به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array

    6 پروسه درمانی و عوارض جانبی خیانت : تشخیص،جراحی،نقاهت ...

    سلام .

    مادر همسر من، بسیار دیکتاتور و سلطه گر هست .
    سالها قبل، وقتی شوهرم سن کمی داشت،به زور ،با دعوا و تهدید زنی را صرفا جهت کلفتی برای مادر شوهر برایش میگیرد همسرم که بشدت از آن زن متنفر بود، طلاقش میدهد ، از شناسنامه پاکش میکند ...

    اما مادرش بهمراه آن زن شکنجه های روحی فراوانی را به همسرم وارد میکردند. مادر همسرم آن زن را برای انجام کارهای خانه ، به خانه اش می آورد، و همسرم مجبور میشد در زیرزمین بخوابد. همیشه در خانه شان سرمن دعوا بود. بعداز طلاق عاشق و دلباخته من میشوند و باهم ازدواج میکنیم . مشکل من با ایشان ، لجبازی ایشان هست که ریشه در مشکلاتشان با مادرش دارد. برای جلب توجه من، هرزمانی که احساس میکرد محبتم نسبت بهش کم شده، بلافاصله سراغ آن زن میرفت ! درواقع بگونه ای طلب محیت کردن را بلد نبود و جلب توجه منفی میکرد. و آن زن هم با بیشرمی هر چه تمام از فرصت استفاده کرده و زهرش را میریخت...

    بدلیل تفرقه هایی که مادرهمسرم می انداخت، با حربه های مختلف از همسرم میخواست از من جدا شود ، و سراغ آن زن برود ! به من میگفت باید ترکش کنم ! مشکلات مالی برایمان بوجودآورده بود، جومتشنجی ایجاد کرده بود، من و همسرم عذاب زیادی کشیدیم.. آن زن هم تا میتوانست پشت سرمن به مادر همسرم بدگویی کرده و تهمت میزد. جالب اینجاست که آن زن هم هیچ علاقه ای به همسرم نداشت، فقط برای عذاب دادن من آن کارها را میکرد! تا اینکه شبی که همسرم بامن قهر کرده بود، در یک شهر دیگر ، در یک خانه دیگر ، از فرصت استفاده کرده، و آن زن به آن خانه آمده ، دسیسه ای برای از میان برداشتن من ایجاد کردند. با مست کردن شوهرم توسط فردی دیگر از خانواده، همسرم مرتکب آن خیانت میشود... آن زن در زمان حاملگی در خانه پدرش در یک شهر دیگر بوده ، و تمام گناهش هم روی دوش خودش است ، و همسرم هیچ کاری برایش نکرده، و چون به این قضیه شک دارد، قصد انجام تست DNA را دارد. چون آن زن با مردان دیگری هم ارتباط دارد.

    من ازین موضوع تا پارسال بی اطلاع بودم،هیچ کدام از خوانواده همسرم ازین بی آبرویی چیزی بمن نگفته بودند !همه شان مرا دوست دارند ، بغیر از مادر همسرم ! خواهر آن زن مدام بمن میگفت که همسرم روانی است و تهمت های دیگر میزد، اما کوچترین اشاره ای نمیکرد به ماجرا. تا اینکه مدتی بود آن زن دیگر مزاحم زندگی ما نمیشد،من بسیار آرامش داشتم، خوشحال بودم،بهترین دوران زمان ازدواجم بود تا اینکه همسرم با شرمندگی زیاد اعتراف کرد ... بغیر از این مشکل خیانت، و لجبازی مشکل آنچنانی با شخص خودهمسرم ندارم ، ایشان بسیار بمن علاقه دارند و به هیچ وجه هوسباز نیستند. تقریبا درمورد تمام مسایل تفاهم داریم ، و چون این خیانتش تنها بر اساس یک دسیسه و از روی لجبازی بوده و چون مادر همسرم و آن زن دیدند شوهرم بازهم پیش من است ،تسلیم شده و از زندگی مان رفته اند.همسرم هم بطور کامل با تمام اعضای خانواده خود قطع رابطه کرده. اگر در هوشیاری بسر میبرد، مطمئتم که آن خیانت را نمیکرد.

