به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 95 [ 19:16]
    تاریخ عضویت
    1395-3-25
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    36
    سطح
    1
    Points: 36, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 9.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نفرت از زندگی با مادربزرگ بیمار



    سلام.
    واقعیت اینه که من در خانواده ای زندگی میکنم که هیچ وقت روی آرامش رو به خودش ندیده.از طرف پدری من به صورت ارثی افسردگی شدید دارم و از نوجوانی درگیرش بودم هیچ وقت طعم واقعی شادی رو نچشیدم ولی هرجوری بود تحمل میکردم تا اینکه این چند سال ما درگیر مشکلات مادربزرگم شدیم .یه پیرزن که افسردگی و پارکینسونو با هم داره و تقریبا هیچ جای سالمی توی بدنش نیست.شبا توی خوای جیغ میزنه و حتی کنترل ادرارشم نداره و ازهمه بدتر اینکه بددهن و پرتوقعه.هیچ کس حتی یه روزم نمیتونه تحملش کنه.حالا مادرم خیلی وقتا اونو میاره خونه ی ما درحالیکه این آدم احتیاج به پرستار 24 ساعته داره اما مادرم بخاطر عذاب وجدان اینو قبول نمیکنه.وقتایی که خونه ی ماست من واقعا احساس پریشانی میکنم چون دلم برای مادرم میسوزه تو خونه میمونم و بهش کمک میکنم ولی از طرفی همه اش غر میزنم چون حالم از مادربزرگم بهم میخوره وقتی به زندگی خودم فکر میکنم که درگیر اونه و زندگی همسن و سالام که درگیر چیزای دیگه س.پارسال که یک ماه اینجا بود من کارم به روانپزشک و دارو کشید و هنوزم خوب نشدم و تا چند روز دیگه دوباره قراره بیاد و من نمیدونم ایندفعه چه بلایی سرم بیاد. از الان شبا کابوسشو میبینم...باورتون نمیشه ولی من آرزوی مرگشو میکنم...خیلی حالم بده..

    سلام.بابت این امکانی که ایجاد کردین واقعا تبریک میگم و براتون آرزوی موفقیت دارم
    واقعیت اینه که من در خانواده ای زندگی میکنم که هیچ وقت روی آرامش رو به خودش ندیده.از طرف پدری من به صورت ارثی افسردگی شدید دارم و از نوجوانی درگیرش بودم هیچ وقت طعم واقعی شادی رو نچشیدم ولی هرجوری بود تحمل میکردم تا اینکه این چند سال ما درگیر مشکلات مادربزرگم شدیم .یه پیرزن که افسردگی و پارکینسونو با هم داره و تقریبا هیچ جای سالمی توی بدنش نیست.شبا توی خوای جیغ میزنه و حتی کنترل ادرارشم نداره و ازهمه بدتر اینکه بددهن و پرتوقعه.هیچ کس حتی یه روزم نمیتونه تحملش کنه.حالا مادرم خیلی وقتا اونو میاره خونه ی ما درحالیکه این آدم احتیاج به پرستار 24 ساعته داره اما مادرم بخاطر عذاب وجدان اینو قبول نمیکنه.وقتایی که خونه ی ماست من واقعا احساس پریشانی میکنم چون دلم برای مادرم میسوزه تو خونه میمونم و بهش کمک میکنم ولی از طرفی همه اش غر میزنم چون حالم از مادربزرگم بهم میخوره وقتی به زندگی خودم فکر میکنم که درگیر اونه و زندگی همسن و سالام که درگیر چیزای دیگه س.پارسال که یک ماه اینجا بود من کارم به روانپزشک و دارو کشید و هنوزم خوب نشدم و تا چند روز دیگه دوباره قراره بیاد و من نمیدونم ایندفعه چه بلایی سرم بیاد. از الان شبا کابوسشو میبینم...باورتون نمیشه ولی من آرزوی مرگشو میکنم...خیلی حالم بده..

