به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 62
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 خرداد 97 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1393-4-20
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    4,509
    سطح
    42
    Points: 4,509, Level: 42
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    7

    تشکرشده 84 در 50 پست

    Rep Power
    25
    Array

    Tavajoh توکل نداشتن به خداوند ، عدم درک متقابل ، تفاوت سنی ، اختلاف نظر در مورد معیارها ، تفاوت سطح دیدگاه خانواده ها ، فقر فرهنگی

    سلام
    اگر همسرم قبول کرده بود در دوران قبل از ازدواج و یا عقد به مشاوره بیاید الان این وضع پیش نمیومد
    اما اون نیت خودش را میدانست و نمیخواست مشاور رازش را برملا کنه
    اگر معیارش پول نبود دنیا قشنگتر جلوه گر میشد
    حرف جدیدی ندارم همه چیز را در تاپیک قبلیم روز به روز نوشتم
    سرنوشت منرا انتخاب هایم رقم زد ، با اینکه سنم زیاده اما فریب همسرم را که 12 سال ازم کوچکتره را خوردم
    اینجا مینویسم که چرا همسرم فکر میکرد من پولدار هستم
    1-پدرم بخاطر مسائل کاری و انفصال از خدمت چندین سال وضع مالی بدی پیدا کرد. قبل از سربازی کمک بودم اما نه به اندازه ای که میخواستم فقط در حد مسائل کوچیک خونه و شهریه وخرج دانشگاه در مقطه کاردانی را میدادم ،بعد از سربازی به پدرم گفتم برو دنبال بازنشستگیش و عهده دار منزل شدم البته دوبرادر بزرگتر هم داشتم اما اون بنده خداها نمیتونستن یا نمیخواستن یا خدا قسمت کرد که توفیق برای من باشه ، در کمک خرج نبودند و مصرف کننده بودند البته من فرق میکردم مدلم اینجوریه که زیاد احساس مسئولیت میکنم
    خلاصه حدود دو سال کمک کردم و هیچ پس اندازی نکردم و البته وظیم بود و شاکر پروردگارم ، خرج منزل ، دانشگاه خودم (مقطع لیسانس و کلاس های کنکور ارشد) به یاری و مدد خدای مهربان داده شد ، خونه بازسازی شد و کلی وسایل خریدیم ، اسم مادرم برای مکه نوشته شد که البته هنوز نرفتن ، خرج تحصیل برادرم داده شد ، به آبجیم برای زندگی کمک شد ، در نهایت هم کار بازنشستگی پدرم درست شد و خانوادم خداراشکر حقوق بگیر شدند ، داداش کوچیک و دامادمون در یک جا که کار میکردم مشغول شدند و زندگیشون بهتر شد
    هر روز سه جا از صبح زود تا نیمه شب شاید حدود 16 ساعت کار کردم اما همش عنایت خدا بود و هر موقع پولی یا کاری یا چیزی نیاز بود خدا میرسوند و همش با توکل بود
    همسرم فکر میکرد من خیلی پولدارم
    خدا پشتم هست و با رفیقی مثل خدا بی پول نیستم ، وقت عروسی هیچی نداشتم خدا در یک هفته چند ده میلیون رسوند
    همسرم میگفت ماشین طلا خونه و.... من میگفتم هر چیزی را خدا در وقتش میرسونه و بحرفم هم اعتقاد داشتم اما برای اون قابل قبول نبود
    2-وقت عقد گفته بودم مهریه صد سکه عند الاستطاعة باشد و اونا گفتند 376 عند الاستطاعة , و قبول کردم اما اخر شد در دفترخانه به خاطر حرف کارمندش که حالا اونم جریان دارد شد عندالمطالبه ، اما اونا فکر میکردند چون گفتم عند الاستطاعة پس به اندازه 100 سکه مهریه پول نقد دارم اما من چون پول نداشتم عند الاستطاع گفته بودم تا به اندازه توانم عهدار دین بشم

    خونه خوبی داریم اما فعلا مستاجریم ، کارمندم و از زندگی به جز جنبه ازدواجم راضی هستم و از هم سن ها یا بالاترم یا هم ردیف
    3-دلیل بعدیش این بود که در فامیل ازم تعریف میکردن و کار ناچیز منرا بزرگ جلوه میدادن و همسرم فکرهای توهمی میکرد

    برای رفاه زندگی کار کردم و پول در آوردم اما برای پول داشتن کار نکردم ، همیشه هم خدا کمکم کرد ، اینقدر هوامو داره که اصلا شرمنده ام
    همسرم فکر میکرد من چندتا خونه و مقدار زیادی پول دارم و وقتی دید خبری نیست ، پشیمون شد و زندگی را به کامم زهر کرد
    هر راهی را گفتید و خیلی راهای دیگه را امتحان کردم اما اون فقط پول میخواست و تصور میکند با جدا شدن ازم یک پسر پولدار میاد میگیرتش ، البته خدا خوشبختش کنه، گمراه هست
    با شناختی که از خانوادش دارم اونا پشت قضیه را میگیرن تا به طلاق برسونن اما فعلا قصدم طلاق نیست و بازم راههایی را امتحان میکنم تا بشه زندگی را پیش برد ، اشتباه منم بزرگه و اون اینه که گذاشتم نقش خانوادش توی زندگیمون زیاد بشه، احترام بیش از حد گذاشتم، به اونا که ظرفیت نداشت قول رفاه زندگی دادم، شاید بگید اینا اشتباه نیست اما در مورد اون خانواده اشتباه بود و نباید امیدواری میدادم، اشتباه دیگر این بود که زیادی راستگو بودم و فریبشون ندادم، بیش از حد کوتاه اومدم و اونا فکرای دیگه ای کردن، راه های ارتباط برقرار رکردن با همسرم خوب یاد نگرفتم و عملکرد درستی نداشتم

  2. 2 کاربر از پست مفید meghdad تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 26 فروردین 95), new life (یکشنبه 22 فروردین 95)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام .. خیلی متاسفم به خاطر اتفاق دیشب.

