به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15

موضوع: مشکلات روحی

  1. #1
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 04 آذر 96 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1395-2-12
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,250
    سطح
    19
    Points: 1,250, Level: 19
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Gadid مشکلات روحی

    سلام به همگی
    راستش میدونم با این تاپیک ها هم مشکلی از ادم رفع نمیشه اما همینقدر گفتنش هم برای آدم خوبه
    مشکلاتی که بیشتر باهشون دست و پنجه نرم میکنم
    اعتماد بنفس ضعیف
    (یه نکته ای در موردِ، مورد بالا اینکه الان که این تاپیک رو زدم بعدش خجالت میکشم بیام حرفای خودم و نظرات دیگرانو بخونم!)
    خود کم بین
    زودرنج شدید
    خجالتی هستم و توی رودربایستی از حقم کنار میکشم
    اما دو موردی که خیلی بهم فشار میارن
    افسردگی
    استرس شدیـــــد برای درس
    از دید خودم عواملی که باعث این مشکلات من هستن یکیش اینه که همیشه از بچگی خونه نشین بودم چون همسایه نداشتیم که با بچها بازی کنم، خواهرم خیلی اذیت میکرد نه میذاشت tv نگاه کنم نه میذاشت چیزی که دوست داشتم بخرم همش گیر میداد، سر درس بسیار سختگیری میکرد طوری که 19.75 میشدم جرات نداشتم بیام خونه، و عامل مهم دیگه هم این بود که ندونسته با استمنا آشنا شدم، وقتی که فهمیدم چیه دیگه عادت کرده بودم و بخاطر عقاید مذهبیم واقعا سرشکسته و از لحاظ روحی میترکیدم وقتی اینکارو میکردم( اتفاقی که اگه نمیفتاد شاید من اینجوری نبودم)
    خلاصه افسردگیم جوریه که احساس میکنم حتی اگه مشکل خاصی نداشته باشم و همه چیز روبراه باشه بازم زندگی برام معنایی نداره، و در مورد درس هم اونقدر شدید استرس دارم که از اول ترم تا پایان ترم هر روز صبح که بیدار میشم استرس دارم حالا بماند که بعضی وقتا به گریه میفتم هنوز هیچی نشده، ار همین حالا هم میدونم از اونجایی که امتحانام افتاده ماه رمضون با فرجه کم، توی فرجه ها به گریه خواهم افتاد جوری که نمیتونم همونقدری که فرصت دارم هم بخونم.علیرغم اینکه اینقدر روش حساسم اما حوصله خوندن هم ندارم علی الخصوص درس های حل کردنی که از رفتن به سمتشون بیزارم، احساس نفرت و ترس دارم ازشون،و همین هم باز باعث افزایش استرس میشه. واقعا انتظار ندارم حرفایی مثلِ باهاش کنار بیا، استرستو نادیده بگیر و برو تو دل ترس، باید سعی کنی باهاش کنار بیای و غیره که زیاد شنیدم کمکی بهم کنه، اما بازم اگه نظری دارید لطف بفرمایید چون این شرایط چندین ساله روانیم کرده.تشکر ازینکه این متن بلند بالا رو خوندید.در ضمن پسر هستم و 21 ساله

  2. کاربر روبرو از پست مفید neutral تشکرکرده است .

    خانم دکتر (جمعه 17 اردیبهشت 95)

  3. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام مىتوانىد براى بالا رفتن اعتماد بنفس خوبىهاى خودتون ىاد داشت کنىد و هر روز بهش فکر کنىد و تقوىتش کنىد اگر خوبى هم ندارىد مىتوانىد همىن الان براى خودتون اىجاد کنىد مثل بلد بودن هنر ىا ىک وىژگى اخلاقى خوب . خودکم بىن به نظرم از همون عدم اعتماد بنفس شما انسان هستىد و اشرف مخلوقات حالا هرچى که هستىد اگر به سمت خدا باشىد حالا چه بىسواد چه از لحاظ مادى کم ولى پىش خدا عزىز هستىد و چه چىز بهتر از اىن. براى افسردگى پىش پزشک طب سنتى بروىد داروهاى گىاهى به شما مىدن که شما رو سر حال مىکنه براى استرستون هم همىنطور موفق باشىد

