به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 12 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 116
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شوهرم میخواد طلاق بگیره,اما من زندگیمو دوست دارم,لطفا کمکم کنید

    سلام.من بیتا هستم.با همسرم 3 سال نامزد بودیم و الان 4 ساله عقدیم.ایشون دانشجو بودن و بعد هم سربازی.قرار بود اردیبهشت عروسیمون باشه ولی الان میگه فقط طلاق می خواد و من کاملا شوکه ام.چند بار قرار بود عروسی کنیم ولی هر بار شوهرم عقب انداخت و منم از این موضوع خیلی عصبانی بودم چون خانواده ام جهیزیه کامل تهیه کرده بودن و کارای عروسی رو هم تا حدی انجام داده بودن.تا اینکه اواخر بهمن 94 که حرف عروسی شد باز گفت عقب بندازیم و منم خیلی ناراحت شدم و دعوامون شد.بعد از اون همسرم که تا اون موقع عاشقونه منو می پرستید به من بی توجهی می کرد و همش بی حوصله بود و حتی زنگ نمیزد دیگه.منم هر چقدر محبت کردم و حتی گفتم اصلا عروسی نگیریم فایده نداشت و همش می گفت از خودم بدم میاد.هر کاری کردم ببرمش پیش روانشناس یا روانپزشک نیومد.تا اینکه چند روز قبل عید گفت میخوام جدا بشم و تا الان که چند ماه گذشته سر حرفش مونده و تلاشهای من هم هیچ فایده ای نداشته.و فقط بهانه میاره و میگه از هم جدا بشیم و تفاهم نداریم! اونم بعد 7 سال!!یه چیزی هم بگم که همسرم 7,8 ماه پیش,30 میلیون پولش رو تو راه بانک ازش دزدیدن و به من نگفته بود همچین اتفاقی افتاده و هر وقت در مورد کار و بارش می پرسیدم می گفت همه چی خوبه و درامد هم داره!ما تو دو شهر مختلف زندگی می کنیم و از هم دوریم.چند بار می خواستم برم ببینمش ولی همش می گفت بزار بعدا و من فکر می کردم دیگه دوستم نداره چون 2,3 ماه بود ندیده بودمش و ناراحتم میکرد این قضیه.من از بدهکاریش خبر نداشتم و انگار این مدت درگیر کار برای پس دادن بدهی بوده و به من نمی گفته.و من از درون احساس ناراحتی میکردم و تو بهمن دعوامون شد و حالا هم میگه فقط طلاق.من زندگیمو دوس دارم و نمی خوام جدا بشم.کمکم کنید

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من از بدهکاری همسرم هیچ اطلاعی نداشتم,اگه می دونستم هیچوقت سر عروسی باهاش بحث نمی کردم و الان هم خیلی از این بابت ناراحتم.کامران تا قبل این دعوا همش بهم می گفت تو رو اسون به دست نیاوردم که اسون از دست بدم و همش می گفت می دونم به خاطر من خیلی سختی کشیدی و واست جبران می کنم.ولی الان انگار شده یه تیکه سنگ,حتی جواب تلفن و پیام نمیده و فقط میگه طلاق.بهش گفتم اگه گفته بودی بدهکاری من بیشتر درکت می کردم و این ناراحتی ها به وجود نمی اومد ولی انگار اصلا گوشش نمیشنوه.گفتم که یه فرصت دوباره به زندگیمون بده ولی میگه نمیدم. تاره چند روز پیش فهمیدم که بدهیش خیلی بیشتره,حدود 50,60 میلیون.وبه من هم نگفته بود و من از جای دیکه اینو فهمیدم.مشکلمون به نظرم اونقدر بزرگ نیست که حل نشه ولی همسرم حاضر نیست هیچ تلاشی واسه درست شدن بکنه.ولی من نمی خوام زندگیم سر هیچ و پوچ از هم بپاشه

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1395-2-21
    نوشته ها
    176
    امتیاز
    4,752
    سطح
    44
    Points: 4,752, Level: 44
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 198
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 319 در 122 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام. چند سالتونه?
    چند سالشونه?
    شغلشون چیه?
    چطور آشنا شدید?
    نظر خونواده ها در مورد این وقایع چیه?

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سن و تحصیلات خودتون و شوهرتون را نگفتید.گاها پیش میاد وقتی در شرف از دست دادن چیزی هستیم خیلی تلاش میکنیم که حفظش کنیم و به این مسئله فکر نمیکنیم که ارزش نگه داشتن را داره یا نه.البته نمیگم این در مورد شما صدق میکنه ولی خوبه گاها به خودمون یادآوری کنیم برای هر چیزی به اندازه ارزشش بجنگیم.مشکلات و فشار مالی میتونه خیلی یک مرد را تحت فشار بگذاره و این برخوردی که شوهر شما کرده اند را من از چندین نفر دیگه هم دیده ام.سر و کله زدن با دختری که شرایط سخت مرد را درک نمیکنه اغلب باعث میشه به قدری احساس خستگی و فرسودگی کنن که رابطه را قطع کنند.شما فرقتون اینه در جریان نبودید که این هم عجیبه که چرا در یک رابطه هفت ساله انقدر پنهان کاری هست که از بدهی به این زیادی شما خبر ندارید؟کلا رابطه اتون علامت سوالهای زیادی داره.طولانی شدن بیش از حد نامزدی و دوره عقد هم به نظرم باز جای سوال داره.وقتی شوق و علاقه زندگی مشترک وجود داره معمولا انقدر مستقل شدن زوج طول نمیکشه.چند بار هم که نوشتید عروسی را عقب انداخته.دلیل عقب انداختن عروسیتون اون هم چند بار چی بوده؟
    ویرایش توسط kaspian : دوشنبه 03 خرداد 95 در ساعت 07:18