    درطول این یکسال با چند دکترومشاور مشورت کردم،مدتی باهمسرم قطع ارتباط کردم، حتی به خانواده ام گفتم قصد جدایی دارم ، بسیار بهش پرخاش کردم ، هنوز هم سرکوفت میزنم و حتی برخورد فیزیکی هم داشتم. همسرم در پاسخ به عکس العملم ، گاهی در آغوشم میگرفت، گاهی عصبانی میشد و مرا مقصر میدانست ، اما همیشه با شرمندگی قول جبران کردن و بهبود رابطه مان را میداد. و از من میخواهد که افکار منفی را دور بریزم، میگوید قبول کردنش را تا آخر مدیونم است.مدام میگوید که از من بچه میخواهد و به آن زن و خانواده اش همیشه فحش میدهد. من تصمیم گرفتم از همسرم جدانشوم ، اما شدت این خیانت باعث عارضه ptsd در من شده، ازین موضوع هیچکسی ازخانواده ام اطلاع ندارند.و اینقدر در دلم نگهداشتم که به تمام وجودم ریشه دوانده. بدلیل بحران مالی ای که همسرم دارد،سرخوردگی شدیدی که ازجانب مادرش دارد و همچنین عذاب وجدانش ، زیاد نمیتواند کمک حال من باشد .برایم قابل درک است اما نمیتوانم خودم را کنترل کنم و حمله های عصبی من، فقط اوضاع را بدتر میکند. روانشناس هایی که رفتم فقط در زمینه ماندن در زندگی راهنماییم کردند ، بمن گوشزد کردند که چون همسرم علاقه شدید بمن دارد، بهیچ وجه نمیتوانم ایشان را کنار بگذارم و باید جنبه های مثبت ایشان را مدنظر قراربدهم. ای کاش کاربران محترم تنها به مشکلم توجه کنند نه به حواشی ماجراهای آن زن ، من تمام آنها را پشت سر گذاشته ام ، تاوان این گناهان بزرگ به گردن خودشان است. امیدوارم که مشکلم شفاف سازی شده باشد. لطفا اگر راهکاری بغیر درمان های عادی روانی بمن نشان دهید. من قادر به خوردن دارو نیستم، اما میتوانم از نظر روانی روی خودم کار کنم. آیا لازم است برای این مشکلم تاپیک جداگانه ایجاد نمایم؟ با تشکر




    لطفا هرکسی که تجربه خیانت رو در زندگیش داشته ،بگه چطور باهاش مواجه شده ، وضعیت
    ویرایش توسط delkhaste : جمعه 14 خرداد 95 در ساعت 02:12

