به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 07:49]
    تاریخ عضویت
    1395-4-22
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,335
    سطح
    20
    Points: 1,335, Level: 20
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خیلی خسته ام

    سلام
    نمیدونم از کجا شروع کنم ولی واقعا دیگ از این وضعیت کلافه شدم و دست به دامن اینجا شدم!
    اینو میدونم چندساله زندگی نمیکنم
    اینو میدونم که از خودم متنفرم
    از خودم بدم میاد از همه چیم که میدونم از اعتماد به نفسه کممه ولی خب نفص هایی هم دارم که باعث میشه اعتماد به نفسم کم شه
    از اول فروردین دارم به عوض شدن فکر میکنم به اینکه برای خودم ارزش قائل شم مطمئنم هممون میدونیم که کسی که برای خودش ارزش قائل نباشه دیگرانم براش ارزش قائل نمیشن این وضع حال منه
    چندبار خواستم فرار کنم از خونمون اما نمیدونستم کجا برم میدونید من دیگ نمیتونم خودمو تحمل کنم واقعا میگم نمیتونم قیافم شبیه پیرزنساس تا یه دختر 18 ساله دوس دارم برم یه جا هیشکی نباشه بعد وقتی اونجوری که خواستم شدم (چه از نظر رفتاری چه ظاهری چه باطنی)برگردم
    باور کنید خیلی خسته ام خیلیییی

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 اسفند 97 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1395-4-05
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    2,074
    سطح
    27
    Points: 2,074, Level: 27
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    یک چند تا سوال می تونم بپرسم !
    چرا می خواین از خونه فرار کنید ؟ به مدت چند سال یا ماه هست که از خواب همیشه بیدار بشید احساس کنید خستگی زیادی دارید ؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 07:49]
    تاریخ عضویت
    1395-4-22
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,335
    سطح
    20
    Points: 1,335, Level: 20
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به این دلیل میخوام فرار کنم که از خودم از روزهای تکراریم خسته شدم احساس بدی دارم اینکه هر روز خونه ام و یکمم میترسم برم بین مردم یه جورایی حوصله نگاهاشونو ندارم دوست دارم تنها باشم تا بلکه همینجوری که میخوام شم در ضمن خونمونم یه جورایی شلوغه و تاریک و این باعث میشه یکم احساس بدتری داشته باشم مخصوصا اینکه چون حوصله خودمو ندارم باعث میشه حوصله خانوادمم نداشته باشم و یه جورایی همش باهاشون بدم (البته اونام هم کم مقصر نیستن ولی گاهی اوقات خودم الکی باهاشون تلخ بودم)میخوام درست شم اونوقت بیام پیش خانوادم و زندگی کنم
    بیشتر اوقات بله همینجوریم البته فکر کنم برای کم خونیم باشه

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 اسفند 97 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1395-4-05
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    2,074
    سطح
    27
    Points: 2,074, Level: 27
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    زندگی برای خیلیا این جوریه تکراری و...
    باید سعی کنید انگیزه و هدف برای خودت درست کنی خودت به یک کار هم مشغول کنی تا حدالامکان هم می تونید تو فکر ازدواج باشید همین باعث میشه زندگی طبیعی طی کنی

    در ضمن سوالی که رسیدم در مورد خستگی اگر همیشه از خواب بیدار میشید احساس خستگی شدید دارید یا احساس سر حالی ندارید تا یک مقدار خستگی دارید اگر از نظر جسمی بیماری خاصی نداشته باشید نشون می ده افسردگی دارید خفیف متوسطش .. با تست مشخص می شه

    یک : حتما دنبال یک هدف انگیزه برو یا سر کار دوم : حتما به فکر ازدواج و تشکیل خانواده باش .
    اگر به این صورت جلو بری چیزی تغییر نمیکنه حتی بری پیش دکتر روان پزشک بهت دارو بده بازم تغییری انچنانی نخواهی کرد .