  4. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    neutral (یکشنبه 12 اردیبهشت 95)

  5. #3
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 04 آذر 96 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1395-2-12
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,250
    سطح
    19
    Points: 1,250, Level: 19
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان بنظر شما در صورت مراجعه به روانپزشک چند جلسه نیاز هست، حدودی

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    556
    سطح
    11
    Points: 556, Level: 11
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 42 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و عرض خوشامد به همدردی.

    لطفا وقتی تایپیک میذارید خودتون سعی کنید سوال و جواب کنید تا تاپیکتون بیاد بالا این جوری میتونید از بچه های تالار کمک بگیرید.

    از وضعیت روحیتون متاسفم ولی قطعا قابل حله.

    میدونید استرس یعنی چی؟ عملکرد مغز در مواجهه با مرگ. در واقع وقتی استرس میگیرید که مغزتون فکر کنه که دارید می میرید. شما برای امتحان استرس دارید یعنی اون رو مساوی مرگ

    می گیرید. به همین راحتی. وقتی همیشه استرس دارید یعنی چی؟ مغز شما همه ی اتفاقات رو مساوی با مرگ می گیره مثلا امتحان ادبیات!!! حالا حلی رو میشه یه جورایی قبول کرد ولی

    اندیشه اسلامی و انسان در اسلام یکم کم لطفی به مرگه!!!! البته اکثر ما آدما این طوری هستیم. شما تنها نیستید.

    کلا افسردگی و استرس و... که مربوط به ایرادای مغزی نیستن ناشی از عدم آگاهیه به طوری که میتونید با افزایش سطح اطلاعاتتون نسبت به نوع انسان و به خصوص شخص خودتون تا حد

    زیادی خودتون رو در مقابل مشکلات این چنینی ایمن کنید.

    قرار نیست امروز بدونید بعد فردا مشکلتون حل بشه بلکه مدتها طول میکشه بنابراین میتونید در مورد استرس هر روز متنی رو مطالعه کنید یا اینکه فایل های صوتی دانلود کنید و هر روز گوش

    بدید. بعد از یه مدت طولانی مثلا سه ماه دیگه استرس نخواهید داشت. به این میگن استفاده از ناخودآگاه. همین طور در مورد اعتماد به نفس هر چی دم دستتون میاد مطالعه کنید.

    به نظر من فایل مدیریت استرس رو از اینترنت دانلود کنید هر شب قبل خواب گوش بدید.

    بذارید بهتون بگم چه اتفاقی می افته. اطلاعات ناقص ذهن شما و تفکر خودتون همین طور تو مغزتون تکرار میشن و هر روز بدتر میشید اما وقتی اطلاعات جدید بهش اضافه میکنید حالا این

    چرخه تغییر پیدا میکنه و کم کم دانسته های ناقص شما تکمیل میشن و شما بعد از مدتی دیگه اطلاعات ناقص ندارید و به این ترتیب میتونید در عرض 3 ماه فعالیت عادی و استفاده از فکرای

    جدید که با صرف چند دقیقه در روز به دست آوردید حدودا 10 درصد مشکلاتتون رو حل کنید. اما برای خوب شدن صد درصدی عجله نکنید. البته اگه تمرینای عملی هم انجام بدید مثل

    مدیتیشن و ورزش و برنامه ریزی و ... که واقعا محشره.