  5. کاربر روبرو از پست مفید kaspian تشکرکرده است .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 خرداد 95)

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    به نظر من مشکل اصلا اون چیزی که شما فکر میکنین نیست.یعنی مشکل بدهی نیست و من حتی شک دارم که بدهی داشته باشن و این عقب انداختنای چندین باره عروسیتونم سوال برانگیزه.اینا همه میتونن بهانه باشن برای ازدواج نکردن با شما و علتش هم اصلا مسئله مالی نیست.مرد اگر همسرش و زندگیش رو دوست داشته باشه با دست خالی هم ادامه میده.مشکل چیز دیگه ای هست و شاید تا حدودی حدسم درست باشه اما نمیتونم و نمیخوام ذهنیت شمارو خراب کنم.

  7. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    toojih2 (دوشنبه 10 خرداد 95)

  8. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بعضی از آقایون مخصوصا اونایی که مشکلات مالشون به همسرشون نمیگن و تازه وانمود میکنن به اینکه همه چیز خوب پیش میره تا آب توی دلتون تکون نخوره خیلی براشون سخت که جلوی زن بچه دست خالی که هیچ بدهکارم باشند.
    ایشون میبینند حالا که توی عقدین و شما عروسی گرفتن که حق مسلم یک خانوم رو دوست دارید و نمیتونه براتون بگیره نمیتونه از این مورد ساده گذر کنه شاید فکر میکنه شما با جدایی خوشبخت تر میشوید.

  9. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 خرداد 95)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سوشیانت2 نمایش پست ها
    سلام. چند سالتونه?
    چند سالشونه?
    شغلشون چیه?
    چطور آشنا شدید?
    نظر خونواده ها در مورد این وقایع چیه?
    من 29 و همسرم 27.قبلا مغازه داشتن ولی تو کارش موفق نشدو دوباره مغازه زدن باز هم کارش نگرفت.دوست دامادمون بود و از طریق اون اشنا شدیم.هر دو تا خانواده مخالف طلاق هستن البته نمی دونم شاید خانواده اون ظاهرا.
    علت اینکه عقدمون طولانی شد وضع مال بد ایشون بوددانشجو بودن و بعد سربازی.تازه سربازشون تموم شده.خیلی اصرار کرد واسه عروسی گرفتن ولی بعدش گفت یکم عقب بندازیم.و من تازه فهمیدم علتش بدهی زیاد بوده که من اطلاعی نداشتم و خودش بهم گفت چیزی نگفتم که نگران نشی.فکر می کنم یه جورایی شرمنده بوده نسبت به من.
    و از چند ماه پیش شدیدا بی حوصله بود و فقط می گفت حوصله ندارم و از خودم بدم میاد.هر چی می کفتم چرا از خودت بدت میاد هیچی نمی گفت.هر کاری کردم ببرمش مسافرت یا پیش روانشناس نیومد تا اینکه یه ماه بعد حرف طلاق زد.من مهندس برق و همسرم مکانیک.
    از اینکه بدهی داره هیچ شکی ندارم و مطمینم.علت عقب انداختن عروسی هم بی پولی و بدهکاری بوده که من در جریان نبودم و نگفته که من نگران نشم.ما توی دو شهر متفاوت ساکن هستیم.من و همسرم واقعا عاشق هم بودیم و تا همین چند ماه میش همش میگفت تو بهترین همسر دنیایی و تو رو هرچی دوست داشته باشم کمه و می گفت میدونم به خاطر من خیلی سختی کشیدی و قول میدم همشو برات جبران کنم....
    در ضمن وضع مالی خانواده ایشون هم جوریه که اصلا نمی تونستن کمکش کنن و همسرم مجبور بود بعد سربازیش خودش به تنهایی خرج شروع زندگیمون رو دربیاره
    ویرایش توسط بیتا جون : دوشنبه 03 خرداد 95 در ساعت 11:18