    - - - Updated - - -

    تشکیل خانواده یک مرحله از زندگی انسانه که طبیعیه اگر ضد این طبیعت شیوه زندگی انسان بودن جلو بریم خیلی از ادما دچار افسردگی و.. می شن
    یکی از راه بهتر شدنت تشکیل خانوادست .

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 07:49]
    تاریخ عضویت
    1395-4-22
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,335
    سطح
    20
    Points: 1,335, Level: 20
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه بابا مگ ازواج شوخیه بعدشم من اصلا مشکلم ازدواج نیس من اصلا دوست ندارم ازدواج کنم مشکله من اینه که هدفام برام بی ارزش ان هدف دارما ولی نمیدونم چرا نمیرم دنبالش همش منتظر معجزه ام تا یه اتفاقی بیوفته
    خیلیییییی بی انگیزه شدم
    دوست دارم عوض شم اما نمیدونم چیجوری از کجا شروع کنم
    اصلا حوصله ندارم چون امید ندارم چیجوری امید داشته باشم؟
    همش فکر میکنم وقتی قراره بمیرم چرا باید اصلا زندگی کنم بعد میگم نه خدا تو رو برای این افریده؟؟؟؟؟؟که انقدر بی هدف باشی؟اون دنیا میخوای چی جواب بدی؟
    اخرش بگم میترسم شروع کنم ..میترسم امیدمو از دست بدم اخه عوض شدنم اخرش دوروز دووم میاره

  6. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sepita نمایش پست ها


    دوست دارم عوض شم اما نمیدونم چیجوری از کجا شروع کنم
    اصلا حوصله ندارم چون امید ندارم چیجوری امید داشته باشم؟

    سلام

    ما انسانها وقتی وارد مرحله تغییر میشیم که تغییر را ضررورت بدانیم !

    خب ، شما الان به مرحله ای رسیدی بخوای عوض بشی - چون خسته شدی ! - یعنی در خودتون این ضرورت را دیده اید . ( خوبه )


    از طرفی ما انسانها بر اساس هدف هایمون اوقات خودمون را می گذاریم !
    اگر برای خودمان هدفی انتخاب نکنیم - یعنی هدف خودمان را بی هدفی انتخاب کردیم و برای همین همیشه در زندگی دور خودمون می چرخیم !

    خب ، هدف تحصیلی شما چیه ؟
    دوست دارید چه تخصصی یاد بگیرید ؟

    دوست نداری مهارت های خودت را در آشپزی بهتر کنی و یا ......؟

    چه ورزشی دوست دارید ؟ اصلان ورزش را نیاز میدونی ؟

    دوست نداری کوه بری ؟

    دوست نداری زبان خارجی یاد بگیری ؟

    کتاب های مورد علاقت را بخونی ؟


    دختر خوب اینقدر کار هاست برای پیشرفتت انجام بدی که دیگه وقت نمی کنی غصه بخوری!

    باید خودت و استعدادهایت را بشناسی - گذشته را رها کنی - یه برنامه ریزی بلند مدت کنی تا موفق بشی .

    از طرفی علاوه بر برنامه ریری هدف های بلند مدت - باید هدف ها ی کوتاه مدت ( میکرو هدف ) هم داشته باشه تا بیشتر لذت ببری !


    .................................

    یادت باشه امید چیز خوبیه !
    و چیزی های خوب همیشه میمونه


    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 22 تیر 95 در ساعت 17:39

  7. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    stop (یکشنبه 27 تیر 95), toojih2 (سه شنبه 22 تیر 95), هلیاجون (چهارشنبه 23 تیر 95)

