سلام
چند وقتیه زیادی در مورد دنیا و خودم فکر کردم به نحوه کار کردن بدنم و...
تازگیا از فکر کردن از زندگی کردن از خودم از ذهنم و... بیزار شدم متنفرم دلم میخواد بمیرم
دوستان خیلی با این افکار اذیت میشم مخصوصا شبا چون نمیخواممثل دیوانه ها بشم و...
دکتر رفتم دارو سرترالین و الانزاپین دادن می ترسم بخورم عوارض جالبی نداره یا میترسم حالم بدتر کنه جون تو خانواده هم کسی پشتیبانم نیست از این ور خیلی برام راحت نیست مصرف دارو یکی هوامو داشته باشه
والا موندم چه کنم دکتر هم دلداری میده میگه مصرف کن اتفاقی نمیوفته اما من ته دلم ی چیز دیگست
همیشه هم بدبختی گرفتاری سراغم بوده الانم خود درگیری .
از این ورم تنهام یک دوست میخوام حدااقل باهاش سرگرم شم جنس مونث باشه و مثل خودم باشع که والا دختر جماعتم هزار تا بالا پایین داره حال و حوصله ندارم هیچکیم انگار نمیخواد با ما باشه .جوونای دیگه میبینم حسرت میخورم لذت بیشتر از من میبرن از زندگیشون همشونم یک دختر یا چند تا دارن که سرگرمن هم از تنهایی در میان الا من بدبخت هیچ کدوم اینا ندارم از این ور تو خانواده هزار تا مشکلات ریخته رو سرم از این ور درگیری با خودم از این ور تنهایی والا دیگه موندم چی کار کنم
پیش روان پزشکم رفتم که ماشاالله دارو هایی میدن که عوارضش میخونم میگم یک درصد این عوارض بیاد سراغم چی کار کنم همین جوریش افکار چرت و پرت تو سرم میاد باز به خاطر عوارض دارو ها توهم بگیرم نزنم ادمی نکشم
دوستانی که مشکلاتی شبیه من دارن راه درمان بگن و...
ممنونم .
- - - Updated - - -
الانم می ترسم که ادمین پست من رو پاک کنه به خاطر حرف زدن از دختر و دوستی
دیگه والا دیوانه شدم
علاقه مندی ها (Bookmarks)