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسرم شهریور اومد شهرمون گفت بریم دنبال کارای عروسی.خانواده ی من گفتن که بهتره اول خانواده ات بیان صحبت کنیم و نظر اونا مهمه برای ما و نمی خوایم ناراحت بشن.که همسرم گفت اونا هیج نظری ندارن و دیگه ما هم رفتیم دنبال کارای عروسی و تهیه جهیزیه.بعد بهمن ماه اومد گفت اصلا خانوادم مخالفن عروسی تو شهر شما باشه.منم ناراحت شدم و گفتم تو گفتی اونا نظری ندارن و چرا مارو مسخره کردین.بعد هم شدیدا دعوامون شد.از اون به بعد همسرم رفتارش سرد شد شدیدا تا اینکه تو عید گفت طلاق و گفت تفاهم نداریم!در صورتیکه واقعا اینجوری نیست و این اتفاقا و دلخوری ها به خاطر این به وجود اومد که همسرم نظرات خانوادشو نمیگه و میزاره واسه لحظه اخر که اینجوری دلخوری بوجود میاد.ختی در مورد بدهی هاش هم چیزی نگفته که به قول خودش منو نگران نکنه و به نظرم این درست نیست چون باعث به وجود اومدن سوتفاهم میشه.الان هم که قهره و فقط میگه طلاق و هیچ اقدامی هم نمی کنه البته فکر کنم از ترس مهریه. و به من گفته مهرتو ببخش که توافقی جدابشیم.من همسرم و زندگیم رو دوست دارم و نمیخوام جدا بشم.نمی دونم چیکار کنم اصلا.
    در ضمن همسرم شدیدا عصبی و بی حوصله شده و حتی وساطت خانواده من و ایشون هم فایده ای نداشت و به حرف کسی گوش نمیده.حتی حاضر نیست کوچکترین قدمی واسه حل مشکلمون برداره.هنوز بیکاره و بدهیشو هم نتونسته بده.هر جا هم واسه کار اقدام کرده نشده.
    ویرایش توسط بیتا جون : سه شنبه 04 خرداد 95 در ساعت 14:29

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 31 شهریور 96 [ 23:39]
    تاریخ عضویت
    1395-3-02
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,545
    سطح
    22
    Points: 1,545, Level: 22
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2

    تشکرشده 29 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا کسی جواب نمیده؟

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام


    هفت سال نامزدی و عقد واقعا طولانیه.



    همسر شما زمانیکه نامزد کردین فقط بیست سالش بوده.خیلی از آقایون تازه بعد از 26-27 سالگی به ثبات فکری و عاطفی میرسن و تازه معیارهاشون برای ازدواج پخته میشه و میفهمن چه همسری میخوان،به همین خاطر هم هستش که اگه دقت کنید خیلی از آقایونی که تو سنین کم ازدواج کردن تازه یادشون افتاده با دوستاشون برن سفرهای مجردی و کارهایی از این قبیل.چون هم احساس میکنند ضرر کردند چون از سن کم خودشون رو درگیر مسئولیت و زن و زندگی کردن و به قول خودشون جوونی نکردن و هم اینکه تازه متوجه میشن این همون زنی نبود که من میخواستم.

    شاید( بازم میگم شاید) در مورد همسر شما هم همچین اتفاقی افتاده و ایشون تازه به این نتیجه رسیده که شما مناسب همدیگه نیستید.
    البته به قول شما شاید واقعا شرایط سخت اقتصادیش باعث شده تصمیم به جدایی بگیره که باز هم دلیل قانع کننده ای نیست و میشه با حذف کردن مراسم عروسی و قناعت این شرایط رو تحمل و مدیریت کرد.



    به نظر من بهتره یه جلسه ای صورت بگیره و پدر و مادر شما و پدر و مادر همسرتون و خود شما دو نفر هم تو اون جلسه حضور داشته باشید.خیلی آروم و به دور از جار و جنجال، هر دو طرف حرفاشونو بزنن و خواسته هاشونو بگن(شاید تو این هفت سال یک سری اختلافهایی پیش اومده که همسرتون به خاطر رودروایسی با شما مطرحشون نکرده یا مطرح کرده ولی حل نشده باقی مونده و حالا اونا روهم تلنبار شده و باعث شده همسرتون یهو طغیان کنه و تصمیم به جدایی بگیره).




    اگه بعد از بیان خواسته ها تو اون جلسه،باز هم همسرتون مصر به جدایی بودن ازشون بخواین برای بار آخر تلاشتون رو برای حل اختلافات بکنید اونم مستلزم اینه که یه مشاور خوب و کار بلد(نه هر مشاوری)پیدا کنید(شاید همسرتون دلیل اصلیش برای جدایی رو به مشاور بگه) و اگه باز هم همسرتون خواهان جدایی بود شما هم این جدایی رو قبول کنید.میدونم سخته ولی رابطه یک طرفه رو نمیشه مدت طولانی نگه داشت و بعدا باز هم همین حرف و حدیثها پیش خواهد اومد.

    امیدوارم مشکلت حل بشه
    ویرایش توسط آی تک : پنجشنبه 06 خرداد 95 در ساعت 12:52

  14. 2 کاربر از پست مفید آی تک تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 06 خرداد 95), sara 65 (شنبه 08 خرداد 95)


 
صفحه 1 از 12 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.