به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 دی 99 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1395-1-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    5,212
    سطح
    46
    Points: 5,212, Level: 46
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 138
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از خانوادم خسته شدم

    از خانوادم متنفرم از همشون بدم میاد اصلا براشون مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم
    به خدا کارم شده همش گریه . من تو خونوادمون دو تا خواهریم که خواهرم تخصص قبول شده و مزدوج شده حالام یه بچه داره و من دوبار تخصص قبول نشدم و این باره سوممه که میخام امتحان بدم دقیقا دوماه دیگه امتحانشه ولی هیچکس منو درک نمیکنه که چقدر استرس دارم. اولش که خواهرم حاظر نبود بره خونه خودشون چون از خونه داری و بچه داری میترسید و حالام که دیگه مجبور شده بره خونه خودشون به بهانه پایان نامش از صبح تا ظهر بچشو میزاره خونمون تا به کارای خودش برسه از 6 ماهگی تا الان که بچش یک سالشه شده هر روز میرفت سراغ پایان نامش . من میخاسم برم کتابخونه درس بخونم ولی مامانم به شدت براش تنهایی بچه داری کردن سخته چون متاسفانه فوق العاده بچه نق نقویی هست که مرتب عادت به خود زنی داره که سره خودشو هی میکوبه به دیوار و زمین واسه همین مامانم تنهایی از عهدش بر نمیاد خواهرمم که از بچه داری کلن فراریه . همش دنبال در رفتنه که به بهونه پایان نامش همش بره بیرون. بابامم که کلن خودشو کشیده کنار . شوهرخواهرمم که حرفشو نزن . خلاصه این وسط منومامانم داریم میسوزیم . عصرا هم که دیگه میرن خونشون مامانم هی گیر میده بیا بریم بیرون دلم گرفته هرچی میگم مامان من صبح درس نخوندم حالا میخوام بخونم مامانمم شروع به خودزنی و موهای خودشو میکشه و دادو فریاد که چرا هیچکس منو دوس نداره .
    خلاصه میون یه مشت دیوونه گیر کردم خودمم دیوونه شدم تو روخدا کمکم کنید هر روز قلبم درد میگره هر روز گریه میکنم آرزوی مرگ دارم . ازون طرفم میترسم ناشکری کنم یه عذاب بدتری سرم نازل بشه . خدایا کمک کن کاش بمیرم

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    شما صبح زود برو کتابخونه و تا ساعتی که بچه خونه شماست برنگرد.

    در ضمن این بچه ای که شما توصیف کردی ! دلم براش سوخت طفلکی
    تخصص اون مادر به چه درد می خوره؟ به قیمت قربانی کردن زندگی این بچه؟
    ایشون حتی یک کتاب در مورد بچه شون نخوندن؟ چه مادریه و چه متخصصیه؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    elina2 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), monir11 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), sara 65 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), نیکیا (سه شنبه 14 اردیبهشت 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 دی 99 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1395-1-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    5,212
    سطح
    46
    Points: 5,212, Level: 46
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 138
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه همش فکر میکنه بچه به پول و نیازهای مادی نیاز داره . خواهرم همش میاد میگه مادر دوستم از بچش مراقبت میکنه پس شما هم وظیفتونه که نگه داری کنید خیلی پرتوقع هس

  5. 2 کاربر از پست مفید elina2 تشکرکرده اند .

    monir11 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), نیکیا (سه شنبه 14 اردیبهشت 95)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    من هم این مشکل رو با خواهرم داشتم زمان مجردیم. بیست و چهار ساعته خونه ی ما بودن و من مجبور بودم جلوی دامادم حجاب کنم نمیدونی چقدر وحشتناکه آدم توی خونه ی خودش هم راحت نباشه.بعد از دو سال که اعتراض کردم و مجبورشون کردم هفته ای یکبار بیان خونه ی ما محکوم به بی مهری و عدم داشتن محبت خواهری شدم.
    خواهرم میگفت فلانی چطوری دامادشون همش خونشونه حرفی نمیزنه تو همش اعتراض میکنی... بعد دوسال طاقتم تموم شد داد زدم گفتم من نیکیا هستم من اون دختره نیستم چرا منو با اون مقایسه میکنی؟ منو با خودت مقایسه کن. خودت حاضری یه مرد نامحرم یک هفته بیاد خونه ات و تو تمام مدت حجاب داشته باشی؟ البته که خواهرم ناراحت شد و نتونست باز منطقی باشه اما بعدش حداقل من توی خونه ی خودمون آرامش داشتم.
    شما اما داد نزنید اما به خواهرتون بگید قرار نیست شما رو با فداکارترین آدمهای روی زمین مقایسه کنه اما خودش بی مسوولیت ترین باشه... بهشون بگید خیلی از خواهرای متاهل هستن که خیلی کارا برای خواهر مجردشون میکنن و به خواهر مجردشون سرویس میدن حتی اگه بگردید توی اطرافتون هم چنین موردی رو میتونید پیدا کنید و براش مثال بزنید بگید قرار نیست اگه دیگران کاری رو برای خواهر مجردشون انجام میدن من انتظار داشته باشم تو هم برای من انجامش بدی.
    قاطعانه برخورد کن. پنج سال دیگه که آینده ات به خاطر بچه ی خواهرت خراب شد هیچکس بهت مدال نمیده... حتی یادشون هم نمیمونه...
    پست شیدا رو هم دوباره بخون