    میشه لطفا بگید دیشب سر چه مساله ای با هم بجثتون شد؟ لطفا دقیق بگید.

    در این شکی نیست که رفتارهای خانمتون خیلی بچه گانه است ولی بار هم به نظرم نباید برای جدایی و طلاق زود تصمیم گرفت... به خودتون فرصتی بدید تا هر دوتون بیشتر به رفتارها و اشتباهات فکر کنید...

    فعلا به نظرم کاری انجام نده... بذار یه خورده جو آروم تر بشه...
    اشتباه دیشب شما در برابر خانوادش این بوده که کاری کردید که باهاتون درگیر شدند... از اول که نباید کاری میکردید پای خانوادش وسط کشیده میشد وفتی هم این اتفاق افتاد بهتر بود واکنش زیادی نشون نمیدادید.

    به هر حال من حس میکنم خانمتون علاقه چندانی به ادامه زندگی با شما رو نداره ولی این به معنای طلاق و جدایی نیست... باید باز هم مطمئن یشیم.

    فقط لطفا حتما بنویسید چرا و به چه دلیلی با هم درگیر شدید؟ لطفا دقیق بگید

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مهر 95 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1395-1-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    603
    سطح
    12
    Points: 603, Level: 12
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    مطالب تاپیک قبلیتون رو کامل خوندم و البته یک طرفه هم نمیتوان نظر داد...به نظرم 100 درصد اشتباه از جانب دختر و خانواده ایشان نبوده و همین که گفتید هرجا که میخوای بری با من هماهنگ کن حتی خونه مادرت به نظرم تاثیر منفی روی طرف مقابل میذاره و اینکه احساس میکنه مثل یک پرنده در قفس محبوس! ! و البته نحوه بیان هم خیلی تاثیر گذاره و اگر خودتون رو جای ایشون بذارید که صبح تا شب باید خونه تنها باشه و بعد هم بی محلی از طرف شوهر آزاردهنده! !!
    به اندازه کافی کاربران تالار در مورد اقتدار نظر دادند و بنده هم در حدی نیستم که نظرات کارشناسی دهم ولی اگر تلفیقی از عشق و دیسیپلین و مدیریت رو در زندگی پیش بگیرید بهترست. ..
    لطفا شرایط سنی همسرتان رو هم در نظر داشته باشید...کمی زمان میبره تا به پختگی لازم برسه
    امیدوارم هرچه زودتر مشکلتون برطرف بشه و زندگی سراسر عشق و صمیمیت حاکم بشه
    پیگیر مطالبتون هستم

  5. کاربر روبرو از پست مفید new life تشکرکرده است .

    نارجیس (یکشنبه 22 فروردین 95)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 18 فروردین 96 [ 21:29]
    تاریخ عضویت
    1395-1-20
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    1,149
    سطح
    18
    Points: 1,149, Level: 18
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من نمیفهمم شما پسرا با سن بالا چطوری اینقدر راحت فریب میخورید؟خب معلومه مشاور نمیاد چون مشاور کاملا جنس این دخترا ر میشناسه
    همین دختری که راحت قاپ پسر مورد علاقه من رو دزدید از اول فقط و فقط وفقط به دنبال موقعیت و پولش بود و حتی از حرفایی که توی جمع دیگران هم میزد مشخص بود واقعا من موندم مشا پسرا پرا بعضیتون اینطورساده فریب میخورید و بعضی تون اینقدر بدبین نسبت به دخترا و یک درصد هم که گرگ هستن!

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام اقا مقداد ... دوست عزیز و دوست داشتنی ... اول از همه بگم عذر خواهی می کنم صریح مینویسم حرفامو ... صراحت بنده رو بذارید روی دوست داشتن شما و دل پاکی که دارید و نه چیز دیگه ای

    بنده تمام تاپیک های شما رو مطالعه کردم و واقعا متاسف شدم ببخشید چیز هایی رو به عنوان تجربه کوتاه و خلاصه بهتون عرض می کنم

    به نظرم مشکل اصلی شما اینا هستش (باز اینا رو لطفا چه مستقیم و چه غیر مستقیم به همسرتون و... نگید)

    1- خانواده ی همسرتون از سطح فرهنگی بسیار بسیار پایینی برخودار هستند که این موضوع هم باعث تربیت غلط دخترشون شده و هم الان بعد ازدواج هم ادامه داره ... یعنی اگه یک ادم فهمیده در زندگی شما دو نفر بود و بزرگتری می کرد درست خیلی از مشکلات رو نداشتید

    2- همون طور که گفتم نباید انتظار داشته باشید فردی که زیر دست چنین پدر و خانواده ای بزرگ میشه سلامت روانی درستی هم داشته باشه مگه این که به خود شناسی برسه و اهل مطالعه باشه و... که متاسفانه همسر شما تحصیلات هم ندارن وبا سن کمشون با شما شیوه ای رو پیش گرفتن که از مامان و باباشون یاد گرفتن و در ایشون باید عقده و حقارت های زیادی باشه نمونش یکی این که دوره ی مرد سالاری تموم شده و... من باید همه کاره باشم این ها همش نشون از کمبود های ایشون داره ... سایر مسایلی که از شما خواستن هم همین طور همه ریشه در کمبود های ایشون داره که واقعا بعضی هاش جبران ناپذیره و قسمت های جبران پذیرش هم کلی مهارت و صبر و... می خواد که شما باید اگه قراره ادامه بدید خیلی بیش تر مهارت کسب کنید(شاید قسمت این بوده شما مردی باشید که سبب ساختن ایشون بشید که این مستلزم این هستش اول خودتونو خوب بشناسید بعدش بیش تر راجب زن ها و... مطالعه کنید و رفته رفته زندگی تونو بهتر کنید پس این حرفای من دلیلی نیست که ایشون بد هستن یاباید طرد بشن و... از کجا معلوم که هر کدوم ما در چنین خانواده ای بودیم سرنوشت بدتری نداشتیم ... امیدوارم متوجه منظورم شده باشید)

