به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 13 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 124

موضوع: بن بست

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 87 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1387-8-02
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    3,579
    سطح
    37
    Points: 3,579, Level: 37
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بن بست

    با سلام
    من مردي هستم 34 ساله كه 4 سال پيش در سن سي سالگي با دختري كه 10 سال از خودم كوچكتر است ازدواج كردم.ازدواجي كاملا؛ سنتي و به پيشنهاد و توصيه مادرم . از زماني كه براي اولين بار ايشان را ديدم تا روز محضر كمتر از يكماه زمان بطول انجاميد. چون پدرش به سختي با نامزدي و ارتباط پيش از ازدواج مخالف بود. درست يكماه پس از عقد برسر موضوعاتي بسيار پيش پا افتاده با وي دچار اختلاف ميشدم از آن جمله (مشورت با خانواده ام را دخالت ايشان تصور مينمود يا بيشتر اوقات تقاضاي حضور مداوم در منزلشان را مينمود و يا چيزهاي بسيار بي ارزش ديگر ) كه اين موضوعات مرا بسيار خشمگين يا ناراحت مينمود.در همين ايام مادرم و خواهرم نيز از نوع برخوردها و حرفها و رفتار و كردار وي اظهار نارضايتي كرده و از من ميخواستند در اينخصوص به وي تذكر دهم.تذكرات من وي را جريح تر و لجوجتر مينمود چونكه عيوبش را بر نميتافت و موضع گيري نيز مينمود.خواهرم كه در آن ايام مجرد بود چند بار با او صحبت كرد اما صحبتهاي او هم مورد قبولش نبود هرچند به ظاهر از او تمكين مينمود اما در نزد من او را نيز مورد انتقاد و تمسخر قرار ميداد.خلاصه روز به روز روابطمان به سردي گرايش ميافت و حقيقتا از انتخابم پشيمان بودم اما به دليل آبروي خانوادگي و ملاحظه كار بودنم جرات ابراز اين ندامت را نداشتم.تا اينكه دوماه پس از عقدمان در يك روز كه ايشان به منزل ما امده بودم بر سر موضوعي نه چندان جدي در حضور ديگر اعضاء خانواده با وي درگيري لفظي پيدا كرده و از وي خواستم سريعا؛ منزلمان را ترك و به منزل پدرش برود.ساعتي پس از خروج وي بسيار پشيمان شده و تصميم به دلجويي گرفتم اما او در كمال ناباوري پس از مراجعت به منزل و مشورت با برادران و پدرش به اتفاق ايشان به كلانتري رفته از من به اتهام ضرب و جرح شكايت نمودند.واين سرآغازي شد براي دوسال رنج و عذاب و دادگاه و دادسرا.
