به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    موریانه ای در زندگی مشترک من. بدبینی همسرم . ترس و اضطراب من.

    با سلام به دوستان خوب تالار همدردی
    غمگینم. خیلی زیاد . احساس میکنم زیر یه عالمه خاک دفن شدم. توی یک تابوت سیاه .دلم خیلی گرفته . من و همسرم سال 92 بعد از 7 ماه عقد بودن، زندگی مشترکمون رو شروع کردیم . ازدواج ما به شیوه سنتی بود. و همه چیز با احترام و خوبی انجام شد. الان هم فرزند شانزده ماهه ای داریم. دخنرم که بی نهایت زندگی ما رو لبزیر از مهر کرده استهمسرم در یک شهر دیگر کار میکند و چند روز در هفته باید رفت و امد کند. بعضی مواقع هم شبکار است. منم کارمندم و هر روز در شیفت صبح مشغول بکارم. دخترم هم در مهدکودک محل کارم نگهداری میکنم. غمم اما مثل موریانه داره روح من رو میخوره. قبل از هر چیز باید بگم من بی نهایت همسرمو دوست دارم. بی نهایت بی نهایت. مرد واقعا خوبیست. تکیه گاه . قابل اعتماد. مسئولیت پذیر. مهربان. خانواده اش هم در حد خانواده خودم هستندو خوب و آبرومند هستن. از اول ازدواجمان چالشهایی داشتیم و مرتباً بحث و جدلی که این اواخر بیشتر و بیشتر شده . مخصوصاً بعد از تولد دخترمون. من واقعاً نمیدانم مشکلم کجاست . خیلی تلاش میکنم از دعوا اجتناب کنم. اما گاهی وقتها نمییشه. خواهش میکنم درکم کنید. من فکر میکنم مشکل این دعواها از هر دو طرف ماست . اما تا حدود زیادی به بدبینی همسرم برمیگردد. همسر من تو کودکی و نوجوانی خیلی آسیب دیده . مرتب از پدرش کتک میخورده . شاهد بحث های زیادی بین پدر و مادرش و بعضی افراد خانواده شون بوده. اینکه میگم بدبین هستند، دلیل دارم. همیشه نیمه خالی لیوان رو میبینن. موارد زیر: میگم دوستت دارم، میگه الکی نگو . تو عمل ثابتش کن.
    میگم فلانی رو دیدی، ماشین خریدن. میگه پولشون حرومه. خیر نمیبینن. میگم به به . چه غذایی، میگه چرب و پر از فلفل بود. نتونستم بخورم. از سر کار خسته و کوفته میام، میگه اینجوری نیا رو فرش. برو پاهاتو بشور. مامانت فلان کرد. داداشت این کارو کرد. عروستون اینو گفت . بچه 4 -5 ساله داداشت این حرفو زد. راستش الان که دارم مینویسم انگار ذهنم قفل کرده . از بس عذر خواهی کردم به خاطر کار کرده و نکرده ، احساس میکنم عزت نفس ندارم. خورد شدم. همش میگه تو مسافرتهای منو خراب کردی. اگر یه مشکلی مربوط به 4 5 سال قبل هست دائم به من سرکوفت میزنه .
    همش میگه تو زرنگی . میخوای خودتو خوب کنی، منو خراب میکنی. فکر میکنه اولویت زندگی من نیست. باور کنید با اینکه یک ساعت راه تا شهر خودمون داریم، حاضرم فقط یک بار در ماه برم، چون هربار میرم و برمیگردم، منو له میکنه . اگر بچه مریض بشه، هزار بار با من دعوا میکنه . اگر یه پشه نیش بزنه دخترمو ، انگار من مقصرم. . . . خلاصه احساس میکنم دوستم نداره. اوایل عاشقم بود. اما الان نیست . ولی من بخدا عاشقشم . بی نهایت.