    گفتید چون خجالت میکشید نمیتونید به تاپیکتون سر بزنید این حس خیلی عالیه :) در واقع یک جور فرصته. واقعا استعداد خوب شدن رو دارید!!!! پس چرا استفاده مفید نکنید از وضعییتون؟باور

    کنید افراد زیادی هستن که حتی وقتی میزنی تو سرشون حس ندارن ولی شما با یک تایپیک میتونید هیجان زده بشید. به نظرم مراجعه به روانشناس رو شما بسیار بسیار موثر خواهد

    بود چون کاملا آماده ی تغییرید. از این رو راست بودنتون خوشم اومد.آفرین.

    اگه دوست داشتید از برگ برندتون استفاده کنید با شرکت بیشتر تو تاپیکتون میتونید سریعتر فکراتون روتغییر بدید چون وقتی فکر از بیخ و بن عوض میشه که دچار چالش بشه. فکراتون رو و

    احساساتتون رو بیان کنید تا بتونید هر کدوم رو که لازمه تغییر بدید.بسیار مطالعه کنید. ماندن در وضعیت آخر، روانشناسی مثبت گرا، روانشناسی معنوی گرا روانشناسی تحلیلی و ....

    کی گفته برای حل مشکل بهش حمله کنید؟

    موفق و موید باشید.

    روانپزشک دارو میده و مثلا هر یه ماه یکبار مراجعه برای تمدید دارو دارید اونی که بهتر کمکتون میکنه روانشناسه و بهتون آگاهی میده.

  7. 2 کاربر از پست مفید خانم دکتر تشکرکرده اند .

    hamid.n (پنجشنبه 23 اردیبهشت 95), neutral (چهارشنبه 22 اردیبهشت 95)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 23:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-14
    نوشته ها
    128
    امتیاز
    7,807
    سطح
    59
    Points: 7,807, Level: 59
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 145 در 70 پست

    Rep Power
    28
    Array
    چقدر شمارو درک کردم

    اعتماد بنفس خیلی چیز مهمیه.وقتی ادم از خودش راضیه حالش خیلی بهتره.

    کارایی که توش استعداد دارینو انجام بدین.هرچند کوچیک،شروع کنین دستتون میاد.
    استمنا رو ترک کنین به هر روشی که شده.اگر از هیچی جواب نگرفتین توسل کنین به ائمه.حتی اگر اعتقادات مذهبی ندارید.

    افرادی که حس میکنین شما رو خرد میکنن اگر وجود دارن،ازشون فاصله بگیرید.

    اعتماد بنفس پایین،روتبط اجتماعی پایین،چیزایی نبوده که ما خیلی درش دخیل بوده باشیم.فقط بیشترین چیزی که بمن یکی خیلی کمک کرد این بود که واقعا با تمام وجودم خواستم عوض بشم.و از کوچکترین کارها شروع کردم.خنده دار ترین کارها از نظر بقیه.

    ولی استرس شدید برای درس رو منم باهاش مواجهم و راهکاری براش ندارم.
    امیدوارم خیلی زود به روال درست زندگی برگردید.

  9. کاربر روبرو از پست مفید ابی اسمان تشکرکرده است .

    neutral (چهارشنبه 22 اردیبهشت 95)

  10. #6
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 04 آذر 96 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1395-2-12
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,250
    سطح
    19
    Points: 1,250, Level: 19
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم بابت راهنمایی هاتون
    ان شاالله بعد از امتحانام میرم پیش روانشناس چون شهرستان خودمون نداره اما یکی دو مورد دیگه رو هم بیان کنم

    در مورد حرفِ خانم دکتر@ مبنی بر اینکه ایجاد تاپیک دَرَم هیجان ایجاد میکنه راستش من بیشتر میذارم پای ضعف اعتماد بنفس، از اینکه شاید توی صحبتام حرفی زده باشم که از دید دیگران زشت باشه و از این بابت در مواجهه باهاش خجالت میکشم.