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    منظورتون تاچه حد خیانته؟درحد پیامک؟تماس تلفنی؟صیغه ی مخفیانه؟یافقط یه شکه؟
    من خودم درحد پیامک وتماس تلفنی ازهمسرم دیدم،اونم اوایل ازدواجمون که اصلا ازش توقع نداشتم وچون خودم چشم به همه ی مردای دنیابه غیر همسرم بسته بودم فکرمیکردم اون هم مثل منه.
    اون روزی که متوجه شدم بادوست دختر مجردیش اس ام اس میده واس ام اساشونو خوندم ،همون شب برای اولین بار مهمون داشتم ودخترداییم وهمسرش رودعوت کرده بودم.وقتی متوجه شدم هنوز بادوست دخترش ارتباط داره،دنیا روسرم خراب شد.حالم خیلی بد بود.رفتم باگوشی خودم به اون شماره زنگ زدم وصدای دختره روشنیدم وقطع کردم.سعی کردم صبور باشم وعجولانه تصمیم نگیرم.همونطور که نشسته بودم وتدارک شام رومیدیدم ازش پرسیدم اسمش چیه؟گفت کی؟گفتم همونی که باهاش پیامک بازی میکنی.خیلی راحت برگشت گفت مهسا.
    گفتم چندسالشه گفت دوسال ازتو بزرگتره.همه ی اینارو بالبخند میگفت.کمی تحمل کردم وبعد کاسه ی صبرم لبریز شدو صدامو بردم بالا.ایشون هم به جای اینکه عذرخواهی کنه یااگه اشتباه کردم منو از اشتباه دربیاره بدتر سرم دادکشیدوحتی دست روم بلند کرد که چرا بی اجازه دست به گوشیم زدی؟؟؟
    اون شب چون مهمون داشتم خیلی خودداری کردم واصلا نذاشتم مهمونامون چیزی از ناراحتیمون بفهمن...خیلی سخت بود،خیلی...
    بعدهابایه مشاور تلفنی صحبت کردم وایشون گفتن چیزی نشده سعی کن نزاری از این بدتر شه.گفتن اگه باهمسرم بداخلاقی کنم ایشون بیشتر کشیده میشن سمت اون خانوم.وباید توخونه طوری رفتارکنم که همه ی توجه همسرم فقط به من باشه.گفتن صبوری کن تاخودش شرمنده شه.همچنین گفتن اصلا گوشیشو نگرد تابفهمه بهش اعتماد داری.
    من هم چون زندگیمو دوست داشتم وحاضر نبودم کار به طلاق بکشه هرکاری که مشاور گفت وتاحد توانم انجام دادم وخداروشکر دیدم که دیگه سرش توگوشی نیست والبته چند باری هم دوباره به گوشیش نگاه کردم ودیدم هیچ اسم وشماره ای از اون خانوم نیست.اسم اون خانوموتوگوشیش قبلا سیو کرده بود فرزین.
    تامدتهابااینکه ماجراتموم شده بود به همسرم بی اعتماد بودم ومثل قبل دوستش نداشتم.همش دست ودلم میلرزید که الان رفت بیرون کجا رفت؟الان باتلفن حرف میزد باکی حرف میزد؟شکاک شده بودم وخیلی خودآزاری میکردم.دیگه داشتم بهتر میشدم که ماه رمضون اون سال دوباره دیدم بااون دختر پیامک میداد.انگار همه امیدهام ازبین رفت واون شب تاصبح فقط خدارو صدامیزدم که من این همه صبوری کردم،زد توگوشم چیزی نگفتم،برام توضیح ندادچیزی نگفتم،حتی به کسی از قضیه نگفتم تاآبروی همسرم نره،اونوقت این بود حق من؟؟؟
    الان که دوسال میگذره دیگه ندیدم بااون دختر حرف بزنه.یکبارهم بعدش دعوامون شد که چون شماره ی دخترروتوگوشیم سیو کرده بودم زد سیم کارتمو شکست وکلی بهم بد وبیراه گفت.امابازم برام توضیح نداد.
    حالاکه از اون ماجراها میگذره ته دلم مونده که چرا یکبار ازم عذر نخواست وپشیمون نشد که اگه اینجوری میشد میبخشیدمش وفراموش میکردم.
    الان خداروشکر زندگیمون خوبه ودیگه مطمئنم اون دختره توزندگیمون نیست.شاید نتیجه ی تحملی بود که کردم وبخاطر زندگیم به کسی چیزی نگفتم.شاید هم اون موقعه که همسرم بیست ویک سالش بود بخاطر سن کمش این کارو کرده بود ویک جورایی خام بود.اما الان ازش راضی ام وخداروشکر میکنم که اون موقعه بخاطر یه ناراحتی ودلشکستگی زندگیمو بهم نزدم.احساس میکنم همسرم هم پشیمونه وبخاطر غرورش چیزی نمیگه...
    امیدوارم اگه مسئله ی شماهم بزرگ وحاد نیست زندگیتونو دو دستی بچسبید وواگذارش نکنید به یکی از راه رسیده...

  3. 5 کاربر از پست مفید yalda.n تشکرکرده اند .

    delkhaste (جمعه 28 خرداد 95), fahimeh.a (شنبه 29 خرداد 95), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 22 خرداد 95), بابک 1369 (جمعه 21 خرداد 95), ستاره زیبا (یکشنبه 06 تیر 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام. ممنون از شما

    میفهمم که چقدر براتون سخت بوده ، شما الان هیچ شکی نداری به همسرت؟ و اینکه چطور بااون خشم درونیت کنار اومدی؟

    اینکه نتونستی فراموشش کنی چه تاثیری روی روابطتون گذاشته و اینکه هنوزم توی دعواهاتون ازون دختره میگی؟

    خب راستش خیانتی که من تجربه کردم در آخرین حدِ خیانته! باعث بوجود اومدن یه موجود نامشروع هم شده!

