به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-10
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    42
    سطح
    1
    Points: 42, Level: 1
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دیگه شوهرم و دوست ندارم ،نمی دونم ادامه بدم یا نه؟

    سلام به همگی
    فکر میکنم این انجمن یکی از بهترین جاهایی باشه که بتونم مشکلمو مطرح کنم و از مشاورین و دوستان با تجربه کمک بگیرم .
    خیلی وقته که احساس میکنم نسبت به شوهرم و زندگی مشترکمون هیچ احساسی ندارم.یعنی یادم نمیاد هرگز تو این رابطه احساس خوشبختی کرده باشم گاها حس بد بختی هم سراغم اومده.زمانی که پیشنهاد ازدواج همسرم رو قبول کردم اون رو یه جور دیگه میدیدم یعنی به معیارهام کم و بیش نزدیک بود اما هرچی که بیشتر گذشت از اون چیزی که اولش به نظر میومد بیشتر فاصله گرفت یا شایدم من درست ندیدم.هرچند اوایل خودش میگفت که چون من می دونستم از چه شخصیتی خوشت میاد سعی میکردم شخصیت خودم و بهش نزدیک کنم.ما تو یه محیطی که مربوط به شغلمون بود با هم آشنا شدیم .اولین بار که بهم پیشنهاد ازدواج داد من خیلی سریع رد کردم اما به خاطر شرایطی که وجود داشت و باعث میشد گاها با هم در ارتباط باشیم نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم بیشتر بشناسمش.این مسله باعث شروع یه رابطه شد.حدودا سه چهار ماه دوست بودیم که تو این مدت من بهش علاقه مند شدم و تصمیم گرفتیم که قضیه رو جدی مطرح کنیم.خونواده ها با ازدواجمون مخالفتی نداشتن و حتی خونواده اون خیلی خیلی مشتاق بودن که حتما این وصلت انجام بشه ،خونواده منم تصمیم رو به عهده خودم گذاشتن و مشکلی در همسرم و خونوادش ندیدن .به همین خاطرهمه چیز خیلی سریع پیش رفت .شوهرم خیلی عاشقم بود و اینقدر که بار ها و بار ها و بارها میگفت که من تو رو تو خوابمم نمیدیدم و تو برام یه رویای دست نیافتنی بودی... از زمانی که پای خونواده ها وسط اومد کم کم اختلافات ما شروع شد چون شوهرم بیشتر از اون که بخواد به خواسته های من اهمیت بده دنبال این بود که خونواده ش در هیچ موردی اذیت نشن چه بابت مسایل مالی چه مثلا سر تاریخهایی که انتخاب میشد برای مراسم ها و... همین مسله اولین احساس بد رو در من بوجود آورد و شاید یه جور احساس پشیمونی بهم دست داد چون به نظرم میومد که من نادیده گرفته میشم اما متاسفانه اصلا جدی نگرفتمش.حتی روزی که عقد کردیم هم به خاطر یه سری رفتارهای خونوادش و اینکه همسرم حتی خواسته من و بهشون انتقال نمیداد و عملا نمی خواست اونا آب تو دلشون تکون بخوره ناراحتی زیادی برام ایجاد شد اینقدر که من حتی بله رو با چشمای پر از اشک گفتم البته خونواده م اصلا در جریان این مسایل قرار نگرفتن.همون روز عقد از کاری که کردم خیلی پشیمون شدم اما دیگه اتفاق افتاده بود.تو دو سالی که بین عقد و عروسی بود هم اختلافات زیادی بینمون پیش اومد که خیلی هاش شروعش به خاطر برخوردهای خونوادش بود اما برخورد خودش که سعی نمیکرد حداقل من رو یه جوری آروم کنه باعث ادامه اختلاف میشد.من توقع نداشتم که جلوی خونوادش به ایسته یا رفتار بدب بکنه فقط می خواستم درک بشم که هیچ وقتم نشدم.این مسایل روز به روز من و سردتر کرد .با اینکه مهمترین خصیصه ای که در من هست و همه من رو با ای خصلتم میشناسن اینکه اصلا آدم کینه ایه نیستم اما کینه تموم این رفتارها و برخوردها رو دلم موند و روز به روز بیشتر شد اما هیچ وقت حل نشد فقط من سعی میکردم به خاطر آرامش خودم و همسرم دیگه راجع بهش حرف نزنیم و فراموشش کنیم.بعد از عروسی هم همین داستان ادامه داشت البته اوضاع یکم بدتر شد چون وقتی زیر یه سقف رفتیم تازه متوجه شدم شوهرم شدیدا آدم لجبازیه.رفتارهایی میکنه که من اصلا فکرشو هم نمیکردم.تحملشون برام واقعا سخته.شوهرم همونطور که خودش میگه شدیدا عاشقمه خیلی ابراز علاقه میکنه اما اونجوری که خودش دوست داره، به اینکه چه جوری برایم من با ارزش و باور پذیره کاری نداره.اصلا درک نمیکنه من هم یه انسانم گاهی غمگین میشم گاهی نیاز به تنهایی دارم و... با هر حسی که تو اون زمان خودش داره باهام برخورد میکنه براش مهم نیست که من مثلا تو فلان شرایط به چی نیاز دارم.اهل حرف زدن هم نیست که بشینم باهاش صحبت کنم تا مشکلات بینمون حل بشه ، وسط بحث یه رفتارهایی میکنه که یعنی حرفت برام ارزشی نداره.با اینکه از لحاظ سطح اقتصادی ،جایگاه اجتماعی من وخونواده م از خونواده اون سرتریم اما جدیدا یاد گرفته من رو تحقیر میکنه.جالب تر اینکه از همون زمان عقد با پدرم کار میکنه و درواقع تموم زندگی الانمون به خاطر صرفا حمایت پدره منه اما باز رفتار درستی باهام نداره.البته با خونوادم رابطه خیلی خوبی داره بهشون احترام میذاره و اونا هم همینطور اما من و اذیت میکنه.جالبه مادرم میگه وقتایی که تو حضور نداری خیلی ازت تعریف میکنه ولی وقتی دو تایی تنهاییم انگار آدم دیگه ای میشه.من هرگز داشته هامو یا کارایی که براش کردیم و به رخش نکشیدم هرگز ،اما فکر میکنم اشتباه کردچون باعث شد پیشش کم دیده بشم.وقتی بینمون مشکلی پیش میاد حتی اگه صد درصد مقصر باشه بازم واسه دلجویی پیشقدم نمیشه،من اگه رفتار بد بکنم قطعا برای عذرخواهی میرم پیشش اما اون نه.مثلا اگه به خاطر یه مسله ای قهر بکنم اون بیشتر قهر میکنه .صد سالم اوضاع همونجور بمونه به روی خودش نمیاره.مثل الان که حدود سه هفته ست تقریبا قهریم ، با اینکه واقعا تقصیر خودش بود اما چون من از قهر کردن طولانی خوشم نمیاد شروع کردم به حرف زدن باهاش یا بهش توجه کردم اما میبینم نه تنها این مسله رو تموم نمیکنه بیشتر ژست گرفته.خیلی پر حرفی کردم خیلیم شاید شفاف نگفتم اما همه این داستان ها باعث شده من نسبت بهش واقعا سرد بشم.حتی وقتی مسافرت کاری میره دیگه دلم براش تنگ نمیشه،وقتی زنگ میزنه حوصله ندارم باهاش حرف بزنم.انگار دیگه دوسش ندارم،خیلی اتفاقا بینمون افتاد که علاقه رو تو من کشت.احساس بدی دارم دلم می خواد به خودم کمک کنم اما نمی دونم بهترین کار چیه؟
    خواهش میکنم راهنمایین کنین حالم اصلا خوب نیست