  7. 4 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    elina2 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), monir11 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), sara 65 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), شیدا. (جمعه 17 اردیبهشت 95)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    73
    Array
    متاسفانه الان بعضی خانوما فکر میکنن همینکه بچه رو زاییدن دیگه خیلی هنر کردن و همه باید یاری کنن و از بچشون نگهداری کنن تا بزرگ شه! متاسفانه بچه هاشون هم خیلی بد و بی ادب بار میان
    برادر من و خانومش هم هر دو پزشکن و زن داداش من قبل اینکه بچه دار شه خیلی ادعاش میشد و به تربیت همه ی بچه ها گیر میداد اما الان شرایط خودش و بچش مثل خواهر شماست و انقدر برای بچه وقت نذاشته که متاسفانه باید بگم بچه ی برادر من بی تربیت ترین و لجباز ترین و عصبی ترین بچه ایه که من تا حالا دیدم!!

    من خودم اصلا از اول رو ندادم که از من بخوان بچه رو نگه دارم ولی خب روزایی که خونه ی ماست دلم برای مامانم می سوزه و مجبورم بهش کمک کنم و همینکه انقدر اذیت میکنه که واقعا تمرکز ندارم کارای خودمو انجام بدم و مجبورم بیخیال شم.
    فقط میتونم بگم درکت میکنم و کاش بعضیا بدونن بچه داری چه مسئولیت بزرگه و فقط زاییدنش نیست. خب اگه وقت و حوصله ی نگهداری رو ندارین دیگه چرا بچه دار میشین و اون بچه رو بدبخت میکنین :((
    اگه ایندت برات مهمه چاره ای نداری جز اینکه دلسوزی رو بذاری کنار و هر روز بری کتابخونه و تا اخر وقت بمونی! به نظر من که وظیفه ای گردنت نیست

  9. 4 کاربر از پست مفید sara 65 تشکرکرده اند .

    elina2 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), یاصاحب زمان ادرکنی (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), نیکیا (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), شیدا. (جمعه 17 اردیبهشت 95)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 دی 99 [ 23:08]
    تاریخ عضویت
    1395-1-19
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    5,212
    سطح
    46
    Points: 5,212, Level: 46
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 138
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 10 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنونم دوستان اره من که تواون مدتی که خونمون بودن واقعن حس کردم دارم کچل میشم ازبس روسری پوشیدم یعنی از وقتی خواهرم ازدواج کرده حس کردم 100 سالی پیر شدم . من تا اونجایی که بتونم سعی میکنم بی تفاوت باشم ولی واقعن سخته وقتی گریشو میشنوم دلم میسوزه سریع میرم کمک میکنم . همش میگم خدایا زودتر یه شوهری بهم بده ازین خونه نجات پیدا کنم یا تخصص یه شهر دوری قبول بشم تا دیگه یکم آرامش پیدا کنم ولی از یک طرف میترسم خدا یه بلایی سرم بیاره که ازین حرفا پشیمون بشم که حسرت این روزا رو بخورم خلاصه حتی میترسم حرفه دلمو بزنم که مبادا خدا ازم انتقام بگیره. واقعن ازین که شما دوستان منو درک کردید واقعا سپاسگذارم وگرنه تو خونه یه کلمه حرف بزنم مامانم سریع میگه حرف نزن برو تو اتاقت

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام من پیشنهاد میکنم در قسمت کارگاههای آموزشی بخش چگونه رفتار جرأتمندانه داشته باشیم رو مطالعه وبهش عمل کنید,
    یا مهدی ادرکنی

  12. 2 کاربر از پست مفید یاصاحب زمان ادرکنی تشکرکرده اند .

    elina2 (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95), شیدا. (جمعه 17 اردیبهشت 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.