به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Gadid مشکل دوست داشتن زیاد واویزون شدن

    سلام بر دوستان عزیز.من پسری هستم که یک ساله نامزد کردم و متاسفانه به طور وحشتناکی وابسته به نامزدم شدم و ناگفته نماند ک متاسفانه ادم اجتماعی نیستم و اکثرا در خونه هستم و سر کار هم هنوز نزفتم
    و اما مشکل:مشکلاتی که میگم خودم می دونم تقصیر خودم هست.
    همش دلم می خواد پیش هم باشیم همش پیام بدیم زنگ بزنیم به هم هر وقت ک پیام میدم بهش اگه دوستاش بهش پیام بدن و یه لحظه دیر جواب منو بده ناراحت میشم همش فکر می کنم دوستاشو بیشتر از من دوست داره یا وقتی با ماشین میریم بیرون اگ با دوستاشش همش حرف بزنه ناراحت میشم ک محل من نمی زاره طوری شده ک ب دوستاش حساس شدم حسود شدم هر وقت با پسر عموهاش شوخی می کنه ناراحت میشم یا وقتی با معلم تو مدرسه شوخی می کنه ناراحت میشم یا سر اینکه تو واتس با معلمش چت می کرد شوخی می کرد بحث می شدیم هر وقت پیش دوستاش می رفت یه بحث درست میشد و ناراحتی میشد یا زمانایی ک خسته هستش یا نمی تونه حرف بزنه اصرار می کنم ک حرف بزنیم که بعضی وقتا باز بحث میشیم دوس دارم تمام حواسشش ب من باشه سر چیزای کوچیک و بی ارزش ناراحت میشم ازش از این ک مثلا با ی پسری شوخی کنه ناراحت میشم یا مثلا هر وقت با خونوادش می خواد بره گردش همش بهونه می گیرم که منم باید بیام و اگ خانوادش نزارن باز بحث میشیم خلاصه یکساله ک اون بنده خدا داره از دست من زجر می کشه خودمم متوجه اشتباهم هستم ولی متاسفانه هر دفعه ک میگم درستش کنم موقتا خوب میشم ولی بعدش باز همون طور طوری شده ک خودمم میدونم دیگه خیلی میلی ب دیدن من نداره احساس می کنم اویزونشم
    اگ دوستان کمک کنن ممنون میشم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام

    به همدردی خوش اومدی دوست من.

    حتما اهل فن برای راهنمایی هاشون خدمت میرسن

    ------------

    نگفتی خودت چند ساله هستی و خانومت چند ساله؟


  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    سلام

    به همدردی خوش اومدی دوست من.

    حتما اهل فن برای راهنمایی هاشون خدمت میرسن

    ------------

    نگفتی خودت چند ساله هستی و خانومت چند ساله؟
    خودم 25
    نامزدم 16

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط esteghlal نمایش پست ها
    سلام بر دوستان عزیز.من پسری هستم که یک ساله نامزد کردم و متاسفانه به طور وحشتناکی وابسته به نامزدم شدم و ناگفته نماند ک متاسفانه ادم اجتماعی نیستم و اکثرا در خونه هستم و سر کار هم هنوز نزفتم
    و اما مشکل:مشکلاتی که میگم خودم می دونم تقصیر خودم هست.
    همش دلم می خواد پیش هم باشیم همش پیام بدیم زنگ بزنیم به هم هر وقت ک پیام میدم بهش اگه دوستاش بهش پیام بدن و یه لحظه دیر جواب منو بده ناراحت میشم همش فکر می کنم دوستاشو بیشتر از من دوست داره یا وقتی با ماشین میریم بیرون اگ با دوستاشش همش حرف بزنه ناراحت میشم ک محل من نمی زاره طوری شده ک ب دوستاش حساس شدم حسود شدم هر وقت با پسر عموهاش شوخی می کنه ناراحت میشم یا وقتی با معلم تو مدرسه شوخی می کنه ناراحت میشم یا سر اینکه تو واتس با معلمش چت می کرد شوخی می کرد بحث می شدیم هر وقت پیش دوستاش می رفت یه بحث درست میشد و ناراحتی میشد یا زمانایی ک خسته هستش یا نمی تونه حرف بزنه اصرار می کنم ک حرف بزنیم که بعضی وقتا باز بحث میشیم دوس دارم تمام حواسشش ب من باشه سر چیزای کوچیک و بی ارزش ناراحت میشم ازش از این ک مثلا با ی پسری شوخی کنه ناراحت میشم یا مثلا هر وقت با خونوادش می خواد بره گردش همش بهونه می گیرم که منم باید بیام و اگ خانوادش نزارن باز بحث میشیم خلاصه یکساله ک اون بنده خدا داره از دست من زجر می کشه خودمم متوجه اشتباهم هستم ولی متاسفانه هر دفعه ک میگم درستش کنم موقتا خوب میشم ولی بعدش باز همون طور طوری شده ک خودمم میدونم دیگه خیلی میلی ب دیدن من نداره احساس می کنم اویزونشم
    اگ دوستان کمک کنن ممنون میشم

