سلام
دیگه دارم به زانو در میام. یکساله که داغدارشم. هر شب به فکرشم. چرا این رنج من تموم نمیشه. خدایا چرا چرا. یکساله که پیش خدا رفته ولی من هنوز بی قرارم.
بچه ها من خیلی از زندگی خسته شدم. روزهای بدون ایشون برام سرد و تاریکه. یکی به من بگه چطوری این دوری و رنج رو تحمل کنم. میدونم که روح ایشون هم اصلا این وضعیت ناراحتی منو دوست نداره. به خدا خسته شدم.
من هر راهی که به ذهنم می اومد برای آرام کردن خودم استفاده کردم ولی هنوز بی تابم. مخصوصا که من به شدت دچار استرس پس از سانحه شدم. و به شدت اتفاقات در تاریخها و روزهای مشخص یادم هست. و اضافه کنید مکانها و اسمها.
علاقه مندی ها (Bookmarks)