قبل از هر چيزي سلام دارم خدمت همه ي اعضا و گردانندگان اين سايت خوب...
مختصري از مشکلم رو ميگم به اميد مشاوره ي دوستان عزيز ...
بنده 28 سال سن دارم و خانومم 23 سال دارن..ما ترم هاي اول تو دانشگاه با هم آشنا شديم و 4 سال به هم در ارتباط بوديم..البته يک ارتباط سالم و درست..بعد از اتمام درسم تصميم گرفتم برم خواستگاريه ايشان...ولي از اونجايي که سال ها از عمرمون تو دانشگاه و سربازي هدر ميره و هيچ گونه کار و شغل مناسبي هم برامون متصور نيست شرايط ماليه خودم رو خدمت خانومم شرح دادم..البته تو اين چند سال که توي دانشگاه بودم نصف و نيمه روي يه مغازه ي کوچيک کاسبي کردم و اموراتمو گذراندم..ايشون با تمام شرايط من موافقت نمودن و به خاطر علاقه ي زيادي که بهم ديگه داشتيم بهم قول داد که هرگز اينقدر بهم سخت نگيره که براي مراسم و مقدمات عروسي زير فشار برم..و تو اون چند سالي هم که تو دانشگاه با هم در ارتباط بوديم تمام خلق و خوي و انتظارات من رو از زندگي ميدونست ...مثلا من روي مساله ي حجاب خيلي تاکيد دارم و بسيار غيرتي هستم و اصلا نميتونم تحمل کنم که خانومم با نامحرم هاي فاميل دست بده يا جلوي اونا حجاب مناسب نداشته باشه ..و همچنين من زياد اعتقادي به رفت و آمد هاي بي مورد فاميلي که جزوه اقوام درجه دو هستن ندارم...
خانومم تقريبا همه ي اين موارد اخلاقي من رو ميدونست و قبول کردن که شريک زندگي من باشه..
حالا حدوده 8 ماه از عقدمون ميگذره و يه عالمه مشکل بابت اين اخلاقيات من به وجود اومده..کلا دو ماه از عقدمون نگذشته بود که دعواها شروع شد ..
دعوا سر مسايلي که خانومم ميگه تو خيلي منو محدود ميکني و خيلي غيرتي هستي ...من نميتونم اونجوري که تو ميخواي حجاب داشته باشم..يا اصلا نميتونم تو مراسم عروسي فاميلي و اينا روسري حتي سرم کنم..و همچنين من با همه ي اقوام و فاميلم بدون حد و حدودي رفت و آمد خواهم داشت و تو هم بايد تن به اين رفت و آمد بدي..
جدايي از اخلاقيات که به شدت به مشکل برخورديم از لحاظ مادي هم داره بهم فشار مياره..من نميگم که توانايي خرج يه زندگي مشترک رو ندارم..الحمد لله که خداوند رزق و روزيمو و کم و بيش داده و ميده..ولي بهم گير دادن که بايد مراسم عروسي بگيري و تالار و تجهيزات و اينا تهیه ..واقعا در توانم نيست ..اگه همچين کاري بکنم بايد تا سال ها جون بکنم تا بدهي اين کارو بدم...
من يه خونه ي کوچکي دارم اگرچه در حومه ي مرکزه...و يه مغازه زيرش که اموراتمو ميگذرونم ...من با يه ديد ساده به زندگي مشترک و ازدواج فکر کردم ..چون خودم به اينا قانع بودم خيال مي کردم اونم قانعه و زندگي با من براش ارجحيت داره..
حالا چند ماهه در خواست طلاق توافقي داديم و کار ها طول کشيده تا به امروز رسيده..شنبه قراره بريم محضر و صيغه ي طلاق جاري بشه و همه چيز تموم شه..
من نميگم کاملا حق به جانبم ..من گاهي زود عصباني ميشم ..گاهي زيادي زود از کوره در ميرم ..اگرچه چند ماهي هست رو اخلاقم کار کردم و خيلي بهبود بخشيدم خودمو..
سوال من خدمت شما دوستان اينه که من واقعا دارم اشتباه زندگي ميکنم ؟ واقعا نبايد روي حجاب و پوشش خانومم حساسيت نشون بدم ؟ واقعا بايد از صبح تا غروب کار کنم ولي حق ندارم شبش تو خونه ي خودم آرامش داشته و باشم و استراحت کنم و همه ش تو رفت و آمد فاميلي بگذرونم ؟
واقعا همه ي دخترا اينجوري از مرد زندگيشون توقع دارن ؟ آيا من بايد مراسم و مقدمات عروسي اي رو بگيرم که در توانم نيست فقط به خاطر خوشحال کردن همسرم و همسرم نبايد ماه عسل رو بر مراسم ترجيح بده ؟
نميدونم واقعا نميدونم چي درسته چي غلطه ...بين هزاران سوال موندم...از يه طرف علاقه و عشق چند ساله تو دلمه ...ميدونم اگه شنبه طلاقش بدم زندگيم هم جهنم ميشه ..اگه با شرايطش هم کنار بيام بازم ممکنه جهنم بشه زندگيم...بين بد و بدتر گير کردم ..بين چاله و چاه..ولي نميدونم کدوه بده کدوم بدتر..کدوم چاله س کدوم چاه..
خانومم به هيچ دليلي قانع نميشه که شرايط مالي و اخلاقي و حساسيت هاي منو درک کنه و استدلالش اينه که من يک عمر با اين نحوه که حالا هستم زندگي کردم و نميتونم به خاطر تو تغييرش بدم ..
خدايي نکرده نميگمم خانومم بد حجبابه ..ولي من يه حجاب در حد يک زن مسلمان و مومن ميخوام ...نميگم نبايد يک تار موش بيرون باشه ولي عرف جامعه ي سالم و متدين رو به جا بياره...
گاهي هم که زيادي گير ميدادم بهش.. استدلال مي کرد که تو هم نبايد فلان لباس بپوشي چون رنگش تيره ست يا من دوس ندارم...
يه جهنم روحي واقعي برام درست شده...هم براي اون هم براي من... واقعا من بايد چيکار کنم ؟ واقعا من دارم اشتباه زندگي ميکنم ؟ من فقط تا شنبه وقت دارم ..لطفا کمکم کنيد که انتخاب و تصميم درست رو بگيرم ..ممنون از همه ي اونايي که وقت گذاشتن و مشکلم رو خوندن و بهم کمک ميکنن تا انتخابي صحيح داشته باشم
البته این نکته رو هم اضافه کنم که خانومم خیلی روی جزییات حساسه و زود واکنش نشون میده..مثلا اگه یه کم سرم در گیر کارهایی باشه که واقعا لازمه و یه چند روزی نتونم اون جوری که باید و شاید بهش توجه کنم فورا اعتراضش بلند میشه که طلاق بگیریم بهتره ...با کوچیک ترین سهل انگاری و کوتاهی از طرف من لفظ طلاق رو به کار می بره..خیلی بد بین شده..تو این چند ماه که کارمون دادگاه بوده بارها به تنهایی یا با خانواده رفتم خونه شون که همه چیزو درست کنم ولی همه ش به یه روز طول نمیکشه و باز ازم طلاق میخوان...در ضمن از روز اول هم درخواست طلاق به خواسته ی ایشون انجام شده و من هرگز راضی نبودم به این کار....
ممنون از همه تون
علاقه مندی ها (Bookmarks)