به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تصمیم به طلاق به دلیل خیانت و کتک زدن همسرم

    با عرض سلام خدمت دوستان
    من دختری 26 ساله و همسرم 33 ساله هستند. ما 11سال در عقد به سر می بریم و طی این 11 سال ما به مشکلات فراوانی برخوردیم تاجاییکه چندین مرتبه مشکلاتمون به خانوادهها و دادگاه کشیده شد و چندین تاپیک در این جا مطرح نمودم اما از انجا که همسرم درجهت تغییر خود گامی بر نمی داشت مشکلاتمان حل نمی شد. متاسفانه همسرم از ابتدای نامزدی چت می کرد و طی این 11 سال عقد مان, همسرم با دخترهای زیادی در ارتباط بودو هیچ تعهدی نسبت به من نداشت. از طرفی اخلاق ایشان بسیار تند و غیر قابل تحمل بودو هنگامی که بحثی میان ما رخ می داد به کتک و فحش های بسیار رکیک به خودم و خانوادهام خاتمه می یافت. بحث هایی که میان ما بود سر مسا ئل و بهانه های جزیی مثل سردبودن غذا و دیر باز کردن در خانه پدر شوهرم و ...بود. همسرم 6 سالی در خارج ازکشور برای تحصیل در مقطع دکترا و کار زندگی کردند و هر 1 سالی و یا حتی 1 سال و نیم یکبار به دیدن من می امدند, من به امیداینده ای روشن دلتنگی هایم را فرو می خوردم تا اینکه 2 سال قبل براثر از دست دادنکار خود به ایران امد و این دو سال من را مجبور به رفتن خانه ی مادرشوهرم می کرد .من برای خوشحالی ایشان هر کاری از دستم بر می اومد انجام می دادم خونه ی مادرشوهرم واسش غذاهایی که دوست می داشت تهیه می کردم و لباسهاشو می شستم و....انگونه که دوس داشت لباس می پوشیدم و خیلی با مهربانی باهاش برخورد می کردم.ایشان دچار وسواس فکری بودند و نسبت به وسایلهایشان بسیار حساس بودند به گونه ای که من یا هر فرد دیگراجازه دست زدن به موها و یا حوله و... نداشت. از اینکه همسرم با دختران زیادی در ارتباط بود بسیار رنج می بردم وهنگامی که علت این رفتارش را جویا می شدم ایشان عادت کردن به این روابط و یافتن ارامش بااینگونه روابط را دلیل خیانت کردن خود می دانست. مشاوران زیادی رفتم البته تنهایی چون ایشان عقیده ای به مشاوره رفتن نداشت.متاسفانه خانواده همسرم حامی همسرم هستند حتی یکبار از ما به عنوان جهیزیه هزینه100 میلیون را خواستند ومادرشوهرم حتی گفت اگر این مبلغ را ندهید برای پسر مادخترهای خووب زیادی هستند. و یا اینکه کتک خوردن و روابط با خانم های مختلف راامری طبیعی می دانستند درصورتی که افرادی بسیار مذهبی و خانواده شهید هستند. همسرم از وضعیت مالی خیلی خوبی برخوردار است اما برای خودش خوب خرج می کرد اما برای من حتی یک سال برای عید که مانتو و... خریده بود با من پولش را حساب کرد.همسرم بااینکه دارای مدرک دکتراست اما هر شرکتی که کار کرده است به مشکل خورده که یا اخراج شده ویا خودش از شرکت به دلیل نداشتن تحمل شرایط سخت حاکم و مشکل خوردن با همکارانش بیرون امده است.من چندین بار به ایشان فرصت دادم که شاید تغییر کند اما هیچ فایده ای نداشته و حال مدت 3 ماهه است که دور از هم هستیم .قرار بود تا 3 ماه اینده جشن عروسی بگیریم اما ایشان در اخرین بحثمان سراینکه چرا به خونشون نرفتم تا ناهار اماده کنم مرا کتک زد و تحقیر کرد بعد به مادرم زنگ زد و کلی فحش های بسیار رکیک به ایشان زد و گفت که بیاین دخترتون رو ببرین و .... همسرم این سه ماهی که قهر بودیم خیلی از نبود من ناراحت نبود چون دختران زیاد ی بودن که وقتش را با انها بگذرونه که اخرین باری که خونمون اومد خودش به این موضوع اعتراف کرد . ایشان به خونه ی ما اومد و ما مثل خودش بی احترامی نکردیم و از من خواست تا به مشاوره برویم چون خودش هم در حال گذراندن دوره های درمانی بیماری وسواس فکری و لکنت زبان هستند و یک فرصت دیگه به ایشون بدم ,در حالی که من دیگر هیچ احساسی به ایشان ندارم و از ایشان متنفر هستم وتصمیمم برای طلاق جدی میباشد چون از اینده ی خودم با ایشان بسیار می ترسم وبه تازگی دادخواست نفقه به دادگاه داده ام . حال از شما کارشناسان ودوستان عزیز خواهشمندم که من را راهنمایی بفرمایید.
    لینک تاپیک قبلی من
    http://www.hamdardi.net/thread-38599.html
    ویرایش توسط Zahra.Tgh68 : سه شنبه 18 خرداد 95 در ساعت 16:02

