به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 تیر 95 [ 02:17]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    94
    سطح
    1
    Points: 94, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خیلی تنهام کمک!رابطه ج با فامیل

    سلام من دختری هستم که تو خانواده ای بزرگ شدم که رفاه و آزادی و امکانات داشتم متاسفانه تحت تاثیر دوستام خیلی قرار میگرفتم و با یه پسری آشنا شدم که بزرگترین اشتباه زندگیم بود و ضربه سختییییییی خوردم مشاور فایده نداشت حسرت عمر از دست رفتمو میخوردم ..جوری شده بودم که به هر کسی میخواستم چنگ بندازم تا روحم ترمیم بشه,تو این اوضاع پسر یکی از اقوام که چند سال بود بم ابراز علاقه میکرد ولی من محلش نمیذاشتم بم دوباره ابراز علاقه کرد و من به خاطر اوضاع روحی وخیم و غیر نرمالی که داشتم به علاقش جواب مثبت دادم و ارتباطمون نزدیک شد اون میگفت خواستگاراتو رد کن و بم فرصت بده واسه پیشقدم شدن و مطمینم کرد بم علاقه داره و تنهام نمیذاره ارتباطمون نزدیک شد و من تو اون شرایط روحی وقتی ازم درخواست رابطه کرد فکر کردم رابطمون مستحکم میشه و دیگه مثله قبلی نمیشه فکر کردم فامیله و بم ضربه نمیزنه خیلی افسرده شده بودم قبول کردم و باش رابطه ج ن س ی داشتم شاید از اشتباه قبلیم بزرگتر,بعد از مدتی میخواستم هم امتحانش کنم هم واقعا واسه من خواستگارایی میومد بهش جدی گفتم من خواستگار دارم چیکار میکنی گفت الان که شرایطم مهیا نیست و اگه خواستگارت اینقدر فوریه من جلوتو نمیگیرم به کسیم از خودمون چیزی نمیگم!,منم گفتم کسی که واقعا کسیو دوست داره اینقدر راحت اینو نمیگه و تو قصدت سواستفاده بود قهر کردیم بعدش خیلی بش زنگ زدم که حرفامو اتمام حجت بگم جوابمو نداد خیلی بم برخورد حرفامو واسش نوشتم گفتم میخواستم امتحانت کنم واقعا خواستگار دارم ولی اگه میدونستم اینقدر بی تفاوتی بت نمیگفتم ما حیوان نبودیم که فقط دنبال لذت باشیم و آخرین بارم بود که از این رابطه ها داشتم .... تازه اون بش برخورده بود که من بش گفتم سواستفاده کردی اونقدرکه پیاممو نخوند تا چند روز, دیگه هم تماسی نداشتیم, الان خیلی ناراحتم که چرا تو اون شرایط روحی تصمیم گرفتم با این ادم اشنا شم و اونجوری بعدش خودمو کوچیک کردم خودمو تحقیر کردم احساس میکنم غرور دیگه ندارم جلوش, تو فامیل سر افکندم, البته گفت به کسی نمیگم ولی همش فکر میکنم منی که تو فامیل به غرور و شخصیت معروف بود هر کی دیگه از من تعریف کنه اون پوزخند میزنه و تو دلش میگه اینجوری که میگین نیست,اصلا من چون سبک نبودم و رو نمیدادم دلش میخواست بام باشه وقتی بش گفتم تکلیفمو معلوم کن و بعدشم کلی بش زنگ زدم و پیگیر شدم حس کردم خودمو سبک کردم البته از اولشم اشتباه بود این رابطه...در ضمن من ازدواج کردم به تازگی و همه چیو به همسرم گفتم فقط اسمشو نگفتم, خیلی ناراحت شد ولی پذیرفت ولی گفت با کل فامیل تقریبا قطع رابطه کن الان من باید چیکار کنم با این افکار که روز و شبو از من گرفته که اون ادم از من سو استفاده کرد و زد زیر حرفاش و به ریشم خندید و چقدر من کوچیک شدم همش حرص میخورم که چطور گذاشتم اینقدر راحت سو استفاده کنه و کوچیک شم و اسمه پدرمو لکه دار کنم چون پدرمو خیلی وقته از دست دادم و همه ازش به نیکی یاد میکنن که چقدر ما رو دوست داشت و چقدر زحمت کشید برامون بهترینا رو تهیه میکرد و میخواست,خانواده ما مایه حسادت فامیل بود همیشه ,یه چیز دیگه اینکه رابطم با کل فامیل خیلی محدود شده چیکار کنم یعنی تا آخر عمر باید همینجوری باشه؟همش میترسم جایی ببینمش چطوری با این آدم سلام علیک کنم آب میشم!!یا همسرم بفهمه کیه برخورد بدی کنه

