به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 37
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array

    New 2 همسرم بیماره.....اصلاح نمیشه..بمونم یا جدا بشم

    سلام دوستان.حتما در جریان تاپیک های اخیر من هستین...دیگه خسته شدم به خدای محمد اگر پای بچه درمیون نبود تا حالا صد بار ازش جداشده بودم..خسته ام کرده دیگه هرچی من صبوری می کنم نمیزارم اقا آب تو دلش تکون بخوره حرفی نمیزنم که عصبی بشه یا شاید سوء برداشت بکنه، به مامانم اینا میگم تورو خدا مواظب باشین چیزی نگین ناراحت بشه..انگار اصلا فایده نداره ...اون بیماره روانیه...مودیه...صفر و صده....همش دنبال بهونه و گرفتن آتو از خونواده بیچاره و بدبخته من..اونا که جز احترام و محبت هیچی براش نکردن
    تو رو خداااااااااااااا بگید چیکار کنم من فقط سی سالمه دارم داغون میشم چه طور اینهمه فحش ناحق رو به خونوادم تحمل کنم بابا من بچه دارم نامسلمونچه طوری باید صبوری کنم و بشینم اونو بزرگ کنم...|آخه تا کی...........تورو خدا بهم راهکار بدید نیومدم فقط دردو دل کنم
    تمام مقالات رو خوندم تمامشو به کار بستم به خدا ایراد از اونه نمیدونم اصلا اصلاح میشه یا نه ...نمیدونم شایرد اگه نشه جدا بشم ازش..الان اتفاق دیروز رو میگم بهتون خودتون قضاوت کنین
    با هزار تا ناز و نوز کشیدن از هفته پیش بهش گفتم بریم پیک نیک با مامانم اینا اونم راحت گفت باشه. حتی من پنج شنبه خونه بابام اینا بودن اومد دنبالم که بابام که ناخوش بود رو هم ببینه خودش گفت بهم که خودت برنگرد بزار من بیام بابات هم ببینم. برنامشو گذاشتیم و صبح حرکت کردیم. بابام بنده خدا ناخوشه خیلی نمیتونه کار کنه..بابام همیشه شوهرم رو فدات بشم و قربونت برم و اسمش رو با پسوند جان صدا میکنه.دیروز تو پارک دو دفعه بهش گفت آقا پسر این منتقل رو بیار اینجا تو آفتاب نباشی سرت درد بگیره یا آقا پسر بیا بشین اینجا که راحت بشینی..آقا یه دفعه وسط غذا قاطی کرد پاشد رفت پیشه دخترم که داشت بازی میکرد اخم و تخم ..رفت تو زمین بازی رفتم پیشش گفتم چی شده شروع کرد کلی فحش های بسیار رکیک دادن به بابام که مرتیکه فلان فلان شده به من ارد میده مگه من نوکرشم آقا پسر آقا پسر میکنه مگه من اسیرتم اسم دارم زود جمع کن بریم تازه یه ساعت بود رسیده بودیم..منم گفتم بابا عزیزم اون منظورش این بوده که تو رو پسرخودش میدونه (من برادر ندارم خودممو خواهر کوچکترم که مجرده) قصدی نداشته خراب نکن همه چی رو اونم که طبق معمول گوشاش نمیشنید و فقط فحش میداد خلاثه اومد با بدعنقی یه چایی خورد و دوباره رفت پیش بچه منم به مامانم اشاره کردم ما باید بریم اون کار داره میخاد بره دم مغازش.اونا هم گفتن باشه خوب ما هم میریم دیگه. خلاصه آقا با بچه رفت وایساد دم ماشین و حتی نیومد وسایلو جمع کنه و ساکی که بابای بیچارم دستش بود رو بگیره تا ما نزدیکه ماشین رفت با بچه قدم زدن تا مارو نبینه بعدش اومد بدونه خدافظی نشست تو ماشین و فقط گفت خدافظ و گازشو گرفت مامان بابای بیچاره من اومده بودن دم ماشین که دست بدن اون یه ذره شیشه رو داد پایین و با کراهت گفت خدافظ و گازشو گرفت...............سیل فحش های رکیک بود که بار بابام و خونوادم کرد تا خونه.....مارو گذاشت و خودش رفت مغازه
    خانوادم خیلی ناراحت شدن اونا که از گل کمتر بهش نمیگن بابام کلی پول داد مغازه بگیریم مامانم بچه ام رو نگه میداره و ........محبتاشون کم نیسو من هیچوقت منتش رو نذاشتم به شوهرم
    من الان این وسط گیر کردم دارم له میشم به خانوادم گفتم به خاطر این حرف ناراحت شده شاخ درآوردن..فقط منتظر بهونه و آتوو از خانوادم حتی عید هم ویلا بابام نبرد مارو.کلا خانوادش اینجورین اهل رفت و آمد نیستن و فقط منم منم دارن.شوهرم پر رو شده خیلی...با وقاحت تمام میگه ناراحتی برو بشین وره دله بابات بچه ام ازت میگیرم...من بااونا هیچکاری ندارم پاشونو بزارن اینجا پاشونو قلم میکنن......
    مشکل روانی داره همسرم هراز چندگاهی به چبزای کوچیک گیر میده و از کاه کوه میسازه.....دیشب دیر وقت اومد بیرون اتاق خوابید.
    کمکم کنین تورو خدا