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 18:43]
    تاریخ عضویت
    1395-3-12
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    836
    سطح
    15
    Points: 836, Level: 15
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 64
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    153

    تشکرشده 22 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام زهرای عزیز
    متاسفانه سال های زیادی در عقد بودید. با این توصیفی هم که از همسرت و خانوداش کردی، واقعا نکته مثبتی هم در همسر و خانوادش میبینی؟ مشخصه که خیلی نسبت بهشان زده شدی. شما که این همه سال صبر کردی، یک مدت صبر کن. دیگه دنبال نفقه و مهریه و دادگاه و ... نرو.

    حالا که همسرت راضی شده باهاش برو مشاوره. ازش حمایت کن و تمام سختی هایی که این چند سال دوری ازش کشیدی براش توی یک نامه بنویس. از خوبی هاش و علایقت بهش بنویس. بگو که دوستش داری و درصورتی که با کمک مشاور رابطتون اصلاح بشه ادامه میدی.

    زهرا جان بنظرم فعلا مراسم عروسی به یه یهانه ای بندازین عقب. حتی اگر همین روزها با وساطت اطرافیان هم آشتی کردین باز هم عروسی را بندازید عقب. تا رابطتون درست نشه باشه نرید زیر یه سقف. اونجا ممکنه اتفاقات بسیار بدتری بیفته. اونوقت جبران اشتباه ها به مراتب سخت تر میشه.
    به خداوند توکل کن و دعا کن . مواد غذایی که باعث آرامش میشه مثل گلاب بیشتر استفاده کن. سعی کن آرامش داشته باشی. حواست به پدر و مادر عزیز خودت هم باشه که نگران آینده دخترشون هستن و غصه میخورند. جلو آنها با آرامش رفتار کن.
    خدا پناهتان باد

  3. 2 کاربر از پست مفید آبی آسمونی تشکرکرده اند .

    Shadi2 (پنجشنبه 20 خرداد 95), اسما@ (چهارشنبه 19 خرداد 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آبی آسمونی نمایش پست ها
    سلام زهرای عزیز
    متاسفانه سال های زیادی در عقد بودید. با این توصیفی هم که از همسرت و خانوداش کردی، واقعا نکته مثبتی هم در همسر و خانوادش میبینی؟ مشخصه که خیلی نسبت بهشان زده شدی. شما که این همه سال صبر کردی، یک مدت صبر کن. دیگه دنبال نفقه و مهریه و دادگاه و ... نرو.