    در مورد استرس، غالبا فقط درس بهم استرس وارد میکنه و در مورد اتفاقات دیگه هم دچار استرس میشم اما نه جوری که باعث بشه کنترلم رو از دست بدم، استرس نسبتا عادی. اما در مورد درس به حدی استرس دارم و نسبت بهش آلرژی دارم که حتی وقتی وارد یکی از درایو های کامپیوترم میشم و یکی از پوشه ها اسمش "درسی" باشه سریع از درایو میام بیرون!! حتی دیدن اسم درس بهم استرس میده(خودم علتشو سختگیری شدید خواهرم میدونم که همیشه کودکیم از درس بخاطر رفتار هاش استرس داشتم)

    یه مورد مهم دیگه اینکه از اینکه حرفمو بزنم خجالت میکشم، از اینکه طرف به خواسته ـم نه بگه میترسم، از بیان اعتقاداتم خجالت میکشم چون میترسم بقیه تحقیرم کنن یعنی نمیتونم پایبند باشم بگم این اعتقادات منه چیزیه که باورش دارم و هرکی حرفی بزنه دلیل نمیشه درست بگه، یه مثال هم بزنم فرض کنید رفیق من اعتقادات مذهبی منو قبول نداره اما رفیقیم، یه روز ایشون تویه یه زمینه ای خیلی به من کمک میکنن و اگه توی یه گروه(واتساپ) باشیم که ایشون هم مدیرش باشن بنده دیگه خجالت میکشم اگه مطلبی در مورد اعتقاداتم بدستم رسیده بذارم توی گروه، مبادا ایشون که امروز کمک کردن بخاطر حرف های من رابطشونو با من کم کنن!(میدونم، وضعیتم از دید خودم حادِ و به چیزای کوچیکی که فکر نمیکنم!) و حتی بعضی وقتا واسه اینکه به خودم ثابت کنم دچار ضعف اعتماد بنفس نیستم، نَفسم میگه برای اینکه ثابت کنی دچار ضعف نیستی باید هر کاری بکنی تا بهت ثابت بشه، حتی کاری که یه ادم دارای اعتماد بنفس هم انجام نمیده چون کار درستی نیست، اما نَفس من میگه چون انجامش ندادی پس تو حتما دچار ضعف اعتماد بنفسی، یعنی نمیتونم کار درست که باعث افزایش اعتماد بنفس میشه رو از کار غلط تشخیص بدم.
    ببخشید اگه طولانی شد.

    -

  11. کاربر روبرو از پست مفید neutral تشکرکرده است .

    خانم دکتر (پنجشنبه 23 اردیبهشت 95)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    556
    سطح
    11
    Points: 556, Level: 11
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 42 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    خب حرفایی که زدین رو خوندم و چیز خیلی غیرعادی ای توش ندیدم. ببینید احساسات ما تنها چیزی هستند که نباید ازشون خجالت بکشیم مشکل شما هم به نوعی اجازه ندادن به بروز

    احساساتتون و هیجاناتتون هست که هر چقدر درموردش صحبت کنید میتونه آزاد بشه و فشار ذهنی تون کم بشه. خیلی خوبه که درخواست کمک کردین و حرف زدین باور کنید حرفی که در

    مورد استعدادتون برای تغییر زدم کاملا بهش ایمان دارم.لازم هم نیست زیاد متحول بشید کافیه درصد کوچیکی از مشکلاتتون رو با آگاهی افزایش بدید البته در پست جدیدتون مشکلی که

    اشاره کردید و من فکر دیگه ای میکنم که توضیح خواهم داد.