    سلام. واقعا از انجام این کارها پرهیز کنید که دیر یا زود بسته به خصوصیات شخصیتی همسرتان ایشان را از دست می دهید مگر اینکه ایشان هم مشکلاتی داشته باشند. ( دیر یا زود حس خفگی به همسرتان دست میدهد . انسانهای وابسته جذابیت خود را خیلی زود از دست می دهند. هر زنی دوست دارد مردی محکم و قوی را با خود داشته باشد. شک نکنید)

    کلا این را بدانید که روابط زناشویی ای که در آن همه ی دنیای یک طرف طرف مقابل است محکوم به شکست است. ( مقاله یادم نیست )

    سه جمله ای را که از متن پاسخ شما بولد کردم توجه بفرمایید با اصلاح این موارد در حق خودتان و ارتباطتان بسیار لطف می کنید.

    اهدافی برای زندگی خود تعیین کنید و برای رسیدن به آنها برنامه ریزی کنید .

    به یک مشاور مراجعه کنید و با واکاوی شخصیتتان این مشکلات را برطرف کنید.

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331

    ویرایش توسط مهرااد : چهارشنبه 29 اردیبهشت 95 در ساعت 20:43

  5. 2 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    maryam240 (پنجشنبه 06 خرداد 95), یه دوست (یکشنبه 02 خرداد 95)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگ میشه ی کمک کنید برا کنترل کردن خودم زمانایی ک احساسی میشم مث زمانایی ک با خانوادش می خواد بره یا می خواد بره پیش دوستاش یا زمانی که با کسی شوخی می کنه ب طور کلی زمانایی که اتفاقایی میوفته مث چیزایی ک گفتم ک بتونم خودمو قبل از اینکه ناراحتش کنم کنترل کنم
    ویرایش توسط esteghlal : چهارشنبه 29 اردیبهشت 95 در ساعت 20:54

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از جوابای دوستان
    هیچ راهی نداره که زمانی ک می خواد بره بیرون بتونم خودموکنترل کنم یا زمانی ک با دوستاشه؟