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 مرداد 01 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1393-3-17
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,664
    سطح
    62
    Points: 8,664, Level: 62
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 56 در 36 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام

    چند سالتون است؟

    هدف شما از زندگی چیست؟

    چه موفقیت هایی در زندگی داشته اید؟

    فکر نمی کنید خودتان روزی پیر می شوید و نیاز به نگهداری و توجه دارید؟

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 95 [ 19:16]
    تاریخ عضویت
    1395-3-25
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    36
    سطح
    1
    Points: 36, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 9.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.من 26 سالمه...والا هدفمو گم کردم یعنی تازگی ها هیچ کاری رو نمی تونم ادامه بدم..خیلی سردرگمم
    اما دررابطه با اینکه منم پیر میشم...بله...قطعا همینطوره و این بزرگ ترین ترس من تو زندگیه
    اما مادربزرگ من یه پیرزن عادی نیست..من خیلی از افراد مسنو دوست دارم.مادربزرگ من واقعا غیرقابل تحمله...حتی بچه هاشم جز مادر من باهاش ارتباطی ندارن...بعدم مراقبت کردن ازش واقعا برای مادرم غیرممکنه..چون وزنش زیاده و برای هرکاری باید بلندش کرد..من اعتقاد دارم باید براش پرستار بگیرن..چون خونه ی مستقل هم داره اما مادرم قبول نمیکنه..خب من چه گناهی کردم...

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abaan نمایش پست ها


    از طرف پدری من به صورت ارثی افسردگی شدید دارم
    سلام

    بیشتر حس شما به مادر بزرگتون ناشی از افسردگی تون می باشد . اینجور که می گید از نوجوانی درگیر افسردگی بوده اید.

    افسردگی بیماری قابل درمانی می باشد . بررسی کنید چرا تا الان شما نتیجه مورد نظر را نگرفتید.

    بهتره برای درمان افسردگیتون اقدام جدی بفرمایید. دیگر مشکلات مربوطه خود به خود حل خواهد شد.

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 مرداد 95 [ 19:16]
    تاریخ عضویت
    1395-3-25
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    36
    سطح
    1
    Points: 36, Level: 1
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 9.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.ممنون از پاسختون
    من قبول دارم که افسردگی این قضیه رو تشدید میکنه اما خواهر و مادر من افسرده نیستند اما این حالت رو حالا نه به این شدت،اون ها هم دارند.اصلا حضور مادبزرگ من در هر جمعی اون جمع رو ناراحت می کنه.همه ازش فراری ان..فقط ما هستیم که مسئولیتش رو به عهده گرفتیم..و معلوم نیس تا کی باید ادامه بدیم

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    بادرود.

    من کاملا شمارا درک میکنم .

    مشکل شما بیشتر با کنارآمدن ، مراعات کردن و به عبارتی بیخیالی ! تا حد زیادی حل شدنی است

    مادرتان ، نسبت به مادرش احساس مسئولیت دارند ، و شما هم برای احترام به دل مادرتان بهتراست که از یک دید دیگر به مشکل توجه کنید.

    بیماری های مغزواعصاب ، جزو بدترین بیماری ها بشمار میرود ،پارکینسون مادربزرگ شما ،بهمراه افسردگی ، اگر با دمانس که بتدریج در افرادی با این بیماری بوجود میاد همراه باشد ، بسیار بقول شما برای اطرافیان اعصاب خورد کن خواهد بود.بی ارادگی ادرار هم جزو عوارض این بیماری میباشد. افرادی که به این بیماری مبتلا میشوند، ممکن است بی اختیار حرفهایی بزنند که ناشایست است. این وظیفه اطرافیان است که درک کنند . اما بخاطر اینکه درک انسانهای سالم، از بیمار بسیار اندک است ، این برای شما سخت است .
    مسلما هیچکسی نمیخواهد بیمار باشد.مادربزرگ شما هم روزی سالم بوده .

    بنظرم شما باید خود را سرگرم کارهای دیگر بکنید، وقتی به خانه شما میایند، به حرفهایشان گوش ندهید و سعی کنید به چشم یک انسانی که بیماری مغزش را ازو گرفته نگاه کنید.

    ممکن است مادرتان هم روزی به این نتیجه برسد که برایش پرستار بگیرد ، شما اگر خودتان را باافکار مثبت آرام کنید،سعی کنید درکشان کنید، در نزد مادرتان هم محبوبیتتان افزایش پیدامیکند



    شما هرچقدر بخودتان تلقین کنید که افسرده اید، افسردگیتان بیشتر میشود. به تفاوت میان همسالانتان باخود فکر نکنید. مسلما شما چیزهایی دارید که آنها آرزویش را دارند. سعی کنید از منابع مدیایی که باعث اندوه میشود خودداری کنید بعنوان مثال ،از آهنگهای غمگین، فیلم و سریال های گریه دار اجتناب کنید
    ورزش هم باعث ازبین رفتن خشمتان میشود

    آیا با فردی در رابطه هستید که کمکتان کند به آرامشتان؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.