سلام به همگی
من مشکلمو قبلا توی یه قسمت دیگه تالار مطرح کردم ولی زیاد جواب نگرفتم امیدوارم اینجا بتونم از دوستان کمک بگیرم
من 4 سال پیش وقتی برادر شوهر خواهرم بهم پیشنهاد ازدواج داد با رضایت خانواده ام قبول کردم البته خانواده ی اونا هم راضی بودن فقط بهانه آوردن که چون پسرشون هنوز سر بازی نرفته
قضیه رو بعد از سر بازی علنی کنیم . متاسفانه خانواده ی منم قبول کردن 2 سال سر بازی من و ایشون مثه دوست بودیم البته از نظر خانواده ی من ما نامزد محسوب می شدیم
ما با هم بیرون می رفتیم همیشه با هم بودیم حتی آرش چند بار با ما مسافرت اومد با منو خانوادم تا اینکه سربازی تموم شد و اینم بگم که تو کل سربازی آرش نیمه وقت عصرا تو یه شرکتی کار می کرد
تا اینکه 6 ماه دیگم صبر کردیم تا خونه خرید و بعد 6 ماهم ماشین منم که دانشجو بودم پدرم گفت تو خونه ی خودم درست تموم بشه بهتر بهمین خاطر صبر کردیم
این وسط تو این مدت به خاطر این طو لانی شدن رابطه و اینکه اونا هر سری یه بهانه ای می آوردن تا اقدام نکنن بین خانواده ها شکر آب شد از طرفی هم زندگی خواهرم بود که من نمی تونستم نا دیده بگیرم
تا اینکه به آرش گفتن ما اصلا نمی خوایم 2 تا دختر از یه خانواده بگیریم و از اینجا جنجال شروع شد آرش از خونه زد بیرون با همه دعواش شد و ماجرا هایی که اگه بخوام بگم یه کتاب
تا جایی که آرش به خانوادش گفت من خودم تنها اقدام می کنم ولی از این طرف شرط پدر من فقط حضور خانوادش هست
حتی پدرم با خود آرش صحبت کرد و گفت من تورو خیلی دوست دارم و شما دو تا مال همین ولی خانوادتو راضی کن
حالا فکرشو بکنین منو آرش 4 سال بهم وابسته شدیم و خانواده ی من اونو به عنوان داماد قبول کردن ولی اونا منو نمی خوان
جالبه برای ماشین خریدن آرش پدر من ضامن وامش شد وبرای خونه من واممو بهش دادم حالا خیلی راحت به آرش میگن دختر برای تو زیاد چرا چسبیدی به این
من وقتی به پیشنهاد آرش جواب دادم اون هیچی نداشت ولی حالا که همه چی داره به قول خودشون دختر براش زیاده
علاقه مندی ها (Bookmarks)