    او پس از اين اقدام بي توجه به تبعات كارش افسار گسيخته با مراجعه به دادگاهها مبادرت به تشكيل پرونده هاي متعدد مهريه نفقه و طلاق نمود. خلاصه پس از دوسال كشمكش و عدم رضايت خانواده اش به طلاق توافقي چاره اي جز سازش نيافتم.حكم دادگاه مهريه صادر و اجراييه نيز در دستشان بود و عن قريب بود به زندان بيفتم.در چنين شرايطي تصميم گرفتم با همسرم وارد مذاكره جدي شده و وي را از تصميمي كه دارد باز دارم.پس از نصف روز حرف و بحث نهايتا؛ او گفت مرا دوست دارد و حاضر به طلاق نيست و همه اين كارها براي تاديب من بوده است.من كه در دل از او متنفر بودم و حاضر به تحمل او براي يك دقيقه هم نبودم.در يك آن تصميم گرفتم بابت اين كارها از او انتقام بگيرم و خلاصه به او گفتم دوستش دارم و با همه اين بد عهديها كه كرده حاضرم با او زندگي كنم البته بايد توضيح دهم كه هدفم تنها انتقام نبود و بيشتر از بابت فرار از دين و عدم پرداخت مهريه حاضر به اين سازش شدم و با خود فكر كردم حالا كه قرار است بابت اين مهريه به زندان بروم پس بهتر است او ديگر دوشيزه باقي نماند آنوقت زندان رفتن من مساوي است با بدبختي او در آينده.
    خلاصه با اين توافق او را سورا بر خودرو و بدون هيچ مراسمي به شهر مشهد برده و در بازگشت باصطلاح زندگي مشتركمان آغاز شد.بعد از ده روز اختلافات شروع شد و من كه در دل ازاو احساس تنفر زيادي داشتم بدم نمي آمد كمي او را عذاب دهم لذا در اولين اقدام مراودت با مادرش را بهانه قرار داده و گفتم حق انجام مراوده با مادرش را ندارد.او هم در اقدامي متقابل از من خواست با مادرم قطع رابطه نمايم.خلاصه روز به روز اوضاع بدتر ميشد و درست بعد از شش ماه زندگي مشترك در حالي كه او حامله بود از منزل قهر كرده و به منزل پدرش برگشت .درست است كه در ابتدا تصميم به آزارش داشتم اما وقتي فهميدم حامله است انگار نگاهم به زندگي عوض شد و از ته دل او را بابت اشتباهاتش در گذشته بخشيدم.خلاصه پس از چند روز با تهيه دسته گلي به منزل پدرش رفته و او را بازگرداندم.و تا امروز كه دخترم يك و نيم ساله شده دايم در زندگيمان تنش و دعوا است . او كه حالا با روزهاي اول خيلي فرق كرده در آخرين دعوايمان با چاقو قصد جانم را داشت كه مجبور شدم چاقو را از دستش گرفته و او را بشدت كتك زنم .حالا هم قهر كرده و به منزل پدرش رفته و قصد بازگشت ندارد و فقط ميگويد طلاق ميخواهد البته با يد بگويم در طول دوسال زندگي مشتركمان نيز دو مرتبه ديگر كارمان به دادگاه و تشكيل پرونده هاي متعدد كشيده است و اگر اشتباه نكنم اينبار با چهارم است كه خانمم مطالبه مهريه و طلاق مينمايد در طول دوسال چهار بار
    از نظر روحي وضع خوبي ندارم دلم براي دختركم خيلي تنگ شده نميتوانم خوب بنويسم اميدوارم حق مطلب ادا شده باشد.با اين اوصافي كه ذكر شد و با توجه به بي حرمتي هاي صورت گرفته آيا ادامه زندگي با ايشان صلاح است.آينده دخترم چه ميشود.
    آيا آخر راه اينجاست .بن بست

