سلام دوستان
اولین باری که این سایت رو دیدم حدود یک ماهه پیش بود.در شرایط خوبی قرار نداشتم.با توجه به نوع تحصیلات وموقعیت کاری خودم وهمسرم از اتفاق بوجود آمده تو شوک بودم. فقط چون خیلی برام دور از ذهن بود میخواستم هر چه زودتر حلش کنم تا از اون بحران بیام بیرون....
من فردی بودم که از اول ازدواج تمام کتابهای روانشناسی زناشویی رو خونده بودم تمام کتابهای باربارا رو واز حق نگذریم تا چند سال اول زندگی خوب ساپورت کرد....
اما بعد از چند سال انگار فقط موند در حد یه دیتا....بدون کاربرد عملیاتی انگار تو مسیر زندگی دیگه کاربرد نداشت حالا چرا؟؟؟
بچه های دهه شصت شرایط کودکی ونوجوانی وکنکور ازدواج کااااااااارررر ویژه ای داشتن...
درس خوندن کنکور دادن واقعا همه ماهارو (حتی بچه های درس نخون اون دوره) پر تنش ،صفر ویک،ما از هر لحاظ میخواستیم نامبر وان باشیم رقابت های ناسالم.....همه درس خوندن همه ...حالا تو انتخاب کار وانفسایی بود ....رشته هایی که اکثرا با سختی خونده بودیم بخصوص بچه های مهندسی کار نبود ....حس بد .....حالا باید مقاطع بالاتر رو میخوندیم.....
این داستان تو همه ابعاد شخصیتی اثر داشت....قصد ندارم کلی گویی کنم...یا به هم تعمیم بدم.اما از مدرسه فرزانگان یا تیزهوشانی که توش بودم تا مقطع لیسانس ارشد ودکترا تقریبا نود درصد با ین مسائل درگیر بودیم
حالا تو آقایون کمی پررنگ تر.....
با این شرایط شخصیتی وکار ودرس حالا وارد زندگی شدیم که دیگه نباید رقابت می کردیم....نباید میدویدیم....نباید رو ضعف ها زوم می کردیم.....نباید بدبین می بودیم....اما چطوری ما چند دهه اینطوری زندگی کرده بودیم
وقتی دهه شصت رو با بچه های پنجاهی یا چهل مقایسه میکنم اونا روحیه نرمتری دارن اونا گذشت رو خیلی ملموس تر بلدن وکاربردی میکنن...در حالیکه ماها فقط میدونیم اما عملی نمیتونیم بکنیم چون یاد نگرفتیم.....
اما خب از اونجاییکه ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه است...پس برای شروع خیلی هم دیر نیست
وقتی با تایپیک های دوستان آشنا شدم ...آنالیز کردم دیدم برای همه تقربا یه تیپیه.....از مشکلات مالی شروع میشه تا به منم منم های معمول ختم میشه ...اینقدر این فضا آلوده است که حتی چند سال نمیدونی داری با خودت و زندگی ات چه کار میکنی....
همسر من فردیه که نخبه است با سختی درس خونده و داره میخونه خیسلی پر تلاشه....اما از لحاظ مالی خیلی نسبت به هم کلاسی های ابتدایی که ترک تحصیل کردن وتعمیرگاه دارن افتضاحه...همیشه این موضوع ناراحتش میکرد ..در حالیکه فرد معتقدیه ومیدونه روزی دست خداست..اما خب..فشار کاری درس ومن هم شرایطم مثل ایشون....
اینا رو گفتم چون هم میخواستم کمی دردل کرده باشم...هم از مدیر سایت دوستان فعال سایت وهمه بچه ها که مسائلشون رو به اشتراک میذارن تشکر کنم..وهم شرایط خودم ودوستان خودم رو آنالیز کرده باشم ...اگر چه میدونم اصلا کارشناسی شده نیست چون من علم کافی اش رو ندارم...
وخواستم به دوستان بگم مساله اصلی دوستان من والبته خودم این بود که شرایط رو ایده ال میخوایم واز همه مهمتر در پی تغییر شرایط هستیم و همش میخوایم در کار کائنات و خدای خوبی ها دخالت کنیم
در حالیکه اگر هر کدوم از ما وظایفمون رو در قالب فرزند خانواده همسر و والدین انجام بدیم ودر همه شرایط رضایت خدا برامون الویت باشه وصبور باشیم ونتیجه رو به خدا واگذار کنیم خود خدا برامون بهترینها رو میخواد...
- - - Updated - - -
اگه از لحاظ املایی ونگارشی مشکل داره پوزش میخوام...پسر پانزده ماهم کچلم کرد تا تونستم این متن رو بنویسم
دوستان شصتی لطفا نظراتتون رو بگید واز همه مهمتر راهکارهایی که شما برای بهتر کردن زندگیتون انجام دادید
من خیلی خیلی خوشحال میشم بدونم هر کدوم از شما چه ترفندهایی استفاده میکنید؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)