به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 37
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array

    قهرهاى مكرر من و همسرم

    سلام دوستان،
    من عيد رو ب اصرار شوهرم ك ميخواست با دوستاش باشه با خونوادم رفتم مسافرت، بعدش روحيه م عالى شده بود ، عاالى. و شوهرمم حسابى دلتنگ شده بود و وقتى برگشتم باهم خيلى خيلى خوب بوديم،
    من هم دايم تو سايت مقاله خوندم و تصميم گرفتم هيچى ارسال نكنم تا خودم مشكلاتمو حل كنم، چون نميتونم هرروز برم مشاور يا از كسى مشاور بگيرم.
    اما نشد، ازونجا ك تصميم گرفتم مشكلات زندگيمو به كسى نگم و شوهرم باز ١٠ روزه باهام قهره طاقتم طاق شده.
    پدر شوهرم مريضه و شوهرم شديدا وابسته شه و خيلى واسش گريه ميكنه.
    شوهرم همه روز با خونوادشه حتى جمعه ها خونه مادرشه، من چن بار ب مادرش گفتم و خيلى هم به خودش گلايه كردم اما الان ميذارم پاى مريضى باباش و كنار اومدم.
    شوهرم هيچ وقت منو مسافرت نميبره و هميش پاسم ميده ب مامان بابام .اوايل اصرار ميكردم باهم باشيم اما الان واحتش گذاشتم.
    شوهرم هروقتى ك از خونوادش اضافه بياد مشغول دوستاش و خوشگذرونيشه، اينجورى بگم ك يه ساله زير يه سقفيم كلا ٣بارم منو بيرون نبردن اونم ب زوره من.
    شوهرم با خونواده من قهره حتى عيدم نيومد خونوشون و تو هيچ مهمونى اى شركت نميكنه و تا همين ١٠روز پيش به منم ميگف توام نيا خونه ما .و البته اينم بگم ك خونوادم بيان خونه ما تا ىقتى اينجان خونخ نمياد و ميگه هروق رفتن خبر بده من بيام و هيييييچ دليليم برا كاراش نداره، يه ادم لوس و بى منطق.

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ارايل خيلى با خونوادش خوب بودم، باهاش ميرفتم روستا چن روز چن روز ميموندم، و خيلى خوب ، طورى ك خودشون ميگفتن تو فاميل عروس مثه تو خونگرم نيست.
    اما شوهرم ازينور هرروز و عرشب منو جلو خونوادم خجالت زده ميكنه، ميگه از خونوادت بدم مياد، و به حاى اينكا كارام خجالتش بده بيشتر به خودش حق ميدن.
    منم چن وقته سرسنكينم، ميرم ب پدرشوهرم سر ميزنم، واسشون سوغاتى ميارم، غذا ميفرستم ، اما زياد نميمونم و هفته اى يه بار بيشتر نميرم،
    تا اينكه مادرشوهرم ز زد اصصصصصرار ك بريم مشهد، منم اشتباه محض كردم گفتم شرمنده به خاطر رفتاراى همسرم با خونوادم دلم نميخواد ازين بيشتر بيام و برم ك مهر تأيييدى بشه ب رفتاراش با خونوادم، بهرحال منم دلم ميخراد با خونوادم خوب باشه و بذاره بيان خونم و بياد خونشون و ... گفتم من چن بار شمارو مادر خودم دونستم و ازتون خواستم باهاش صحبت كنيد اما شما هيچى بهش نميگيد، اونم گف اوه خب باباش مريضه و حق داره و سر ب سرش نذارو ...
    همه رو گذاشت كف دست شوهرم، شوهرمم اومد خونه هرچى دلش خواس بهم گف، هرجقدم عذر خواهى كردم فايده نداشت، شب بغلش كردم و پشتشو كرد و ازون شب رفت جاى ديگه خوابيد،
    روز پدر يه تبريك ب بابام نگف حتى بهم نگف بول دارى يا نه، اما من رفتم كادوهاى تولدمو دادم واسه باباش كادو خريدم و رفتم ديدنش، به جاش شب اوند دوباره شروع كرد: ببين من با خونوادت نميام ب هيچ وجه، ازشون بدم مياد، سعى نكن تلافى كنى چون چه خوبى كنى ب خونوادم چ بدى واسم فرقى نداره و من تا اخر عمر همين دامادى واسشون و انقز بحث كرديم ك اخر ختم شد ب گريه هاى من... منم گفتم من بر خلاف تو بى احترامى نميكنم ب خونوادت، اما ازين بيشترم لزومى ندارم نزديك شم بهشون.
    اگه م مسافرت ميرن و بابات كمك لازم داره و ميخراى كنارش باشى، من مشكلى ندارم، برو باهاشون.
    اما الان ١٠ شبه باهام حرف نميزنه و پيشم نمسخوابه و به زور ميخواد منو عادت بده خونوادمو فراموش كنم اما خونواده اونو بذارم رو سرم