    نمیدونم استیو جابز اسطوره ی اعتماد به نفس در حال حاضر جهان رو میشناسید؟ میدونید استیو جابز مشکل فوبیا داره؟ خیلی جالبه که مشکل اون فوبیا از دکمه هست :) اون هیچ وقت

    لباس دکمه دار نمی پوشه.البته این توع فوبیا زیستی هست و یه ریشه ی مغزی داره در واقع ریشه ی مشکل اون اینه که آدم ها از عصر حجر مشاهده کردن که بعضی از خالها یا بیماری

    هایی که باعث بروز خال میشه مثل سرخک و ... باعث مرگ میشن پس یاد گرفتن ازش دوری کنن و این ترس تبدیل شده به قسمتی از مغز همه ی ما انسان ها که تو مغز استیو جابز فعال

    شده حالا به دلایلی ولی واقعا یه نوع سیستم دفاعی بدن محسوب میشه(تو پست قبل گفتم استرس ترس از مرگه). از نظر هر کسی که بی سواده این نوع فوبیا مسخره اس اما کسی که

    آگاهی و علم داره بهش احترام میذاره و سعی میکنه حلش کنه.

    فوبیا انواع و اقسام زیادی داره و تو یه دسته بندی کلی میشه گفت مهمترینش شرطی شدن ، یادگیری از طریق مشاهده و یا ریشه ی پیش نویسی داشتن هست.

    فرض کنید یه بچه ای تو تراس وایساده و یه هویی مامانش داد میزنه حالا به هر دلیلی مثلا سوختن غذاش!!! اما این بچه از داد زدن مادرش میترسه ولی در بزرگسالی دچار فوبیا از تراس

    میشه . بنابرین پیدا کردن ریشه ی فوبیا کار آسونی نیست و باید متخصص تشخیص بده.

    یا مثلا فرض کنید یه دختر از گربه میترسه علتش ممکنه شباهت گربه با مادرش باشه!!! ممکنه این دختر یه مادر با رفتارای هیجانی ناگهانی داشته باشه. مثلا ممکنه مادرش دو قطبی باشه

    و یه لحظه مهربون و یه لحظه دیوانه باشه. گربه هم موجودیه که ناگهانی چنگ میزنه بنابراین این دختر فوبیای گربه میگیره چون فرآیندی به اسم انتقال رو تو مغزش تجربه میکنه.پس میبینیم

    که درسته خود دختر میگه من از گربه میترسم ولی در واقع عدم اعتماد نسبت به رفتار دیگران مشکل اون هست.گربه فقط نماده که قدرت مغز تو اشتباه گرفتن رو نشون میده!!!!


    کد PHP:
    از اینکه شاید توی صحبتام حرفی زده باشم که از دید دیگران زشت باشه و از این بابت در مواجهه باهاش خجالت میکشم
    طبیعیه و یه مدت کوتاه در مورد خودت با یه فرد مطمئن صحبت کنی حل میشه یا به صورت ناشناس تو اینترنت یه وقت پیش فردی که بیشعوره!!!! مشکلتو عنوان نکنی تجربه نشون داده بدتر

    میشی.فکر کن مشکل استیو جابز رو داشتی چند تا آدم بی شعور تو اطرافت میشناسی که تحقیرت میکردن؟!!! یادت باشه مشکلت رو همیشه به فرد مطمئن بگو.

    کد PHP:
    در مورد استرس، غالبا فقط درس بهم استرس وارد میکنه و در مورد اتفاقات دیگه هم دچار استرس میشم اما نه جوری که باعث بشه کنترلم رو از دست بدم، استرس نسبتا عادیاما در مورد درس به حدی استرس دارم و نسبت بهش آلرژی دارم که حتی وقتی وارد یکی از درایو های کامپیوترم میشم و یکی از پوشه ها اسمش "درسی" باشه سریع از درایو میام بیرون!! حتی دیدن اسم درس بهم استرس میده(خودم علتشو سختگیری شدید خواهرم میدونم که همیشه کودکیم از درس بخاطر رفتار هاش استرس داشتم
    صددرصد فوبیا داری عزیز ولی همون طور که گفتن قابل حله به احتمال زیاد تو خانواده ات یه مشکلی داشتی تو بچگی شاید شبیه اون فوبیا از گربه باشه.