    حالا که همسرت راضی شده باهاش برو مشاوره. ازش حمایت کن و تمام سختی هایی که این چند سال دوری ازش کشیدی براش توی یک نامه بنویس. از خوبی هاش و علایقت بهش بنویس. بگو که دوستش داری و درصورتی که با کمک مشاور رابطتون اصلاح بشه ادامه میدی.

    زهرا جان بنظرم فعلا مراسم عروسی به یه یهانه ای بندازین عقب. حتی اگر همین روزها با وساطت اطرافیان هم آشتی کردین باز هم عروسی را بندازید عقب. تا رابطتون درست نشه باشه نرید زیر یه سقف. اونجا ممکنه اتفاقات بسیار بدتری بیفته. اونوقت جبران اشتباه ها به مراتب سخت تر میشه.
    به خداوند توکل کن و دعا کن . مواد غذایی که باعث آرامش میشه مثل گلاب بیشتر استفاده کن. سعی کن آرامش داشته باشی. حواست به پدر و مادر عزیز خودت هم باشه که نگران آینده دخترشون هستن و غصه میخورند. جلو آنها با آرامش رفتار کن.
    خدا پناهتان باد
    باعرض سلام خدمت ابی اسمونی عزیز

    ممنون از اینکه وقتتون را در اختیار من گذاشتید و من را راهنمایی نمودید.در پاسخ به اینکه ایا من نکته ای مثبت در ایشان می بینم باید بگم متاسفانه همسر من در حق من بسیار ظلم کرده است و هیچ دلخوشی به بازگشت ندارم چون نکته ای مثبت در ایشان نمی بینم . در بحث اخرمون ایشان به من تهمت هرزگی و دزد بودن و.... در حضورخانوادش زد و حتی ببخشید اب دهانش را روی مادرم و من انداخت. وقتی حین دعوا ازش می پرسیدم که چرا با من این طوری رفتار می کنی من فقط یه روز به خاطر مشغله ای که داشتم نیومدم خونتون , به من فحش می داد و لگدم می زد حتی در حضور پدرشوهرم من را روی زمین می کشید و من را از خونه ی پدر شوهرم بیرون انداخت و هر چه داشتم را پاره کرد و جلویم انداخت , پدر شوهرم هم از طرفی می گفت بگذار دختره ی تحفه بره خونشون فکر کرده کی هستش؟؟؟!!!! وقتی داشتم می رفتم حتی مادرشوهرم داخل کیف مرا می گشت که مبادا من از خونشون چیزی برداشته باشم.
    من این رفتارهایشون و برخوردهای قبلیشون رو اصلا نمی تونم فراموش کنم به خصوص اهانت و فحش هایی که به مادرم زد.
    طی این چند سال عقدمون همسرم 6 باری رو من دست بلند کرد و من بعد از مدتی قهردوباره به ایشون فرصت می دادم که خودش را اصلاح کنه و ایشان هربار ابراز پشیمانی شدیدی می کرد و اشک می ریخت که بار اخرمه اما بعد از یک و یا دو ماه به خانه ی اول خود باز می گشت. من بهترین روزهای عمرم را به پای ایشان ریختم و می ترسم از این بیشتر عمرم به پای ایشان تباه بشه.

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    واقعا متاسفم برای همچین مردی که با این همه صبر و تحمل شما باز هم اینقدر بی ادبی کرده و به مادر شما توهین کرده!

  6. 2 کاربر از پست مفید Shadi2 تشکرکرده اند .

    mohanad28 (جمعه 21 خرداد 95), آبی آسمونی (شنبه 22 خرداد 95)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همدردان عزیز خوشحال میشم از نظراتتون بیشتر بهره مند شوم.