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان کسی کمک نمی کنه؟

  9. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 آذر 95 [ 22:30]
    تاریخ عضویت
    1392-11-29
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,331
    سطح
    29
    Points: 2,331, Level: 29
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام داداش گلم
    وجود این مشکلات از نظر من جای خوشحالی داره - چونکه نشون میده داری پیشرفت میکنی و لحظه به لحظه به تجربت داره اضافه میشه
    قبل از هر چیزی باید بگم که بسیار بسیار زیاد شما رو درک میکنم و حس میکنم بهترین کسی هستم که میتونم کمکت کنم - الان با شما هم سن هستم و این مسیری که شما الان دارید طی میکنید رو دقیقا و عینا در سنوات قبل سپری کردم .
    راستی دیدگاه اون دختر نسبت به خودتون رو نگفتید ؟ خصلت های مثبت و منفیش ؟ عکس العمل هاش نسبت به رفتارهای تند و بیش از حد شما چطور بوده ؟
    حس میکنم ایشون دوست معمولی شما هستند تا نامزدتون - البته فقط حس کردم و شما زیاد به دل نگیر
    اختلاف سنتون بسیار عالیه . ولی یه دختر 16 ساله الان در حساس ترین سن زندگیش قرار داره . الان تو سن غرور جوانی و اوج خامی هستن . تو همین چند سال هست که شخصیتتش رقم بخوره و شما باید تاثیر مستقیم و مثبت در بارگذاری شخصیتش داشته باشی - بذار این طور بت بگم باید واسش الگو باشی - خیر سرت 10 سال ازش بزرگتری - باید اینقدر روش کار کنی که حس کنه واقعا تو زندگیش مفید هستی - باید تمام خلا های زندگیش رو پر کنی - از الان باید بشی محرم اسرارش - باید تمام آمار دوستاش رو داشته باشی - کاری کن خودش بیاد برات تعریف کنه که مثلا فلان دوستش رو خیلی دوس داره یا فلان دوستش چه خصلت هایی داره و ... ولی حالا شما اومدی با این کارت زدی خرابش کردی . ببین داداش من . ایشون الان تو یه سنی هستن که خیلی چیزا رو خوب درک نمیکنن - اینو قبول دارم - ولی اینو مده نظر داشته باش الان داره بهترین روزهای زندگیش رو میگذرونه - دورانی که هیچ وقت براش تکرار نمیشن و یه روزی میرسه که بعدا حسرت این روزا رو میخوره - دوست های مدرسه - معلم های مدرسه - روزهای نوجوانی و... این ها فرصت هایی هستن که فقط یک بار برای ادم تکرار میشن . پس شما به جای اینکه محدودش کنی .کمکش کن تا بهترین روزهای نوجوانیش رقم بخوره - که اگه یه ده سال دیگه گذشت بشینه ازت تعریف کنه - بگه اره یادش بخیر چه دوستای خوبی داشتم چه خاطر شیرینی دارم و از همه مهتر عشقم هم کنارم بود - نه اینکه بیاد بگه دوران مدرسه و نوجوانیم رو زهرمار کرد همش گیر میداد و... .
    شما باید خیلی روی این دختر کار کنی تا به موقعش نتیجش رو ببینی . زیاد عجله نکن .
    مورد بعدی اینه که شما اگه واقعا خیلی دوسش داری پس باید کارهایی که اون رو خوشحال میکنه رو براش انجام بدی . مثلا اگه چت کردن با معلمش حال خوبی بهش دست میده پس تو هم تشویقش کن تو هم باید خوشحال باشی . اگه بیرون رفتن با خانوادش خوشحالش میکنه تو هم باید خوشحال باشی نه اینکه براش شر درست کنی و محدودیت بذاری . در حال حاضر شما وظیفه اصلی تون این هست که خلا هاش رو پر کنی و هر چیزی که ناراحتش میکنه رو برطرف کنی . بذار برات مثال بزنم . دوست خودم به طرز فجیعی به دوستای مدرسش علاقه داشت . و منم دقیقا همین حس شما رو داشتم ( حسادت - عصبانیت و... ) ولی بعدا که به عقل اومدم دیدگاهم خیلی عوض شد - مثلا فردا امتحان ریاضی داره و میدونستم چند روزه داره ریاضی میخونه و خیلی خسته است . منم کنارش بودم و کلی بهش انرژی میدادم - ولی کم بهش پیام میدادم و حتی تماس تلفنی وچت کردن باش رو خیلی کم کم کرده بودم ولی از طرفی بش میگفتم یکم به خودت برس - چون میدونستم از بیرون رفتن با دوستاش لذت میبره منم بهش اسرار میکردم که فردا بعد اینکه امتحاناتت رو دادی فلان دوست و فلان دوستت رو جمع کن و حتما یه دور تو شهر بزنید . حالا وقتی هم که بیرون میرفتن واسم پیام میفرستاد که ( درسته الان با دوستام بیرونم