به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اخلاق های بدهمسرم پس ازمدتها دوباره شروع شد!)

    ازهمون دوران نامزدی همسرم عصبی وتندخوبود وبخاطر اختلاف نظرایی که بینمون پیش میومدخیلی خیلی عصبی میشد سرم دادمیزد وفحش میدادوبه خانوادم بی احترامی میکرد.تاحد امکان چیزی نمیگفتم ووقتی میدیدم بی احترامیش به خانوادم داره از حد میگذره سعی میکردم دفاع کنم که به هیچکدوم از حرفام اهمیت نمیداد.دوسه بار تو نامزدی بحث شدید داشتیم وهمش میگفت بیابهم بزنیم ومن چون حرفاشو از سر عصبانیت میدونستم فردای اون روز باپیامک کلی منت کشی میکردم،بااینکه اونی که فحش شنیده بود وتحقیر شده بود من بودم.(فقط بخاطر زندگیم)...
    بعدش هم که عروسی کردیم ورفتیم سر خونه زندگیمون،اولین دعوامون خیانتش بهم بود که بادوست دختر مجردیش ارتباط داشتو بعدش کلی دعوامون شد وتایه مدت قهر بودیم.هیچوقت از کارش ابراز پشیمونی نکردوبرام توضیح نداد وهمچنین چقدر دعوام کرد که چرا دست به گوشیش زدم ومقصر من شدم.اون موقعه اولین باری بود که دست روم بلند کرد...
    اولین سال ازدواجم خیلی باهمسرم دعوامون میشد،بخاطر خیلی چیزهای کوچیک وپیش پاافتاده..
    من هیچوقت نمیخواستم دعوامون به جاهای باریک بکشه وفقط دوست داشتم باحرف زدن مشکلمونو حل کنیم اما همسرم سریع از کوره در میرفت،دست روم بلند میکردوکلی ودادوبیداد میکرد...بعدش هم همیشه اون بود که قهر میکرد وتاچندین روز باهام حرف نمیزد تا آخرش که خودم بامشاوره گرفتن وخوندن مطالب مربوط به مشکلات ازدواج تو سایتای مختلف سعی میکردم باهاش آشتی کنم.
    چون باخانواده ی همسرم زندگی میکنیم وفقط برای استراحت میاییم پایین خیلی سخت بود که نزارم خانوادش از ماجراهامون چیزی بفهمن.هیچوقت کاری نمیکردم که پدرشوهرمینااز ناراحتیمون باخبر شن ووقتی میرفتم بالا به روی خودم نمیاوردم اما همسرم انقدر اخم وتخم راه مینداخت ومحل نمیذاشت که مادرشوهرمینامیفهمیدن.البت کار خاصی هم نمیکردن.
    یکی از دعواهای شدیدمون وقتی بود که پدر شوهرمینا رفته بودن شهرستان وموقعیت برای همسرم جور بود که هرکاری دلش میخواد انجام بده ومادرشینا نفهمن .سر یه چیز بیخود بحثمون شدو انقدر بدوبیراه گفت به من وخانوادم که منم کمی صدام بالا رفت وناراحتیمو ابراز کردم.(خدا خودش شاهده که هیچوقت،هیچوقت تو دعواهامون هم بهش بی احترامی نکردم وبهش فحش ندادم ،پشت سر خانوادش هم کوچکترین حرفی نزدم)
    اون شب منو از خونه کشون کشون انداخت تو حیاط وخیلی اذیتم کرد.خودش برگشت توخونه ودرم قفل کرد.منم توحیاط نصف شبی خیلی میترسیدم.انقدر به در کوبیدم والتماسش کردم که چون درمون شیشه ای بود وشیشه اش هم شل شده بود یکدفعه افتاد وشکست.شکستن شیش هماناوعصبی تر شدن همسرم هم همانا.
    از موهام کشیدوآوردتم خونه کارد آشپزخونمو برداشت وگذاشت زیر گلوم و...