    و این موضوع کاملن از درون منو کشته، متاسفانه مشاور نتونست در بهبودی حالات بد روحیم کمکی بکنه ، فقط بهم گفت که باید بیشتر به همسرت نزدیک شی ، بهم بشدت وابستگی داره و نباید بفکر جدایی باشم و حتی اگرم جدابشیم هیچکدوممون خوشخبت نمیشیم
    وبرای از بین بردن این کینه و خشم درونیم باید زودتر بچه دار بشیم

    خب من نمیتونم از حرص یکی دیگه بچه دار شم!این درست نیست

    دلیل این خیانت هم فقط لجبازی بوده، نه از سر هوس و علاقه ،چون همسرم بشدت کمبود محبت داره و مادرش از مشکلات روحی همسرم سواستفاده کرده
    و توی این چندسال نهایت سعیشو کرده تا زندگی پسرشو خراب کنه تا از من دست بکشه
    آخرین حربه اون زن و مادر همسرم هم اون خیانتش بود
    دست جمعی زندگیمو نابود کردن

    منم نتونستم این موضوع رو به هیچکسی از نزدیکام بگم، اما نگهداشتنش توی دلم روزبروز بیشتر داره نابودم میکنه
    اثرات جانبی زیادی روم گذاشته ،مثلا هرچیزی که باعث بشه یک لحظه به کلمه بچه فکر کنم ،بهم حمله عصبی میده
    حتی نمیتونم خونه فامیلاودوستام برم چون بچه های کوچیک دارن
    حتی تو تلویزیون هم نمیتونم زن حامله و بچه ببینم!
    هرروز دارم نفرینشون میکنم
    بخاطر یه زن هرزه و کمبودای همسرم و دیکتاتوری مادرش کل زندگیم به فنا رفته

    پشیمانی و به پام افتادنای همسرم، قطع ارتباط با خونوادش ، روی حس نفرتم بهش اثری نداره
    و هنوز زیر یک سقف باهم زندگی نمیکنیم، بخاطر این خیانتش...


    نزدیک 1 سال از فهمیدن این موضوع میگذره هرروز توسرش میزنم اونم یا عصبی میشه یا میگه جبران میکنم، خیانت شما در حد اس ام اس بوده و بعد دوسال هنوز تو دلت مونده
    من با این وضعیت چند سال دیگه باید عذاب بکشم؟
    ویرایش توسط delkhaste : جمعه 21 خرداد 95 در ساعت 11:12

  5. کاربر روبرو از پست مفید delkhaste تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (شنبه 22 خرداد 95)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام دوست عزیز


    چون توضیحات شما کامل نبود من گفتم یه نگاهی به تاپیک های قبلی شما بندازم شاید اونجا در مورد این مساله مطالبی نوشته باشین.


    تو تاپیک قبلیتون دیدم شما در مورد یه آقایی نوشتین که همسر شرعی داره و به شکل شرعی هم از اون خانم بچه داره و شما همزمان با این آقا دوست بودین(برداشت من این طور بود اگه اشتباه برداشت کردم اصلاح بفرمایید).به نظر من در واقع این آقا به شما خیانت نکرده بلکه به همسر خودش از طریق دوستی با شما خیانت کرده .بهر حال اون همسر قانونی و شرعیش بوده و شما دوستش بودین فقط.آیا همسر فعلی شما همون آقایی هست که تو تاپیک قبلی ازشون نوشتین؟


    شاید حرفای من زیاد به مذاقتون خوش نیاد و شما مثل تاپیک قبلیتون بگید اون آقا من رو دوست داشت و به خاطر لجبازی با من و با دسیسه های مادرش با اون همسرش ازدواج کرده .به نظر من تو این دوره زمونه بندرت میشه یه دختر رو مجبور به ازدواج با فردی کرد چه برسه به یه مرد عاقل و بالغ.حتی اگه فرض کنیم این آقا از رو لجبازی با شما با اون همسرش ازدواج کرده به نظرت همچین مردی میتونه یه تکیه گاه مطمئن و محکم و پدر با اقتداری برای بچه های آینده شما باشه؟باید در مورد بلوغ عقلی همچین مردی تامل کرد.