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    این اختلافات جزیی توی همه خونواده ها هست و به فرض که با کسی دیگه هم ازدواج میکردید، باز هم مشکلاتی داشتید.

    فکر نکنید همه زندگیها عالی هست و هیچکس هیچ مشکلی نداره و فقط شمایید که بدبختی و مشکل دارید. مشکل توی همه خونواده ها هست. هیچ زوجین صد در صد شبیه هم نیستن چون احساسات و افکار و عقاید انسانها متفاوته.

    در مقابل این همه تاپیکهایی که مشکلات حادی دارن، مشکل شما ناچیز و کم اهمیته. اما چون شما خیلی حساس هستید، مشکلات جزیی و کم اهمیت رو از همون اول زندگی بُلد کردید. نهایتا تلنبار شده و الان احساس سردی میکنید.

    بهتره به همسرت عشق بورزی و کینه و کدورت و ناراحتی ها رو دوربریزی و خداروشکر کنی که همسر سالم و خوبی داره که دوستت داره. اختلافات جزیی هم نمک زندگی هست و هیچ دو تا انسانی کاملا شبیه هم نیستن. همسرتو همینطور که هست دوست داشته باش. تاپیکهای این انجمن رو یه نگاه بنداز ببین مردم با چه مصیبتهایی اعم از خیانت و چاقوکشی و دعواهای ناموسی و فحاشی دارن دست و پنجه نرم میکنن. من با اطمینان میگم قدر زندگیتو بدون و مطمئن باش تو این اشفته بازار، بهتر از شوهر فعلیت برای ازدواج گیر نمیاوردی.