و کلی خوشحالم ولی بدون خیلی خیلی به یادتم ) - حالا این یه نمونش بود - مورد بعدی از اینکه با خانوادش میرفت بیرون خیلی خیلی کلافه و به قولی عصبی میشدم - دوس داشتم فقط با خودم باشه و از این حرفا ... . که بعدش وقتی به عقل اومدم و دیدگاهم عوض شد طوری شد که خودم تشویقشم میکردم و وقتی میرفت بیرون خیلی خیلی خوشحال میشدم . یه طورایی وقتی اون خوشحال میشد منم خوشحال میشدم . بعد اومدم یه سیستم دیگه راه اندازی کردم - دیگه هیچ جا بدون اون بیرون نمیرفتم- دوستام میرفتن مسافرت - خانوادم میرفتن مسافرت و ... باشون نمیرفتم - اونم مدام دلیلش رو میخواست . منم منطقی بش میگفتم که بدون تو هیج جا نمیرم و فقط جایی که تو باشی میام - البته این دیدگاه و عملکردم اصلا خوب نبود - همینم باعث شد که تعداد ملاقتمون رو بیشتر کنه - خلاصه اینم به شما گفتم تا از مهارت های زندگی مشترک سر در بیاری و سرخود رفتار نکنی و همیشه به فکر اینده باشی
    پس بهش آزادی بده - بذار بهت تکیه کنه - ولی در قبالش اونو تحت نظر داشته باش باهاش منطقی رفتار کن - اینو هیچ وقت یادت نره که تو الگوش هستی - هر کاری خواستی بکنی اول فکر کن بعد عمل کن - حس میکنم یکم عجول هم هستی - بذار با دوستاش راحت باشه - اگه دیدی تو ماشین خیلی باشون حرف میزنه حتما این امر خیلی خوشحالش کرده - شما هم زیاد به دل نگیر و بذار به حساب سن کمش - البته اینم بگم اگه دیدی جایی افراط و تفریط رو رعایت نمیکنه دعوا درست نکن - مودبانه و تواضعانه باش حرف بزن - یه طوری بش بگو که قبول بکنه - یا مثلا میتونی یه کاری کنی که از کارش شرمنده بشه- مثلا اگه دیدی در حضور شما با دوستاش خیلی حرف میزنه شما هر وقت کسی بهت زنگ زد بهش بگو اجازه میدی جواب بدم ؟ یا اصلا جواب نده و بهش بگو تا موقعی که تو پیشم هستی تمایل ندارم جواب بدم - خلاصه یه همین کارهایی بکن که خودش شرمنده بشه و بار بعد حساب بیاد دستش -ولی هیچ وقت سعی نکن دعوا درست کنی - هیچ وقت نذار حرمت ها بین تون شکسته بشه - اگه هم شکسته شده از خودت مایه بذار و ترمیمش کن - دعوا و جر و بحث نمک هر رابطه ای هست ولی به موقعش - نه اینکه روزی ده بار قهر کنیید و ده بار آشتی - قهر کردن آداب و رسوم خودش رو داره - منت کشی هم همین طور - هم قهر کردن و هم منت کشی حق مسلم دوتاتون هست ولی نذارید این امر هر روز و به خاطر یک سری چیزای بی ارزش و بچه گونه اتفاق بیافته
    اگه بهش پیام دادی و دوستاش هم همزمان دارن بهش پیام میدن یا پشت خط بودن - حق مسلم اون خانم هست که جوابتون رو نده یا یکم دیرتر بده - اگه شما درکش نکنید پس کی باید درکش کنه ؟ بذار برات یه مثال بزنم - اوایل خودم هم دقیقا این مشکل شما رو داشتم . مثلا من تو یه جمع دوستانه نشستم و دوستم زنگ میزد - منم بش میگفتم نمیتونم جواب بدم- اونم خیلی بش برمیخورد و ناراحت میشد - بعد تازه باید منت کشی هم میکردم - ولی بعدن به مرور زمان بهش یاد دادم که یه سری لحظاتی هستن دوس ندارم جوابت رو بدم - دوس دارم هر وقت وقتم ازادم شد با خیال راحت و بدون هیچ دقدقه ای باهات حرف بزنم و...
    مطلب اخر - زیاد بهش فک نکن- زیاد بهش پیام نده - زیاد زنگ نزن- زیاد ابراز علاقه نشون نده - ببین اینا رو کی بت گفتم - یه روزی میرسه که خسته میشی - اصلا زده میشی - و اینجاست که باید تعادل داشته باشی - این کلمه تعادل رو هیچ وقت فراموش نکن - تعادل یعنی نه اینکه بیخیال باشی نه اینکه مدام پا پیچش بشی - با این کارا هم به خودت لطمه وارد میکنی هم به طرف مقابلت - یادمه یه رفیقی داشتم که از جریان دوستیم با خبر بود -بهم میگفت خیلی بی جنبه ای که این قدر معتاد دختره شدی ههههه ( یادش بخیر ) - همیشه تعادل رو برقرار کن داداشم - مطمن باش این زنگ زدن و پیام دادن و حساسیت بیش از اندازه الانت یه روزی کم میشه - اون وقت دختره به شک می افته میگه روزای اول چقدر زنگ میزد ولی الان هفته ای یه بار به زور زنگ میزنه و.... خلاصه خانم ها به این مسائل حساس اند . پس بهتره از همین الان تعادل داشته باشی

