به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اردیبهشت 95 [ 21:51]
    تاریخ عضویت
    1395-1-27
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    88
    سطح
    1
    Points: 88, Level: 1
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    در زندگی به بن بست روحی رسیدم

    سلام خدمت تمامی عزیزان انجمن همدردی
    اولین مطلبی است که در این سایت پست میکنم و مدت زیادی هم نیست که با سایت اشنا شدم،اما خیلی زود پیوند عاطفی و صمیمیت بین اعضاء منو جذب خودش کرد.
    پسری هستم 23 ساله،تا دو ماه دیگه لیسانسمو از یکی از شعب دانشگاه ازاد میگیرم ولی با مشکلات و موانع روحی که این روزها باهاشون درگیرم حتی این موضوع ساده و 15 واحد درسی که برام باقی مونده و اتمام دوره کارشناسی بعد از 4 سال هم برام خیلی دشوار به نظر میرسه.ماجرا از این قراره که همه اینها برام پوچ و بی معنی به نظر میرسه.دیگه انگیزمو برای هرکاری از دست دادم،چرا که ارزوها و خواستهایم از زندگی چیز دیگری بود و اکنون چیز دیگری میبینم.
    شاید کمی طولانی بشه اما دوست دارم جزئیات دقیق این موضوع رو باهاتون در میان بزارم،خوشحال میشم اگه دوستانی که در این زمینه تجربه دارند منو راهنمایی کنند.تا جایی که به یاد دارم همیشه انسان بلند پرواز و جاه طلبی بودم،حتی از سنین خیلی پایین و البته استعداد به حقیقت بدل کردم خواسته هایم را هم داشتم.یادم میاد زمانی که پیش دبستانی بودم در مقابل پاسخ مربیان که میخواهم در اینده چه کاره بشوم با اعتماد به نفس گفتم که میخوام کارگردان بشم،در اون زمان بچه های هم سن و سالم حتی نمیدونستند که کارگردان یعنی چه و همه دوست داشتند خلبان و دکتر بشن.زمان سپری شد من در دوران دبستان و راهنمایی در زمینه های مختلفی کلاس رفتم و موفقیت کسب کردم،از کلاس نقاشی و زبان گرفته تا کلاس خصوصی ریاضی و شنا و فوتبال و بسکتبال و دو و میدانی و تئاتر و ... .همه این کلاسها رو با درامد ناچیز والدینم که چشم انتظار موفقیت فرزندانشان بودم رفتم اما به علت تنبلی و حماقت کودکانه هیچ یک را با وجود استعداد و ظرفیتهایم ادامه ندادم(در دو و میدانی چندین مدال اوردم و در مسابقات نقاشی تهران هم مقام کسب کردم).در دوران راهنمایی دوست داشتم فیزیک دان بشم اما در دوران دبیرستان به سمت علوم انسانی رفتم اما به علت عدم قبولی در ازمون ورودی مدرسه مورد علاقه ام به سمت ریاضی رفتم و دیپلم ان رشته رو گرفتم(مدرسه موردم نظرم برای رشته انسانی مدرسه فرهنگ بود که البته 2 سال بعد از طریق یکی از هم کلاسی هایم که قبول شده بود فهمیدم که ظرفیت قبولی ها بعدا زیاد شده بود و من هم میتوانستم در ان مدرسه ثبت نام کنم،اما چون نمیدانستم و هم کلاسی ام هم شماره تماس مرا نداشت از این موضوع غافل شدم،بعد از اینکه فهمیدم ان هم کلاسی رتبه دو رقمی کسب کرد و در یکی از بهترین دانشگاه های دولتی درس خواند و اکنون هم المان رفته تقریبا دچار جنون شدم) .در دوران پیش دانشگاهی تغییر رشته به انسانی دادم که همزمان شد با مرگ مادربزرگم و فروش منزل و تقسیم ارث که ما به ناچار ار تهران به یکی از شهرهای حومه تهران امدیم.با وجود زحمت فراوان به علت ضعف پایه با وجود یک سال پشت کنکور ماندن،نتوانستم در رشته مورد نظرم در دانشگاه سراسری قبول بشم.4 سال دوران دانشگاه را هم بدون انکه بدانم حرام کردم و به بطالت گذراندم.اکنون که به گذشته نگاه میکنم میبینم که هیچ کاری را به صورت مستمر انجام ندادم،استعدادهایم را تلف کردم،به بختم لگد زدم و فرصتهایم را هدر دادم،هیچ چیز را پیگیرانه دنبال نکردم و همیشه کار امروز را به فردا موکول میکردم.از نظر تحصیلی کاملا شکست خوردم و تمامی زحمات والدینم را از بین بردم،با وجود 8 سال دارا بودن معلم خصوصی ریاضی،به علت کمکاری و تنبلی ام در نهایت دیپلم ریاضی ام را با تک ماده گرفتم! زبان را ادامه ندادم،ورزش را رها کردم،سینما را رها کردم،نقاشی را رها کردم،مادرم را ازرده خاطر کردم،به برادر کوچکترم ظلم کردم(به واسطه بدرفتاری هایم برادرم اکنون دچار بیماری روحی روانی شده) و ... .به همه چیز پشت کردم و همه فرصتهایم برای سعادت مندی را از دست دادم،حتی در دوران بعد از دیپلم که میخواستم از ایران به سمت ترکیه و سپس از اونجا به زندگی نزد عمویم در نروژ بروم،باز هم به علت زحمت زیادش منصرف شدم و تصمیم گرفتم در همینجا سربار خانواده ام شوم.