    ميگه خونواده من خوبن لياقتشون خوبيه، مال توام بدن
    زورم مياد ك خوبياى منو واسه حفظ رابطه م باهاًشون ميداره پاى خونوادش
    از مادر شوهرمم كلى گلايه دارم، كلى بدى ديدم، اما چون حوصله ندارم كشش بدم تو خونه شوهرم نميبينه كاراشو

    هون چيزى ربط ميده به مريضيه باباش و ازش سواستفاده ميكنه، خسته شدم، از يه طرف بهم عذاب وجدان ميده با حرفاش و حس اينكه زن بديم، ازينورم من ازين بيشتر نميتونم خوب باشم،

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : سه شنبه 07 اردیبهشت 95 در ساعت 11:04

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلااااااااام خوبین

    یه مدت نبودین دلمون برات تنگ شده بود خیلی خوشحالم که روحیه ات خوب شده

    به همین منوال ادامه بده ببین خودت میگی سر حال بودم همسرم خیلی خوب بود

    عزیز تا میتونی رمانتیک بر خورد کن از دره احساس وارد شو

    مناسبتها فرامووووش نشه تولد و...

    اون الان در شرایط مناسبی نیست به دلیل مریضی پدرش درکش کن

    حتی شده کاری کن برای پدرش تا اون خوشحال بشه

    عصرا زمانه خوبی برای رفتن به پارک میتونی غذایی اماده کنی به اتفاق خانوادش برید بیرون و خودت هم پیشنهاد بدی به

    همسرت از قبل همه چی را اماده کن اونارو دعوت کن بعد که موفق شدی خیلی خودتو خوشحال نشون بده از اینکه راضی شده

    از اینکه خانوادش با شما هستن وقتی امدی خونه کلی ازش تشکر کن و بگو خیلیییییی خوش گذشته با شما بودم

    خلاصه به همین منوال ادامه بدی اون هر روز سعی میکنه خوشحالت کنه

    تو خونه حتماااا ارایش کن به خودت برس سفره غذات سعی کن از رنگای مختلف استفاده کنی موفق میشی

    این پیامی بود که یکی از دوستان برام فرستادن معنای زیادی داره

    این روزها

    کسی به خودش زحمت نمیدهد

    یک نفر را کشف کند!

    زیباییهایش را بیرون بکشد ...

    تلخی هایش را صبر کند ...

    آدمهای امروز

    دوست های کنسروی می خواهند!

    یک کنسرو که درش را باز کنند

    و یک نفر شیرین و مهربان

    از داخلش بپرد بیرون !

    و هی لبخند بزند و بگوید :

    حق با توست !!!!!!!!!!!!!!

    التماس دعا
    ویرایش توسط سها** : سه شنبه 07 اردیبهشت 95 در ساعت 11:16

  4. 2 کاربر از پست مفید سها** تشکرکرده اند .

    Somebody20 (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), کایا (دوشنبه 28 تیر 95)

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 98 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-21
    نوشته ها
    108
    امتیاز
    5,584
    سطح
    48
    Points: 5,584, Level: 48
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 166
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 199 در 73 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام
    عزیزم به نظرم یه مدت دست بردار
    وقتی مشکلات اوار میشن رو سر خودتو شوهرت وقتی تمام مدت میشه بحث و جدال و کشمکش
    یه مدتی دست بردار
    به قول مشاورم " یه مدتی بشو غلامش بعد یه مدت اون میشه غلامت " البته ببخشیدا
    ولی اینکارو بکن
    درسته همه میان میگن سی دی های اموزشی سیاست زنانه و غیره و غیره
    اما تو این جو بشدت نااروم الان وقت مناسبی نیست
    یه مدتی دست بردار و هرچی گفت بگو چشم
    به کسی غر نزن و همیشه به خودت برس و همراهیش کن حتی اگر کمک کرد به خانوادش بگو دستت درد نکنه براشون کمک میکنی کلا بشو یه زن اروم که کاملا مطیع همسرشه در مقابل رفتار بد مجسمه باش
    قهر نکن
    داد نزن
    گریه نکن
    ایراد نگیر
    فقط و فقط تحسین کن تایید کن احترام بزار و به خودت برس و تمام مدت لبخند
    بزار چند هفته وضعیتتون اروم بشه (میدونم خیلللللللللی سخته ولی سعی کن تو میتونی)
    نه پرو میشه نه دور برمیداره
    اروم میشه بهت نزدیک میشه
    وقتی دیدی اوضاع بهتر شد شروع کن فایلهای صوتی دکتر حبشی دکتر حلت و ... که واسه زندگی موفقه گوش بده (فقط گوش نده عمل کن) کاربردی گوش بده و نکات مهم یادداشت کن
    و کم کم اجراش کن
    مردها موجودات سختی هستند اما نرمی ما زنا همیشه بهشون غلبه میکنه
    نگو سخته که چیزای خوب به راحتی بدست نمیان
    یه یا علی بگو بشو زن مطیع یه مدت