    یادآوریش خیلی برام سخته،بخاطر اون جریانات باگذشت زمان بخشیدمش اما فراموشم نشده. فردای اون روز دوباره منو انداخت حیاط ودرو قفل کرد وخودش رفت سرکار.وقتی برگشت به پدرم جلو چشمای من زنگ زدو باقلدری وبی احترامی تمام به پدرم گفت یا میای دخترتو میبری یا انقدر اینجا توحیاط میمونه تاوقتی شما دلتون به حالش بسوزه.جالبه پدرم باتمام دلنگرانیش چون گوشی رو صدای بلند بود شنیدم که همسرمو دلداری میدادوسعی میکرد پدرانه نصیحتش کنه.
    خانوادم بعد از اون جریان خیلی غصه ی منو میخوردن وتازه من هیچوقت بهشون نگفتم که همسرم دست بزن داره وخیلی ناسزامیگه.نگفتم تا غصمو نخورن اما الانم که الانه یادشون هست وهمش نگرانمن.آخه بعد ها وقتی که دوباره دعوامون شده بود همسرم تهدیدم کرده بود که من برم خونه پدرم واگه نرم منو با بد وضعیتی میفرسته ومن هم ترسیدم ورفتم.بااینکه خونه مادرمینا شصت کیلومتر ازمون دوره وخودم تنهایی رفتم وچقدر اون روز خانوادم ناراحت شدن.اما شبش پدرم خودش منو برگردوند وبهم گفت اینبار من به عنوان پدرت نمیزارم زندگیت از هم بپاشه وبرت میگردونم اما دفعه ی بعد که اگه برگشتی دیگه اینکارو نمیکنم.
    اون شب پدرم منو برگردوندو کلی باهمسرم صحبت کردوچقدر همسرم مغرورانه برخورد کرد.
    از سال دوم ازدواجم به بعد خیلی زندگیم بهتر شد،یکسال بزرگتر شدیم وصبورتر.باهمه ی این ها همسرم خیلی مذهبیه واهل نماز وروزه وهیئت های هفتگی وپایگاهوچیزای دیگس.دوستای مذهبی وخیلی خوبی هم داره.وقتی هیئت رفتنا مون بیشتر شد،وقتی دیگه تو ماشینش به جای آهنگ سخنرانی گوش میکرد،آروم تر شدوخداروشکر کمی تغییر کرد.
    تابه امروز که باز بحثمون شدو پشت سر منو خانوادم دوباره بد گفت ودستش روم بلند کرد که سریع کنار کشیدم.سر افطار بودیم وغذای مورد علاقمونو باکلی تزئین گذاشته بودم سر سفره که همرو داغون کرد وپارچمو لیوانامو بشقابامو شکست.ریز ریز شد کف خونه .شکر وقند وشربت همه جا پخش شد اون لحظه فقط گریه میکردم ونمیدونستم چیکار کنم.آخرش برگشت گفت من ازت راضی نیستم یابرو خونه پدرومادرت یا بلایی سرخودت بیار من دیگه از این زندگی خسته شدم.
    تو طول زندگیمون بارها این حرفو زده که طلاق بگیریم ومن نذاشتم چقدر منت کشی کردم وچقدر پایه های زندگیمو سفت چسبیدم.شرایط مشاوره رفتن هم ندارم.انقدر گریه کردم سراین جور مسائل خسته شدم.میخواستم زنگ بزنم برادرم صبح بیاد دنبالم اما گفتم بزار موقعه عصبانیت وناراحتی کاری نکنم واز خدا خواستم یه راهی پیش روم بذاره.
    به خدا خیلی تحقیر شدم.وقتی بهم میگه برو من باید بمونمممممم؟
    الانم که نیمه شبو گذشته رفته بالا خوابیده ومن پایین تنهام.
    برم یابمونم؟اگه برم باغصه یخانوادم چیکار کنم واگه بمونم با شوهر بی معرفتم چیکار کنم؟؟تازه داشتم فکر میکردم زندگیم خوب شده وباشوهرم رابطم خیلی خوبه!!!!!!چند روز دیگه کنکور دارم،تواین شبای قدر فکر میکردم حاجتام میخواد برآورده بشه،نه اینکه این اتفاق بیوفته...نمیدونم صلاحم چیه...