    الآن هم میفرمایید که مشاور به شما گفته این رابطه رو ادامه بدید و بچه دار بشید.مهم ترین مساله در مورد انتخاب یه مشاور،صلاحیت داشتن و خبره بودن اون مشاور تو کارش هست.چون با عرض معذرت از حضور تمام مشاورین خوب این تالار باید بگم این روزا انقد فارغ التحصیل رشته روانشناسی و مشاوره داریم که فقط یه مدرک دارن و دریغ از مهارت.



    واسم جای تعجبه این چه جور مشاوری بوده که با وجود این همه تعارض و مشکل تو این رابطه،شمارو به بچه دار شدن تشویق میکنه؟این حرفارو اگه مادربزرگ هشتاد ساله من بزنه ایرادی نمیشه ازش گرفت چون nقرن پیش میگفتن بچه بیارید مشکلتون حل میشه.



    من رشته ام روانشناسی و مشاوره نیستش و فقط طبق چیزایی که خودتون نوشتین میگم این رابطه و ازدواج از اشتباه ترین انواع ازدواجه.مردی که قبلا زن و بچه داشته و همزمان با شما دوست بوده فرد مطمئنی نیست و احتمال زیادی داره تاریخ مجددا در مورد شما تکرار بشه.البته جسارتا خود شما هم تو این قضیه بی تقصیر نبودین که با وجود اطلاع از وجود همسر و بچه این آقا، باهاش ارتباط داشتین.


    ما آدما گاهی از رو تنهایی به یه سری روابطی پناه میبریم که تنهاتر میشیم و ارزش خودمون رو زیر سوال میبریم.
    ویرایش توسط آی تک : جمعه 21 خرداد 95 در ساعت 13:06

  7. 4 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    kaspian (جمعه 21 خرداد 95), maryam240 (جمعه 21 خرداد 95), نیکیا (شنبه 22 خرداد 95), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 22 خرداد 95)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1394-7-06
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    3,017
    سطح
    33
    Points: 3,017, Level: 33
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 127 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    متاسفانه تایپیک قبلیم برای خیلیا قابل هضم نیست

    همسر شرعی من، با زن طلاق داده شده قبلیش رابطه نامشروع داشته
    از نظر قانونی و شرعی و شناسنامه ای، فقط من همسرشون هستم و به من خیانت شده
    بعد از اینکه با من عقد کرد، دوباره از روی لج ، رفت سمت اون زن ...
    توجه کنین که از روی لج

    و در جواب سوالتون باید بگم بله، امروزه در قرن 21 هم کسانی هستند که با ازدواج بزور و تحمیل در حق پسر یا دخترشون جنایت جبران ناپذیری میکنن
    و هنوز هم کنیز میدن و غلام میگیرن
    این از فقر شدید فرهنگیمون میاد
    خانواده اون زن هم کنیز دادن، اون زن خودشو کنیز مادرشوهر من میدونه !
    درواقع فقط برای کلفتی مادرشوهر، رو سر شوهر بدبخت من اندخته بودنش !!!

    واگر فکر میکنین که از خانواده های زاغه نشین هستن ، باید بگم اشتباه میکنین!
    ثروتمند از نظر مادی اما فقیر از نظر معنوی هستند


    شما خیانت رو تجربه نکردی، برای همین اول تایپیک اولم گفتم لطفا اونایی که تجربه خیانت رو در زندگی زناشویی دارن فقط پاسخ بدن

    ضمنا، در هرگونه رابطه ای چه دوستی چه ازدواج ، اگر یکی از ظرفین به هر دلیلی بره با یکی دیگه ازدواج کنه، به اون فرد اولی خیانت کرده، مساله فقط شرع نیست، مساله انسانیته ...