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 99 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    271
    امتیاز
    10,375
    سطح
    67
    Points: 10,375, Level: 67
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience Points
    تشکرها
    852

    تشکرشده 554 در 206 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام به تالار همدردی خوش آمدید
    چرا میگید اون آدم از شما سو استفاده کرده؟
    رابطه متقابل بوده. شما هم از اون سواستفاده کردید و زمانی که در شرایط سخت روحی و افسردگی تنهایی بودید از اون سواستفاده کردید و به عنوان وسیله تنهایی تون رو پر کردید.
    هم شما به هدف اون لحظه تون رسیدید و هم اون. هر دو هم لذت بردید و الان هم هر دو پشیمون هستید.
    خب چرا خودتون رو الان مظلوم می دونید و اون پسر رو ظالم و سواستفاده گر؟ به نظر من که در اصل شما اون پسر سواستفاده کردید و برای مدتی که ضربه خورده بودید ازش استفاده کردید و بعد هم تمام
    با این حال الان شما دیگه متعهل هستید و نباید احساس تنهایی کنید طوری که در عنوان تاپیک نوشتید. خودتون هم می دونید کار درست اینه که گذشته را فراموش کنید و سعی کنید زندگی مشترک تون را با همسرتون صحیح و قوی بسازید.

  3. 2 کاربر از پست مفید بابک 1369 تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (پنجشنبه 27 خرداد 95), paniz93 (جمعه 28 خرداد 95)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 دی 96 [ 22:59]
    تاریخ عضویت
    1392-11-30
    نوشته ها
    297
    امتیاز
    6,423
    سطح
    52
    Points: 6,423, Level: 52
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    625

    تشکرشده 345 در 183 پست

    Rep Power
    51
    Array
    اونقدری که نگران غرور خودت هستی نگران غرور همسرتم هستی؟میدونی شاید بیشتر از 90 درصد مردا با شرایط گذشته شما هیچوقت نمیتونن کنار بیان و این مسایل برای مردا چقد سخته؟اونقدر ک نگران رفت و آمد با فامیلتی نگران زندگی خودتم باش
    وقتی میگه رابطتو با فامیل محدود کن لابد اذیت میشه وقتی هر پسری از فامیلتو میبینه فک میکنه این با زنم قبلا خابیده
    به نظرت نگرانیش قابل درک نیست؟شوهرت مسوول به وجود اومدن این شرایطه که خودش بیشتر از تو اذیت میشه؟
    پس ب حرفش گوش کن و همیشه خدارو شکر کن که تنهات نزاشته بابت این قضیه

  5. کاربر روبرو از پست مفید baitollah-abbaspour تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (جمعه 28 خرداد 95)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    نمیدونم قبل از ازدواج به همسرت گفتی یا بعدش،اگر بعد از ازدواج گفتی به جای فکر کردن به اون آدم و غرور خودت با حس بدی که به همسرت دادی مقابله کن و سعی کن اعتمادی که بهت داشته و خدشه دار شده را برگردونی.اگر هم قبلش گفتی به نظرم بهش بگو کی بوده ودیگه هم جایی که اون آدم باشه پات را نزار.حتی عروسی خواهر و برادرت هم بود و اون طرف هم دعوت بود نرو.برای فرهنگ ما و مرد شرقی پذیرفتن این قضیه خیلی سخته.برای خود ما خانم ها هم خیلی سخته آگاهی از روابط قبلی شریک های زندگیمون،تازه اون توی جامعه پذیرفته شده است برعکس مورد شما.

  7. کاربر روبرو از پست مفید kaspian تشکرکرده است .

    baitollah-abbaspour (پنجشنبه 27 خرداد 95)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهار جان این یه اتفاق توی گذشته بوده باید خودتو ببخشی
    به عنوان یه مادر به خودت نگاه کن فکر کن دخترت یه کاری کرده و حالا پشیمونه. باید ببخشیش
    اون پشیمونه حالا ازدواج کرده و قول میده دیگه همچین اشتباهی نکنه. دیگه بهش فکر نکن تا همسرت هم بتونه فراموش کنه.
    اون ادم هرچی میخواد فکر کنه.مدرکی داره که رابطتونو اثبات کنه؟
    به فکر اون کاری نداشته باش
    چون توام میتونی همون فکرها رو دربارش بکنی
    رابطه تو باهاش قطع کن به بهانه شوهرت خیلی رفت و امد نکن.
    خدا ستار العیوبه اگه پشیمون باشی و تکرار نکنی مطمئن باش میبخشت و پنهانش میکنه.
    شاید یه روزی این تجربه به دردت خورد .
    زندگی کن خوب؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید نیم پز تشکرکرده است .