    اکنون میدانم که تمامی پلهای زندگیم را برای سعادت خراب کردم،امیدم به اینده را از دست داده ام چرا که میتوانستم بسیار بسیار خوشبخت تر باشم و موقعیت بهتری در زندگی داشته باشم.تمامی شرایط برایم فراهم بود،از امکاناتی که والدینم با زدن از خوراک خودشان برایم فراهم کرده بودند تا زندگی اجباری مادرم با بدترین مادر شوهر دنیا که تنها برای تحصیل فرزندانش در بهترین منطقه پایتخت تحمل کرد به راحتی گذشتم.عزیزانم را ازردم و همه را از خود ناامید کردم.این روزها دچار عذاب وجدان شدیدی شدم.جدیدا در نتیجه صحبت اتفاقی با یک روانشناس فهمیدم که علت از این شاخه به ان شاخه پریدنها و تنبلی هایم اختلالی رفتاری است به اسم ((پشت گوش اندازی)) که تازه بعد از 23 سال زندگی متوجه اش شده ام.اکنون حسرت میخورم که ای کاش همان رشته ریاضی-فیزیک را با جدیت میخواندم یا شاید هم کمی پیگیری میکردم تا شاید میتوانستم در یکی از بهترین مدارس انسانی تهران درس بخوانم و احتمالا به راحتی از سد کنکور میگذشتم.اش کاش از معلم خصوصی ام استفاده میکردم،ای کاش مادرم که شبانه روز برای ما تلاش میکرد را اذیت نمیکردم،ای کاش به برادرم زور نمیگفتم،ای کاش زمانی که در بهترین منطقه تهران زندگی میکردم در کنار خانواده به گشت و گزار میرفتم،ای کاش ورزش حرفه ای را رها نمیکردم،ای کاش زبانم را ادامه میدادم،ای کاش نقاشی را ول نمیکردم،ای کاش سینما را دنبال میکردم،ای کاش درس میخواندم،ای کاش شعرها و رمانهایی که در 14 سالگی نوشته بودم را چاپ میکردم و به نویسندگی ادامه میدادم و ... .زندگی ام همه اش شده افسوس و حسرت و دریغ.
    با وجود اینکه میتوانم به واسطه پس اندازهای پدر و مادرم این روزها خانه ای بخرم و کاری را شروع کنم اما حتی تصور اینکه اگر از فرصتهایم استفاده میکردم اکنون نه وابستگی به والدین داشتم و علاوه بر ان میتوانستم بزرگترین قوت قلب و کمک و افتخار برایشان باشم و نه مایه سرافکندگی شان در میان فامیل که با ان همه امکانات و فرصت حال و روزم این شده،مرا از خود بیخود کرده و مرا به افسردگی شدیدی دچار کرده.این روزها از خودم متنفرم،شبها از زور فکر و خیال یکی دو ساعت بیشتر نمیخوابم،در یک ماه 12 کیلو لاغر شدم و اشتهایم را به کل از دست داده ام،جدیدا فهمیدم که به نوعی از ناتوانی جنسی هم مبتلا هستم که به واسطه ان شاید نتوانم ازدواج کنم.از همه طرف خودم را محصور میبینم و از همه بدتر این است که خودم مقصر این اوضاع هستم.این روزها فکر خودکشی هم زیاد به سرم زده،حتی سیانور هم خریدم،تنها به خاطر مادرم هنوز نفس میکشم،نمیتونم تصور ظلمی که با مرگم بر او خواهد رفت را بکنم اما تحمل این همه حسرت و پشیمانی هم خارج از تحملم شده.چند وقت پیش کتاب زنده به گور صادق هدایت را خواندم و از شباهت عجیب طرز فکرم با هدایت یکه خوردم،نویسنده ای که او هم کارش به انتحار ختم شد.
    شاید تمامی این مشکلات برای بعضی خنده دار باشد و انرا اصلا به چشم مشکل نبینند اما همه این تصورات به طور شخصی هم که شده مرا از نظر روحی شکنجه میکند.همیشه از اینکه در زندگی شکست بخورم میترسیدم اما اکنون خود را یک شکست خورده واقعی میبینم،از خودم متنفرم و ارزوی مرگ لحظه ای رهایم نمیکند.
    ای کاش زمان به عقب بازمیگشت...
    ای کاش...