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,130
    سطح
    100
    Points: 287,130, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,080 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    لطفا عنوان تاپیکی متناسب با درخواست مشاوره ای که دارید انتخاب کنید و از طریق لینک گزارش به مدیر در ذیل پست خود ارسال کنید تا جایگزین عنوان فعلی (شایر بروم )، بشود و تاپیک شما باز شود.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    زندگی? دوست من بهتره اسم این جهنم رو زندکی نذارید.

    چاقو زیر گلوتون گذاشته و شما التماسش کردید.

    نمیدونم چی میشه گفت. با پایگاه رفتن و سخنرانی گوش کردن و مداحی شنیدن که شعور کسب نمیشه. کاش بجا این کارا میرفت مطالعه میکرد و یآد میگرفت زندگی زناشویی یعنی همدلی و عشق و محبت، نه جنگ و ستیز و چاقو کشی و تهدید به طلاق.

    من موافق تداوم این جهنم نیستم.

    (نگران غصه خونوادت نباش. خونوادت اگه بفهمن چه بلاهایی سرت آورده خودشون کمکت میکنن که از جهنم فرار کنی.)

  4. 6 کاربر از پست مفید سوشیانت2 تشکرکرده اند .

    Amina (سه شنبه 08 تیر 95), maryam240 (شنبه 12 تیر 95), mohanad28 (پنجشنبه 10 تیر 95), نیکیا (چهارشنبه 09 تیر 95), ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 09 تیر 95), بارن (شنبه 12 تیر 95)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سر جات وایسا چون با تو تعهد کرده و عقدت کرده حالا عصبانی میشه و قاط میزنه خب اشتباه میکنه فقط معذرت خواهی نکن به بچه خودت هم که رو بدی سوء استفاده میکنه ،ولی خب برو پزشکی قانونی یه نامه بگیر و بیار بده دستش ، بهش بفهمون که هر طور رفتار بکنه تا آخرش پایه ای ، یه خورده هم بشین فکر کن چی باعث میشه عصبانی بشه و خل بازی در بیاره، شاید تونستی بهتر شرایط رو مدیریت کنی

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 آذر 95 [ 11:32]
    تاریخ عضویت
    1395-2-09
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    2,947
    سطح
    33
    Points: 2,947, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 44.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 278 در 136 پست

    Rep Power
    41
    Array
    خواهر من چاقو زیرگلوت گذاشته و تو به زندگی باهاش ادامه دادی؟! باید چی کار می کرد که جدا می شدی عزیزم؟

    دختر خوب یکی از پیش بینی کننده های مهم قتل همسر تهدیدهایی از این دسته. خواهش می کنم امنیت و سلامت خودت رو در اولویت قرار بده.

  7. کاربر روبرو از پست مفید Amina تشکرکرده است .