    3-عدم توانمندی و مهارت بالای شما در حفظ و اداره ی زندگی ... لطفا از این حرف من دلگیر نشید ... ادم هایی مثل شما که دلشون این قدر پاک و صاف هستند به نظرم خیلی خدا دوسشون داره و دعاهاشون می گیره و...
    ولی خب نمی خوام انکار کنم این ضعف شما رو ... شما قدرت تصمیم گیریتون رو باید تقویت کنید ... اینا یک شب و دو شب هم درست نمیشه ... ببنید دوستان هر کی از دیدگاه خودش به شما کمک می کنه و بسیار هم محترم و درسته ... ولی شما کمی پیش خودتون تجزیه و تحلیل نمی کنید و عین همونو اجرا می کنید اگه بگن قربون صدقه قربون صدقه می رید مثل اون حرکت پروانه وار و... اگه بگن نه اخم کن و... میرید اخم می کنید حتی بدون این که یکم بیش تر نظر بپرسید ... مخصوصا از مدیران سایت نظر بخواید ... جدایی از این که هر رفتاری هر چقدر هم خوب باشه اگه از واقعا برامون نهادینه نشده باشه و... چون تصنعی میشه اصلا حالت خوبی ایجاد نمی کنه و چه بسا بدتر .. حالا دیگه رفتار غلط که جای خودشو داره .....




    چند نمونشو اشاره می کنم
    1- چه لزومی داره شما عین حرفای کارفرمای سابق همسرتون رو به ایشون بزنید(با علم به این که منم میگم ایشون اصلا کاملا درست گفتن) شما نباید می گفتید

    2
    - ببنید خانم ها بسیار پیچیده تر از اونی هستن که ادم فکرشو بکنه درست ولی خیلی از اصول در همشون یکسان هستش و با هر اعتقادی و... چون سرشت زن بودن رو دارند یکسان هستش ... مثلا ببنید شما هدفتون از
    اجازه گرفتن ایشون به خانه ی مامانشون چیه ؟! جز این که شما می خواید یک حس خوب درتون ایجاد بشه که همسرتون به شما احترام بذاره و بعدش قطعا هم شما اجازه می دید و برای مخالفت این حرفو که نمی زنید
    قصد شما احترام هستنش ولی چی کار می کنید به زور می گید وقتی میری بیرون باید به من بگی و ... این که حتی اگه گفته هم بشه دیگه فایده نداره ... و خانم ها این مواقع بدتر مخالفت می کنند ... اگه همسر شما یک
    زن با درایت و شاید تحصیل کرده یا خانواده ی با فرهنگ تری بودن خیلی با سیاست هم از شما اجازه می گرفتن و باعث میشدن اون حس احترام در شما زنده بشه (حتی شده به الکی) اون وقت هر طور شده هر جا می
    خوان برن !!! اون وقت مشکلی هم پیش نمی اومد ... حالا که همسر شما این درایت رو نداره و شما هم اهل سازش هستید و...

    بهترین کار این هستش که خودتون بهش یاد بدید ولی به زبان محبت ... چطوری ... مثلا یکبار وقتی ایشون خونه نیستند تماس بگیرید(عمدا موقعی که می دونید ایشون خونه نیستن) بعدش که جوابی نگرفتید طوری وانمود کنید که انگار نمی دونید کجا رفتن و... شب که می رید خونه خودتونو نگران نشون بدید (ولی این نگرانی نباید تصنعی باشه بلکه باید واقعا قلبی باشه امیدوارم متوجه حرفم بشید) بگید امروز تماس گرفتم خونه نبودی و... نگران شدم و.. بعدش که ایشون می گن خونه ی مامانم بودن و... نباید بگید ازم دفعه ی بعد اجازه بگیر و... بلکه بگید خب خدا رو شکر که جات امن بوده هر چند نگران شدم ولی خب خدا رو شکر که جات خوب بوده و... به همین اکتفا کنید ... کم کم خانمتون خودش برای این که شما نگران نشید هر جا لازم باشه برن بهتون میگن ... ببنید خیلی سخته شاید شما یکسال این کار رو انجام بدید و هر بار رنجیده بشید از نتیجه نگرفتن ... ولی کلا ویژگی یک مرد همین هستش باید خیلی از درد و غم ها و رنج ها رو تحمل کنه ... حتی توی روابط عاشقانه .... نباید همیشه انتظار داشته باشه همه چی سریع باب میلش باشه ... یک مرد باید ساختن رو یاد بگیره ....

    مثلا اگه قراره یک شبی دیر بیاید خونه انتظار این که برید خونه دیر وقت همسرتون به خاطر شما شام نخورده باشه هنوز با این که شما بهش چیزی نگفته باشید و... خیلی خوشاینده برای مرد که چنین همسر با درکی داره ولی اشتباه این هست که اگه همسرمون این درکو از خودش نداشت بهش بگی شام برام درست کنی دیر میام ... یا وقتی شب میری خونه شام نیست دلگیر شی و روز بعد یا همون شب به روش بیاری ... ببین سخته ... میدونم ... ولی باید همسرتون رو با محبت اسیر خودتون کنید ... به این صورت که بهش پیام می دید شب من دیر میام عزیزم خونه شما شامتو بخور و برای من خودتو منتظر نذار من دیر میام شما که نباید گرسنه باشی و...
    بعدش شب که می رید خونه دو حالت داره یا همسرتون واقعا شام نمی خورن و... که خب شما به خواستتون رسیدید یا شام خوردن اون وقت ببنید اگه شما این رفتاری که گفتم قلبی نباشه زود رنجیده می شید و ... دیگه روتون هم که نمیشه حرفاتونو پس بگیرید و یک جای دیگه میاید دل خوری اون شبو سرشون در میارید و اوضاع بدتر میشه ... ولی یک مرد باشید ... این قدر محبت کنید به این روش البته تا همسرتون یاد بگیره .... شاید چند سال طول بکشه ولی وقتی کم کم به قلبش نفوذ کنید چیزی دیگه شما رو از اون قلب در نمیاره و اون روز اون قلب میشه با ارزش ترین جایگاه دنیا برای یک مرد