    با تشکر

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 خرداد 96 [ 00:08]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    6,293
    سطح
    51
    Points: 6,293, Level: 51
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    312

    تشکرشده 273 در 107 پست

    Rep Power
    38
    Array
    مشاوره رفتی؟ مشکل کار نکردن مرد کمی پیچیده است و نیاز به روشهای اساسی برای ایجاد نیروی محرکه در همسرت داره...
    انشالله که مشکلتون حل بشه

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    روی تصمیمت به جدایی مصمم باش چراکه هزاران مشکل صدبرابر بیشتر از این چندسال در پیش داری با توجه به رفتارهای وقیح همسرتون و حمایت خانواده شون از بین رفتن تمام حرمت ها.هیچ نکته مثبتی در همسرتون ندیدن این خانواده مشکل رفتاری دارن و اینجوری بزرگ شدن
    خودتونو نجات بدین تا دیر نشده این یه راه اشکاره و به اندازه کافی زمان دادین

  10. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (یکشنبه 23 خرداد 95)

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 خرداد 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1393-3-02
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    2,376
    سطح
    29
    Points: 2,376, Level: 29
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 53 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    اميدوارم مشكل تون حل بشه، موضوع شما يه خورده واسه من جالب هستش، شما گفتيد كه 11 سال كه با هم عقديد، يعني از 15 سالگي؟ در مورد شرايط اشنايي و ازدواج تون نگفتيد، دوران بسيار طولاني و البته به نظرم غير ضروري رو طي كرديد، مشكل شما چيزي نيست كه ما كه خودمون هم توي مشكلاتمون مونديم راهنماييتون كنيم، البته من چند توصيه دارم اميدوارم به دردتون بخوره.
    در زندگي دوست داشتن و دوست بودن و رعايت احترام بر همه چيز مقدم هستش، چون گذشت مياره، فداكاري مياره، محبت مياره و در نهايت آرامش و احساس خوب بودن و به تعبيري ديگر خوشبختي، اگر هر ادمي اين چيزا تو زندگي ش نباشه ديگه معنايي نداره اون زندگي، چون تعهد وجود نداره، ادمها در زندگي مشترك نسبت به هم متعهدند، پس دوست عزيز بهتره با خودتون روراست باشيد، مگه نميخوايد زندگي شادي داشته باشيد، اگر نميتونيد با اين ادم يه همچين زندگي داشته باشيد بيخيالش بشيد، شرايط سني تون هم خوبه و فرصت زندگي دوباره داريد، پس اول با خودتون تعيين تكليف و بعد با آقاي دكتر، ضمنا زندگي زير يه سقف به مراتب پيچيده تر و سخت تر از شرايط فعلي هستش.
    موفق باشيد.

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 مهر 95 [ 08:29]
    تاریخ عضویت
    1395-3-03
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    344
    سطح
    6
    Points: 344, Level: 6
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kohyar1360 نمایش پست ها
    سلام
    اميدوارم مشكل تون حل بشه، موضوع شما يه خورده واسه من جالب هستش، شما گفتيد كه 11 سال كه با هم عقديد، يعني از 15 سالگي؟ در مورد شرايط اشنايي و ازدواج تون نگفتيد، دوران بسيار طولاني و البته به نظرم غير ضروري رو طي كرديد، مشكل شما چيزي نيست كه ما كه خودمون هم توي مشكلاتمون مونديم راهنماييتون كنيم، البته من چند توصيه دارم اميدوارم به دردتون بخوره.
    در زندگي دوست داشتن و دوست بودن و رعايت احترام بر همه چيز مقدم هستش، چون گذشت مياره، فداكاري مياره، محبت مياره و در نهايت آرامش و احساس خوب بودن و به تعبيري ديگر خوشبختي، اگر هر ادمي اين چيزا تو زندگي ش نباشه ديگه معنايي نداره اون زندگي، چون تعهد وجود نداره، ادمها در زندگي مشترك نسبت به هم متعهدند، پس دوست عزيز بهتره با خودتون روراست باشيد، مگه نميخوايد زندگي شادي داشته باشيد، اگر نميتونيد با اين ادم يه همچين زندگي داشته باشيد بيخيالش بشيد، شرايط سني تون هم خوبه و فرصت زندگي دوباره داريد، پس اول با خودتون تعيين تكليف و بعد با آقاي دكتر، ضمنا زندگي زير يه سقف به مراتب پيچيده تر و سخت تر از شرايط فعلي هستش.
    موفق باشيد.
    سلام به دوستان عزیز ممنون از اینکه وقتتون را در اختیار من گذاشتید . شادی عزیز ,من چندین مشاوره رفتم و غیر مستقیم نظراتشون منفی بوده به ادامه ی زندگیم ,حتی یکی ازمشاوران می گفت بیماری وسواس فکری همسرتون حتی از سرطان هم بدتره .
    Miss عزیز من هم از این میترسم اخه از هر کی شنیدم میگن در زندگی زیر یه سقف معمولا زوجین با مشکلات بیشتری مواجه میشن, من که هنوز عقدم همسرم چندین بار روی من دست بلند کرده اون هم سرمسائل بسیار جزئی چه برسه بریم سر خونه و زندگیه خودمون.