    baitollah-abbaspour (جمعه 28 خرداد 95)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 تیر 95 [ 02:17]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    94
    سطح
    1
    Points: 94, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بابک 1369 نمایش پست ها
    سلام به تالار همدردی خوش آمدید
    چرا میگید اون آدم از شما سو استفاده کرده؟
    رابطه متقابل بوده. شما هم از اون سواستفاده کردید و زمانی که در شرایط سخت روحی و افسردگی تنهایی بودید از اون سواستفاده کردید و به عنوان وسیله تنهایی تون رو پر کردید.
    هم شما به هدف اون لحظه تون رسیدید و هم اون. هر دو هم لذت بردید و الان هم هر دو پشیمون هستید.
    خب چرا خودتون رو الان مظلوم می دونید و اون پسر رو ظالم و سواستفاده گر؟ به نظر من که در اصل شما اون پسر سواستفاده کردید و برای مدتی که ضربه خورده بودید ازش استفاده کردید و بعد هم تمام
    با این حال الان شما دیگه متعهل هستید و نباید احساس تنهایی کنید طوری که در عنوان تاپیک نوشتید. خودتون هم می دونید کار درست اینه که گذشته را فراموش کنید و سعی کنید زندگی مشترک تون را با همسرتون صحیح و قوی بسازید.
    سلام ممنون از خوش آمد گویی,خدمتتون بگم من خودمو مظلوم جلوه نمیدم چیزی که اتفاقی که افتاد گفتم,من تو اون شرایط به درخواستش مبنی بر ارتباط عاشقانه جواب مثبت دادم چون فکر می کردم وقتی بعد از این همه سال دنبال من بود حتما دنبال یه رابطه عاشقانست نه اینکه بخواد رابطه داشته باشه و تمام...!من میخواستم رابطه به قصد ازدواج داشته باشم نه یه رابطه سطحی,دنبال سو استفاده نبودم,کجا شنیده بودین که دختری بخواد از پسری سو استفاده جنسی کنه!؟!!!!یعنی من دنبال سو استفاده از این آقا بودم که بعد ولش کنم!!!؟اگه اینطور بود که بش نمیگفتم من خواستگار دارم اگه میخوای بیای جلو الان بیا,چرا باید میگفتم خواستگار دارم؟اگه قصدم سو استفاده بود من میخولستم امتحانش کنم تو شرایط قرارش بدم ببینم چقدر مرد عمله,اگه اینطور بود این همه بش زنگ نمی زدم که حرفامو بش بزنم و ببینم چیکار میکنه

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 تیر 95 [ 02:17]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    94
    سطح
    1
    Points: 94, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط baitollah-abbaspour نمایش پست ها
    اونقدری که نگران غرور خودت هستی نگران غرور همسرتم هستی؟میدونی شاید بیشتر از 90 درصد مردا با شرایط گذشته شما هیچوقت نمیتونن کنار بیان و این مسایل برای مردا چقد سخته؟اونقدر ک نگران رفت و آمد با فامیلتی نگران زندگی خودتم باش
    وقتی میگه رابطتو با فامیل محدود کن لابد اذیت میشه وقتی هر پسری از فامیلتو میبینه فک میکنه این با زنم قبلا خابیده
    به نظرت نگرانیش قابل درک نیست؟شوهرت مسوول به وجود اومدن این شرایطه که خودش بیشتر از تو اذیت میشه؟
    پس ب حرفش گوش کن و همیشه خدارو شکر کن که تنهات نزاشته بابت این قضیه
    من همسرمو دوست دارم میفهمم که این قضیه چقدر همسرمو اذیت میکنه,بهش حق میدم,من دنبال راه حلم فقط,نمیدونم راه حل کسی که دزدی یا قتل میکنه اینه که واسه همیشه تردش کنن از جامعه؟!مجازاتشو میگذرونه و تاوانشو پس میده منم تاوان دادم,گریه هام عذاب وجدانام ناراحتیام احساس حقارتم افسردگی آبروم بعد از اون اتفاق, و حتی صداقت با همسرم که منجر به این چیزا شده, جزوی از تاوانم بود و هست میخوام ببینم از نظر شما من تا کی باید تاوان پس بدم؟!!کسی که گناه میکنه تا آخر عمر باید زجر بکشه؟کسی که توبه کرده از گناهش نمیتونه یه زندگی عادی داشته باشه؟!من این توضیحاتو دادم که دو تا مشکلو مطرح کنم,چگونگی ارتباط با فامیل و احساس حقارت شدیدی که در من به وجود اومده