    3- اصیل باشید لطفا ... یعنی چی چون اونا شما رو از خونه انداختن بیرون شما هم همین کارو کردید !!! وقتی میگم باید رفتار قلبی و نهادینه باشه همینه ... ببنید اگه ایشون به شما بد کردن خانوادشون باید طوری خودتونو دل دریا کنید که طوری که بفهمونید متوجه کار زشتشون شدید ولی اصلا بخشیدید همه چی رو البته نباید همین بخشش رو با زبان مستقیم هم بگید که ارزشتون کم بشه ... ولی وقتی ببنید این قلبی نباشه شما می گید مهم نیست و... ولی تا یکم رفتارهای زشت اونا ادامه دار میشه چون قلبی نبوده و در شما نهادینه نشده شما اون چه که ته ته ذهنتون هست رو نشون می دید و می گید منم باید کم محلی کنم باهاشون دعوا کنم و...
    و خانمتون متوجه این چیزا می شوند

    اقا مقداد حرف زیاده کاش اتفاق دیشب نمی افتاد خیلی از حرمت ها شکسته نمی شد ... ولی ان شاالله اگه خیر به ادامه بود توصیه می کنم خویشتن داریتونو بیش تر کنید ... توی شرایطی که با همسرتون و خانوادش قرار می گیرید سعی کنید از فکر و ذهن خودتون هیچ تصمیمی نگیرید با مشورت از نظرات دوستان و بعدش تایید مشاوران سایت اون کار رو انجام بدید و نتیجش رو هم ببنید در غیر این صورت کارتون راه به جایی نمی بره ... پس تا وقتی مهارت های زندگیتون بالاتر بره و خودتون بتونید بهترین تصمیم ها رو بگیرید از این به بعد خیلی تصمیم های هیجانی رو نگیرید ....


    التماس دعا.

  8. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    new life (یکشنبه 22 فروردین 95), ستاره زیبا (چهارشنبه 25 فروردین 95)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام روزتون بخیر وشادی

    -پدرم بخاطر مسائل کاری و انفصال از خدمت چندین سال وضع مالی بدی پیدا کرد. قبل از سربازی کمک بودم اما نه به اندازه ای که میخواستم فقط در حد مسائل کوچیک خونه و شهریه وخرج دانشگاه در مقطه کاردانی را میدادم ،بعد از سربازی به پدرم گفتم برو دنبال بازنشستگیش و عهده دار منزل شدم البته دوبرادر بزرگتر هم داشتم اما اون بنده خداها نمیتونستن یا نمیخواستن یا خدا قسمت کرد که توفیق برای من باشه ، در کمک خرج نبودند و مصرف کننده بودند البته من فرق میکردم مدلم اینجوریه که زیاد احساس مسئولیت میکنم

    آآآآآفرین کار را برای رضای خدا انجام میدین پس مطمئن باش همون خدا کمکت میکنه مردونگی کردی لطفا در مقابل هسرت نیز چنین باش

    شما همسرت را دوست داری میدونی رفتاراش از فعلش نیست ببین یه وقتایی ماها کاری انجام میدیم

    میدونیم پیامدش چیه نتیجهش چی میشه یا قصد ازار داریم ولی همسرت داره لج بازی میکنه

    و چون راهشو بلد نیست سردر گم هست که باعث میشه بدون دلیل حرفای اطرافیان در تصمیمش تاثیر بزاره

    بعضی رفتارها از ذات انسان نشات میگیره بعضی هاشون از تربیت خانوادگی شکل میگیره

    حالا درست یا غلط

    مهم اینه که ما خودمون درست یا غلطشو متوجه بشیم و به اون بالغی برسیم

    که همش در سایه اتفاقات و رویدادهای زندگی شکل میگیره و از اون پس هست که ما متوجه اشتباه خودمون میشیم

    اون روی سکه را میبینیم

    کمکش کن تا به اون بالغی برسه بهش زمان بده

    هیییچ انسانی کامل افریده نشده منظورم بی عیب نیست مگر معصوم باشه

    شما از همون اول با استخاره ای (ازدواج)که گرفتین ذهنه خودتو نسبت بهش خراب کردی انعکاس بدی ایجاد کردی

    و ذهنت مدام دنباله ناملایمات بوده کمی مثبت فکر کن قبل وقوع نتیجه نگیرین لطفااااا

    وقتی من به همسرم میگم بیا حساب کنیم ببینیم چی شده هزینه زندگی میگه من تا حالا دوتاچهارتا نکردم

    و درماندم نشدم خدا کارش درسته هیشه به خدا گمان نیک داره

    لطفا به این موضوع دقت کن خانمها در مسئله مالی خیلیییی حساسن شما وظیفه خودتو انجام میدین پیش خدا شرمنده نیستی

    مثل شما اون اوایل زندگیتون که این روال را در پیش گرفتین و خدا براتون جبران کرد و بقیه کارها به خوبی پیش رفت

    این لینک را با دقت بخون پست دومش و اون صوت را دانلود کن حتمااااا گوش کن خیلی موثره

    http://www.hamdardi.net/thread-41851.html


    التماس دعا

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 خرداد 97 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1393-4-20
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    4,509
    سطح
    42
    Points: 4,509, Level: 42
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    7

    تشکرشده 84 در 50 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلام چون نوشته ها زیاد بود بیشتر به ابتدای پاراگراف ها اشاره کردم و جواب پاراگراف داده شد بعضا به جمله مورد اشاره هم جواب داده شد
    از همه شما ممنونم
    نارجیس سلام..
    چی بگم... ظاهرا تصمیمتونو گرفتین...
    سلام