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 شهریور 95 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1387-7-19
    نوشته ها
    466
    امتیاز
    9,840
    سطح
    66
    Points: 9,840, Level: 66
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 210
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    880

    تشکرشده 885 در 224 پست

    Rep Power
    62
    Array

    RE: بن بست

    برادر عزیز از خواندن این مطالب متاتر شدم می دانم که اکنون در وضعیت روحی مناسبی به سر نمیبرید و این حرفها شاید نمک پاشیدن باشد بر زخمهای شما اما واقعات زندگی هیچوقت شیرین نیستند.از سخنان شما اینطور به نظر میرسد که شما با داشتن سن 34 سالگی هنوز شخصیت مستقلی نداشته اید و واجد شرایط ازدواج نیودیدبعنوان نمونه چرا باید خواهر مجرد شما از روزهای آغازین زندگی شما این اجازه را به خود بدهد که همسر شما را مورد مواخذه قرار دهد!!!به نظر شما این نشان از بی استقلالی شما نیست و یا حتی مادرتان هیچ فرقی نمیکند که آن شخص چه کسی باشد کسی حق نظارت و اعمال نظر انهم با این شیوه زشت و ناپسند بر رفتار یک زن تازه عروس که سرشار از نیاز تایید شدن ولذت بردن از دوران شیرین نامزدی بوده است را نداشته که متاسفانه شما نه تنها این اجازه را به اطرافیانتان داده اید که تازه سخنان آنها شما را مورد تاتیر قرار میداده است.کمی فکر کنید آیا خود شما با 10 سال سن بیشتر هیچ اشتباهی در زندگیتان مرتکب نشده و یا نمیشوید!!!!همه ما انسانها در آغاز زندگی بی تجربه ایم و نیازمندیم که با همیاری و همکاری همدیگر به تکامل برسیم.آیا شما می توانید در برابر وجدانتای آسوده باشید که با همسر خود صادق بوده اید و ایشان را در رفع ایرادهای طبیعی یک تازه عروس کمک و همراهی کرده اید!!!!!متاسفانه رفتار زننده شما و خانواده تان در آغاز یک زندگی شما را در ادامه کنترل و هدایت زندگیتان ناتوان کرده است.گفته بودید با وجود اینکه او به شما با صداقت ابراز علاقه کرده باز شما رفتارتان فقط برای ادامه خصومت با ایشان بوده است!!!!شما در رفتارتان با ایشان تابع چه بوده اید اخلاق یا دین و مذهب یا وجدان یا تنها ادامه کینه ای که خودتان مسبب آن بوده اید!!!دوست داشتید کسی اینطور با خواهرتان رفتار میکرد!!او را از خانه بیرون کرده اید آنهم در حضور خانواده تان!!!!نمی خواهم ادامه دهم چون مسلما کمکی به اوضاع کنونی شما نیست تنها چیزی که واضح و روشن است اینست که شما عامل شروع اختلافات بوده اید نمیگویم عاقلانه شاید از بی تجربگی و وابستگیتان بوده است و خود شما هم تنها کسی هستید که میتوانید این اوضاع را سر و سامان دهید .شما الان یک فرزند دارید که مسولیت آینده آن با شماست.این گره تنها به دست خودتان باز میشود.گذشته را رها کنید و به فکر اینده باشید.سراغ همسرتان بروید حتی اگر صد بار بروید و او شما را رد کندباز بروید .باید تابت کنید که صادقانه او و فرزندتان را دوست دارید.مطمینا او هم یک زن و یک مادر است و تابع احساسات.صادقانه رفتار کنید نگران مهریه و.....نباشید.اگر علاقه و صداقت و تلاش شما برای او به اتبات برسد نیازی به این ابزارهای تنبیه ندارد.من هم زن هستم و کاملا او را درک میکنم.غرورتان را کنار بگذارید و احساس بزرگی نکنید ما هیچکدام انسانهای کاملی نیستیم.فقط به او عشق بورزید وپای دخالت همه را از زندگیتان کوتاه کنید حتی اگر مجبور به حداقل کردن رابطه تان شدید.و از ادامه اینکارتان خسته نشوید حل این مشکل نیاز به گذشت زمان داردپس زود جا نزنید.نگران نباشید مطمین باشید آینده از ان شماست اگر اشتباهات گذشته تان را بپذیرید و تلاش کنید. موفق و موید باشید.
    [size=medium]بهترین راه برای پیش بینی آینده خلق آنست.[/size][size=large][/size]

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 08 خرداد 89 [ 10:45]
    تاریخ عضویت
    1387-7-15
    نوشته ها
    350
    امتیاز
    4,905
    سطح
    44
    Points: 4,905, Level: 44
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 121 در 55 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بن بست

    دوست عزيز منم با نظر f-z موافقم

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بن بست

    برادر گرامی f_z عزیز کاملا درست نوشته. شما به عنوان یک مرد 30 ساله و پخته رفتار درستی با یک تازه عروس 20 ساله نداشتید. در ابتدای زندگی مشترک حق با همسرتان بوده. هیچ زنی تمایل به دخالت خانواده همسر در زندگیش نداره. در طول این زندگی شما فقط با اشتباهاتتون و رفتار زشتتون نه تنها زندگی همسرتون رو خراب کردید بلکه پای دخترک بی گناهتون رو هم به این زندگی باز کردید. واقعا هدفتون از بچه دار شدن چ بوده؟ فقط می خواستین دست و پای همسرتون رو بیششتر ببندید.