  6. 4 کاربر از پست مفید سمیراه تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 19 تیر 95), Somebody20 (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), سها** (سه شنبه 07 اردیبهشت 95), ستاره زیبا (سه شنبه 07 اردیبهشت 95)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    اين راهى ك ميگيدو تا تهش رفتم، انا اون اصن ب ذهنشم خطور نميكنه نيازاى اونو منم دارم، به خدا خونوادش خيلى رو اعصابمن، اما هيييچى نميگم، و به همه كمال احترامو ميذارم، اخرشم تو ذهنش هميشه اينه؛ " خونواده من خوبن ، خوبيم ميبينم"
    به خدا همين چن وق پيش تولد گرفتم واسه خودم خونوادش نيومدن، به خدا هنوزم شوهرم نميدونه، چون اصن حوصله ندارم بشينم حرف بزنم چرا مامانت اينجوريه نيومد و ... اما شوهرم روانيم كرده، يه عيبايى ا خونوادم ميگيره ك خسته شدم.
    اخه اين كجاش منطقيه ك ما تو خونه دعوامون شده اون با پدر مادرم قطع رابطه مكينه؟! يا صب تا شب ميگه ازشون متنفرم، ببين مامان منو، ببين واسه ما اينكارو مسكنه، حالا مامان تو...

    اينا همه ش زير سر مادر شوهرمه، تا روزى ك ز نرده بود بهم شوهرم هميشه ميگف هركار ميخواى بكن، ميخواى بيا مسخواى نيا.

    باباش مريضه، درسته، اما تا كى؟! خدايى نكرده اتفاقيم واسه باباش بيوفته باز بايد رعايت حالشو كنم يه حور ديگه، اونقت ديگه جوونيمم رفته.


    بعدشم متنفرم ازينكه همه چيو با زور ميخواد، تا چيزى ميخواد قهر ميكنه و تا بدستش نياره اشتى نميكنه، من يه ادم بالغم، چرا بايد جاى من تصميم بگيرم
    من ك ديگه ازادش گذاشتم هركار ميخراد بكنه، چرا زور ميگه باز بهم

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت
    ویرایش توسط Somebody20 : سه شنبه 07 اردیبهشت 95 در ساعت 11:48

  8. کاربر روبرو از پست مفید Somebody20 تشکرکرده است .

    mahasty (پنجشنبه 15 مهر 95)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    فکر نمی کنم این راهایی که هلنا و سمیرا گفته باشن رو تا آخر رفته باشی !
    چون اگر رفته بودی الان اوضاع اینطوری نبود
    شاید هم رفتی ولی تا یه رفتار بد دیدی با خودت گفتی من سعی کردم ولی روش اثر نداشت!!!
    اینی که سمیراه گفت رو انجام دادی؟ مطیع کامل شدی؟ چند وقت؟یکروز؟دوروز؟
    باید حداقل یکماه انجامش بده و آخ نگی!
    بعید میدونم اینکارو کرده باشی چون از تایپیکهات معلومه بی حوصله و بی صبری
    اینجا انگار ورق سفیدی شده که ماها فقط بیایم خودمونو خالی کنیم
    هرچی ام بقیه بیان راهکار بدن میگیم نه نمیشه و گوشمون بدهکار نباشه!
    بقیه راهکارهای خوب رو رایگان در اختیارت گذاشتند و شما بجا اینکه صبرو حوصله کنی و انجامش بدی
    انگار نه انگار فقط حرف میزنی!!
    حالا هزارتا تایپیک دیگه باز کنی و از بدیهای همسرت بگی هیچ اتفاقی نمیوفته..
    بسته دیگه بلند شو
    بجا غر زدن یکاری کن
    بنظرم قبل اینکه به گفته های سمیراه عمل کنی برای خودت برنامه بزار ارامش پیدا کنی
    مثل کلاس گویا یا شنا و استفاده از دمنوشهای ارام بخش بعد به گفته های سمیراه عمل کن
    جمله خوبی گفت غلامش باش تا غلامت بشه
    بعدش هم می تونی از راهکارهای هلنا و بقیه مقاله ها استفاده کنی
    اگر نه هم که
    فقط بیا اینجا و بنویس تا خودت رو تخلیه کنی و مشکلت همچنان پابرجا خواهد ماند