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    همسرم پیش مشاور نمیاد به هیچ وجه.من اگه برم نتیجه ای داره؟
    مشاور خوب سراغ ندارم

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    71
    Array
    سلام و وقت بخیر ...
    واقعا سخته آدم بخاطر عقده های یکی دیگه بی احترامی به خانواده و فحش و ناسزا بشنوه و بخاطر حفظ زندگی دم نزنه و بازم ناز طرف رو بکشه ...
    .
    داماد ما هم ویزگی های به مراتب کمتر از شوهر شما داره و کمی شرایط شما رو درک میکنم.
    ما برای اینکه کنتاکت خاصی پیش نیاد روابط رو محدود کردیم و کاملا رسمی با داماد برخورد میکنیم و رفت و آمد ها رسمی شکل میگیره درسته که قبلن ها خواهرم کمی از این بابت رنج کشید ولی در دراز مدت به نفع خودشون بود.
    .
    این نوع رفتار شوهر شما فکر میکنم یک حالت تدافعی / پرخاشگری باشه چرا که قبلن از طرف خانواده شما در رابطه با شغلش کمکی شده و الان احساس میکنه و سعی میکنه هر رفتاری از طرف خانواده شما رو طوری تفسیر کنه که پدر/مادر با این کار منظورش منت گذاشتن بود ...
    .
    بهترین کار به نظرم این بود که از اول خدمات خارج از عرف به دامادتون نمیدادین (حتی با اینکه باز در اون شرایط تو سرتون میزد که خانوادت هیچ کمکی به زندگیمون نکردن و بهانه های تمون نشدنی و ... شاید حالا هم میزنه ) حداقل تحمل اون سرکوفت ها منطقی تر میبود.
    .
    شاید بعضی از اطرافیان نظر بدن که از خصوصیات و ویژگی های مثبت شوهرتون در حضورش پیش خانواده بیشتر بیان کنید تا حس احترام و مهم بودن در شوهرتون ایجاد بشه یا همیشه از شوهرتون تعریف و تمجید کنید و حلوا حلواش کنین و بزارین رو سرتون تا احساس غرور پیدا کنه و ... ولی به نظر من این مدل رفتار ها شوهرتون رو جری تر و حق به جانب تر میکنه... بهترین کاری که میتونین انجام بدین و به فکرم میرسه از بابت وظایف زندگیتون هیچ کم و کاستی نذارین و در مقابل فحاشی های شوهرتون فقط تا این حد بسنده کنین که داره اشتباه فکر میکنه و نیازی به ادامه بحث نیست و کاملا بی تفاوت باشین.. شوهر شما بیشتر از رنج بردن شما لذت میبره و از این بابت ارضاء روحی میشه و هی فحش و نا سزا میگه و بازخورد های شما سرپوشی میزاره به کمبود های درونی خودش ... پس هیچوقت باهاش یکی بدو نکن و اعصابتو خورد نکن و گریه و زاری و ... هم نکن.
    .
    در مقابل با خانواده ایشون هم کمی سر سنگینتر رفتار کن.
    .
    ریشه مشکلات در شوهر شماست و نحوه تربیت و فرهنگ خانوادگیشون هست و خیلی سخته که شما سیاست و رفتاری در پیش بگیرین که این مدل مشکلات در شوهرتون تعدیل بشه. این شوهرتون هست که باید به این نتیجه برسه که روندی که در پیش گرفته برای خانواده اسیب زا هست و نیاز به اصلاح داره و باید بره پیش مشاور و ... به نظرم رفتار شما باید طوری باشه که شوهرتون این اسیب ها رو ببینه نه اینکه با نرمش یک طرفه بحران های زندگی در چشمش کوچیک جلوه بده و در این رابطه یک طرف فقط رنج ببینه. (حالا این نظر من شاید مخالف های زیادی داشته باشه).

