عاشقش شده بود. این همکارم با من همش مشورت میکرد. اون شاگردش شاگرد منم بود. فوق العاده دختر

    باشخصیت و خانم و با موقعیت خوبی بود. ولی همکار من موقعیتش رو نداشت. دختره خودش را داشت میکشت ولی همکارم میروندش میگفت من موقعیتشو ندارم. ولی اخرش با هم ازدواج
    کردن. همکار من میگفت واقعا شوکه شدم به ازدواج فک نمیکردم. فک میکردم خودم باید انتخاب کنم و... ولی شاید دوسال گذشت تا خودش رو وفق داد. دختره اینقد اذیت میشد که همکارم
    بخاطر دلسوزی پیشنهاد مشاوره داد که مشا وره قانعش کنه از سرش بیفته. ولی نهایتا خدا یه چیز دیگه خواست براشون.

    روزی شما هر چی باشه همون میشه عزیزم. توکلت به خدا باشه. من این ایه رو خیلی دوست دارم که میگه:

    عسی از تکرهوا شیا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیا و هو شرلکم والله یعلم و انتم لا تعلمون.

    انشاله هر چی به صلاحته بشه.

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 بهمن 99 [ 21:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    6,457
    سطح
    52
    Points: 6,457, Level: 52
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از دوست پرواز 1 عزیز و زندگانی موفق
    ولی من نمیدونم چرا توانایی بیرون اومدن از این وضعیت را ندارم.
    برخی مشکلات دیگه ی زندگی داره به این قضیه دامن میزنه
    این نکته را هم ذکر کنم که همه ی دوستای من نزدیک 2 یا 3 سال از من کوچکتر هستن و همشون ازدواج کردن و از این لحاظ هم تنها هستم
    سنم هم داره بالا میره
    یه قضیه ی دیگه هم اینه که به زندگی این استادم قبطه میخورم نمیدونم شاید هم حسادت میکنم یعنی به اینکه الان جایگاه خوبی دارن خانواده ی تحصیل کرده و میدونم که رابطه اش با خانواده اش هم خیلی خوبه در حالی که من از این رابطه ی خوب با خانواده ام محروم هستم.

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 بهمن 99 [ 21:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    6,457
    سطح
    52
    Points: 6,457, Level: 52
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    از همه ی دوستان عزیزی که راهنمایی کردن تشکر میکنم.
    از مدیر همدردی هم میخوام یه سر به تاپیک بنده هم بزنن
    دوستان عزیز من نمیدونم چرا نمیتونم ایشون را فراموش کنم واقعا هم خیلی داره بهم سخت میگذره
    همش میام خاطرات خوشی که با ایشون داشتم فکر میکنم و بعد به اینکه چطور منو رد کرد بعد به اینکه چقدر دوستام خواستگار داشتن ولی من به خاطر اینکه پایین شهر زندگی میکنم نداشتم. باورتون میشه من یکی از دوستام یه برادر مجرد داشت برای این برادرش خواستگاری چندتا از دوستانمان رفت ولی خودش قبول داشت من دختر خوبی هستم فقط به خاطر اینکه من پایین شهر میشستم اصلا اسم من را هم نیاوردن در حالی که در همه ی مسائل درسیش من کمکش میکردم
    همه ی این مشکلات دست در دست هم داده و داره تحقیرم میکنه مثلا یه خانومی از من خوشش اومده بودو ازم شماره گرفت برای خواستگاری ولی وقتی سنم را پرسید و فهمید 27 سالمه گفت ما یه دختر 21 ساله میخواهیم در حالی که پسرشون 28 سالش بود و موارد دیگه
    اصلا اوضاعم طوری شده که وقتی یه مشکل خیلی کوچیک برام پیش میاد سریع ناراحت میشم و گریه میکنم مثلا رفته بودم مصاحبه ی شغلی قبولم نکرده بودن تا برسم خونه بغض کرده بودم و همش به این فکر میکردم که کاشکی استادم پیشم بود و بیشتر بغضم هم به خاطر این بود که اگر با استادم ازدواج کرده بودم حالا دیگه لازم نبود آواره بشم.
    سر هر مشکلی انتظار دارم که همش تقصیر استادمه که منو در این شرایط ول کرده و انتظار کمک از طرف ایشون دارم در واقع توهم اینطوری زدم.
    ممنون میشم دوستان راهنمایی کنن

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 بهمن 99 [ 21:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-03
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    6,457
    سطح
    52
    Points: 6,457, Level: 52
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یعنی کسی نبود.................