  2. کاربر روبرو از پست مفید Ashkan7000 تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 27 فروردین 95)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1391-8-17
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    5,053
    سطح
    45
    Points: 5,053, Level: 45
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 177 در 80 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام .

    به نظرم مهمترین مشکلی که شما الان دارید این هست که همه اش در گذشته سیر می کنی .... گذشته هر چی بود تمام شده و رفته ... الان اینده رو در نظر بگیر ...با این همه استعداد که داری چرا خودت رو این همه دست کم می گیری ؟

    این فایل رو گوش بده ..( استاد حورائی که روانشناس هستند صحبت می کنن که از یکی شبکه استانی پخش می شده )

    شاد بودن و زندگی در لحضه

    ======================================


    در مورد ناتوانی جنسی ات هم باید حتما حتما حتما پیش متخصص کلیه و مجاری اداری ببری این که صرفا خودت تشخیص بدی کاملا نادرست هست ..امروزه تقریبا اکثر بیماری های جنسی قابل درمان هست .

    من به شما دکتر محمدرضا صفرنژاد یا دکتر حسین کرمی پیشنهاد می کنم . هر دو سایت دارند ..توی نت سرچ کنید ...

    سایت دکتر حسین کرمی ....


    سایت دکتر صفرنژاد ....

    یا علی ...

    - - - Updated - - -

    سلام .

    به نظرم مهمترین مشکلی که شما الان دارید این هست که همه اش در گذشته سیر می کنی .... گذشته هر چی بود تمام شده و رفته ... الان اینده رو در نظر بگیر ...با این همه استعداد که داری چرا خودت رو این همه دست کم می گیری ؟

    این فایل رو گوش بده ..( استاد حورائی که روانشناس هستند صحبت می کنن که از یکی شبکه استانی پخش می شده )

    شاد بودن و زندگی در لحضه

    ======================================


    در مورد ناتوانی جنسی ات هم باید حتما حتما حتما پیش متخصص کلیه و مجاری اداری ببری این که صرفا خودت تشخیص بدی کاملا نادرست هست ..امروزه تقریبا اکثر بیماری های جنسی قابل درمان هست .

    من به شما دکتر محمدرضا صفرنژاد یا دکتر حسین کرمی پیشنهاد می کنم . هر دو سایت دارند ..توی نت سرچ کنید ...

    سایت دکتر حسین کرمی ....


    سایت دکتر صفرنژاد ....

    یا علی ...

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1391-8-17
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    5,053
    سطح
    45
    Points: 5,053, Level: 45
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 177 در 80 پست

    Rep Power
    31
    Array

    چگونه حال خوب داشته باشیم .. ( فایل صوتی )

    سلام .

    گویا امکان ویرایش داخل این انجمن روانشانسی نداره ... میخواستم یه فایل دیگه هم براتون بذارم نشد ویرایش کنم ...


    اگر براتون مقدرو هست در دوره nlp استاد حورائی شرکت کنید ..

    این لیست مباحثی که توی این دوره nlp اش هست :

    محتوای دوره NLP و موفقیت
    جلسه اول
    علت‎های احساس گناه – چرا تغییر نمی‎کنیم؟ - موانع تغییر – مراحل تغییر – چگونه تغییر کنیم؟- تحلیل ارزش‎ها – از بین بردن عادت‎های منفی- روش‎های ایجاد انگیزه

    جلسه دوم


    ارتباط مؤثر با دیگران- 8 نکته برای نفوذ صمیمت- تفاوت‎های فردی زن و مرد- تحلیل روابط همسران


    جلسه سوم


    هدف‎یابی و طراحی اهداف- معیارهای انتخاب هدف- شناخت موانع و موانع دست‎یابی- اصل پارتو (قانون 20/80 )- پافشاری در قدم اول


    جلسه چهارم


    مقدمه‎ای بر روان‎شناسی تلقین – تفکر مثبت- راه‎های عملی برای مثبت اندیشی- چگونه روحیه‎ی شاد و آرامی داشته باشیم؟