    جمع بندی : منم گوشه گیر بودم که بعدا چوبش رو خوردم - اجتماعی نبودم ولی بعدن شدم که اینم چوبش رو خوردم - و تمام مشکلاتی که با دوست قبلیم داشتم همش به خاطر بیکاریم بود - یه مدت که بیکار شدم تمام زندگی و فکر و خیالم شده بود اون دختر - فکرش رو بکن اینقدر بش حساس شده بودم که به کوچکترین رفتارش عکس العمل نشون میدادم ولی خدا رو شکر بعدا درست شدم .
    شما هم الان وقت واسه عشق بازی و... زیاد داری - فعلا به فکر کار و خونه و زندگیت باش - بعد هم مهارت های زندگی مشترک رو یاد بگیر - اگه از الان به اینا اهمیت ندی بعدن ها خیلی ضرر میکنی
    امیدوارم موفق باشی

  10. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط یه دوست نمایش پست ها
    سلام داداش گلم

    شما هم الان وقت واسه عشق بازی و... زیاد داری - فعلا به فکر کار و خونه و زندگیت باش - بعد هم مهارت های زندگی مشترک رو یاد بگیر - اگه از الان به اینا اهمیت ندی بعدن ها خیلی ضرر میکنی
    امیدوارم موفق باشی
    وااقعا ممنونم از شما خیلی از حرکاتمون شبیه همه مشکل منم همینه همش دلم می خواد مال خودم باشه اگ کمی با جنس مذکر چه اقوام چ غریبه شوخی می کنه حساس می شم ناراحت میشم به کوچکترین کاراش حساس شدم راستش کمی هم شکاک شدم متاسفانه مثلا دیدم با معلم مردش چت می کرد وو خیلی صمیمی بود و شوخی می کرد تو واتس حتی یه مرمتبه حرفی بهش می زد مث این ک ناز می کرد ک البته خودمم حدس می زدم ک خودشم نمی دونه چن بار بهش گفتم ولی اخرشم بحثمون شد با چت کردن با معلمش ک حساس شدم سر همین بود که خیلی صمیمی چت می کرد ویکی هم این که همش فکر می کنم دوستاش بیشتر از من براش عزیزن یا این ک هر وقت دوستاش میان پیشش بحثمون میشه ک جرا همش ب دوستات میگی بیان ولی ب من نمی گی یا مثلا وقتایی ک پیش همیم کوچکترین کاری هم ک می کنه سریع ازش ناراحت میشم کهبعدا می فهمم اصلا ناراحتی نداشته
    اخلاق منفیش اینه که زود عصبانی میشه و تا زمانی ک عصبانی هست حرف قبول نمی کنه ی کمی هم مغرور
    اخلاق مثبتش هم اینه وقتی پیشمه بیشتر حواسش پیش منه به فکر تیپ و شخصیت کارامه ک خرابکاری نکنم
    و منطقی تر از منه
    تا چن مدت در مقابل کارای من فقط با خوش اخلاقی ارومم می کرد ولی دیگه کم کم صبرش تموم شد و دعوامون میشد
    ویرایش توسط esteghlal : جمعه 31 اردیبهشت 95 در ساعت 21:43

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 دی 95 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1395-2-27
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    540
    سطح
    10
    Points: 540, Level: 10
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای ی دوست میشه بیشتر با هم اشنا بشیم و بیشتر منو راهنمایی کنین اینطور ک فهمیدم شما هم مث من بودید ک تونستین خدا رو شکر درستش کنین


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خانومی که دوست دارم بهم زیاد محل نمیذاره
    توسط hmd3 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 فروردین 94, 11:19
  2. خانومی رو که دوست دارم، بهم زیاد محل نمیذاره.
    توسط hmd3 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 فروردین 94, 15:40
  3. آویزونی گریزونی و برعکسش یعنی چه؟
    توسط wind در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 مرداد 93, 02:00
  4. پدرشوهر و مادرشوهر ساده دهن بین و آویزون
    توسط گلچهره در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 دی 91, 10:58
  5. از دوست داشته شدن زیادی دارم به تنگ میام
    توسط کبوتر در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 خرداد 91, 23:15

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.