سلام وفتتون بخیر
جناب saeeded عزیز، ابتدا ازتون ممنونم برای وقتی که لطف کردید برای سوال من گذاشتید.
من حرفتون رو در ارتباط با طبیعی بودن این احساسات قبول دارم ولی مشکل من اینجاست
اماتحت این شرایط که جهت گیری صیحیحی نداره، و اینکه تونستم در بعد بیرونی رفتاردرستی رو نشون بدم، اما این مسئله که از لحاظ روحی و ذهنی همچنان درگیرش هستم روباید چه کنم؟
و در ارتباط با حرفتون
منظور از سرکوب چیه؟ و چطور باید کنترلش کرد؟
در اصل سوال من این هست که با اینکه تونستم رفتار صحیحی رو انجام دادم، ولی از درون هنوز به آرامش و حالت قبل خودم نرسیدم، برای رفع این احساسات درونیم باید چه کنم؟
با اجازتون سوال هایی رو که پرسیده بودین در قسمت بعد پاسخ میدم.
بازم ممنونم ازتون
هلنا60 عزیز،ممنونم از لطف شما
چطور باید خودم رو بشناسم، و این شناخت چطور حاصل میشه؟
البته باید خدمتتون عرض کنم که اینجا مسئله ی من انتخاب نیست بلکه اینه که چرا کماکان درگیر این حس هستم؟
و سوالاتی که پرسیده بودین؛
26
فرزنده چندم خانواده این ؟
2م
بیشتر در خونه از کی توقع مهربونی داری ؟
پدرم
نه خیلی، گاها
ایا در مسائل خونه با شما مشورت میشه ؟
معولا بله
در خانه شما حسه این که برادر بزرگن یا خاهر این استبداد هست که اونا تعییین کنن ؟
نه همچین چیزی وجود نداره
و در مورد تحصیلاتم که جناب saeeded سوال پرسیده بودن، دانشجوی دکتری هستم.
احتمالا با توجه به سنم این رفتار و برخوردم براتون عجیب باشه، شاید بهتر باشه که توضیح بدم که من بنا به دلایل مذهبی و شخصی هیچوقت تمایلی به داشتن ارتباط از جنس دوستی دختر و پسر نداشتم و همیشه تمرکزم روی درس و مسائل کاریم بوده، شاید دلیلش این باشه.
و در مورد این جملتون؛
ببین فقط اینو میگم مواظب احساست باش اونارو خدشه دار نکن با دل خودت مهربون باش
چطور باید اینکار رو انجام بدم و منظور از خدشه دار کردن احساس چه چیزی هست؟
عذر میخوام اگرکه تعداد سوالاتم زیاد شد، و اینکه بی نهایت
سپاس گزارم از لطفتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)