    جلسه پنجم


    یازده باور آرام‎ساز و روحیه ساز- چگونه فکر منفی نکنیم؟- دو عامل مهم در کاهش سطح انرژی مثبت انسان- بخشیدن – 10 اصل مهم تلقین


    جلسه ششم


    انرژی ذهنی و تخیل هدایت شده، نقش معاشرتها در باورها و روحیات – موفقیت و نقش تلاش ذهنی و جسمی – تجسم خلاق و اهمیت تصویر‎سازی ذهنی در دست‎یابی اهداف


    جلسه هفتم


    موانع دستیابی به اهداف – چرا به برخی از اهدافمان نمی‎رسیم؟ - نگرانی – استرس و علت‎های آن


    جلسه هشتم


    نگرانی و وابستگی، 2 مانع دست‎یابی به هدف- راه‎های غلبه بر نگرانی و استرس- توکل و نقش آن در آرامش و افزایش روزی – قصد آفرینش الهی


    جلسه نهم


    بررسی تحلیلی علل مشکلات و سختی‎ها- قانون کارما(carma) – چگونگی بازتابهای رفتاری مثبت و منفی


    جلسه دهم


    قانونمندی طبیعت – 10 قانون مهم برای رشد ، آرامش و موفقیت – چگونه در تصمیم خود برای تغییر محکم و ثابت قدم باشیم.


    یا علی ...

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام دوست عزیز ...
    خواستم بگم منم مثل شما گاهی به حس ها شما رسیدم ... نه که بخوام نا شکری کنم ... ولی شاید چون وضع فعلیم با اون چه که چند سال پیش فکر می کردم فرق می کنه بعضی وقتا باعث می شد این حس های شما بیاد سراغم ... ولی دوست خوبم شما ادم عاقلی هستی ... همین که نگران این هستی اگه خدایی نکرده بلایی سر شما بیاد مامانتون چی به سرشون میاد و... این خودش نشونه ی بزرگی هست که شما این کار رو به هیچ وجه انجام نخواهید داد ...

    اقا اشکان اول از همه رابطتتو با خدا خوب کن ... باور کن خیلی مسایل برات بهتر حل میشه ... می تونی سخنرانی های استاد شجاعی ... یا اقای پناهیان رو گوش کنی که فوق العاده هستش ....

    همون طور که دوستمون گفتن اگه توانایی اینو نداری فعلا در کلاسا شرکت کنی و... هر چند کلاس جمعی انرژی دیگه ای داره می تونی سخنرانی های دکتر فرهنگ رو هم دانلود کنی و گوش کنی ....

    همین که شما در این سن متوجه شدی چه اشتباهاتی داری خودش جای شکر داره. ... اگه در سن 33 سالگی به این نتیجه می رسیدی بازم راهی جز تلاش نداشتی ... پس خدا رو شکر کن ... همین انتونی رابینز میدونستی تا سن 22 سالگی یک ادم معطل و... بوده و...

    لطفا پاشو ... شما روحیت خوب نیست ... یادت باشه هیچکی جز خودت هم نمی تونه به خودت کمک کنه ... بشین یک مدت روحیتو بازسازی کن ... بعدش ببین از زندگی چی می خوای .. در چی مهارت داری ... به همون سفت بچسب .... جوری که ان شاالله 5 سال دیگه توی اون زمینه برای خودت کسی شده باشی .... دوست من یکم سرگذشت ادم های موفقی که گذشته نه چندان خوبی داشتن رو بخون ... مثل کتاب رهبری کار افرین که سرگذشت ماتسوشیتایی رو میگه که باور کن من و شما نمی تونیم خودمونو جای اون بذاریم ....

    و اینو همیشه یادت باشه ... چیزایی که تو دوران خوشی یاد می گیری عجیب توی دوران ناخوشی به کارت میاد !!
    شما وقتی روحیت خوب شد اگه مطالعه کنی همه ی ادم های این حس ها رو تجربه می کنند ... شکست می خورند.... یه وقتایی خدا می خواد امتحان کنه بنده هاشو و... اون موقع وقتی شرایط بهت سخت میاد بهتر میتونی باهاش کنار بیای ....

    مطمئنم روزی می تونی فردی بشی که همه بهت افتخار کنند ... ببین الان کلی نعمت داری .... مثل مامانت و... الان اگه مامانتون خدایی نکرده در این دنیا نبودن چی ؟! پس ببین لطفا قدر داشته هاتو بدون دوست خوبم .... اگه خودت بخوای میشه ... و زدن همین تاپیک نشونه ی این هست که دنبالش هستی ....