    بازم از کاربران درخواست دارم اگه خیانت ندیدین، لطفا این صفحه رو ببندید ، سرزنش شما ،فقط به احساسات منفی کمک میکنه
    من برای حلِ این احساسات منفی این تایپیکو زدم، نه شعله ور شدنشون

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    دوست عزیز من ابتدای عرایضم گفتم که اگه برداشت من اشتباهه شما اصلاح بفرمایید. بله من اون جمله شمارو موقع نوشتن پستم فراموش کردم که گفتید اوناییکه تجربه خیانت ندارن پاسخ هیجانی و نا آگاهانه ندن.

    من معذرت میخوام که نظر دادم و امیدوارم شما تصمیم هیجانی و ناآگاهانه نگیرید

  10. 2 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    sara 65 (شنبه 22 خرداد 95), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 22 خرداد 95)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 آذر 97 [ 02:41]
    تاریخ عضویت
    1395-3-04
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,487
    سطح
    30
    Points: 2,487, Level: 30
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 43 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیدونم چی بگم؟
    خیلی سخته در این شرایط آدم تصمیم بگیره .اگرشما نمیتونید تحمل کنیدو خانوادتون هم اگردرجریان بذاریدشون همه جوره پشتتون خواهند بود،خیلی اوقات جدایی بهتر از تحمل این جور شرایط سخته.
    امااگه هنوز هم همسرتونو دوست دارید،زندگیتون براتون مهمه وتوانشودارید که پایه های زندگیتونو از نوبسازیدوخم به ابرونیارید،به نظر من یک فرصت دیگه به همسرتون بدید چون بعضی اوقات آدم حس میکنه طلاق تنهاراهه ولی بهترین راه نیست.
    من تو صحبتهام گفتم که همسرم هیچوقت بخاطر کاری که کرد نه برام توضیحی دادونه وپشیمون شدواز دلم درآورد وبه همین خاطر من اون جریانو فراموش نکردم وته دلم احساس غم خیلی کمی دارم که خداروشکر روز به روز کمتر میشه.
    اما همسر شمامیدونم گناه بزرگی کرده امابعدش پشیمون شده وخودتون میگید گفته جبران میکنه.
    به نظرم شماهم تنبیهشون کردیدومیگید هرروز توسرش میزنم.کاملا درک میکنم چه احساسی دارید.واقعا خیلی سخته.
    امااگه همسرتون توبه کرده وواقعا پشیمون شده ودرتلاشه که زندگیه جدیدی روشروع کنه وشماهم اگه به خودتون بتونید قول بدید که صبور باشید،خیلی خوبه که زندگی رو ازنو بسازید...
    البته میدونم خیلی ها موافق نظر من نیستند امامن خودم سعی میکنم کاری که خداروخوش بیاد انجام بدم.هرکس اختیار زندگیشو داره وهنر اینه که آدم توشرایط سخت بهترین تصمیم هاروبگیره ...
    ویرایش توسط yalda.n : جمعه 21 خرداد 95 در ساعت 17:56

  12. کاربر روبرو از پست مفید yalda.n تشکرکرده است .

    delkhaste (جمعه 28 خرداد 95)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    دل خسته ی عزیز شما نظر هیچ کس رو قبول نداری و با یک سری توضیحات گنگ و مبهم واقعا مشخص نیست دنبال چی هستی و چجور راهنمایی ای میخوای، قکر میکنم بهتره قبل از اینکه مثل تاپیک قبلی از بیان مشکلت تو این تالار پشیمون شی، عضو انجمن آزاد بشی و بطور خصوصی مشاوره بگیری با کارشناس (البته بعید میدونم مشاورای اینجا هم شرایط مورد نظر شما برای پاسخگویی رو داشته باشن)
    در ضمن تاپیکتون جنبه ی نظر سنجی داره و طبق قوانین اینجا به همون انجمن آزاد منتقل میشه
    موفق باشی

  14. 2 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    نیکیا (شنبه 22 خرداد 95), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 22 خرداد 95)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 تیر 95 [ 06:38]
    تاریخ عضویت
    1393-7-25
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    5,105
    سطح
    45
    Points: 5,105, Level: 45
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    1,451