    دوست عزیز بزرگترین مشکل شما نداشتن مهارت های زندگی می باشد. به نظر من شما هنوز به درک صحیحی از ازدواج و زندگی مشترک نرسیده اید. شما هنوز برای همسر بودن اماده نبودید که بخواهید وارد مرحله ی پدر بودن بشید.

    در هر صورت الان سرزنش شما بی فایده است . شما اگر واقعا تصمیم به اصلاح این زندگی دارید در اولین قدم باید با خودتون صادقانه فکر کنید و اشتباهاتتون رو بپذیرید. قدم بعدی مراجعه به یک مشاور حاذق هست .
    برادر گرامی شما الان 34 سال سن دارید. در این سن باید یک مرد پخته باشید ولی متاسفانه این طور نیست.
    متاسفانه خیلی از حرمت ها و احترام ها در زندگی مشترک شما فرو ریخته. دراولین فرصت به یک مشاور حاذق مراجعه کنید و برای نجات زندگیتون اقدام کنید . مطمئنا همسرتون هم به مشاوره نیاز دارد.
    موفق باشید.
    روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...

    هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 91 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1386-7-17
    نوشته ها
    1,333
    امتیاز
    16,003
    سطح
    81
    Points: 16,003, Level: 81
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 347
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 498 در 242 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: بن بست

    دوست عزیز
    نمی خواهم منو نیز شما را سرزنش کنم
    ولی بهتر است شما و همسرتان به عنوان دو فرد مستقل (که اگر چنین نبودید ازدواج نمیکردید) با هم صحبت کنید و زندگی کودکی را که آینده اش به شما دو نفر بستگی دارد را تباه نکنید شما از خودتان شروع کنید به عنوان فرد بزرگتر و عاقل تر
    درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور

    نکرده است\"


  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 اردیبهشت 88 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1387-8-06
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    3,479
    سطح
    36
    Points: 3,479, Level: 36
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بن بست

    سلام
    به نظر من هيچ زني با داشتن يه بچه دوست نداره كه از شوهرش طلاق بگيره اون از شما رنجيده و دل شكسته است شما اگه دوسش دارين بايد بهش ابراز علاقه كنيد و كمي بخاطرش ك.تاه بيايين يا اگه بهش علاقه اي ندارين زندگي بي عشق فايده اي نداره

  7. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 89 [ 16:43]
    تاریخ عضویت
    1387-4-03
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    5,593
    سطح
    48
    Points: 5,593, Level: 48
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 157
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 59 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بن بست