    دیروز به حداکثر پست های یکروز رسیدم و موفق به ارسال
    اول اومدم نازش کردم بوسش کردم که اعتنایی نکرد و مثل همیشه منا پس زد و اینجور وانمود میکرد که دارم بزور اینکارها رو میکنم و رفت ، قرار بود اون روز مشاوره بریم ، گفتم امروز پول ندارم ، گفت باید بریم از هر جایی میخوای تهیه کن ، گفتم پول دستم اومد میریم ، داد زد پس بگرد تا بگردیم
    خیلی بهم برخورد و احساس تحقیر کردم که زنم اینقد گستاخانه و قلدری صحبت میکنه ، توی اشپزخانه بود اوردمش توی حال و زیر پاهاش را گرفتم و افتاد روی فرش، رفت توی اتاق و با پدرش تماس گرفت حدود دو قیقه بعدش پدرش اومد و همسرم درب منزل را باز کرد و ماجرایی که قبل تعریف کردم
    زمان بوسیدنش گردنش قرمز شده بود بعد از دعوا به همه گفته من گردنش را فشار دادم و اونها جای دستها من است ، خودش و خدا میدونه اونا جای بوسه بوده
    اصلا چیزی برای بزرگ نمایی و دعوایی به این حد نبوده اما اون دنبال بهونه هست که زندگی را خراب کنه ، وگرنه خیلی از زندگی ها با اینکه اشتباهه ، مشاجره و دعوا و بعضا زد و خورد دارد
    نمیدونم چرا همسرم را دوست دارم !!!!!!!! نه محبتی ، نه عشقی ، نه وفاداری ، نه احترامی ، نه امیدواری ، زندگی سراسر سردی و بی حرمتی ... اما دوسش دارم
    نمیدونم چرا دوست دارم به زندگی ادامه بدم

    فدایی یار

    1- خانواده ی همسرتون از سطح فرهنگی بسیار بسیار پایینی برخودار هستند
    حل این مشکل بسیار سخته و نمیخوام در آن وارد بشم ، همه خودشون را بزرگتر عاقل میدونن!!!!

    2- همون طور که گفتم نباید انتظار داشته باشید فردی که زیر دست چنین پدر
    همسرم سلامت روانی درستی ندارد و این خودش مشکل بزرگیه، مطالعه نمیکنه مشکل بزرگتریه، مثل پدرش مغروره و به هیچ وجه دوست نداره به نصیحت گوش کنه ، میگه بابام میگه اگر کاری کردی و بعد گفتی معذرت میخوام یعنی غلط کردم و گو.. خوردم -
    زندگی با این تربیت خیلی سخته و تازه بهتر شده اما اگه دخالت نباشه انشااله میشه پیش برد
    سبب ساختن ایشون بشید نمیخوام دیگه با این روشها بسازمش ، اون منرا فریب داد و بخاطر خواسته های پلید مالیش زندگیم را دچار مخطره کرده است.بگفته شما بعضی هاش جبران ناپذیره و قسمت های جبران پذیرش هم کلی مهارت و صبرو... می خواد من برای کسی که تا حتی سکروز بهم ابراز علاقه نکرده این زحمتهایی را گفتید دیگه نمیکشم تا حالا هم زیادی تلاش کردم


    3-عدم توانمندی و مهارت بالای شما در حفظ و اداره ی زندگی ...
    نسبت به نوشته های قبلیم اینجور استنبات کردید که تجزیه ت تحلیل نمیکنم ، در واقعیت و در عمل هم تجزیه تحلیل کردم نسبت به انجامش و هم نسبت به عکس العمل همسرم ، کاملا متوجه بازخوردهای رفتارم بودم ، همسرم خودش را اصطلاحا به خواب عمیق زده و نمیخواد بیدار بشه و دنیایی میخواد بیدار بشه که احتمالا برای اون هیچگاه به وقوع نمی پیونده


    چند نمونشو اشاره می کنم
    1- چه لزومی داره شما عین حرفای کارفرمای سابق همسرتون رو به ایشون بزنید(باید میگفتم چون همسرم بشدت فشار میاورد که سرکار بره ، هرچی براش با منطق صحبت میکردم اون بی منطقی میکرد

    میگفتم دوست ندارم همسرم بره برای مردم جارو بکشه ، محیط کار با زنهای ناجور و ناشناس رابطه داشته باشه ، دوستای ناباب رفت و امد کنه چون توی همون یک ماه که رفته بود سرکار همکارش را که دختر موجهی نبود را بدون اطلاعم به خونمون اورده بود ، اون ندیده منکه دیدم خانمهای خراب به خونه ها پاشون بازشده چه خرابیهایی ببار اوردند که حتما شما هم نمونه های زیادی را سراغ دارید ، همسرم قبول نمیکرد ، اون خانم که همسرم پیشش سرکار میرفت یک زن فاسد مطلقه بود ، بعد همسرم میومد خونه میگفت اون داره عشقو حال میکنه ، یه دوست پسر داره 20 سال از خودش بزرگتره تا زن و بچه هم داره یک نمایشگاه ماشین هم داره ، ماهی سه میلیون خرجش میکنه ، بعد من باید توی این زندگی باشم ، اون داره همش میره ویلا ، ترکیه و ....
    هرچی باهاش صحبت میکردم میدیدم چون نمیخواد به حرفام گوش کنه افکار اون زنهای خراب داره روش خیلی تاثیر میزاره
    تازه همون های خراب هم بیرونش کردند چون اخلاق خوبی نداره
    میخواست تهران هم سرکار بره ، و اصلا اجازه ندادم بره چون با افکار بچگانه و توهمی داره یا گرفتار گشت ارشاد میشد یا یه پسر گولش میزد و پاکدامنیش را میگرفت
    البته میخواستم بعد از اینکه زندگی را خوب درک کرد و یاد گرفت کانون خانواده از همه چیز مهمتره هم دانشگاه بره و هم کار کنه اما در شرایط فعلی با بچه بازیهایی که از میدم اعتماد نداشتم و اونم هیچ تلاشی نکرد که اعتمادم را جلب کنه
    البته این مبحث بسیار مفصله و تا اعتمادم را جلب نکنه نمیزارم کار و دانشگاه بره
    سر و گوشش میجنبه و بشدت هم فکر میکنه اینا کار خوبی هستن ، میشه ازادش گذاشت تا خودش متوجه بشه ، اما من مردی نیستم که همسرم را پس از اینکه اونقد راهنمایی کردم بهم خیانت بکنه و پذیراش باشم ، اون هنوز نمیخواد قبول کنه باید چاقو را از دستش گرفت
    در مورد همون صاحبکارش میتونست بیاد پیگیر این بشه که چرا از همسر قبلیش جدا شده ، چرا دوست پسرش با اینکه خانواده داره بازم میره سراغ یک زن فاحشه ، چرا اون مرد ترجیح میده درامد خونه را به زن فاحشه بده ، چیکار کنیم تا این مشکلات برای زندگیمون پیش نیاد ، چیکار کنیم که به غریبه ها علاقه مند نشیم و ...
    اما چه از روز اول و چه بعد از دیدن اوضاع اون زنها هرگز بهم با میل خودش تمکین نکرد و همیشه دنبال توهم بود
    بازم میگم خیلی حرف هست و گمان نکنید نسنجیده گفتم ، داغونم کرد از بس فشار اورد تا سرکار بره ، یه روز بهم گفت اگه ده میلیون طلا بخری دیگه سرکار نمیرم گفتم باشه و دیگه هم نگفت ، اما با شناختی که از همسرم دارم اون میدونه بزودی خیلی پول دستم میاد و میخواد بعد از گرفتن طلاها دوباره فشار بیاره کمااینکه قبلا سرموضوعات دیگه همین روند را در پیش گرفت