    کوهیار عزیز, نحوه ی اشنایی من و همسرم به صورت سنتی بود. همسرم نوه ی دایی مامانم هستند. ایشان زمانیکه به خواستگاری من اومدن دچار افسردگی مزمن شده بودن چون باخانومی در ارتباط بودن که اون خانوم بهشون خیانت می کنه و از هم جدا میشن ,خانواده اش واسه اینکه همسرم از این حال بیرون بیاد به خواستگاری من اومدن و مهمترین معیار همسرم اون زمان پاکی دختر و زیباییش بود. من از 15 سالگی به عقد ایشون دراومدم و تا به الان که 11 سال میگذره هنوز عقد هستیم .همسرم متاسفانه هیچ مسئولیتی در خودش نمیدید که تشکیل یه زندگی مشترک رو بده .

    حتی زمانیکه خارج از کشور زندگی می کرد یه مدت با یه خانوم متاهل از ایران دوست شده بود به طوریکه واقعا عاشق این خانوم شده بود و من را کاملا فراموش کرده بود وبه من ابراز بی علاقگی می کرد حتی با خانوادش صحبت کرده بود که من نمی تونم بازهرا زندگی کنم و بهتره از هم جدا بشیم که خانواده اش مانع جدایی ما شدند و البته بعد از 2 سال اشنایی با اون خانوم خود همسرم متوجه شخصیت نامناسب اون خانوم شده بود و رابطشون به جدایی ختم شد.

  13. کاربر روبرو از پست مفید Zahra.Tgh68 تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (شنبه 29 خرداد 95)

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 دی 95 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-21
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,480
    سطح
    30
    Points: 2,480, Level: 30
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    111

    تشکرشده 224 در 94 پست

    Rep Power
    31
    Array
    زهرا جان، اینجا مراجعان زیادی میان و مشکلشون رو میگن ولی در این بین یکی مثل شما واقعا برای من نامفهومه. اصلا نمی فهمم که چرا تا به حال اقدام به طلاق نکردید؟

    شما تو این چند خطی که از مشکلاتتون نوشتید، کلکسیون رفتارهای ناپسند همسرتون رو به صورت واضح نوشتید،واقعا چه تحمل بالایی دارید.

    من نمیخوام یک تنه به قاضی برم و با خودم گفتیم شاید همسرتون ویژگی های مثبتی داره که باعث شده شما در این یازده سال به ایشون دلگرم باشید و همچنان با ایشون باشید. لطفا چند تا از ویژگی های بارز و مثبت همسرتون رو بنویسید و همینطور چند تا از ویژگی های منفی و نقاط ضعف خودتون رو بگید.

    چرا عقدتون اینقدر طولانی شده؟؟ به نظرم شما الان بیشتر در دوران تعلیق هستید تا دوران عقد.


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.