    اشتباه پشت اشتباه
    اين نظرات دليل بر سرزنش شما نيست حرف هايي است براي موفقيت احتمالي شما
    من به عنوان يه زن به همسرت حق مي دم .كاملا بهش حق مي دم يه دختر 20 ساله كه هيچ دركي از زندگي مشترك نداره مردي را به عنوان پناه به عنوان دوست به عنوان همه چيزش بعد از خدا در نظر مي گيره اما شما چه كردي اونقدر عصبي اش كردي كه چاقو به دست بگيره
    برادر خوبم بهتر نيست از 5 سال زندگي بي گذشتت فاكتور بگيري و كمي حق بهش بدي گفته بودي:
    (اما وقتي فهميدم حامله است انگار نگاهم به زندگي عوض شد و از ته دل او را بابت اشتباهاتش در گذشته بخشيدم.) بهتر نبود اول سنگ هاتو با خودت وا مي كردي و خودت رو مي بخشيدي بعد به دنبالش مي رفتي
    نگذار دخترت بي مادر بشه يا بي پدر بزرگ بشه از منيت خودت خارج شو به خدا زنها وقتي مي گن دوستت دارم از ته دل مي گن برادرم اگر مادر و خواهر شما احساس رو كنار مي گذاشتن و عاشق پسرشون بودن نه عاشق خودخواهي هاي زنانه شان هرگز بد زنت رو نمي گفتن
    آقاي عزيز زن شما هنوز به 30 نرسيده يعني به اون وقتي كه شما ازدواج كرده بودي پس از مردي ات در راه مردونگي استفاده كن نه اعمال قدرت
    يه چيز : تا حالا شده كف دستت رو روي سطح آب بگذاري و به پايين فشار بدي ، مي بيني مقاومت مي كنه هر چيزي توي دنيا در مقابل قدرت سرسختي نشون مي ده اما محبت يه قانون نانوشته است براي بقا روح آدما
    حالا كه اومدي به همدردي پس به خودت كمك كن تا ياد بگيري روش بهتر زندگي كردن رو
    بگذر از همه ديروزها . موفق باشي دوستانت رو بي خبر نگذار

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 87 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1387-8-02
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    3,579
    سطح
    37
    Points: 3,579, Level: 37
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بن بست

    با سلام و احترام به كاربران و صاحبنظران گرامي
    امروز حالم نسبت به ديروز بدتر شده خيلي دلواپس دخترم هستم .همسرم تلفنهايم را جواب نميدهد به تازگي خانواده اش از تهران به شهرستاني دور كوچ نموده اند (بيش از 1200 كيلومتر) و او هم اكنون نزد آنها ست لذا امكان مراجعه حضوري را هم ندارم .برادرش هم اظهار بي طرفي و بي تفاوتي مينمايد.ديگر همگان از اين نحوه زندگي ما خسته شده اند جملگي اعتقاد دارند بايد از يكديگر جدا شويم اما تنها رشته ناگسستني اين رابطه دخترم است. و به هيچ وجه حاضر به تباهي آينده او نيستم.دوستي فرموده بود بايد از غرور و منيت دست بردارم.اما من خيلي وقت است كه اينكار را كرده ام هر امتيازي كه خانمم ميخواهد به او ميدهم حتي از او خواسته ام اگر با مادرم مشكل دارد به منزلشان نرود.به هيچ وجه اجباري در كار نيست او دائم بهانه گيري مينمايد از هر كار من دست مايه اي براي بروز دعوا و سر و صدا بدست مياورد.بكلي اعتماد به نفسم را از دست داده ام براي شروع هر صحبتي نگران از مخاصمات بعدي آن هستم.او از همان ابتدا هيچ حرمتي براي من قائل نبود به سهولت و آشكاري هر توهيني را به من روا ميدانست . اخيرا؛ هم برادرم كه در شرف ازدواج است بهانه اي براي وي شده كه دائما؛ رابطه او و همسرش را برايم بولد كرده و مرادائما؛ مورد نكوهش قرار داده و ميگويد از او درس بگيرم.افسردگي شديدي بر روحم سايه افكنده و از اجتماع منزوي نموده است در محل كارم دايم از جمع گريزانم و دوست دارم در كنجي تنها باشم.به زور قرصهاي مسكن قوي مثل بايامادول و ترامادول و استامينوفن كديين كمي آرام ميشوم.تنهايي بشدت آزارم ميدهد اميدوارم كسي توصيه عملي برايم تجويز نمايد سوالم اينست آيا به آخر خط رسيده ايم آيا بايد براي طلاق آماده شوم اگر اينطورست آينده دخترم چه خواهد شد چه او پيش من باشد يا پيش مادرش در هر دو صورت لطمه ميبيند.اصلا؛ راضي به اين كار نيستم.اما از طرفي خانمم هيچ نرمشي ندارد و سخت در تصميمش قاطع ميباشد لطفا؛ كمكم كنيد.باتشكر