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مشکلات من و همسرم شاید زیاد مهم یا بزرگ نباشن. اما واقعا فرسایشی و آزار دهنده هستند.
    من هر دفه که میخوام برم خونه پدرم، با یه دنیا اضطراب و ترس میرم. اگر بچه ام انوجا حتی یه خراش کوچیک ببینه، دیگه روزگار من سیاهه. اگر کسی مریض باشه، حتی یه سرماخوردگی ساده و بعد ند روز دخترمم مریض بشه، من باید هر تحقیر و توهینی رو تحمل کنم.
    تحمل کوچکترین نظر مخالفی رو از سمت من نداره. دائم بهم میگه بی شعور .الاغ نفهم و ...
    خیلی از موارد جوابشو نمیدم اما بعضی وقتا که دیگه نمیشه صبوری کرد منم جواب میدم. اما سریع کوتاهش میکنم که کش نیاد.
    برادرام حتی جرات نمیکنن با آرامش بیان خونه ما. چون حتما یه متلک یا سرسنگینی باهاشون اتفاق میوفته.
    جرات نمیکنم تو روی همسرم با مادرم تلفنی حرف بزنم. چون بعدش باید جواب پس بدم.
    چند وقت پیش منو هل داد محکم، با مشت به بازوم کوبید. کلی اشک ریختم. گریه کردم. حالا سر چی.
    سر اینکه درب خونه مون قفل شده بود و ما هیچکدوم کلید نداشتیم . من بهش گفتم با کارت عابر بانک باز میشه . اما از اونجایی که عموم این ترفند رو بهمون گفته بود (عموم آتش نشان هستن و آشنا بودن با باز کردن در ضد سرقت) حاضر نشد امتحان کنه. کلی بد و بیراه گفت که تو خفه شو . دهنتو ببند. بعد از اینکه دو ساعت من لنگ ظهر خسته و کوفته از سر کار اومدم با یه بچه بغل که دائم شیر میخواست و گرسنه بود و اذیتم میکرد، تو راهرو پشت در نگه داشت. انواع و اقسام وسایل رو امتحان کرد، اما در باز نشد که نشد. آخر من دوباره بهش گفتم حالا با کارت عابربانک امتحان کن. امتحان کرد و در باز شد، کلی با من دعوا کرد که تو عمداً منو اذیت میکنی. تو کمک نکردی. حرف مفت میزنی. از جلوی چشمم گم شو . میزنمت و ... حالا چون ضایع شده بود که اون روشی که من گفتم جواب داده بود و روش های مختلفی که خودش امتحان کرد، جواب نداد .
    سی و چهار سالشه، اما مثل بچه هاست .

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 اردیبهشت 96 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    2,234
    سطح
    28
    Points: 2,234, Level: 28
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    78

    تشکرشده 156 در 94 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ببین خودت داری عنوان میکنید که کودکی خوبی نداشته است کتک میخورده احتمال زیاد انتقاد شدید از ایشون میکردند و...
    خوب تکلیفت که کاملا مشخص هستش
    ایشان دوست داره اون موقعیتهایی که بهش زور میگفتند حالا انها را به یک نفری دیگر زور بگوید یا ارضا کند خودش را
    شما اگر به دید مثبت بنگری اون قدر هم سخت نیست
    ایشان انتظار دارد شما تایید تشویقش کنید هیییییچ چیز مهمتر و باارزش تر و تاثیر گزار تر از تاییید نیست
    پس حتی یک کار کوچک که دیدی تایید کنید تشکر تشویق تا کم کم به ان رشدی که لازم هست برسد منظورم رشد فکری احساسی است
    در انجام هر کاری ابتدا از ایشان نظر خواهی کنید مشورت کنید حال اگر اشتباه میگوید باز اجرا کنید تا غرورش حفظ شود ان وقت خودش متوجه اشتباهش میشود
    قدرت کلام خیلی بالاست شما با بکار بردن کلمات محبت امیز و احساسی میتوانی نرمش کنید
    لطفا کلید مرد اقتدار مرد و روابط جنسی دکتر حبشی را دانلود کنید و چندین بار گوش کنید و عمل کنید موفق میشوید

  4. کاربر روبرو از پست مفید اسما@ تشکرکرده است .

    مهربونی... (دوشنبه 14 تیر 95)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مهربوني عزيزممممممممممممممم
    تو آسمونا ميگشتمت روي زمين پيدات كردم
    واي نميدوني چقدر خوشحالم كه توروپيداكردم وتونستم اكانت جديدت رو پيدابكنم سالهاست كه من منتظر خبر جديد ازتو و اززندگيت دارم
    من يكي ازخوانندگان نماحسوس وبعنوان مهمان تاپيكهاي توبودم درسالهاي اخير...
    چقدر پاي تايپيكتهايت گريه كردم هميشه ازحرفهاي قشنگت لذت ميبردم درس گرفتم ازمهربونيت ازپشتكارت از همچيت
    وقتي ديگه ازت پستي نديدم دلم گرفت اصلا نميدونستم مرده اي زنده اي دوست داشتم حداقل يه انلاين شدن ازتو ببينم درحالي نميدونستم تو بايه اكانت جديد مي اومدي ههههههههههه
    خواستم بهت بگم خيلي دوستت دارم بدون اين جا يه دوستايي هستن كه هميشه چشم به انتظارت هستن خوب كاري ميكني كه مياي اينجا ازما مشورت ميخواي
    باورت ميشه وقتي تايپيك اخيرت كه خوندم شك كردم تويي...بخاطراينكه اسمت مهربوني بود دوم اينكه هي برادر برادر ميكردي سوم اينكه قشنگ تمام مشخصاتت همون مشخصات مهربوني قديم حتي وقتي گفتي ازسال91عروسي كردي يكم شك كردم
    ومهمترازهمه نوع نگارش و حرف زدنت همون شيريني وهمون انشاي مهربوني سابق
    خب حالا بگذريم
    ببين چيزي كه ازشوهرت گفتي لجبازيه بينهايت لجبازه

  6. کاربر روبرو از پست مفید tanin_eshgh تشکرکرده است .

