سلام دوستان؛
ما نزدیک 1 ساله ازدواج کردیم ولی خیلی زندگی پر تنشی داریم
قبل از ازدواج هم با همدیگه 7سال دوست بودیم ولی خیلی ارتباط کمی داشتیم بخاطر شهر کوچیکی که توش زندگی می کنیم..
بعد از ازدواج با بزرگترین مشکل زندگیمون مواجه شدیم و اون هم "واژینیسموس" بود که من نمیتونستم رابطه جنسی با همسرم برقرار کنم، نزدیک به 3 ماه اول زندگیمون با این مشکل گذشت تا اینکه با کمک دکتر و روانشناس و مطالب اینترنت در این زمینه تا حدود زیادی مشکلمون حل شد اما آسیبهاش باقی موند و خیلی زود اون زندگی پر شور و حرارتی که فکر میکردیم از فردای عروسی خواهیم داشت تبدیل به یه زندگی پر از مشکلات و بهانه گیریها شد و تا حدودی این عادت باقی موند براش...
مشکل فعلی من با همسرم اینه که:
- از آشپزی من ایراد می گیره و با دستپخت مادرم مقایسه میکنه (هر چقدم بهش میگم باباجان من تازه کارم و این طبیعیه و انقد انتقاد نکن باعث میشی انگیزم از بین بره باز 2-3 روز بعدش میشه روز از نو و روزی از نو)
- توی هر کار من دخالت میکنه. مثلا" من توو گوشیم فیلم عروسیمونو ریختم و جایی به خواهر یا دوستام نشون میدم (خانم هستن همشون) باز وقتی برمیگردیم غر میزنه "که چی بشه تا یکی از فیلم عروسی میپرسه گوشیتو در میاری و نشونش میدی؟"
- انتقادپذیر نیست. اشتباهاتشو با احترام و ملایمتم که گوشزد میکنم سریعاً گارد میگیره و صداشو میبره بالا و اعصاب منم خرد میکنه
- هر موقع میخواد ارتباط جنسی داشته باشیم بطور مصنوعی مهربون میشه ولی متأسفانه من چون این موضوع رو میدونم که داره فیلم بازی میکنه احساسم خیلی کمرنگ میشه و اون رابطه خیلی بد پیش میره. دوباره از فرداش میشه همون آدم غرغرو!!!
- توی جمع رفتارش با من گاها" مناسب نیست. مثلا" با خونواده اش میریم رستوران و من میگم از کباب به اونور (خواهر و برادر یا مادر و پدرش) تعارف کن یهو بلند میگه "خواهشاً تو کاری نداشته باش و غذاتو بخور همه غذا دارن!!"
- بزرگترین مشکلم باهاش رفتارش با کساییکه واسم باارزشن، مثلا" روزی که دوستامو میخوام دعوت کنم (متأهل) بقدری رفتارش باهاشون سرده که من کلی خجالت میکشم و شرمنده میشم پیششون
- همشم قهر میکنه چه مقصر باشه چه نباشه، و تا وقتی پیش قدم نشی پا پیش نمیذاره، بعد از 3-4 بار قهر و آشتی تصمیم گرفتم پیش قدم نشم و قهرمون نزدیک به 10 روز طول کشید آخر خودش پیش قدم شد اما نه بخاطر پشیمونی بلکه بخاطر نیازهای جنسی خودش!!! البته بعد از اینکه خودش مجبوره پیش قدم بشه قهراش کمتر شده اما غر زدناشو نمیدونم چیکار کنم، یعنی عین سوهان روح می مونه و منم خیلی حساستر شدم و کم طاقت تر.............
خیلی دارم از اینکاراش دلسرد میشم، اصن دوران دوستی اینجوری نبود ولی بعد از عروسیمون اینجوری شد، البته از اون بچه هایی هم هست که خیلی توو خونه شون لی لی به لالاش میذاشتن، خیلی غُد هستش. موهام داره سفید میشه و اون روحیه پر انرژی سابقو ندارم
علاقه مندی ها (Bookmarks)