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام. دوست عزيزم مسائل رو کاملا شخصي مي کنيد در حاليکه ربطي به شخصيت و شخص شما نداره.
    اول بگم. کلا رابطه يه استاد يا معلم با شاگردش در همه جاي دنيا نه تنها غيراخلاقيه که جرمه. حتي اگه شاگرد بالاي 18 سال و بالغ باشه، دولت اون کشور پيشرفته اگر بفهمه استادي با شاگردش رابطه برقرار کرده، مجوز استاده رو باطل مي کنه. اين امر براي مشاغل ديگر شون هم صادقه از جمله پليس ها، پزشک و ... که نبايد با ارباب رجوع هاي خودشون رابطه برقرار کنن.
    اما در خصوص استاد شما. اولا شايد واقعا متعهله از کجا قضاوت مي کني که مجرده؟ ثانيا بر فرض که مجرد باشه، به هر حال ايشون قشر تحصيل کرده و مرتبط با کشورهاي پيشرفته تره. اگر فرد با وجداني باشه اصلا چنين رابطه اي رو غيراخلاقي مي دونه. حتي در چهارچوب ازدواج
    اصلا اين هم به کنار. شما خودت يه دختر هستي، آيا يه پسري بياد خواستگاريت حتما قبول مي کني؟ همون طور که شما هم خواستگارها رو رد مي کني ، اين استاد هم به فرض مجرد بودنش و به فرض که رابطه با دانشجو رو غيراخلاقي ندونه، شما رو رد کرده. شايد نامزد داشته يا از کسي تو فاميلش خوشش مياد
    چرا دنبال ايراد در خودت هستي؟
    البته از نظر علمي مي دونيم که خانوم ها چون حساس تر هستند با جواب نه شنيدن احساس خيلي بد و تحقير مي کنند. براي همينه که ميگن پسر بايد از دختر خواستگاري کنه و نه دختر از پسر. چون اگر دختر خواستگاري کنه خيلي ميشکنه، ولي پسرا عين خيالشون نيست و ميگن اين نشد يکي ديگه. پس اين احساس شما کاملا طبيعيه و هر دختر ديگه اي جاتون بود همين حس رو مي داشت.
    اما راجب مصاحبه کاريت. شما تو اين مملکت نيستي يا اخبار نمي خوني؟ نمي شنوي الان بزرگترين مشکل کشورمون بيکاري جوانهاست؟ اين دوره پسر تحصيل کرده از سربازيش اومده حداقل يک سال دنبال کار مي دوه و پدرش در مياد. حالا شما تازه هنوز دانشجو هم هستي و محدوديتهاي ساعتي و غير هم داري، يه جا جوابت کردن اين طوري خودخوري مي کني؟
    الان تو کشورمون بيکاري زياده. بايد صد جا بري که يه قبولت کنن. مشکل هم از شما نيست. اگه استيو جابز هم جاي من و شما بود بايد 100 جا بره که يه جا قبولش کنن. نمي دونم رشته چيه. ولي صنعت مون کلا خوابيده. توليد هيچي ندارن و همون نيروي فعلي هم که دارن با زور حقوق شون رو ميدن . کم پيش مياد جايي نيروي جديد بخوان
    مثال میزنم: حتما در جریان اعتراضات و تحصن فارغ التحصیلان دانشگاههای نفت کشورمون جلوی مجلس هستید. در ابتدای ورود این دانشجویان دولت تعهد داده بوده که اینها پس فارغ التحصیلی شون استخدام وزارت نفت بشن که در این 1-2 سال اخیر دولت از این تعهد سرباز زده و تا الان نکرده. اما جواب وزیر نفت این بود: در طول 8 سال آقای احمدی نژاد کارکنان وزارت نفت دو برابر شده (از حدود 60 هزار نفر شده 123 هزار نفر) این در حالیه که تولید و صادرات نفت مون هم نصف شده و 50 درصد کاهش داشته، و همین کارکنان فعلی هم با ظرفیت نیمه مشغول به کارن. آیا می تونیم نفرات جدید استخدام کنیم؟


    اين مسائل رو درک کنيد و بدونید به شما ربطي نداره و مشکل از شما نيست. مشکل از طبيعت و جامعه فعلي مونه.

  15. کاربر روبرو از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده است .

    آبی آسمونی (سه شنبه 02 شهریور 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.