    بارن (شنبه 12 تیر 95)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    متاسفم یک دلیل عمده اختلافات شما فاصله است همون 60کیلومتری که عنوان کردید
    یکی از معذل های غریبی این است که خانم مجبور هست در غریبی پایبند خانواده شوهر باشد و کمتر در بیرون رفت امد کند و در نتیجه در چشم همسر به عنوان وابسته اویزان نشان داده میشود که اقایان معمولا خانمی را که مستقل هست بیشتر دوست دارند و جذبش میشوند
    دلیل دوم اختلاف شما با خانوادش در یک ساختمان هستند و اقا همیشه در ذهنش خودش میگوید من پشتوانه ای دارم مخصوصا وقتی ببینند دعوا شده و طرف پسر را بگیرند که این خود نامردی تمام هست
    حال تکلیف شما چیست ؟
    اول اینکه بایستی خودت را اون قدر مشغول بیرون کنی در کلاس ورزش فرهنگی هنری تا اقا بیاید و دنبال شما بگردد و فکر نکند اسان بدست می ایی
    دوم در دعواهایی که ایشان مقصرند سکوت کنی و جواب ندهی مثلا غذات را اماده کن کارهای منزل را انجام بده ولی باهاش حرف نزن تا متوجه شود و بخواهد دلت را بدست اورد
    افرین که خوددار هستی و نمیگزاری خانوادش بفهمند خوب الان باید کاری کنی که دیگر دعوا پیش نیاید
    با دادن حس تامین به اقا تایید کردنش و در هر کاری از ایشان تشکر کنید و جمله بهت افتخار میکنم معجزه میکمند روزی دوبار بگو
    کلید مرد اقتدار مرد و روابط جنسی دکتر حبشی را دانلود کنید چندین بار گوش کنید و عمل کنید موفق میشوی

    اگر امکانش هست منزل را تغییر دهید همیشه میگویند دوری ذوستی
    سعی کنید هوای مادرش راداشته باشی مثلا از دسپختش تعریف کنید و هدیه ای تهیه کنید باعث میشود خوشحال شود و یک جورایی پشتت در می اید

  9. 2 کاربر از پست مفید اسما@ تشکرکرده اند .

    yalda.n (چهارشنبه 09 تیر 95), ستاره زیبا (چهارشنبه 09 تیر 95)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این قضایایی که تعریف کردم برای دوسال پیشه واون موقعه واقعا غدو یکدنده وعصبی بود ومرتکب اون اعمال شد اما بعدها کم کم بهتر شدواخلاقاش خیلی تغییر کرد. درسته اون موقعه ها خیلی اذیتم میکرد،توقع داشت سربحث ها ودعواهامون من ساکت باشم وخودش فقط حرف بزنه اگه من کوچکترین حرفی میزدم که برخلاف میلش بود بدوبیراه میگفت ودست روم بلند میکرد. همسرم تنهامشکلش اینه که عصبی نمیشه اما وقتی عصبی بشه دیگه نمیتونه خودشو کنترل کنه،شاید هم بعدش پیش خودش از رفتارش پشیمون بشه ام
    ویرایش توسط yalda.n : سه شنبه 08 تیر 95 در ساعت 14:30

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید بعدا از رفتارش پیش خودش شرمنده بشه اما هیچوقت جلوی من ابراز پشیمونی نکرده.من متاسفانه یاخوشبختانه خیلی خانوادمو دوست دارم وذره ای نمیتونم ناراحتیشونو ببینم،چون پدرومادرم خودشون سختی کشیدن نمیخوام باری روی درداشون باشم وهمچنین همسرمو هم باتمام خوبی ها وبدی هاش دوست دارم وبه همین دلیل هیچوقت نخواستم به طلاق فکرکنم اما اون شب واقعا به فکر جدایی افتادم وهمش دستم به سمت تلفن میرفت تا برادرمو درجریان بذارم اما انگار چیزی درونم نمیذاشت ومیگفت یکبار دیگه به همسرم فرصت بدم.حتی خیلی اتفاقی برادرم دوساعت بعدبهم زنگ زد وزبونم نچرخید تادردمو بهش بگم...صبح اون روز وقتی دیدم همسرم آرومه وچیزی نمیگه به کل فکر طلاق از سرم افتاد.
    همسرم به غیر عصبی شدن ناگهانیش اخلاقای خوب زیادی هم داره.آداب معاشرت ورفتاراجتماعی وخانوادگیش عالیه فقط متاسفانه در زمینه ی مهارت در کنترل عصبانیت چیزی نمیدونه.من خودم خیلی درمورد مسائل ازدواج مطالعه میکنم وهرجا گیر کنم از یه دوست یا بزرگتر کمک میگیرم اما همسرم اصلا اهلش نیست ویک جورایی به خودش مطمئنه واعتماد به نفس بالایی داره.
    خواستم باخواهر شوهرم این جریانو درمیون بذارم اما پشیمون شدم ونخواستم همسرمو پیش خواهرش خراب کنم.
    دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم!؟یه جورایی تو دلم گفتم هرچه باداباد!دیگه هراتفاقی بیوفته پاش هستم حتی طلاق.اما ته دلم باز دوست داشتم زندگیم بهم نریزه.
    من همیشه سعی کردم تو زندگیم همسر خوبی باشم ووظایفمو به خوبی انجام بدم اما نمیدونم کجای کارم ایراد داشته که همسرم تو دعواهامون حرفایی میزنه که حس میکنم قدرمو نمیدونه!حس میکنم براش جذابیتی ندارم...