    2- ببنید خانم ها بسیار پیچیده تر از اونی هستن
    همسرم من هیچجوره حاضر به هماهنگی نیست ، من بهش گفتم هرجا میخوای بری فقط بهم بگو ، تماس بگیر یا پیامک بده اما اون چون توی خونه پدرش طوریه که مادرش بدون اجازه و هماهنگی باباش تا سرکوچه نمیره بهیچوجه حاضر نیست تن به این کار بده و بر سر این موضوع هم راهای بسیاری را امتحان کردم تمام راه هایی را که شما اشاره کردید را امتحان کردم اما اون متوجه هست ، اصلا نمیخواد

    بهترین کار این هستش که خودتون بهش یاد بدید ولی به زبان محبت ...
    شاید چند سال طول بکشه

    بدون دیدن محبت از روز اول دارم زحمت میکشم اگر دخالت خانوادش ادامه پیدا کنه یکروزم دیگه ادامه نمیدم اما اگر خودم و خودش بشیم چندسال هم تلاش میکنم ، مادر بی تدبیرش راهنمایش میکنه


    3-اصیل باشید لطفا ... یعنی چی چون اونا شما رو از خونه انداختن
    من اگر به این روز رسیدم که دیگه تحمل نمیکنم ، بخاطر تلاشی بود که انجام دادم و دیدم اونا بیشتر گستاخ شدن ، منکه اهن نیستم اونا بی احترامی کنن لبخند بزنم و همسرم هم بیشتر خوردم کنه
    در پایین بیشتر توضیح دادم


    اقا مقداد حرف زیاده کاش اتفاق دیشب نمی افتاد خیلی از حرمت ها شکسته نمی شد
    اونا حواسش نیست یا نمیخواد باشه که حرمتها اون روزی شکسته شد که بهم فحش داد از خونش بیرون کرد ، من بشدت تو فکر هستم ، اگر اون مرد هست خودش را ثابت کرد و پیش خانوادش پز داد منم مرد هستم فقط مثل اون عجول نیستم اما برای همه کارها پاسخ مناسب را میدم

    سحر جونی سلام آقای مقداد
    آفرین
    یه لحظه خوده واقعیتون زد بیرون از پوست میش

    من این شدم و این نبودم
    دوس داره پیشرفت کنه این عیبه؟بگو پول جمع کنیم برنامه ریزی کنیم بخریم؟باهاش تو یه گروه باش
    تا دلتون بخواد گفتم و اما کجاست گوش شنوا و درک موضوع

    سختته با زنت دوست باشی؟سختته مصنوعی مهربون نباشی؟سختته بفهمی اون زنته و باید احترامشو نگهداری؟
    حرفهاتون را قبول ندارم ، سخت نیست ، شما داری بشدت یکطرفه و جانبدارانه صحبت میکنید ، هرگز دوستیم مصنوعی نبوده و همیشه از ته دل بوده ، خانم خوب اگر مصنوعی بود که یک روزم این زندگی را تحمل نمیکردم ، تا میتونستم احترامشو نگه داشتم اما واقعیت اینه که محبت که از حد بگذرد نادان خیال بد کند

    رفتی مشاوره نصف حرفاتو اونجا زدی که تاحالا اصلا نمیدونست خانومت از شنیدنشون تعجب کرد
    حرف جدیدی اونجا زده نشد ، همسرم میخواست تاثیر خانوادش توی زندگیمون بیشتر باشه و هرکاری کردن به به چه چه کنم من میگفتم باید مستقل باشیم ، من توی سایت ، دیگران ، مشاوره و خیلی راه ها را رفتم و دارم میرم اما همسرم و خانواده بی فرهنگش حاضر نیستن تلاشی بکنن و همجوره وایسادن تا قصد خودشون انجام بشه

    آقا مقداد یه کلام خطم کلام چهل هزار برابر همسرت تویی که یاد نداری دست روی پدرهمسرت بلند نکردی؟
    من دست روش بلند نکردم و کار بسیار نادرستی انجام دادم بالاتر از سیاهی رنگی نیست ، اگر همونجا پدرشو زده بودم و پرتش میکردم بیرون بعد زنم را هم نمیزاشتم از خونه بیرون بره حساب کار دستشون میومد که برام قلدری نکنن ، اینقدر گستاخ نشن که بهشون احترام میزارم روم دست درازی کنن یا خونشون بیرون کنن
    یه ذره فکر کن ببین چرا نمیتونی انگیزه زندگی برای یه دختر هیجده ساله که تو اوج احساسه ایجاد کنی
    انگیزه اون مالیه و من داشته باشم هم نمیدم ، اصلا زندگی که انگیزه محبتش مالی باشه را نمیخوام