    موفق باشی

  3. 3 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    abs (دوشنبه 14 تیر 95), fahimeh.a (سه شنبه 15 تیر 95), ستاره زیبا (سه شنبه 15 تیر 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 تیر 95 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1395-4-10
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    42
    سطح
    1
    Points: 42, Level: 1
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست نازنینم
    ممنون وقت گذاشتی و خوندی
    شاید من نتونستم خیلی خوب توضیح بدم چون مشکل ما خیلی جدی تر از مشکلات ساده ایه که در هر ارتباطی کم و بیش وجود داره.تقریبا رابطه مون داره نابود میشه.دیروز درست سه هفته شد که ما با هم قهریم،از طرف اون هیچ اقدامی هم برای حل شدنه مشکل نمیشه.من تو این سه هفته سعی کردم آشتی کنیم اما اون روی خوش نشون نداد.دیروز یه دعوای خیلی بد داشتیم.دعوا از اینجا شروع شد که دیدم همسرم داره با گوشیش یه فیلم ... میبینه صداشو لبند کرده بود که من بشنوم،می خواست ناراحتم کنه چون اساسا شوهرم اهل دیدن اینجور نیست اینو خیلی خوب می دونم.وقتی دیدم داره یه همچین کاری میکنه خیلی ناراحت شدم رفتم تو اتاق خواب اونم دنبال اومد و همچنان اون تصاویر با صدای بلند پخش میشد باز من از اتاق خارج شدم که دیدم اونم اومد. رفتم طرفش که گوشیو ازش بگیرم یهو هولم داد و بهم گفت گمشو(اصلا سابقه نداشت با این لحن باهام حرف بزنه)من کلا آدمی نیستم که صدامو ببرم بالا یا اینکه دادو بیداد کنم یا چیزی بشکنم اما دیروز از شدت فشار عصبی یهو زدم زیر گریه و تا می تونستم جیغ کشیدم و گفتم ازش متنفرم ،اول اهمیت نداد اما وقتی من هر چیزی که جلوی دستم بود پرت کردم و شکستم یهو دوید طرفم که جلوم و بگیره انگار ترسیده بود چون باورش نمیشد من ازینجور کارا هم بکنم چون کلا چنین شخصیتی ندارم.بعدشم نفهمیدم چی شد رفتم ساکمو بردارم وسایلمو جمع کنم برم که جلومو گرفت هرچقدر سعی کردم نزاشت برم.بعدشم من رفتم تو اتاقم که اونم اومد اما کوچکترین حرفی نزد.حتی سعی نکرد آرومم کنه هیچی نگفت.تا الانم که مینویسم حتی سعی نکرده کوچکترین اقدامی برای درست شدنه رابطه بکنه.هزار بار از روی ظرفای شکسته رد شد اما حداقل نگفت جمعشون کنه.خیلی گیجم اصلا نمی دونم باید چیکار کنم،احساس میکنم حرمت بینمون شکسته، حالم خیلی بده .کارم شده گریه و گریه و گریه.خواهش میکنم کمکم کنین

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 شهریور 95 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1395-4-12
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    470
    سطح
    9
    Points: 470, Level: 9
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience PointsTagger Second Class31 days registered
    تشکرها
    26

    تشکرشده 34 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر منم مشکلتون اونقدری که فکر میکنید بزرگ نیست. شما حساس هستین. مثل من.
    من درباره زنذگی خودم میگم. بین ما هم حرف پیش میاد ولی من هیچ وقت قهر نمیکنم. چون وقتی یه روز بشه دو روز وسه روز دیگه اشتی کردن سخت میشه. ناراحت میشم سر سنگین برخورد میکنم ولی دو کلمه حرف میزنم که بدونه قهر نیستم. حتی اگه اون ادا قهرا رو در بیاره بازم وقتی من حرف میزنم مجبوره حرف بزنه و میفهمه قهر نداریم. و بعد که زمان مناسبی پیش بیاد دربارش حرف میزنیم. یا یه وقتایی خودش فراموش میشه. چون خلاصه تو یه دعوا دو طرف مقصر هستن و نمیشه گفت فقط شما یا همسرتون مقصر هستین.
    به نظرم سخت نگیرین.
    الان که ایشون اومده حتی اینجوری خواسته شما رو به واکنش وادار کنه خودش مثبت. از شما کم طاقت تره بنده خدا. شما که همچنان قهر هستین.
    به نظر من خودت برو ظرفارو جمع کن و با یه جمله ای وادارش کن به حرف زدن.