    موفق باشی

  10. 2 کاربر از پست مفید پاپیون تشکرکرده اند .

    Somebody20 (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), سها** (سه شنبه 07 اردیبهشت 95)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    دوست عزیز
    شما هر پیشنهاد یا انتقادی داری میتونی به خودش بگی به هیچ وجه نباید به مادر شوهرت یا کس دیگه ای می گفتی

    اون که میذاره شما بری خونه مادرت و ضمنا میذاره اونا هم بیان حتی مشکلی با مسافرت رفتن شما هم نداشته من اگر جای شما بودم برای مدتی همون قدر که با مادرشوهرم اینا رفت و آمد داشتم با خانوادم هم رفت و آمد میکردم اصراری هم به شوهرم نمیکردم که حتما باید بیایی
    هر چی هم می گفت از خانوادت گله دارم و ... می گفتم قبول دارم که هر انسانی از جمله والدین من یه سری خصوصیات منفی داره وخوب در کنارش خیلی خصوصیات مثبت و من همونطور که در هر صورتی خودم رو مکلف به احترام به خانواده شما میدونم خودم رو مکلف به احترام به خانواده خودم هم میدونم و از طرفی چه شما به والدینم احترام بذاری و چه نذاری من به والدینت احترام میذارم چون بزرگترن

    حالا هم که دیگه اون حرفها رو زدی که البته باید در زمان مناسب با لحن مناسب به خود شوهرت میگفتی نه به مادرش
    ولی این دفعه لازم نیست از اون ور بوم بیفتی و بیش از حد عذر خواهی کنی
    خیلی عادی رفتار کن تمام وظایف خودت رو انجام بده و در همون حدی که قبلا به خانوادش سر میزدی سر بزن و نه بیشتر

    بالاخره وقتی عادی رفتار کنی همسرت هم یخش باز میشه
    الان زیاد داری دست و پا میزنی اینجوری به نظرم شرایط رو بدتر میکنی و اون بیشتر متقاعد میشه که شما کارت خیلی اشکال داشته و باید تنبیه بشی
    کمی صبر داشته باش تمرکزت رو از این قضیه بردار و به بقیه کارها برس و عادی رفتار کن

    من اگر جای شما بودم دقیقا در زمان صممیت و آرامش و خیلی دوستانه از همسرم میخواستم که فقط و فقط به خاطر من و برای احساس آرامش داشتنم حداقل گاهی در رفت و آمد به خانه پدریم همراهیم کنه اگر هم نمی پذیرفت اصرار نمیکردم باز چند ماهی صبر میکردم و بعد خواسته ام رو در شرایط عاطفی تکرار میکردم

    البته موارد ذکر شده نظرات شخصی من بود خودت تجزیه تحلیل کن ببین در شرایط شما جواب میده یا نه
    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  12. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    Somebody20 (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95)

  13. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    ​سلام

    این دو پست از مدیر همدردی را را بخون.
    البته موضوع تاپیک متفاوته ...


    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    شما نیازی نیست که بروی خانه مادرت ده روز بمانی.
    اما مهم هست سر این مسئله با شوهرت درگیر نشوی و بحث نکنی و مجادله نکنی.

    البته او ممکن است نق بزند، اخم کند یا ....
    اما شما باید با روی باز و ابراز احساس و محبت و اینکه دلتنگ خانه و همسرت هستی در منزل بمان


    دقت کن برای اینکه منفعل نباشی حتما و حتما باید قوی ظاهر شوی. یعنی نباید غمزده، دلگیر، و گوشه گیر باشی.
    هر چه شوهرت می گوید شما موضوع را عوض کن و حرفهای قشنگ بزن.
    هر چقدر او مصمم تر و بیشتر روی مسائل اشتباه تمرکز می کند و غر می زند.
    شما هم مصمم تر روی چیزهای درست متمرکز باش. اما جوابش رو با بحث و مجادله نده.
    بلکه صرفا ابراز محبت.
    به خودت رسیدن.
    جو شاد منزل
    باید یاد بگیری کسانی که احساسات بر انگیخته و منفی دارند، باید صبوری کنی تا حالشون بهتر بشه.
    وقتی حالشون خوب نیست نه اهل منطق هستند نه اهل تغییر
    باید زمان بگذرد تا احساسات آنها ته نشین شود و شفاف شوند.

