سلام دوستان
من 29 سالمه نامزدم 18 سالشونه به صورت سنتی و معرف خواستگاری رفتیم همه چی خوب پیش میرفت
واسه ازمایش خون که رفتیم به خاطر اختلاف سنی به اجبار رفتیم مشاوره تکمیلی
مشاورم گفت شش ماه با هم در ارتباط باشید که الان 1 ماه میگذره
ما گفتیم یه انگشتری نشون بخریم ببیریم واسشون تا رسمی تر باشه
مشکل من از چهار روز بعد از نشون بردن پیش اومد که پدر نامزدم به من تماس گرفتن و گفتن 500 هزارتومن بدم قرضشون من که متعجب بودم گفتم جان که گفتن اره 500 تومن میخاد که البته بیست روزه بهم برگردوند ولی به شدت تو ذوقم خورد که چرا اینقدر زود از کسی که تازه چهار روزه وارد خانوادشون شده همچین خواسته هایی دارن ولی من به خاطر نامزدم چشمپوشی کردم و به هیچ کسیم نگفتم حتی به خود نامزدم
گذشت تا چند روز پیش خونشون بودیم پدر نامزدم در اومد گفت اره ما که پول نداریم یا باید قسطی جهاز بخریم یا وام بگیریم اینم بگم خیلی اهو ناله میکنه از لحاظ مالی که من دیگه خیلی بدم اومد از این رفتارا تازه قرار نصف جهازم خودم بخرم
ایشون خانوادش جوری هستن زیاد اهل ابرو داری نیستن یعنی انگار بلد نیستن من از ادمی که عزت نفس نداشته باشه بدم میاد دوس دارم افتخار کنم به خانواده نامزدم ولی اینجوری نیستن احساس نمیکنم پدر خانومم یه فرد قدرتمنده
یه جورایی از خانوادشون خوشم نمیاد یه بار مهمون بودیم خونه مادر بزرگشون من که وارد شدم هر کدومشون یه جا لم داده بودن بلند که هیچی حتی نیم خیزم نشدن اخه ناسلامتی اولین حضورم بود تو خونوادشون
اینم بگم من پدرم واسه خاهر بزرگم که خواست جهاز بگیره خونمونو فروختیم نزاشتیم کسی خبر دار بشه به شدت ابرو داری میکردیم
کلا خیلی اهل رودروایسی حرمت نگه داشتن واین جور چیزا نیستن
یا دایی که یه باز نشسته هست عمل قلب بازم کرده تو دوسال دوتا دختر شوهر داد با جهاز کامل و الانم که دخترش بارداره سیسمونی کامل گرفته هیچ کسم نفهمید بنده خدا وام گرفته یا چیز دیگه
ایشون پدرشون 40 سالشونه جوونم هستن همین یه دخترم بیشتر ندارن باید این رفتارو بکنه
نداره بگه نمیخرم هی بیاد جلو من بگه کاسه ی چه کنم چه کنم دست بگیره حرمت خودشو خدشه دار کنه
فرداش به نامزدم صحبت کردم گفتم بنده دوست ندارم پدر شما 24 ساعت جلو من هی دم از نداری بزنه ادم باید جوری زندگی کنه هیچ کس خبر دار نشه چجوری زندگیش میگزره همه حسرتشو بخورن
اصلا گفتنش چه فایده ای داره تو اصل موضوع بعدم شما تو این مدت کم چقدر منو شناختین نمیگید فردا همین چیزا رو شاید ادمی باشم بزنم تو چشمتون البته با لحن نرم تر و حالت نصیحت گونه
که ایشون ناراحت شد و سریع گفت دیگه قصد ازدواج ندارم و بیاین انگشترتونم ببرید
که منم این نتیجه رو گرفتم کسی که به این سرعت همچین تصمیمی بگیره کلا میشه یه عمر روش حساب کرد؟
اینم بگم من وضع مالی خودم خوبه کاملانم مستقلم از همه لحاظ از ایشون و خانوادشون دو پله بالاتریم
که البته رفتارش بیشتر برام مهم بود تا وضع مالیشون
حالا به نظر شما من باید چکار کنم
ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)