    کد PHP:
    میدونم، وضعیتم از دید خودم حادِ و به چیزای کوچیکی که فکر نمیکنم
    وضعیتت عادیه ولی چیزی که بهش فکر میکنی مهمه.خیلی مهمه که ما تو اجتماع و بین دوستامون ارزشمند باشیم و اعتقاداتمون هم خیلی مهم ان. زندگی در اجتماع برای انسان بسیار

    ارزشمنده به طوری که همه ی آدما آرزوشونه جایگاه خوبی تو جامعه داشته باشن و خیلی ها براش در حد مرگ تلاش میکنن و بسیار هزینه میکنن که پیش دیگران مقبول باشن.

    شما درست فکر میکنی فقط کمی زیاده روی میکنی. فکرت از اساس مشکلی نداره.

    کد PHP:
    حتی بعضی وقتا واسه اینکه به خودم ثابت کنم دچار ضعف اعتماد بنفس نیستم، نَفسم میگه برای اینکه ثابت کنی دچار ضعف نیستی باید هر کاری بکنی تا بهت ثابت بشه، حتی کاری که یه ادم دارای اعتماد بنفس هم انجام نمیده چون کار درستی نیست، اما نَفس من میگه چون انجامش ندادی پس تو حتما دچار ضعف اعتماد بنفسی، یعنی نمیتونم کار درست که باعث افزایش اعتماد بنفس میشه رو از کار غلط تشخیص بدم
    این چیزی که شما اسمشو گذاشتی نفس از نظر علمی بهش میگن والد درون. در واقع یک نوع درون سازی خط قرمز هاست. تو اینترنت در مورد والد کودک و بالغ مطالعه کن و ببین علم دنیا

    چقدر در مورد فکرایی که شما داری ارزش قائله و چقدر مطالعات تو این زمینه صورت گرفته.هزاران انسان تو دنیا در موردش مطالعه کردن و باهاش مدرک دکتری گرفتن. اصلا مسخره نیست و

    مهمه که چه احساساتی دارید.

    من یه ریشه هایی از خشم هم میبینم تو درون شما. اعتماد به نفستون پایین هست و البته طبیعیه. اشکالی هم نداره البته یه جورایی خشم هم دارید و در واقع متاسفانه فرصت ابراز وجود

    کافی تو بچگی نداشتید.

    به هر حال سعی کنید از اونچه که تو زندگی تون ناراضی هستید یه لیست بنویسید بفهمیم این خشم شما از کجا میاد. مثلا ظاهرتون رو دوست دارید؟ یا یه چیزایی که شما رو نسبت به

    خودتون دچار خشم یا خجالت میکنه چیزی که فکر میکنید عیب شماست . اینا رو اگه به روانشناس بگید عالیه.

    برای افزایش اعتماد به نفس شما اونچه که میخواید انجم بدید رو به اجزای بسیار کوچیک تقسیم کنید و هر بار جزئی از اون رو انجام بدید . تاثیر شگفت انگیزش رو تو بلندمدت خواهید دید.

    امیدوارم باز هم به تایپیکتون سر بزنید.

  13. 2 کاربر از پست مفید خانم دکتر تشکرکرده اند .

    hamid.n (پنجشنبه 23 اردیبهشت 95), neutral (پنجشنبه 23 اردیبهشت 95)

