سلام
دوستان من یه مشکل خیلی بزرگ دارم .اینکه شوهرم خیلی به خانوادش وابسته هست.ما 8ماهه عقد کردیم.ایشون با خواهرش و یکی از جاریهام خیلی صمیمیه مثلا یبار به جاریم اس داد که خانمم خیلی گرمه از نظر جنسی طبیعیه؟؟
من خیلی عصبانی شدم که از جاریم این سوالو کرد راجب من.همش میگه مثل خواهرم میمونه.ولی من نمیدونم چرا بجای اینکه بره از یه متخصص بپرسه از خانوادش میپرسه .من دوست ندارم کسی زندگیمونو بدونه سیرتا پیازشو.متاسفانه تو همه چیز همینطوره و من باخودم میگم وقتی همچین سوالی رو ازجاریم پرسیده حتما همه چیزمونو رفته گفته.ایشون تهرانه و من شهرستان و خانوادش مسلما خیلی بهش نزدیکترن تا من.ما اول عقد باهم دعوا داشتیم و 2ماه ایشون با من قهر بودن و بعد از 2ماه با خانوادش و دوتااز برادراش !!!!!!!!!!!اومدن اشتی کنون.و این بزرگترین لطمه به زندگیم بود که برادرشوهرام و چه بسا کل خانواده شوهرم و حتی جاریهام کل زندگی منو بدونن کل دعواهامون.کل اشتباهاتمون.منم اشتباهاتی کردم که قبول دارم مثل خیلی از دخترای دیگه ولی چرا کسی که میخواد زندگی کنه و برای اشتی پیش قدم میشه با برادراش باید بیاد.بچه ها من پیش همه خجالت زده شدم.چون هر حرف خصوصی و همه چیزمونو رفت به خانوادش گفت.خیلی بی سیاسته.دلیل اوردن برادراش هم ترسوندن من برای اینکه ازین به بعد باهاش خوب باشم بود.یبار رفتیم خونه برادرش پاگشا و من از شوهرمپرسیدم چرا برادرت پاگشام نداد البته نباید میپرسیدم وبعدش ک ناراحت شد گفتم ببخشید و این حرفا ولی رفت به کل خانوادش گفت و اخرسر برادرش به من گفت :من کسی که به خاطر کادو بیاد خونم نمیخوام بیاد..و من سنگ روی یخ شدم.الان من حس بدی دارم .احساس میکنم خانواده شوهرم تو اسرار زندگیم سرک کشیدن و هم ازشون خجالت میکشم.اینکه دعواهامون سر چی بوده یه تعداد زیادیش بخاطر بی تجربگی من بوده ولی من مشکل الانم اینه که چکار کنم شوهرم همه چیزو نره بگه .یا مثلا توی جمع درمیاد میگه خانمم میخاد بینیشو عمل کنه درسته میخوام عمل کنم ولی مطرح کردنش تو جمعو دوست ندارم .چکار
کنم.من قبلترم به جاریهام حسادت میکردم چون یکیشون دکترا داره و من تو تحصیلم موفق نشدم و یکیشونم خوشگل و شیطونه که سر این فکر میکنم پدر و مادر شوهرم اونارو بیشتر دوست دارن .الان که فکر میکنم اینا همه اسرار من و شوهرمو میدونن دیگه بدتر ازشون بدم میاد.البته نمیدونم که چقدر میدونن
علاقه مندی ها (Bookmarks)