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 تیر 95 [ 02:17]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    94
    سطح
    1
    Points: 94, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kaspian نمایش پست ها
    نمیدونم قبل از ازدواج به همسرت گفتی یا بعدش،اگر بعد از ازدواج گفتی به جای فکر کردن به اون آدم و غرور خودت با حس بدی که به همسرت دادی مقابله کن و سعی کن اعتمادی که بهت داشته و خدشه دار شده را برگردونی.اگر هم قبلش گفتی به نظرم بهش بگو کی بوده ودیگه هم جایی که اون آدم باشه پات را نزار.حتی عروسی خواهر و برادرت هم بود و اون طرف هم دعوت بود نرو.برای فرهنگ ما و مرد شرقی پذیرفتن این قضیه خیلی سخته.برای خود ما خانم ها هم خیلی سخته آگاهی از روابط قبلی شریک های زندگیمون،تازه اون توی جامعه پذیرفته شده است برعکس مورد شما.
    ممنون از راهنماییت,قبل از ازدواج یا بعدش فرق داره تو اینکه بگم کی بوده؟!قبل از ازدواج کلی بهش گفتم ولی میگه هیچوقت تو ازدواج با من تردید نکرد, بعد از ازدواج جزییات بیشترشو پرسید ازم

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار رهایی نمایش پست ها
    ممنون از راهنماییت,قبل از ازدواج یا بعدش فرق داره تو اینکه بگم کی بوده؟!قبل از ازدواج کلی بهش گفتم ولی میگه هیچوقت تو ازدواج با من تردید نکرد, بعد از ازدواج جزییات بیشترشو پرسید ازم
    سلام
    نباید وارد جزئیاتش میشدید این باعث شده که مدام توی ذهنش این اتفاقاتی که برای شما افتاده بود رو مرور کنه و روی این قضیه حساس بشه
    یه مدت طول میکشه که این قضیه توی ذهنش کمرنگ بشه شما هم برای اینکه کمکش کنید به حرفاش گوش کنید و عمل کنید بعد از مدتی اعتمادش به شما بیشتر و بیشتر میشه و این قضیه توی ذهنش کمرنگ و کمرنگ تر میشه و اون موقع هست که حساسیت هایی که الان داره کمتر میشه
    پس بهترین کار اینه که صبر داشته باشید و توکلتون به خدا باشه
    ان شاءالله که هرچه زودتر مشکلتون حل بشه
    موفق باشید
    یاعلی...

  14. 2 کاربر از پست مفید alireza198 تشکرکرده اند .

    بابک 1369 (دوشنبه 31 خرداد 95), ستاره زیبا (شنبه 29 خرداد 95)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 تیر 95 [ 02:17]
    تاریخ عضویت
    1395-3-27
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    94
    سطح
    1
    Points: 94, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیم پز نمایش پست ها
    بهار جان این یه اتفاق توی گذشته بوده باید خودتو ببخشی
    به عنوان یه مادر به خودت نگاه کن فکر کن دخترت یه کاری کرده و حالا پشیمونه. باید ببخشیش
    اون پشیمونه حالا ازدواج کرده و قول میده دیگه همچین اشتباهی نکنه. دیگه بهش فکر نکن تا همسرت هم بتونه فراموش کنه.
    اون ادم هرچی میخواد فکر کنه.مدرکی داره که رابطتونو اثبات کنه؟
    به فکر اون کاری نداشته باش
    چون توام میتونی همون فکرها رو دربارش بکنی
    رابطه تو باهاش قطع کن به بهانه شوهرت خیلی رفت و امد نکن.
    خدا ستار العیوبه اگه پشیمون باشی و تکرار نکنی مطمئن باش میبخشت و پنهانش میکنه.
    شاید یه روزی این تجربه به دردت خورد .
    زندگی کن خوب؟
    سلام دوست مهربان ممنون از همدردیت,راستش من طرز فکر مردم و اینکه الان راجع بم چی فکر میکنن خیلی واسم مهمه,گفتم همیشه هم تو فامیل همه از من تعریف میکردن و منو یه دختر با شخصیت میدونستن واسه همین خیلی حس بدی دارم, رفت و آمد ندارم و همه میگن من گوشه گیر و افسرده شدم,نمیدونن که,از طرفیم اونی که دلیلشو میدونه حس میکنم خوردم کرده,رابطمو که با اون آدم قطع کردم موضوع جمعای فامیله که اونم باشه,میخوام زندگی کنم فقط راهشو نمیدونم...من واقعا توبه کردم و کسی غیر از همسرم تو فکرمم نیست


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.