    تشکرشده 105 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما از کجا میگی این خانوم و دوست نداره؟
    اگه دوست نداشت چرا باید بعد از دوسال که با سختی رضایت شمارو جلب کرده برای ازدواج باز برگرده سمت همسر قبلیش؟؟
    دل شکسته به نظر من داری اشتباه میکنی و همسرت به شما حقیقت و نمیگه. اون به اون خانومم علاقه داره شاید حتی خودشم
    متوجه این احساسش نیست.
    ماجرای شما خیلی شبیه ماجرای مادر خودمه. برای همینه دوست دارم بتونم کمکی بکنم. پدر منم یه دختری رو با نظر خانواده ش
    به خصوص مادرش تو سن شونزده سالگی عقد میکنه. این دختر دقیقا عین همون حرف شما به خاطر اینکه کمک حال مادر پدرم بوده
    و کارهای خونه ی مادر بزرگم رو در بچه گی انجام میداده مادربزرگم به عقد پدرم درمیارتش. صیغه بودن و عقد رسمی در کار نبوده.

    خلاصه پدرم و اون دختر زیاد با هم سازش نداشتن. هم پدرم آدم لجبازی بوده هم اون دختر تا اینکه بابام برای ادامه تحصیل میاد به
    شهر مادرم.اول اون دخترو هم با خودش میاره اما با هم نمیساختن و هر روز کتکش میزده. برای همینم یه بار که برمیگردن به شهر
    خودشون دختره دیگه حاضر نمیشه باهاش به اون شهر بره.
    و همین میشه که بابام باهاش لجبازی میکنه و میگه یه روزی سرش هوو میاره. چون اون انتخاب خودش نبوده و انتخاب مادرش بوده
    و اینو بهونه میکنه که دلش یه زن تحصیلکرده میخواد نه بی سواد مثه اون.
    خلاصه پدرم تنهایی برمیگرده و میگرده دنبال دختر برای ازدواج. چندجایی هم خواستگاری میره که اوکی نمیشه تا وقتی که با مادرم
    آشنا میشه توی همون محلی که تحصیل میکردن. خلاصه از مادر منم خوشش میاد و میره خواستگاریش اما حرفی از عقد و صیغه ش
    با اون زن قبلیش نمیزنه و دلیل تنها بودن و عدم همراهی خانواده ش تو خواستگاری رو این عنوان میکنه که خانوادم یه دختر بی سواد
    و دهاتی و برام در نظر گرفتن که من هیچ علاقه ای بهش ندارم برای همینم حاضر نشدن برای خواستگاری همراهیم کنن.
    خلاصه با زبون چرب و نرمی که داشت هم مادرم و هم خانواده ش و برای ازدواج قانع میکنه و عروسی میکنن.
    اما بعد از یه سال کم کم مادرم متوجه ماجرای صیغه ی اون دختر و ... میشه. اون زمان مادرم اولین بچه ش و تازه به دنیا آورده بود و
    با وجود کشمکش هایی که از طرف داییم برای طلاق مادرم صورت گرفت اما مادرم در نهایت حاضر به جدایی نشد و به زندگیش با پدرم
    ادامه داد.
    و پدرم با اینکه همیشه ادعای اجباری بودن ازدواج اولش و عدم علاقه به اون زن و داشت اما هیچوقت برای همیشه اون دخترو هم
    کنار نذاشت و بعد از مادرم از اون هم صاحب فرزند شد و حتی بعد از انقلاب با رضایت گرفتن از مادرم صیغه ش و با اون زن رسمی کرد
    و اسم اون خانومم وارد شناسنامه ش شد و ماجراهای بعدی که خیلی طولانیه. در کل میخوام بگم مادرم با اینکه انتخاب خود پدرم بود
    خیلی خیلی بیشتر از اون دختر از طرف پدرم بهش ظلم شد و هیچوقت رنگ آرامش و خوشحالی و با این مرد تو زندگیش ندید و در
    نهایت هم به خاطر سرطان و در اوج بی کسی و مظلومیت از دنیا رفت.
    میخوام بگم به امید این نباش که شوهرت اون خانوم و برای همیشه کنار بذاره از زندگیش. من مثه روز برام روشنه و حاضرم اینجا قسم
    بخورم که سایه اون خانوم و حالا فرزندش برای همیشه روی زندگی شماست و حتی ممکنه بعدها اون پیش شوهرت خیلی عزیز تر از
    شما بشه کما اینکه این اتفاق برای مادر من افتاد. پس اگه دنبال یه زندگی توام با آرامشی راهت و از این مرد جدا کن و به هیچ وجه
    پای یه بچه بی گناه به این زندگی باز نکن خواهشا.
    مادر من بزرگترین ظلم و خودش در حق و خودش کرد و اون این بود که با وجود همه ی زنگ خطرها و نشانه های بد تو زندگی با پدرم
    باز هم نخواست جدا بشه موند. با اینکه شاغل بود و امکان جدایی و داشت ، شاید علاقه ش به پدرم اون زمان مانعش شد و خدا
    میدونه بدترین زندگی و با همین موندن و وارد رقابت شدن با اون زن اول برای خودش رقم زد. اونقدر با هم احساس رقابت و کشمکش
    داشتن. از روی رقابت با همدیگه حتی باردار میشدن و دنبال پسر زاییدن بودن.
    مادرم آینده ی خیلی از دخترها و زن های مثه خودشه. کاش شما زودتر به خودتون بیاید و نذارید یه عمر حسرت زندگی از دست رفته
    تون و بخورید کنار مردی که ارزشش و نداشت. من تو چشمای مادرم همیشه این حسرت و میدیدم (تا به این جمله رسیدم گریه م گرفت)
    چی بگم که آدم بیشترین ضربه هارو از تصمیمات اشتباه و احساسی خودش میخوره. مامانم خودش زندگیش و تباه کرد ، شما این کارو
    با خودت نکن. خواهش میکنم.