  9. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 خرداد 88 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    378
    امتیاز
    6,522
    سطح
    52
    Points: 6,522, Level: 52
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    157

    تشکرشده 166 در 85 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بن بست

    چند وقتی بزاربه حال خودش باشه اعصابش آروم شه اصلا سیع نکن باهاش تماس بگیری بچه ات مطمئن باش جاش راحته چون پیش مادرش
    یه مدت طولانی که خونه پدرش باشه خودش خسته میشه چون به هر حال دختر که ازدواج میکنه دیگه مهمون خونه باباشه
    وقتی رفتار پدر ومادرشو با بچه اش ببین از اونجا موندن هم خسته میشه الان تازه رفتند به شهر دیگه براشون خونه جدید شهر جدید تازگی داره
    اذیتهای بچه شمارو نمیبینندبعد ازیه مدت که از صدای گریه بچه هی به جون خانوم غر زدن اون موقع وقت صحبت کردن و راضی کردن خانوم به خونه است البته نه به خاطر فرار از مهریه ونفقه به خاطر دخترتون شما هم گذشته رو فراموش کنید وسیع کنید زندگی جدید ی بسازید شما وخانوم از نظر سنی مال دونسل متفاوتی 10 سال ایشون در اوج شادابی وشیطنت بودن و شما از نظر عقلی در اوج به کمال رسیدن و اینکه چه حرکاتی از نظر رفتاری جالب نیست و یا جالب هست شما باید سیع کنی به رفتارای معقول خانومت احترام بذاری چون سنش اقتضا میکنه اما درمورد عصبی بودن خانوم به یه روانکاو مراجعه کنید راستی تو این 5 سال اصلا پیش مشاوره رفتین هردوتون نیاز به مشاوره دارید

  10. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 26 فروردین 88 [ 10:41]
    تاریخ عضویت
    1387-8-02
    نوشته ها
    318
    امتیاز
    4,441
    سطح
    42
    Points: 4,441, Level: 42
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    28

    تشکرشده 33 در 29 پست

    Rep Power
    47
    Array

    RE: بن بست

    جانا سخن از زبان ما مي گويي. خانومت رو طلاق بده. ببين زني كه بره از شوهرش شكايت كنه (ديگه چجوري تحقيرتون كنه راضي مي شيد!؟...)... قبل از اينكه اوضاع بدتر بشه. مگر همونطور كه خانوم شما از خونوادش حرف مي شنيد و به نظريات اون گوش مي داد شما حق نداريد كه نظريات خونوادتون گوش كنيد؟ مرد پخته! برادربزرگوار من اين حرف براي اين زده مي شه كه همه جوانب رو به نفع خانومها سوق بدن.شما فقط يكبار موضوعات مختلف اين سايت رو جستجو كنيد به غرضوار بودن تمامي اين حرفها پي مي بريد.
    زناني رو مي شناسم كه روزي صد بار با همه مشكلاتشون رو در ميون مي زارن( دقيقا با همه). بعد اين حركت نشون ناپختگيشون نيست. چون احتمالا روحشون لطيفه!
    شما مي تونيد شاهد براي اين بياريد كه اون چاقو كشيده براتون . و دخترتون رو بدون اذن شما برده.در بحث مهريه تصور مي كنم تا حدي اين قضيه به شما كمك كنه.نهايتا خانومتون در مهريه برنده بشه ولي طبق شرع شما رو نمي تونه از ديدن دخترتون محروم كنه و نهايتا تا 7 سالگي دخترتون دست ايشونه. شك نكنيد . با كسي كه روحيه مردانه شما رو تحقير مي كنه ادامه نديد.
    موفق باشيد.


 
صفحه 1 از 13 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست حذف کاربری، خواهشمند است مدیران سایت توجه فرمایند
    توسط ترنم1 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 آبان 95, 17:13
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 20 خرداد 91, 14:03
  4. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.