  6. 2 کاربر از پست مفید golnaz66 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (سه شنبه 15 تیر 95), ستاره زیبا (سه شنبه 15 تیر 95)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما فکر کنم شما شخصیت کمال گرایی داری و از ایشون برا خودت ابتدا یه بت ساخته بودی وقتی دیدی ایشون همون الهه کمال نیست ازش دلسرد شدی
    همونطور که دوستان گفتن مشکل شما اصلا حاد نیست اماهمونطور که خودت گفتی دارهحاد میشه
    زیرا مشکل در مدریت اون هست ماالان به همسرت دسترسی نداریم اما اگه شما کمی مطالعه کنی در سایت و مهارتهای ارتباطی رو بلد بشی رفتارت تغییر خاهد کرد و در نتیجه عکسالعمل عمسرت هم دیدن داره
    هیچ کس نمیتونه دیگران تغییر بده اما رفتار ماست که عکس العمل دیگران رو رقم میزنه
    همسرترو همونطور که هست بپذیر ایشون در یه خانواده دیگه بافرهنگ دیگه بزرگ شده بماند که جنس زن و مردهم از متفاوتند
    من و همسرم حتی اگه دعوا هم بکنیم باز با هم حرف میزنیم تا کم کم کدورت ازبین می ره
    شما میتونستی بگی میشه صداشو کم کنی خودت میدونی من ازین فیلما دوست ندارم
    یا بگی عزیزم تو و این فیلما؟؟؟؟؟؟؟ خودش خجالت میکشید
    یادت باشه منت کشی مردا اغلب متفاوته
    اما اونچه که من حس کردم از ریشه مشکلات شما ازنوشتهات فهمیدم خودت و خونوادت رو سرتر از ایشون میدونی لازم نیست کلامی بگی زبان بدن هم در موقعیتهای مختلف کاملا اون رو بیان میکنه و همسرت در مقابل شما خودش پایین میبینه و چون مرد شماست و باید احساس مرد بودن و تکیه گاه بودن بکنه نمیکنه درنتیجه حقارترو حس میکنه و بصورت تحقیر کردن شما خودش نشون میده
    اگر شماحس برتر بودن تکیه گاه بودن نیاز داشتن به ایشون افتخار کردن به ایشون تایید کردن رو به همسر ت بدی ایشون میشه همون بت شما
    انتخاب با شماست
    حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد ایشون رو گوش کن
    ویرایش توسط ستاره زیبا : سه شنبه 15 تیر 95 در ساعت 16:01

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    این که داشته با صدای بلند فیلم سکسی میدیده احتمالا برای جلب توجه شما و درخواست رابطه بوده. بخاطر قهر، روش نشده بگه احتیاج داره خواسته با این ترفند بفهمونه.

    من نوی اولین کامنتم گفتم و دوستان هم به نوعی همنظر بودن که مشکل اصلی شما خود شما هستی. زندگیت مشکل حادی نداره. صادقانه بگم، شما توی رویاهات شاهزاده و اسب سفید میخواستی ولی وقتی با واقعیت زندگی روبرو شدی خورد تو ذوقت.
    از رویا بیا بیرون دوست من. هیچ پسری شاهزاده رویاها نیست. ماها همه ادمیم با خصوصیات مثبت و منفی. تاپیکهای دیگه رو بخون. ببین زنهایی که کتک خوردن، تحقیر شدن حتی چاقو زیر گلوشون رفته توی چه جهنمی دارن زندگی میکنن. من همین 10 دقیقه پیش توی یه تاپیکدیگه به صاحب تاپیک رک گفتم که برو جدا شو. زندگیت زندگی نیست، جهنمه.
    ولی به شما میگم رویاهای دست نیافتنی و اون خواسته های آرمان گرایانه رو بریز از ذهنت دور و به فکر زندگیت باش. محبت کن به شوهرت نوازشش کن ببوسش و نذار بیشتر از این بخاطر روزمرگیهای جزیی بینتون فاصله بیوفته
    زندگی شما از اون دست زندگیهاست که اگه جدا بشی تازه میفهمی چه اشتباه بزرگی کردی.
    ویرایش توسط سوشیانت2 : چهارشنبه 16 تیر 95 در ساعت 05:27


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.