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 07:49]
    تاریخ عضویت
    1395-4-22
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,335
    سطح
    20
    Points: 1,335, Level: 20
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام باغبان عزیز
    بله حرفه شما درسته ولی امید در من مرده
    هنوز گذشته با منه و اذیتم میکنه
    چیجوری گذشترو فراموش کنم و امید داشته باشم و دنبال هدفام برم ؟؟؟؟؟
    روحم خیلی غمگینه و داره اذیتم میکنه
    باور کنید دیگ خیلی کم ذوق میکنم و واقعا دیگ حسه شادی در من مرده
    قبلا یکم بهتر بودم اما الان نه خیلی بدتر شدم با همه دعوا دارم البته الان یکم خودمو کنترل میکنم ولی تو خودم میریزم و قلبم تیر میکشه
    من یا همش خوابم یا سردرد دارم یا غمگینم و..
    نمیخوام انرزی منفی بدم ولی خب شما یا هر کی که میخونه بگه چیکار کنم هدف هام از خودم و حس و حالم مهم تر شه برم دنبالش؟؟؟؟
    چیکار کنم خودمو باور کنم و با خودم احساس ارامش کنم و این احساس ناامنی که با خودم دارم از بین بره؟؟؟؟؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید sepita تشکرکرده است .

    باغبان (پنجشنبه 24 تیر 95)

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 اسفند 97 [ 02:05]
    تاریخ عضویت
    1395-4-05
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    2,074
    سطح
    27
    Points: 2,074, Level: 27
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sepita نمایش پست ها
    سلام باغبان عزیز
    بله حرفه شما درسته ولی امید در من مرده
    هنوز گذشته با منه و اذیتم میکنه
    چیجوری گذشترو فراموش کنم و امید داشته باشم و دنبال هدفام برم ؟؟؟؟؟
    روحم خیلی غمگینه و داره اذیتم میکنه
    باور کنید دیگ خیلی کم ذوق میکنم و واقعا دیگ حسه شادی در من مرده
    قبلا یکم بهتر بودم اما الان نه خیلی بدتر شدم با همه دعوا دارم البته الان یکم خودمو کنترل میکنم ولی تو خودم میریزم و قلبم تیر میکشه
    من یا همش خوابم یا سردرد دارم یا غمگینم و..
    نمیخوام انرزی منفی بدم ولی خب شما یا هر کی که میخونه بگه چیکار کنم هدف هام از خودم و حس و حالم مهم تر شه برم دنبالش؟؟؟؟
    چیکار کنم خودمو باور کنم و با خودم احساس ارامش کنم و این احساس ناامنی که با خودم دارم از بین بره؟؟؟؟؟
    سلام
    حتما پیش یک مشاور روان شناس خوب برو نه روان پزشک
    گذشته هم گذشته بهش فکر کنی چیزی تغییر نمیکنه

  11. کاربر روبرو از پست مفید ar1 تشکرکرده است .

    باغبان (پنجشنبه 24 تیر 95)

  12. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,821 در 2,406 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام




    به تو از تو می نویسم
    به تو ای ،،، همیشه دریا


    بعضی موقع ها تو زندگی رنج ها و سختی های زیادی را متحمل میشیم – لذا با تلنبار شدن این غصه ها – دیگه برای آدم قدرتی نمی مونه ! و انرژی مان خالی میشه.

    یه تکنیک هست برای مقابله با این پدیده و اون این که برای خودمان یه پارکینگی درست کنیم -پارکینگ غصه ها .

    غم و غصه ها یت را تو کاغذ بنویس – این جوری سبک میشی – خالی میشی !

    یکی از خوبی های سایت همدردی اینکه آدما مشکلاتشون مینویسند – وقتی می نویسند یه خورده سبک میشند و این خوبه !


    البته این جور نباشه که تمام وقتمان را صرف این کنیم !


    راه بعدی اینکه ، وقتی به مشکلی بر می خوریم – بریم طبقه بالا و از بالایی کمک بخوایم !

    اون بالایی همیشه حواسش هست و درب خونش برای همه باز هست.

    نگرانی هایت را بنویس و آنها را رها کن و به خداوند بسپار .


    به شما پیشنهاد می کنم کتاب : " بنویس تا اتفاق بیافتد " را مطالعه بفرمایید .


    .................................................. ..