    چطور اون باید با بی پولی شما بسازه باید بفهمه باید درک کنی
    چه بی پولی بسازه ، خانم من وضعم از اونا خیلی بهتره ، شرکتی که سرکارم پدرش را به عنوان جاروکش هم راه نمیدن ، چه فکری کردید ، اگه میگم موتور نمیخرم بخاطر اینه که نمیخوام همسرم توی این تهران با موتور زمین بزنم و اسیب ببینه و تا اخر همین ماه اینده ماشین میخرم ، باباش بعد از 20 سال زندگی مشترک یه پراید 7 میلیونی داره من بسیار بالاتر تهیه میکنم ، طلایی که براش خریدم مادرش از اول عمرش جمعا اونقد طلا نداشته ، البته چیزی نیست و باید بیشتر بخرم و میخرم و وظیفمه
    غذاهای ما خیلی از اونا بهتره ، سطح مالی اونا از ما خیلی پایین تره ، باباش هنوز توی خونه مادربزرگم بدون اجاره زندگی میکنه و هنوز نتونسته مستقل بشه ، البته کار خداست از بس حسرت زندگیه مردم را میخورن

    فیلم تلاش رو بازی میکنی چون آمریکا و مامانم و دادایی و داداشام و این چیزا پشتتو گرم کرده
    فیلم بازی نمیکنم و اصلا پشتم به کسی گرم نکردم ، نمیدونم چرا اینجوری برداشت کردید ، اگر ذره ای عشق تو زندگی ببینم از امریکا که هیچ کل دنیا را هم میگذرم ، مامان برادر داداش اونا زندگیه خودشون را دارند و موضوعی که اشاره کردید همون چیزی هست که همسرم داره در مورد خودش اشتباه میکنه ، متوجه نیست خانواده ای که اینقد برای عقد های درونی خودشون توی زندگی ما دخالت میکنن و دارن بهم میزننشون وقتی مطعلقه بشه و من برم کنار چقدر بهش سرکوفت میزنن ، باید برای در رفتن از زیر حرف مردم چه پیشنهادهای پستی را جواب بده
    اگه گفتم امریکا چون دیگه انگیزه ای برای زندگی در ایران ندارم ، دختر ایرانی همچی را خراب کرد ، الانم اگر کوچکترین روزنه ای ببینم تا اخرش هستم اما تاحالا روزنه ای ندیدم



    زمستان سلام
    منظورم از زود اینکه بی توجهی که در این اواخر داشتی روش تأثیر گذاشته

    من بی توجهی نکردم روزی نبوده که با روی خوش خونه نرم ، همین دفعه اخر را میگم ، گردن همسرم را بوسیده بودم و قرمز شده بود بعد از دعوا گفته مقداد گردنم را گرفته بود خفم کنه و اینا جای دستاشه!!!!!!!!!!!!!!
    حرفهاتون عادلانه نیست ، نمیگم عادلانه یعنی اینکه از من جانبداری کنید ، شاید متوجه هستید من بخاطر طرفداری از خودم اینا را نمینویسم
    اگه خونه را مرتب کرده و کارهایی انجام داده به اراده خودش نبوده و ذاتا دوست نداره کاری انجام بده
    ایشون توی حال تنها میخوابیدن چون زحمت نمیکشن بیدار بشن با شوهرشون صبحانه بخورن و تا تا ساعت یک بعد از ظهر میخوابن

    منظورم از زود اینکه بی توجهی که در این اواخر داشتی روش تأثیر گذاشته خیلی هم تاثیر گذاشته بود اما خانوادش نمیزارن ما زندگی کنیم و دخالت بی مورد میکنن

    تصمیمی که گرفتم
    صبرم دیگه تموم شده ، اون مرد که عقلش نمیرسه میاد روی من دست بلند میکنه ف اگر جلوی داداشم را نگرفته بودم خون ربزی میشد
    دنبال خراب کردن اوضاع نیستم و نمیخوام خون ریزی بشه ، دعوا برای انسان نیست البته دفاع هست

    هرجور رفته همونجور برمیگرده و دنبالش نمیرم
    هر وقت صلاح دونستم ماشین میخرم و اصلا موتور نمیخرم
    پدرش اگر میخواد یروزی بتونه خونه ما بیاد باید از من معذرت خواهی بکنه بعدش هم فقط با دعوت
    من خونه پدرش نمیرم
    صبح تا شب سرکارم هر وقت خواست خونه پدرش بره اما برگشتم حتما خونه باشه ، خونه مرتب و غذای شام داشته باشیم ، طوری غذا درست کنه که برای ناهار فردام هم باشه
    حق نداره مسائل درونی خونه را به مادرش یا هرکس دیگه ای بگه و حریم خصوصی حفظ بشه
    باید احترام خانواده ام را داشته باشه
    باید تمکین داشته باشه و حق نداره هر شب جدا بخوابه
    حق دعوا و مشاجره بی مورد را نداره و نباید بی مورد زندگی را برام زهر کنه
    خانوادش تا وقتی بهشون نگفتم حق ندارن پاشون روی پله خونم بزارن و اگر خواستن دخترشون را بیارن فقط تا دم در باشه
    حق نداره دائم بهم بگه نمیخوامت و اشتباه کردم باهات ازدواج کردم و ایه یاس بخونه
    مهمونیها و گردش هامون کاملا مستقل انجام میشه و خانوادش حق تاثیر گذاشتن و تعیین تکلیف ندارن
    حق نداره سرکار و دانشگاه بره
    دست و کمرش اسیب دیده بمن ربطی نداره ، پدرش که پول خون دخترشو خورده بده

    تمام موارد بالا که شاید بیشتر یا اصلاح هم بشه باید کتبا امضاء کنند

    حتی اگر یک مورد بخواد نقض بشه یا انجام نشه ، دیگه این زندگی را نمیخوام ، برن این مملکت و قانون ، هرجا گفتن میام جواب میدم ، به قاضی توضیح میدم و جریان را میگم و برگه را نشون میدم
    دیگه هرچی بهشون میدان دادم بسته و باید انجام بشه ، موارد بالا ظلم نیست فقط استقلاله
    توی سایت مینویسم اگر قبول کرد ، برای همه چیز کوتاه میام و مخلصشم هستم اما اگر ساز خودش را میزد ، قبل از اینکه بیشتر ضرر به جونم بخوره طلاقش میدم و فوقش چندماه کار میکنم و جبران مالی میشه و زندگیه جدیدی را شروع میکنم
    دیگه تحمل دخالت را ندارم
    از حسن توجه اعضای محترم متشکرم

  11. کاربر روبرو از پست مفید meghdad تشکرکرده است .