  6. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 11 فروردین 97 [ 12:33]
    تاریخ عضویت
    1394-11-27
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,610
    سطح
    23
    Points: 1,610, Level: 23
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 18 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نازک آرای تن ساق گلی
    که به جانش کشتم
    و به جان دادمش آب
    ای دریغا!!! به برم میشکند
    ....
    این درد مشترک خیلی از ماهاست! خیلی از ماها ارزو به دل خیلی از ارزوهامون شدیم! ولی اگه بخوای شبا به خاطر از دست دادن خورشید گریه کنی ستاره ها رو هم از دست میدی!!

    - - - Updated - - -

    ساقه درست بود نه ساق!

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اردیبهشت 95 [ 21:51]
    تاریخ عضویت
    1395-1-27
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    88
    سطح
    1
    Points: 88, Level: 1
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سپاس از شما،راستش دقیقا مشکلم همینه که گذشته رهام نمیکنه.یکی از دلایل دیگه ای که باعث ازارم میشه اینه که چرا انقدر دیر متوجه اشتباهاتم شدم،حالا دیگه احتمالا هیچ کدوم از اینها قابل جبران نیست.بعد از لیسانس هم قاعدتا باید برم سربازی و این خودش یک معضل دیگست که احتمالا با احتساب مدتی که اعزام طول میکشه سه سال دیگه از عمرم میره.خیلی دوست دارم گذشته رو فراموش و بهش غلبه کنم اما نمیدونم چطوری.چند تا فایل صوتی در رابطه با انگیزه بخشی گوش کردم و کتابهای امید بخشی در رابطه با هدایت مسیر زندگی از جمله اثار انتونی رابینز رو خوندم اما اثر این موارد موقتی بوده.حس میکنم راه برون رفتی برام وجود نداره،میدونم مشکل از خودمه اما راه حل رو پیدا نمیکنم

  8. کاربر روبرو از پست مفید Ashkan7000 تشکرکرده است .

    فدایی یار (شنبه 28 فروردین 95)

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    دوست عزیز ما هممون هم دردیم ... این نا امیدی ها کارای شیطونه ... هی تو گوشت نجوا می کنه که دیر شده ... بشین ... سه سال دیگه سربازی و... الان هیچ عملی نکن و....

    ولی دوست من هر روز طوری زندگی کن انگار واقعا روز اخره عمرته ... و راهی جز زندگی کردن هم نداری ... پس یاد بگیر به جای غصه خوردن چطوری از شرایط موجود بهترین استفاده رو ببری .. از الان تا اعزام به سربازی برو کار کن دنبال چیزی رو بگیر که عاشقشی و دوسش داری ... بعدش وقتی عازم خدمت شدی ببین ان شاالله کجا هستی توی اون دوران خودتو با شرایط وفق بده ببین چطوری می تونی استفاده بهینه کنی از شرایط ... خیلی خیلی شرایط بد شد بیش تر به خودت فکر کن اون موقع و اشتباهاتت تا بعد ها جبرانش کنی ....

    خلاصه وقتو هدر نده ... پاشو .... از همین امروز شروع کن... فکرای منفی مطلقا ممنوع...

    از کجا معلوم شما 5 سال بعد شرایطی توی زندگیت ایجاد بشه که اندازه ی ده سال پیش هم که قرار بود برنامه ریزی کنی و.... و الان در اون موقعیت باشی چه بسا موقعیت های بهتری کسب کنی ؟!

    پس لطفا خطی فکر کن...راهو شروع کن... بقیه راهو خدا بهت نشون میده ....

    مطمئنم موفق میشی با امید و توکل به خدا و تلاش و دعای بقیه.

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    منم چند روز وضعیت شما رو دارم
    از بچگی عاشق زبان بودم
    ولی چون خانواده ام قادر به پرداخت شهریه کلاسهام نبودن منم خودم میخوندم
    ولی نتونستم خیلی پیشرفت کنم
    و حالا که ارشد می خونم نمی تونم یه مقاله ساده رو ترجمه کنممممممممممم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس میکنم به بن بست رسیدم.
    توسط abani در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 دی 93, 11:29
  2. من با همسرم به بن بست رسیدیم.
    توسط zezegoly در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 31 تیر 92, 12:27
  3. *سیاست های زنانه*
    توسط میشل در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 اسفند 91, 13:57
  4. ده دلیل برای نترسیدن از شکست
    توسط بالهای صداقت در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 89, 11:57
  5. سیاست های مردانه در همسرداری
    توسط کاترین در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 آذر 87, 18:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.