  12. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    درود
    من از شنیدن این اتفاق ناراحت شدم
    کارخوبی کردید که به دیگران نگفتید
    الان فقط خودتان به خودتان میتوانید کمک کنید

    دکترهلاکویی به کسی که مشکل شماراداشت،حرف خوبی زد، گفت : اگه میتونی بعنوان یک زنِ تنها در شهری که زندگی میکنی ،خیلی راحت بهتر از الان به زندگی ادامه بدی طلاق بگیر، اگه منافعت و راحتیت ازنظر مالی،احساسی،جنسی و... تو این رابطه تامین میشه، همینو ادامه بده، اما خودتو قوی کن ،خودتو ازار روحی نده،غصه نخور،اعتماد بنفستو ببر بالا خودتو سرگرم کارایی کن که دوست داری ،شما اگر توانستید ان فایل را پیداکنید و گوش دهید

    متاسفانه حقیقت تلخ است، اما بعضی وقتها، بین بدو بدتر باید یکی را انتخاب کرد ،برای بهتر شدن

    شما سعی کن هرچه زودتر خانه مستقل داشته باشین تا کمی از فشارِ حاصل از خانواده اش کاسته شود و فکر بچه دار شدن راهم نکنید

  13. کاربر روبرو از پست مفید delkhaste تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (چهارشنبه 09 تیر 95)

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم خیلی متاسفم اما اگه دوسش داری و میخای ادامه داری باید تو زمان خوشی وقتی عشقولانه این بهش بگی که من تا به حال بهت بی احترامی نکردم و با تما فحاشیهای شما باز مقابله به مثل نکردم چون اعتقاد دارم در شانم نبوده و به خودم اجازه نمیدم دیگران بتونن رو شخصیتم تاثیر بذارن( با این حرفها ایشون یه تلنگری بخودش میزنه گه شما نه سر ترس بلکه از شخصیت بالا جواب نمیدی)
    بگو من که میدونم عاشقمی اما وقتی تو عصبانیت طلاق سر زبونته این حرف کم کم من سرد میکنه و بعد ممکنه دیگه منم دلسرد بشم بهت و این زندگی و.......
    بگو شما مردی مرد واقعی مردی که زنش احساس امنیت کنه اگه از جایی بترسه بیاد به شوهرش پناه ببره مرد هرگز دست رو زن که لطیفه بلند نمیکنه ایا دوست داری همین رفتارای شما رو دامادتون رو خاهرت که براتذخیلی عزیزه انجام بده؟؟؟؟
    چند سری تو خوشیا ازین حرفها باهاش بزن البته قبل شروع یکم از خوبیاش بگو بعد این کارهاش رو
    یه مدت این رویه رو ادامه بده ایشالله کم کم از سرش میفته
    تو دعوا به هیچ عنوان التماسش نکن نه خاهش فقط سکوت کن فقط اینطوری شرمنده میشه بعد دعوا خودت متوجه خاهی شد که خودش میاد جلو سر حرف زدن رو باهات باز میکنه هر چند غیر مستقیم
    بعد چند بار حرفهای شما و رفتار با ارامش اما جراتمندانه شما که هیچ التماسی توش نیست اگر تغییر نکرد بیا تا بگم چیکار کن
    یادت باشه مردا از زنای اویزون بدشون میاد وقتی کار بدی میکنی شما فقط سر سنگین باش اصلاااا التماسش نکن البته مردا اکثرا مستقیم معذرت نمیخان اما میاد مثلا میگه غذا چی داریم
    شما تو زندگیت زیاد منفعل بودی و غیر مستقیم اجاز اینکارها رو به مرور بهش دادی
    پس به مرور زندگیت با راهکارهای درست بهتر خاهد شد
    یکم هم سیاستهای زنون و مطالعه در سایت داشته باش
    کلید مرد دکتر حبشی ودیگر سخنرانیهای دکتر رو دانلود کن