    شاید کسانی که افسرده هستند بیشتر وقت خودشان را در گذشته می گذرانند و اتفاقات گذشته را زنده می کنند

    و از طرفی از آینده نگران هستند – چیزی که از این تلاش بدست می آید ، محصولی هست به نام : از دست دادن زمان حال!


    وقتی زمان حال را دست بدیم خود به خود بی برنامگی و بی انگیزگی در زندگمان موج میزنه و اونجاست به خودمان میگیم :

    "چرا من افسرده شدم و چرا هدف هایم را نمی تونم دنبال کنم ؟"

    "چرا شادی و نشاطی در زندگی ام ندارم ؟"



    خب بذارید در مورد گذشته و آینده با شما صحبت کنم :


    مشکل ما اینکه دنبال این هستیم اتفاقات گذشته را از ذهنمان پاک کنیم !

    ولی مغز چیزی را نمی تونه پاک کنه !

    مغز می تونه اتفاقات گذشته را کم رنگ کنه و بندازه تو سطل آشغالش – وقتی بره تو سطل آشغال براش کم اهمیت میشه.

    مثلا ما همه اتفاقات سوم دبستان خودمان را یادمون نیست ! چون همه اتفاقات سال سوم دبستان را در ذهنتان مرور نمی کنیم !

    ولی امکان داره مثلا چند اتفاق در ذهنمان باشه ! و این به دلیلی هست که اون اتفاق را در ذهنتان بزرگ جلوه دادیم مثلا امکان داره اون اتفاق خیلی شاد باشه و یا خیلی دردناک !

    و این باعث شده ما در ذهنمان همیشه مرور کنیم .


    حالا چجوری اتفاقات را کم رنگ کنیم ؟

    نباید اتفاقات گذشته هر روز مرور کنیم ، و براش لالایی بخونیم !

    اگر این کار را نکنیم و بتونیم جایگزین مناسبی هم داشته باشیم !! -مغر اون اتفاق را کم رنگ میکنه و دیگه براش مهم نیست !


    اگر خودمان اشتباه کردیم – خودمان را ببخشیم ( انسان جایز الخطاست ) و اگر هم عامل بیرونی نفش داشت با خدا معامله کنیم !




    خب بریم سراغ آینده :

    وقتی شما می خواید یه مسافرت یک روزه برید ، وسایل سفر را برای یه روز آماده می کنید و نه برای 1 سال !!

    در مفهموم زندگی هم همینه !

    ما طراحی شدیم برای زمان حال ! این را باید قدر بدانیم و غصه های 10 سال بعد را نخوریم .

    اگر برای سفر یه روزه کوله بار 10ساله ببندیم به خودمان میگیم : این کار احمقانه ست !

    ولی وقتی غصه های 10 سال بعد زندگیمون را در زمان حال می آوریم می گوییم : خردمندانه ست !



    گذشته گه گذشت ، و آینده که نمی دانم کجاست ،، کجاست ؟
    زمان حال را دریاب !
    چون زمان حال ، زمان بین دو نیستیست !
    تجربه از گذشته + استفاده از زمان حال == لذت بردن از زمان امروزمان و امید داشتن به آینده.
    اینجاست که روحیه و امید زنده میشه .


    .................................................. ...

    تو بحث هدف گذاری ، یکی از بحث های که باعث میشه ما اون هدف را انجام ندیم اینکه ، خودمان را اندازه ی اون هدف نمی دونیم !

    در واقع خودمان و توانایی های خودمان را نمی شناسیم .

    پس باید اول استعدادهایمان را درآوریم - منفی بازی را کنار بذاریم - از مرشدهای رشته کاری خودمان سئوال بپرسیم و سپس با یه برنامه اقدام کنیم .



    تو بحثی که شما فرموید ( کم خونی ) خواب زیاد - بی حوصله گی و ...... می تونید یه آزمایش خون بدید - و کم خونی خودتون را بررسی کنید

    و با مشورت از دکتر و رعایت تغذیه ! قضیه را به راحتی حل کنید .

    این دیگه غصه نداره دختر خوب !