  4. 2 کاربر از پست مفید saeeded تشکرکرده اند .

    mercedes62 (یکشنبه 26 اردیبهشت 95), sara 65 (شنبه 18 اردیبهشت 95)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    رفتار شوهرت عين رفتار شوهر عمه منه يعني به عينه اين رفتارها رو ديدم كه ميگم.حتي خانوادش . همه چيش
    يه مشت رواني روان پريش كه فقط خودشون رو ميبينن.دوتا از خواهراش طلاق گرفتن. سر ناسازگاريش.الانشم عمه م مونده فقط به خاطر پسرهاشه.
    محبت حاليش نيست.يهو به يكي گير ميده.
    عمه م اصلا اونو با خودش جايي نميبره. محلش نميزاره. بهش بها نميده. ملكش به اسم خودشه. منتظره چند سال ديگه هم ازش جدا بشه.
    انثد باهاش جايي نمي رفت كه براش حرف دراورده بودن كه طلاق گرفته.
    شما هم وقتي شوهرت انقد بيماره نه بزار مادرت بچتو بگيره.نه كمك مالي بهش بكن.براخودت ارزش قائل شو. تنهايي هم خونه مادرت برو. اصلا تو جمع باهاش نرو . كه هم اون جوگير نشه.هم انقد فحشت نده.
    چرا مادرت بايد بچتو بگيره مگه خون كرده؟ اون بچه خودشو بزرگ كرده. واقعا بعضي خانواده ها با بها دادن بيش از حد به داماد فقط اونو گستاخ تر مي كنيد.

  6. کاربر روبرو از پست مفید paria_22 تشکرکرده است .

    sara 65 (شنبه 18 اردیبهشت 95)

  7. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خوب هر کسی یه سری حساسیت داره مثلا پدری که یک بچه داره خوشش نمیاد صداش برنن آقا پسر حس میکنه داره تحقیر میشه
    البته کار همسرتون هم اشتباه بوده نباید توهین میکردن

    ولی خانوم همین الان خودتون جای شوهرتون قرار بدید که بیاد این موضوع که همسرم بیمار رو بخونه دلش نمیشکنه یا خودش میگه منکه
    "حتی من پنج شنبه خونه بابام اینا بودن اومد دنبالم که بابام که ناخوش بود رو هم ببینه خودش گفت بهم که خودت برنگرد بزار من بیام بابات هم ببینم"
    پس چرا وقتی از چیزی ناراحت شدم که البته نباید توهین میکردم همسرم منو روانی میخونه.
    تقریبا میتونم بگم همه مردا اینجور هستند حالا هرکسی سر یه موضوعی
    هیچ انسانی وجود نداره که رفتاراش صد در صد درست باشه یا اصلا بعضی وقتا ما از درست ناراحت میشیم و نمیتونیم تحمل کنیم رفتار غلط بیشتر میپسنیدم