    - - - Updated - - -

    سلام عزیزم خیلی متاسفم اما اگه دوسش داری و میخای ادامه داری باید تو زمان خوشی وقتی عشقولانه این بهش بگی که من تا به حال بهت بی احترامی نکردم و با تما فحاشیهای شما باز مقابله به مثل نکردم چون اعتقاد دارم در شانم نبوده و به خودم اجازه نمیدم دیگران بتونن رو شخصیتم تاثیر بذارن( با این حرفها ایشون یه تلنگری بخودش میزنه گه شما نه سر ترس بلکه از شخصیت بالا جواب نمیدی)
    بگو من که میدونم عاشقمی اما وقتی تو عصبانیت طلاق سر زبونته این حرف کم کم من سرد میکنه و بعد ممکنه دیگه منم دلسرد بشم بهت و این زندگی و.......
    بگو شما مردی مرد واقعی مردی که زنش احساس امنیت کنه اگه از جایی بترسه بیاد به شوهرش پناه ببره مرد هرگز دست رو زن که لطیفه بلند نمیکنه ایا دوست داری همین رفتارای شما رو دامادتون رو خاهرت که براتذخیلی عزیزه انجام بده؟؟؟؟
    چند سری تو خوشیا ازین حرفها باهاش بزن البته قبل شروع یکم از خوبیاش بگو بعد این کارهاش رو
    یه مدت این رویه رو ادامه بده ایشالله کم کم از سرش میفته
    تو دعوا به هیچ عنوان التماسش نکن نه خاهش فقط سکوت کن فقط اینطوری شرمنده میشه بعد دعوا خودت متوجه خاهی شد که خودش میاد جلو سر حرف زدن رو باهات باز میکنه هر چند غیر مستقیم
    بعد چند بار حرفهای شما و رفتار با ارامش اما جراتمندانه شما که هیچ التماسی توش نیست اگر تغییر نکرد بیا تا بگم چیکار کن
    یادت باشه مردا از زنای اویزون بدشون میاد وقتی کار بدی میکنی شما فقط سر سنگین باش اصلاااا التماسش نکن البته مردا اکثرا مستقیم معذرت نمیخان اما میاد مثلا میگه غذا چی داریم
    شما تو زندگیت زیاد منفعل بودی و غیر مستقیم اجاز اینکارها رو به مرور بهش دادی
    پس به مرور زندگیت با راهکارهای درست بهتر خاهد شد
    یکم هم سیاستهای زنون و مطالعه در سایت داشته باش
    کلید مرد دکتر حبشی ودیگر سخنرانیهای دکتر رو دانلود کن

  15. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    yalda.n (چهارشنبه 09 تیر 95)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پس کجان دخترای خوب به قول خودشون پاک
    توسط رفیق فابریک در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 آبان 92, 15:39
  2. با مشکل ناشی از قطع روابط عاطفی نزدیک پس از وقوع یک حادثه چگونه می
    توسط mahtabroo در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 شهریور 89, 19:33
  3. +تاوان چی رو پس میدیم؟
    توسط gole maryam در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 58
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 اردیبهشت 88, 10:39
  4. + افسردگی پس از طلاق
    توسط مائده ن در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 دی 87, 15:51

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.