باسلام خدمت دوستان عزیزم*من یکهفته پیش متارکه داشتم و همونطور ک درجریان هستید برای حفظ زندگیم خیلی تلاش کردم و تحقیرشدم. شوهرمم تلاش زیادی نکرد و باهام بشدت سرد شده بود ، پدرم خیلی باهاش صمیمی بود بخاطرهمین پدرمو واسطه کرد تا ازهم زودتر جدابشیم. از دلنازکی من و علاقه ام به زندگی خیلی سواستفاده کرد ، ایشون بلوغ عقلی نداشتنو بچگانه رفتارمیکردن،حتی الانم که جداشدیم در اینستاگرام اومدن منو فالو کردن و در پروفایل خودش پست هایی میذاره احساساتی! که منو حلالم کن و این زندگیو نمیخوامو... که مشخصه مخاطبش من هستم. منو وادار به طلاق کرده و حالا ک بهدفش رسیده منظورشو نمیفهمم ازین حلالم کن و سهم من اززندگی این نبود و اینا.... بخاطر همین من با نگاه کردن به این پستهای عاطفی بشدت میرنجم... هم دلم براش تنگ میشه واقعا... این روزها یه چشمم اشکه یه چشمم خون
یکروز هم بطور تصادفی در اینستاگرام عکس زنی رو دیدم با یک کیلو آرایش و وحشتناک ک شوهرسابقم هم لایکش کرده بود هم تنها کسی بود ک زیر عکس نوشته بود بسیااار عااالیییی..! واقعا حالم بدشد چونک خیلی تعصبی بود و به تارموی من ایراد میگرفت اما حالا?? .....
خیلی سعی میکنم فراموشش کنم... اما آرامش ندارم
فعلانم باخانواده در پی جمع آوری جهازم هستیم. نمیدونم چه آینده ای درانتظارمه ولی میدونم ک خاطره هیچوقت از ذهن آدم پاک نمیشه مگر
با آلزایمر.
خب ما خاطره های خوبم داشتیم بدم داشتیم.. خدایا کمکم کن منکه انقدر روی شوهرم تعصب داشتم حالا دارم میبینم داره به زنهای بد ابراز علاقه میکنه درحالی ک خودشو ازمن مذهبی تر نشون میداد... دوستان بگید چیکارکنم ک آرامشم برگرده?.. ممنون از مدیریت سایت.
نوشته اصلی توسط شیدا.
متاسفانه من توانشو نداشتم ک مدیریت کنم ولی خیلی تلاش کردم و خیلیم خودمو کوچیک کردم پیشش بااینکه من تکفرزندبودمو قبل ازدواجم همه بهم افتخارمیکردن و خانواده ایشونم ازنظر فرهنگی و مادی ازما کمی پایینتربودند ولی برعکس شد قضیه ی ما. من الان ۲۳ سالمه و راه طولانی ای درپیش دارم ، سعی میکنم راه ارتباطیرو کم کنم و بهش مثل یک غریبه نگاه کنم . 
علاقه مندی ها (Bookmarks)