    امام صادق میفرمایند دو سوم زندگی زناشویی باید چشم بستن از روی خطاهای همدیگه باشه
    آقای دکتر فاطمی دیروز میگفتن اگر میخواین زندگی خوبی داشته باشید قضاوت نکنید .
    صحبت شکیباییتون میبره بالا سعی کنید با هم دیگه صحبت درست بدون توهین داشته باشید

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    160
    امتیاز
    6,982
    سطح
    55
    Points: 6,982, Level: 55
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 168
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    116

    تشکرشده 84 در 51 پست

    Rep Power
    30
    Array
    omid12 عزیزو همسر من بارها شده سر یک حرف بی مورد خون به پا کرده این باره اولش نیست...وقتی شما به یه نفر محبت کنی منطقیه که ازش اگه محبت نبینی بدی هم نبینی در غیر اینصورت حتما مشکلی وجود دارد. الکی گیر دادن و عذاب دادن به نظرمن بیماریه..نمیدونم ولی دلم انقدر شکسته و خستس که نمیدونم چی خوبه چی بد.........خیلی به سرم زده به جدایی فکر کنم الان تقریبا چهارسال فقط من دارم تلاش میکنم ولی باز همون اشه همون کاسه.....
    paria عزیز ممنون از پاسخت.گذشته ها گذشته بله شاید بعضی رفتارها باعث گستاخ شدن طرف مقابل بشه به جای اینکه قدردان تر بشه..اینم شانسه ما بود...مادرم به خاطر من بچه رو نگه میداره یه جورایی برای بسته شدن دهن شوهرم..چون من فقظ به همین قصد مجبورش کردم خونمون رو عوض کنیم و کمی به خونه مادرم نزدیکتر بشم.....
    saeeded محترم، ما فقط عیدها با خانوادش ارتباط داریم مادرش حتی زنگ هم خونه ما نمیزنه گفتم که کلا خانوادتن فقط خودشون رو میبینن و خودشون رو میخان سه تا خواهر مجرد با سن بالا داره که اینقد اخلاق چرتی دارن ازدواج نمیکنن......

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    منم مشکلم مشابه شماست بااین تفاوت که قطع رابطه کرده دو سه هفته یکبار بهم اجازه میده یکساعت ببینمشون.بااینکه اصلا کارشو تایید نمیکنم ولی وجه مثبت قضیه را میبینم.مثلا الان اعصاب همه راحتتره چون قبلنا که میومد بیشتر دنبال بهونه بود تایه چیزی ببینه همونو علم کنه بزنه توسرمون.
    طبق تجربه من اگه فاصله رو بیشتر کنین بهتره.
    بادید مثبت: شوهر شما زودرنجه خب این اخلاقشه هیچکارش نمیشه کرد با دیدمنفی:شوهر شما بیماره خب اینجا هم آدم مریض وسالم مثل هم نیستن نمیشه ازشون توقع کارهای انسانهای عادی رو داشت.اگه اینجور به قضیه نگاه کنی خیلی سختت نمیشه رفتارای همسرت