  14. #8
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 04 آذر 96 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1395-2-12
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,250
    سطح
    19
    Points: 1,250, Level: 19
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بازم ممنون از این که وقت میذارید و جواب میدید.
    در مورد فوبیا که احتمالا همینطور باشه و احتمال زیاد من فوبیای درس دارم چون بالاخره ترس در حالت عادی وجود داره اما نه طوری که طرف رو کلا از رفتن به طرف اون مورد بازداره.
    در مورد خشم هم درست حدس زدید معمولا زود از کوره در میرم و وقتی دچار عصبانیت میشم قلبم تند میزنه و یجورایی شروع میکنم به لرزیدن. بدی من اینه که زودرنج هم هستم و وقتی عصبانی بشم کنار میکشم، مثلا اگه یه امتحان رو بیشترشو بلد نباشم و این باعث ناراحتیم بشه دیگه از جلسه میزنم بیرون و ترجیح میدم همون سوالایی رو هم که بلدم ننویسم از شدت ناراحتی. وقتی هم به یه چیزی دل میبندم اگه اتفاق نیفته داغون میشم، مثلا اگه قرار باشه واسه استخدامی یه کاری شرکت کنم و فکر کنم که شانس قبول شدن رو دارم و کلی خیال پردازی هم کنم در مورد اینکه استخدام شدم اما در نهایت اینجور نشه خیلی بهم فشار میاد یعنی آدمی نیستم که بگم اشکال نداره این نشد یکی دیگه. شاید بخاطر این باشه که آدم افسرده ای هستم و هیچ چیز برام هیجان انگیز نیست فقط یه زندگی عادی رو میگذرونم و وقتی اتفاقی که میخواستم نیفته دوباره برمیگردم به همون موضع قبلی؛ یعنی زندگی بی هدف
    یه مورد دیگه رو هم میگم اینکه ترجیح میدم اصلا مزاحمتی(دست کم خودم فکر میکنم مزاحمت باشه) واسه دیگران ایجاد نکنم، مثلا همین تاپیک رو که زدم بار اول هم که شما پاسخ دادید من خواستم دیگه جوابی نذارم که شما مجبور بشید دوباره به من پاسخ بدید و با اینکار یجوری وقتتون رو بگیرم، یا اگه یه دوست یا اشنایی رو توی خیابون ببینم با اینکه مسیرم تا خونه طولانیه ترجیح میدم خودم برم تا اینکه بگم فلانی منو تا خونه میرسونی و ممکنه خودش از کارش عقب بیفته یا مسیرش بخاطر من عوض بشه، خلاصه نمیدونم این رفتار اصلا خوبه یا بد.

  15. کاربر روبرو از پست مفید neutral تشکرکرده است .

    خانم دکتر (شنبه 25 اردیبهشت 95)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 95 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    556
    سطح
    11
    Points: 556, Level: 11
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 42 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پست اخیرتون داره ارزش هایی که بر اساس اون تربیت شدید رو نشون میده. حالا تو خانواده یا مدرسه یا پیش هر کسی که بودید.

    انسان برخلاف خیلی از موجودات ،بر اساس آموزش بزرگ میشه. ارزش هاش براش بسیار مهم ان و اگه اونها رو رعایت نکنه یا اینکه دیگران این طور نباشن حتی ممکنه افسردگی هم بگیره.

    نکته ی مهم در انسان ها اینه که افراد به یک نوع تربیت نمیشن و اونچه که دوست دارن بسیار بسیار متفاوته.

    اگه یک فرد یاد بگیره که سو استفاده از دیگران و تلف کردن وقت دیگران و آزار دادن اطرافیان خوبه، همین کار رو میکنه. مثلا ممکنه این فرد از یک عضو خانواده اش این رفتار ها رو یاد گرفته

    باشه و این کار زرنگی نامیده بشه.

    خب حالا فرض کنید که شما و این فردی که مثال زدم و دارای ارزشهایی مغایر شماست به عنوان مامور باشید. شما هر دو مامور هستید یک پسر خجالتی رو وارد زندگی کنید. روش

    هر کدوم از شما متفاوت خواهد بود و دقیقا بر اساس ارزش های ذهنی تون.

    شما با احترام و بزرگوارانه برخورد خواهیدکرد چون برای خودتون مهمه و اون دوست دیگر بر اساس تحقیر و سرزنش. هر دوی شما انسان های خوب و خیری هستید و قطعا قصدتون کمکه.