    -
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها


    ویرایش مدیرهمدردی:
    در وقتی که همسر ما به خاطر ضعف شخصیتی و دچار شدن به مسائل احساسی در حال انجام خطاهای شناختی هست. هر گونه مقابله منجر به تشدید خطاهایش می شود.
    حداقل در این فاز توضیح دادن، مقابله کردن و بی تفاوتی تجویز نمیشه ، تحمل و مهارت های هم حسی و صبر بهتر نتیجه می دهد.

    بعدا که اوضاع بهتر می شود باید ریشه یابی مسائل شود
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 19 تیر 95), Somebody20 (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), ستاره زیبا (سه شنبه 07 اردیبهشت 95)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 دی 01 [ 17:36]
    تاریخ عضویت
    1393-3-15
    نوشته ها
    430
    امتیاز
    13,817
    سطح
    76
    Points: 13,817, Level: 76
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    833

    تشکرشده 422 در 187 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام دوستان،
    راستش كارايى ك گفتين انجام دادم، مهربون بودم اما منت نكشيدم، به خودم ميرسيدم، به خونه ميرسيدم، اما شوهرم بار بيله كرد ميخوام با دوستام برم مشهد، منم ديگه مانع نشدم، گفتم اگ حالت بهتر ميشه برو. رفت و يه شب موند و منم خونه موندم و دوستم اومد پيشم هوابيد، وقتى برگشت خودش اشتى كرد باهام،

    حالا مشكل اينه، ديشب دوستش رو ديدم، بهم گف ما داريم برنامه ميريزيم تابستون شوهرتو با خودمون مجردى ببيريم ارمنستان.
    مشكلم اينه اين سرى ادم ك دارن ميرن، همه شون مفسد فى الارضن به معنى واقعى، يكى بنگاه معامله دختر داره، يكى همه ش دنبال زن و بچه ى مردمه...
    منم بهش گفتم من خودم دلم ميخواد با شوهرم برم، اون زن داره، چرا قاطيه اين كارا ميكنيدش، دوستشم گف تو خودت عيد ولش كردى رفتى عشق و حال نوبت اونه حالا، شوهرمم گف راس ميگه، ميدونى از كيه منتظر همچين فرصتيم؟!؟

    باور كنيد اونايى ك در جريانن ميدونن عيدم ب اصرار شرهرم رفتم ك ميگف برو ميخوام با دوستام باشم

    حالا ميشه راهنمايى كنيد چيكار كنم؟! به هر سازى ميرقصم يه ساز جديد ميزنه

    تحمل اين كارو ندارم ديگه، اخه ميدونم ميرن اومجا چيكار

    يا راهي خواهم يافت
    يا راهي خواهم ساخت

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما من جای شما بودم اینزندگی رو ادامه نمیدام این به نظرت زندگیه ؟؟؟؟فردا شما میخای بچه دارشی اخه اینم مرد؟؟؟
    به چیش دلت رو خوش کردی؟؟؟
    به یه مرد شرابخار که معلوم نیست بادوستاش چیکارا نمیکنه البته خودت میشناسیش
    وتمام اینچیزایی که گفتم از گفتهای شما ست و ما واقعیت رو نمیدونیم شاید ایشون برخلاف تصورم پاک باشه اما اگه واقعا ناپاکه ....
    به هر حال اگه میتونی باهاش زندگی کنی ادامه بده
    مرد شما همینه و تغییرش بسیار سخته شایدم ناممکن
    البته هر ادمی باهم فرق داره شاید شما برات شرابخاری یا دختر بازی مشکل نباشه و بتونی زندگی خودت رو ادامه بدی در کل شما باید ببینی هنوز میخایش یا نه
    ویرایش توسط ستاره زیبا : پنجشنبه 16 اردیبهشت 95 در ساعت 19:00

  17. 3 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    Amina (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95), Somebody20 (سه شنبه 21 اردیبهشت 95), بارن (جمعه 17 اردیبهشت 95)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.