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 14 خرداد 95 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1395-2-14
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    218
    سطح
    4
    Points: 218, Level: 4
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط abs نمایش پست ها
    سلام دوستان.حتما در جریان تاپیک های اخیر من هستین...دیگه خسته شدم به خدای محمد اگر پای بچه درمیون نبود تا حالا صد بار ازش جداشده بودم..خسته ام کرده دیگه هرچی من صبوری می کنم نمیزارم اقا آب تو دلش تکون بخوره حرفی نمیزنم که عصبی بشه یا شاید سوء برداشت بکنه، به مامانم اینا میگم تورو خدا مواظب باشین چیزی نگین ناراحت بشه..انگار اصلا فایده نداره ...اون بیماره روانیه...مودیه...صفر و صده....همش دنبال بهونه و گرفتن آتو از خونواده بیچاره و بدبخته من..اونا که جز احترام و محبت هیچی براش نکردن
    تو رو خداااااااااااااا بگید چیکار کنم من فقط سی سالمه دارم داغون میشم چه طور اینهمه فحش ناحق رو به خونوادم تحمل کنم بابا من بچه دارم نامسلمونچه طوری باید صبوری کنم و بشینم اونو بزرگ کنم...|آخه تا کی...........تورو خدا بهم راهکار بدید نیومدم فقط دردو دل کنم
    تمام مقالات رو خوندم تمامشو به کار بستم به خدا ایراد از اونه نمیدونم اصلا اصلاح میشه یا نه ...نمیدونم شایرد اگه نشه جدا بشم ازش..الان اتفاق دیروز رو میگم بهتون خودتون قضاوت کنین
    با هزار تا ناز و نوز کشیدن از هفته پیش بهش گفتم بریم پیک نیک با مامانم اینا اونم راحت گفت باشه. حتی من پنج شنبه خونه بابام اینا بودن اومد دنبالم که بابام که ناخوش بود رو هم ببینه خودش گفت بهم که خودت برنگرد بزار من بیام بابات هم ببینم. برنامشو گذاشتیم و صبح حرکت کردیم. بابام بنده خدا ناخوشه خیلی نمیتونه کار کنه..بابام همیشه شوهرم رو فدات بشم و قربونت برم و اسمش رو با پسوند جان صدا میکنه.دیروز تو پارک دو دفعه بهش گفت آقا پسر این منتقل رو بیار اینجا تو آفتاب نباشی سرت درد بگیره یا آقا پسر بیا بشین اینجا که راحت بشینی..آقا یه دفعه وسط غذا قاطی کرد پاشد رفت پیشه دخترم که داشت بازی میکرد اخم و تخم ..رفت تو زمین بازی رفتم پیشش گفتم چی شده شروع کرد کلی فحش های بسیار رکیک دادن به بابام که مرتیکه فلان فلان شده به من ارد میده مگه من نوکرشم آقا پسر آقا پسر میکنه مگه من اسیرتم اسم دارم زود جمع کن بریم تازه یه ساعت بود رسیده بودیم..منم گفتم بابا عزیزم اون منظورش این بوده که تو رو پسرخودش میدونه (من برادر ندارم خودممو خواهر کوچکترم که مجرده) قصدی نداشته خراب نکن همه چی رو اونم که طبق معمول گوشاش نمیشنید و فقط فحش میداد خلاثه اومد با بدعنقی یه چایی خورد و دوباره رفت پیش بچه منم به مامانم اشاره کردم ما باید بریم اون کار داره میخاد بره دم مغازش.اونا هم گفتن باشه خوب ما هم میریم دیگه. خلاصه آقا با بچه رفت وایساد دم ماشین و حتی نیومد وسایلو جمع کنه و ساکی که بابای بیچارم دستش بود رو بگیره تا ما نزدیکه ماشین رفت با بچه قدم زدن تا مارو نبینه بعدش اومد بدونه خدافظی نشست تو ماشین و فقط گفت خدافظ و گازشو گرفت مامان بابای بیچاره من اومده بودن دم ماشین که دست بدن اون یه ذره شیشه رو داد پایین و با کراهت گفت خدافظ و گازشو گرفت...............سیل فحش های رکیک بود که بار بابام و خونوادم کرد تا خونه.....مارو گذاشت و خودش رفت مغازه
    خانوادم خیلی ناراحت شدن اونا که از گل کمتر بهش نمیگن بابام کلی پول داد مغازه بگیریم مامانم بچه ام رو نگه میداره و ........محبتاشون کم نیسو من هیچوقت منتش رو نذاشتم به شوهرم
    من الان این وسط گیر کردم دارم له میشم به خانوادم گفتم به خاطر این حرف ناراحت شده شاخ درآوردن..فقط منتظر بهونه و آتوو از خانوادم حتی عید هم ویلا بابام نبرد مارو.کلا خانوادش اینجورین اهل رفت و آمد نیستن و فقط منم منم دارن.شوهرم پر رو شده خیلی...با وقاحت تمام میگه ناراحتی برو بشین وره دله بابات بچه ام ازت میگیرم...من بااونا هیچکاری ندارم پاشونو بزارن اینجا پاشونو قلم میکنن......
    مشکل روانی داره همسرم هراز چندگاهی به چبزای کوچیک گیر میده و از کاه کوه میسازه.....دیشب دیر وقت اومد بیرون اتاق خوابید.
    کمکم کنین تورو خدا
    عزیزم واقعا متاسف شدم ازینکه شرایط سختی داری.
    یه چیزی هست که میگن لطف مکرر میشه حق مسلم. و این واقعا خودش یه اشتباه بزرگه. خانواده شما هم لطف مکرر کردن. به نظر من همیشه خانواده ها باید بین خودشون و عروس یا دامادشون یه حریمی بذارن که اون طرف حتی اگر آدم مشکل داریه، جرات بی احترامی نکنه. یعنی نه که سخت و خشک باشن. ولی خودشون رو دست بالا بگیرن و به جاش هوای بچه شون رو خیلی داشته باشن.
    قطعا رفتن پیش مشاور کمکتون میکنه.مطمئنا نه اونقدی که اگه با هم میرفتین کمک میکرد. ولی تنها رفتن هم بی تاثیر نیست.
    وقتی ایشون توهین میکنن شما چه عکس العملی نشون میدی؟
    سعی کن بری پیش مشاور راه های افزایش و تقویت عزت نفس رو یاد بگیری و عزت نفس خودت رو تقویت کنی. اونوقت جوری رفتار میکنی که ایشون با توهین کردن و عصبانیت، نمیتونه شما رو کنترل کنه. و خودش هم اینو میفهمه و به تدریج رویه ش رو عوض میکنه.
    این که ایشون میان سر به پدر ناخوش احوالتون میزنن، یعنی ایشونو دوس دارن. ولی سعی کنید این تکنیکای ارتباطی رو یاد بگیرید. حساسیتای شوهرتونو بشناسید و از خانوادتون بخواید در عین اینکه به همسرتون محبت میکنن و احترام میذارن، اونو صرفا داماد خودشون ببینن .نه پسرشون. ونوقت یه سری از رفتارایی که ناشی از صمیمیته کمتر میشه و حریم ها هم بیشتر میشه. به نظرم رسید همسرتون با صمیمیت خانواده شما مشکل دارن.
    بازم تاکید میکنم چون مشکلتون نیاز به نظر متخصص داره، از مشورتای دوستان فقط برای باز کردن ذهنتون و آروم شدن استفاده کنین و به جاش از یه مشاور متخصص کمک بگیرید.
    عزیزم آرامش و عزت نفست که زیاد بشه، خیلی از رفتارهای کنترل گرانه ی اطرافیانت کم میشه. مث خشم، قهر و ...
    موفق باشی در پناه خدا