    ...........................................


    خب شما برای اینکه بتونید این حس افسردگی و خستگی را از بین ببرید باید این 5 مرحله را انجام بدید :


    1 ) مرحله اول تعهد هست

    باید به خودتان قول بدید تمام تلاش خودتان را بکنید که همیشه حس و شادی و امید در شما زنده باشه
    حس شادی یه تعهده - تعهدی که انسانها باید به خودشان ببندند که همیشه شاد باشند و این شادی را فقط وابسته به عموال بیرونی ندانند .
    تعهد کنیم که انسان جدیدی بشیم – یه انسان متعالی و شاد و سرزنده .
    برای همین فرض کنید امروز تازه به دنیا آمده اید !!



    2 ) باید از خودتان سئوال کنید :

    الف ) اگر به این وضع ادامه دهم ( افسردگی و نا امیدی ) به کجا می رسم ؟
    اگر تغییر نکنم چه چیزهایی از دست می دهم ؟

    ب ) اگر شاد و سرحال باشم چه حسی دارم ؟
    چه چیزهایی را بدست می اورم ؟
    چقدر زیباتر و با روحیه تر میشوم ؟


    تغییر در صورتی به وجود می یاد که ما تغییر را را ضرورت بدانیم !
    سئوال های بالا را پاسخ بدهید ، ببنید ضرورت تغییر ،، در شما ایجاد میشه !
    اگر ایجاد نشه یعنی شما هنوز دوست دارید در وضع فعلی بمانید و تغیر را ضرورت ندونسته اید .
    بیاد دنبال دلیلی باشید که اون دلیل حس ضرورت را در شما تقویت کند .



    3 ) باید الگوهای منفی فکر خودتان را قطع کنید !

    مثلا فکر به گذشته – فکربه آینده – فکربه اینکه نمی تونم و ..... باید از بین ببرید و آن را قطع کنید
    حالا چطوری این کار را کنید ؟

    وقتی فکر منفی و این جور فکر ها به سراغ شما می آید ،،،،، 10 تا نفس عمیق بکشید و به خودتون بگید عجب روزی خوبی !
    یا یه شعر حفظ کنید و اون شعر را بخوانید ! ( امکان داره در روزهای نخست زیاد این کار کنید - ولی وقتی جلوتر برید ، یهتر میشید )
    ( ابتکاری هم میتونه باشه )




    4 ) مرحله 4 باید برای افسردگی خودتان جایگزین پیدا کنید !!

    مثلا به جای اینکه بشینید غصه بخورید، برید کارهای که علاقه دارید را انجام بدید
    مثلا ورزش کردن – نقاشی کشیدن – کمک به دیگران - مطالعه کتاب - موسیقی شاد - بررسی هدف های خودتون و انجام آن و ....




    5 ) مرحله 4 را تکرا کنید و به خودتان جایزه بدید

    مثلا شما یه هدف 5 ساله دارید – اون هم 5 ساله را خرد کنید و بکنید 5 تا هدف 1 ساله !
    سپس هر کدام از اون هدف های کوچک ا ساله را باز خورد کنید و مثلا بکنید 12 هدف 1ماهه !
    ماه را به هفته و هفته را به روز !
    و اون جازه می تونه این باشه مثلا لباس بخرید - پارک برید – کوه برید – رستوران غذا بخورید – استراحت کنید – کارتون ببنید
    بازی رایانه ای انجام بدید – به مکان های زیارتی بروید - یا مثلا برید جلوی آینه به خودتان بگویید آفرین !



    هیچ انگشتر جادویی در کار نیست که ما آن را دستمان کنیم و همه چیز را تغییر بدیم .
    بلکه می تونیم با تسلط به ذهنمان به این مهم برسیم
    برای رسیدن به مهم باید از تمام توان خودمان و کمک از دیگران بهره ببریم
    حالا سایت همدردی – روانشناس – روانپزشک – دوست و .......( هیچ ایرادی هم نداره )
    مهم اینکه تلاش کنیم و زندگی خوب خودمان را بسازیم .