    مهربونی... (دوشنبه 14 تیر 95)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنونم ازتون که نوشته های منو خوندین و نظرات ارزشمندتون رو نوشتین.
    اسماء جان خیلی ممنونم. دقیقاً همونطوری که شما گفتی همسرم دائم به دنبال تایید هستش. من واقعا سعی میکنم این تایید و اطمینان رو بهش بدم. شاید گاهی وقتها، اشتباه کنم. اما قطعاً عمدی نبوده و نمیدونستم ممکنه ناراحت بشه. اما باور کن موضوع گاهی وقتها سخت تر از این هاست.
    واقعا دوسش دارم. واقعاً. حتی الان که میگم و مینویسم چهرش که به خاطم میاد، دلم میلرزه. گاهی وقتا که ناراحت و عصبی میشه به خودش ضربه میزنه، میزنه به پیشونیش. من واقعا حالم بد میشه و دستشو میگیرم که نکنه. گاهی وقتا احساسش غلیان میکنه و چشماش پر اشک میشه. من زودتر نفسم بند میاد...
    من واقعا دوست دارم بهش آرامش بدم . دوست دارم همه جوره کنارش باشم. به طور مثال سعی میکنم خونه همیشه مرتب باشه. غذا اونی باشه که همسرم میپسنده. لباس و آرایش و ... تا حد امکان مرتب باشه. به دخترم رسیدگی کنم تا همسرم خیالش راحت باشه. باور کنید شاید 95 % از کارای دخترم با منه. مهد بردن، حمام کردن، تعویض ، غذا دادن، لباس پوشاندن ، خواباندن و ... با اینکه منم روی 8 ساعت کار میکنم و واقعا خسته میشم. اما دم نمیزنم. چون همسرم خیلی بیشتر از من خسته میشه. خیلی شبا نیست. خیلی روزا نیست . نمیخوام لج کنم . اما اون واقعا بد بینه. این موضوع منو خیلی عذاب میده. اما بیشتر از من، خودش عذاب میکشه. فکر میکنه اولویت من نیست. فکر میکنه لج میکنم باهاش. فکر میکنه به حرفاش توجهی ندارم.
    .
    .
    .
    چشم. فایلی رو که گفتید، حتما تهیه میکنم. بازم اگر راهنمایی دارید، خیلی خوشحال میشم.
    Tanin eshgh عزیزممممم
    منم خیلی خوشحال شدم که پیامتو دیدم. خیییییلییی زیاد. آره عزیزم. من همون mehrabooni… قدیمم. فکر میکنم 6 سالی میشه توی تالار هستم. البته این اواخر کمتر میتونم سر بزنم. خیلی خوشحال شدم که منو یادتون بود. الان هم تالار خوب و پر رونقه. هرچند قبلاً پر رونق تر بود. اما الان هم اعضای خوب و فهیمی وجود دارند که خوب راهنمایی میکنن و دلسوزن.
    خیلی ازت ممنونم دوست خوبم.

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مهربوني عزيزم من ازهمون شش سال پيش تايپيكتهات ميخوندم خواننده تايپيك هاي پروفايل سابقت بودم حتي وقتي ديگه اون لاين نشدي خيال كردم ديگه براي هميشه باهمدردي خداحافظي كردي وخيلي دوست داشتم بعداز ازدواجت دوباره حرفات بخونم ازت خبر داشته باشم
    مهربوني چندتاسوال دارم ازت
    گفتي در روابط جنست بعض وقتها اون ترسها ميادسراغت وشوهرت اذيت ميشه...چه ترسهايي؟؟؟ چه اثار مخربي روي روابتون داره ؟؟؟ شما درروابط جنسي چقدر موفق هستين؟
    تاحالا به شوهرت گفتي كه دوستت داره؟ چرادوستت داره؟ اگه ازتوخوشش نمياد بهش گفتي چرا؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید tanin_eshgh تشکرکرده است .

    مهربونی... (دوشنبه 14 تیر 95)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از توجهت

    نه عزیزم. الان خیلی بهترم. اون ترس و اضطراب قدیم واقعا ازم دور شده. روابط جنسی مون فکر میکنم هر دو راضی هستیم . البته فزار و فرودهایی هست ولی نارضایتی عمیقی وجود نداره. الان نسبت به سال اول ازدواجم خیلیییییی بهترم .
    .
    .
    .
    فکر میکنم همسرمم دوستم داره. خودشم همینو میگه . اما نه مثل اوایل شاید.
    اما رنجی که میبریم واقعا نمیدونم منشاش کجاست. بد بینی همسرم. استرس من. مشغولیت زیاد . وضعیت مالی و...
    گاهی وقتا خیلی خوبه . خیلی خیلی خوب. بیشتر تنشهای ما درست زمانی هست که به شهرمون و دیدار خانواده ها مون میریم. همسرم فکر میکنه من بهش بی توجهم . لج میکنم. میخوام حالشو بد کنم.
    باور میکنین من واقعا خداخدا میکنم کسی منو دعوت نکنه...

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مهربوني عزيزم؟خوبي؟چه خبر؟ شرمنده من امروز اخرين مطلبت دراين تايپيك ديدم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.