    شما هر دو نیت پاکی دارید اما عمل شما بسیار متفاوت خواهد بود. هرگز فکر نکنید اونکه تحقیر میکنه بده اون این طور بزرگ شده و واقعا این طور فکر میکنه.

    خب دوست عزیز شما از من میپرسی که آیا رفتارهای شما رو تایید میکنم یا نه؟ به نظرتون من چی باید بگم؟

    آیا جواب درست این نیست که شما دارید درست رفتار میکنید؟ من که فکر میکنم جواب همینه. همه ی رفتارهای شما خوب و به جاست. لازم نیست فکر کنید بد هستید یا کمبودی دارید یا

    هر چیز دیگه ای. شما خیلی هم عالی هستید.

    این چیزایی که ازش ناراضی هستین یک نوع عدم اطمینان شما به رفتارهاتونه. در واقع شما به درستی کارتون شک دارید وگرنه هیچ کس نمیتون بگه شما چرا این طورید و باید چطور باشید

    مگه اینکه خودتون بخواید کلا تربیتتون رو از ذهنتون حذف کنید.

    حالا خودتون پاسخ بدید در پست قبلی که فرمودین و به رفتار خودتون شک داشتید یا ناراضی بودید فکر میکنید رفتار درست چیه و علت شک به رفتار خودتون رو هم بنویسید.همین طور بگید از

    چه کسی یاد گرفتید که مشکل دارید یا بهتر بگم چطور شده که به خودتون شک کردید؟

    موفق باشید.

    د مورد تکانه های هیجانی تون بعدا صحت میکنیم اگه دوست داشتید.

  17. کاربر روبرو از پست مفید خانم دکتر تشکرکرده است .

    neutral (شنبه 25 اردیبهشت 95)

  18. #10
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 04 آذر 96 [ 19:04]
    تاریخ عضویت
    1395-2-12
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,250
    سطح
    19
    Points: 1,250, Level: 19
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حالا خودتون پاسخ بدید در پست قبلی که فرمودین و به رفتار خودتون شک داشتید یا ناراضی بودید فکر میکنید رفتار درست چیه و علت شک به رفتار خودتون رو هم بنویسید.
    خب اینجا انجمنه و کاربرایی که میان اینجا به میل خودشون میان تا به دیگران کمک کنن، بنظرم این طرز تفکر من که پاسخی ندارم تا کسی مجبور بشه از وقت خودش بزنه تا به من جواب بده درست نیست چون من خودمو از دریافت راهنمایی های دیگرام محروم میکنم، ولی اون مثال خیابون خب شخصی رو که من میبینم، به قصد اینکه بیاد یکی رو برسونه خونش که نیومده تو خیابون اومده پی کار خودش، من بیشتر مشکل اینم که همین رفتار غلط رو از درست تشخیص نمیدم اینکه کجا باید یه حرف رو زد یه کار رو کرد کجا نه
    چه کسی یاد گرفتید که مشکل دارید یا بهتر بگم چطور شده که به خودتون شک کردید؟
    راستش کسی بهم نگفته این رفتار اشتباهه و شاید به دیگران بگم میگن بابا تو به چه چیزایی فکر میکنی بیخیال باش، یجورایی در طول زمان پیدا کردم، نمیدونم اما خودم فکر میکنم بیشتر رفتارای اشتباهم و مشکلاتم بخاطر احساس گناه شدیدی بود که بخاطر استمنا بهم دست میداد و خیلی گوشه گیر و منزوی و شدم وسواس فکری پیدا کردم خودمو خیلی سرزنش کردم و عامل خیلی رفتارامو این میدونم چون خیلی شخصیت خودمو تنزل دادم بابتش، البته خداروشکر مدتی هست که این کار رو نمیکنم و وسواس فکریم به شدت گذشته نیست اما خیلی رفتارای بدمو هنوز دارم

  19. کاربر روبرو از پست مفید neutral تشکرکرده است .

    خانم دکتر (سه شنبه 28 اردیبهشت 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.