سلام.من بیتا هستم.با همسرم 3 سال نامزد بودیم و الان 4 ساله عقدیم.ایشون دانشجو بودن و بعد هم سربازی.قرار بود اردیبهشت عروسیمون باشه ولی الان میگه فقط طلاق می خواد و من کاملا شوکه ام.چند بار قرار بود عروسی کنیم ولی هر بار شوهرم عقب انداخت و منم از این موضوع خیلی عصبانی بودم چون خانواده ام جهیزیه کامل تهیه کرده بودن و کارای عروسی رو هم تا حدی انجام داده بودن.تا اینکه اواخر بهمن 94 که حرف عروسی شد باز گفت عقب بندازیم و منم خیلی ناراحت شدم و دعوامون شد.بعد از اون همسرم که تا اون موقع عاشقونه منو می پرستید به من بی توجهی می کرد و همش بی حوصله بود و حتی زنگ نمیزد دیگه.منم هر چقدر محبت کردم و حتی گفتم اصلا عروسی نگیریم فایده نداشت و همش می گفت از خودم بدم میاد.هر کاری کردم ببرمش پیش روانشناس یا روانپزشک نیومد.تا اینکه چند روز قبل عید گفت میخوام جدا بشم و تا الان که چند ماه گذشته سر حرفش مونده و تلاشهای من هم هیچ فایده ای نداشته.و فقط بهانه میاره و میگه از هم جدا بشیم و تفاهم نداریم! اونم بعد 7 سال!!یه چیزی هم بگم که همسرم 7,8 ماه پیش,30 میلیون پولش رو تو راه بانک ازش دزدیدن و به من نگفته بود همچین اتفاقی افتاده و هر وقت در مورد کار و بارش می پرسیدم می گفت همه چی خوبه و درامد هم داره!ما تو دو شهر مختلف زندگی می کنیم و از هم دوریم.چند بار می خواستم برم ببینمش ولی همش می گفت بزار بعدا و من فکر می کردم دیگه دوستم نداره چون 2,3 ماه بود ندیده بودمش و ناراحتم میکرد این قضیه.من از بدهکاریش خبر نداشتم و انگار این مدت درگیر کار برای پس دادن بدهی بوده و به من نمی گفته.و من از درون احساس ناراحتی میکردم و تو بهمن دعوامون شد و حالا هم میگه فقط طلاق.من زندگیمو دوس دارم و نمی خوام جدا بشم.کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)