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    رفتار شما با خانواده همسرتون چگونس؟
    هر چند بار که خانواده خودتونو میبینید به خانواده همسرتون سر میزنید؟
    آیا هر روز خانواده خودتون رو می بینید؟
    وضعیت احترامتون به خانوادش چجوریه؟جلوی آقا نظری راجع به خانوادش میدید؟
    بچه رو خانواده شوهر چند وقت یکبار میبینن؟
    نظر خانواده همسر نسبت به شما چیه؟
    چقدر با بچتون راحت هستند؟برخوردشون با شما و بچه چگونس؟
    ویرایش توسط Mr DaNi : شنبه 18 اردیبهشت 95 در ساعت 23:21

  12. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام

    زن وشوهر توی یک تیم و گروه هستند . اصول کار گروهی می گه همکاری و برطرف کردن نقایص اعضاء گروه.

    اینکه حالا چون بیماره جدابشم روش حل مشکل نیست. بلکه باید به ایشون کمک کنید تا این مساله در زندگی تون حل بشه.

    به قول خودتون می گید همسرتون بیماره ، برای درمان یک بیماری باید به متخصص رجوع کرد با ناز و نوازش و انفعال که بیماری رفع نمی شه.

    باید تمام تلاشتون رو به کار بگیرید که همسرتون رو پیش یک روانشناس بالینی ببرید .

    برای شروع می تونید خودتون به تنهایی مراجعه کنید و راهکارهای لازم جهت چگونگی دریافت موافقت همسرتون برای حضور در چنین جلساتی رو دریافت نمایید.


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.