    .................................................. ...........


    راستی این مستند کوتاه " سگ سیاه افسردگی را ببین : "

    سگ سیاه افسردگی



    یادت باشه امید چیز خوبیه
    و چیزهای خوب همیشه میمونه


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 24 تیر 95 در ساعت 15:06

  13. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    سرشار (پنجشنبه 24 تیر 95)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 بهمن 96 [ 07:49]
    تاریخ عضویت
    1395-4-22
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,335
    سطح
    20
    Points: 1,335, Level: 20
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ar1 مرسی از نظرتون ولی اصلا امکانش نیست برم برای یه سری شرایط وگرنه خودم به فکرم رسیده بود..:)

    باغبان متن خیلی مفیدی بود و واقعا تاثیر گذار میخوام راه کار هاتونو پیش بگیرم ولی یه چیزی اذیتم میکنه اونم حسرته من خیلی حسرت خیلی چیزارو کشیدم که الان شاید دیگ برنگردن که اینجور حسرتا مطمئنم برای جنس دختر خیلی سخته و اذیت کننده چیجوری این حسرتا که یه عقده شدن و از بین ببرم؟؟
    میدونین من تو زندگیم خیلی تنهام و اصلا کسیو ندارم باهاش حرف بزنم و دردامو خالی کنم یعنی اگه هم کسی باشه هم نمیتونم درد و دل کنم بلد نیستم و اینکه یه جورایی کمبود محبتم دارم برای همینم محبت کردنو بلد نیستم ا
    گاهی اوقات احساس میکنم که من اصلا شبیه هیشکی نیستم تا حالا هیچ دختریو عینه خودم ندیدم
    شما گفتین همه چیو به خدا بسپار ولی من دیگ طاقت ندارم صبرم تموم شده بخدا نمیدونم منظورمو متوجه میشید یا نه ولی گذشتم هر روز با منه یه جورایی اشتباهم با منه اشتباهی که جبران نمیشه و چون جبران نمیشه حس میکنم خدا منو نبخشیده و نمیبینه
    ببخشید انقدر حرف زدم و مرسی ااینکه وقتتونو در اختیار منه حقیر میذارین

    - - - Updated - - -

    ar1 مرسی از نظرتون ولی اصلا امکانش نیست برم برای یه سری شرایط وگرنه خودم به فکرم رسیده بود..:)

    باغبان متن خیلی مفیدی بود و واقعا تاثیر گذار میخوام راه کار هاتونو پیش بگیرم ولی یه چیزی اذیتم میکنه اونم حسرته من خیلی حسرت خیلی چیزارو کشیدم که الان شاید دیگ برنگردن که اینجور حسرتا مطمئنم برای جنس دختر خیلی سخته و اذیت کننده چیجوری این حسرتا که یه عقده شدن و از بین ببرم؟؟
    میدونین من تو زندگیم خیلی تنهام و اصلا کسیو ندارم باهاش حرف بزنم و دردامو خالی کنم یعنی اگه هم کسی باشه هم نمیتونم درد و دل کنم بلد نیستم و اینکه یه جورایی کمبود محبتم دارم برای همینم محبت کردنو بلد نیستم ا
    گاهی اوقات احساس میکنم که من اصلا شبیه هیشکی نیستم تا حالا هیچ دختریو عینه خودم ندیدم
    شما گفتین همه چیو به خدا بسپار ولی من دیگ طاقت ندارم صبرم تموم شده بخدا نمیدونم منظورمو متوجه میشید یا نه ولی گذشتم هر روز با منه یه جورایی اشتباهم با منه اشتباهی که جبران نمیشه و چون جبران نمیشه حس میکنم خدا منو نبخشیده و نمیبینه
    ببخشید انقدر حرف زدم و مرسی ااینکه وقتتونو در اختیار منه حقیر میذارین

  15. کاربر روبرو از پست مفید sepita تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 25 تیر 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.