    تازه این تموم ماجرا نیست هوس بازی های پدرم تا همین امروزم که هفتاد سالش شده ادامه داره بعد از اون زن و مادرم زن سومش رو هم گرفت و همین یکی دوسال پیش هم تو فکر گزفتن زن چهارم بود که با تیر غضب بچه های زن بابام دست نگه داشت.
    این ماجرا سر دراز داره. شوهر شما اگه با خوردن مشروب مست میشه و اختیار خودش و از دست میده و به قول خودش هیچ احساسی تو این کار و روابطش با اون زن نیست که من این و فقط یه توجیه میدونم . با هر زن دیگه ای هم میتونه مست کنه و باشه و این دلیل احمقانه رو بیاره. نمیدونم چرا بعضی از ما خانوم ها میل به خود آزاری داریم تو رابطه های احساسیمون با مردها
    ویرایش توسط maryam240 : جمعه 21 خرداد 95 در ساعت 23:03

  16. 3 کاربر از پست مفید maryam240 تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 29 خرداد 95), نیکیا (شنبه 22 خرداد 95), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 22 خرداد 95)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    یعنی سه طلاقه اش کرده بوده و برگشته پیشش؟در غیر اینصورت که یچه اشون نامشروع نیست،زن و مرد بعد از طلاق مگه رجوع نمیکنن،نیازی به ثبت نیست، چون قبلا به عقد هم در اومدن این حقو دارن رجوع کنند! واینجور که معلومه شوهرتون به هر حال برگشته پیش اون، واونم الان زنش محسوب میشه،

  18. کاربر روبرو از پست مفید آخیش تشکرکرده است .

    sara 65 (شنبه 22 خرداد 95)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خودکشی،مرگ قشنگی...
    توسط jonube-sorkh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 39
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 مهر 92, 19:32
  2. نوستالژی های کودکی،نوجوانی و جوانی ما
    توسط shayana در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: پنجشنبه 12 مرداد 91, 06:12
  3. مدیر همدردی،فرشته مهربان ،بالهای صداقت و سایر دوستان عزیز
    توسط PUPAK در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آذر 89, 11:22
  4. لطفا راهنماییم کنی،فوریه
    توسط imanooo در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 آبان 87, 20:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.