    سها** (سه شنبه 24 فروردین 95)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 خرداد 97 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1393-4-20
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    4,509
    سطح
    42
    Points: 4,509, Level: 42
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    7

    تشکرشده 84 در 50 پست

    Rep Power
    25
    Array
    دیشب برادر بزرگترم به همراه داییم ، بعد خاله ، شوهر خاله برای صحبت رفتند و خانواده همسرم اعلام کردند که به هیچوجه حاضر به ادامه زندگی نیستند
    منم
    دیگه منم نمیخوامش و زحمتی برای بدست اوردنش نمیکشم
    دوسش دارم اما اونکه بهم محبت نداره
    فردا صبح دادگاه میرم و دادخواست عدم تمکین میدم

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 اردیبهشت 96 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1391-8-17
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    5,053
    سطح
    45
    Points: 5,053, Level: 45
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 177 در 80 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام .

    به نظرم به همین سرعت به دادگاه نرید . توی دادگاه هم نقل و نبات پخش نمی کنن . معمولا وقتی کار به دادگاه کشیده میشه ممکنه خیلی از حرمت ها شکسته بشه . البته درسته دیوار حرمت توی خانواده شما و همسرتون خیلی ترک خورده ولی به نظرم سریع راه دادگاه رو نرید ...

    باز هم اقدام برای صحبت خانوادگی بکنید و اظهار کنید که دوست دارید خودتون با همسرتون خصوصی صحبت کنید .... ( بهتر بود خود شما هم همراه خانواده می رفتید اخه این جوری خانواده همسرتون تصور میکنن که شما که نمی خواید ادامه بدید وگرنه خودتون هم میامدید)

    اگر در نهایت تصمیم به دادگاه رفتن کردید قبلش حتما یه مطالعه ای در مورد مسائل حقوقی خانواده بکنید یا از طریق یه مشاور حقوقی اطلاعاتی رو توی این زمینه کسب کنید .

    ==========
    ان شاالله هر چی خیر هست پیش بیاید .

    یا علی ...
    ویرایش توسط skyzare : سه شنبه 24 فروردین 95 در ساعت 08:48

  14. کاربر روبرو از پست مفید skyzare تشکرکرده است .

    آرامش خیال (سه شنبه 24 فروردین 95)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 خرداد 97 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1393-4-20
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    4,509
    سطح
    42
    Points: 4,509, Level: 42
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    7

    تشکرشده 84 در 50 پست

    Rep Power
    25
    Array
    خودم هم همراهشون رفتم اما اونا برای صحبت نیومدن
    دیگه زندگی مشترک با این شرایط فعلی و در این حد مداخله نمیخوام
    اونکه بهم محبتی نداشت بیشتر پاش وایسادم و تب کنم
    کلی بهم تهمت زدند و دیگه دروغ را تحمل نمیکنم
    باهاش صحبت کنم و راضی بشه بیاد من تحمل خانوادش را ندارم
    همسرم هم خانوادش را رها نمیکنه
    بهش میگم یادت باشه پدر و مادر بی فکرت باعث خراب شدن زندگیت شدن ، با توجه به حافظه تصویری قوی خانمها و مرور وقایع گذشته اونم بالاخره یروزی فکر میکنه اگر فلان عملکرد را داشت زندگیش ادامه پیدا میکرد ، البته که منم اشتباه زیاد داشتم و همیشه دنبال جبران و راه بهتر بودم اما همسرم از روزی که تصمیم به جدایی گرفت من هرچی هم تلاش کردم موفق به راضی کردنش نشدم ، بقول خودش سه ماه بعد از عقد متوجه شده که منرا نمیخواد
    قبلا هم گفتم اگر قبول کنم تابع اونا باشم همچی درست میشه اما قبول نمیکنم

    اول از طریق دادگاه مجبور به تمکین میکنم
    اون باشه خونه تا یه پسر با اسب سفید بیاد خاستگاریش ، البته مردهای زیادی وجود دارند که چیزهایی که من قبول نکردم را براحتی قبول میکنند و شاید قسمت اون بشن ، همسرم در زندگی بعدیش با شکستی که در زندگی من داشته در مورد خیلی چیزها کوتاه میاد و بازم حسرت میخوره که چرا در زندگی اولیش کوتاه نیومد ، منم حسرت میخورم چرا فلان عملکرد درست را نداشتم ، بازم میگم همسرم را دوست دارم اما زندگی با اون بی منطق دروغگو درست نیست و قبل از اینکه یک بچه این وسط بدبخت بشه طلاق برسه تا ما دوتا و خانوادهامون تاوان عملکرد نادرست خودمون را بدهیم و بچه قربانی نشود
    در شرایط فعلی و تا وقتی متوجه استقلال زندگیم بشم مواضعم در مورد خانوادش را حفظ میکنم و به هیچ وجه جایگاهی در زندگیم ندارند اما اگر خوب شدیم دیگه یاد گذشته هم نمیکنم
    خودم همیشه تاوان اشتباهاتم را میدم مثلا دو شب قبل که دعوا شد باید شکایت میکرد و رحم نمیکردم ، اما چکنم که دلم بحالش سوخت که گرفتار دادگاه پاسگاه نشه یا اگه بزنمش غرورش خورد میشه ، امکان داره بمیره بچه هاش یتیم بشن ، دخترش تحریکش کرده و دخترش را دوست داره و عقلش نرسیده چه اشتباهی داره میکنه و در اصطلاح حقوقی دچار جنون آنی شده است
    نمیخوام کار به دعوا برسه چون اگر خونی هم ریخته بشه ، اوضاع بدتر میشه
    از طرفی دادخواست من برای عدم تمکین به منزله درخواست طلاق نیست ، قانونا ثبت میکنم اون با تحریک پدرش ترک منزل کرده و تمکین نمیکنه ، طلاق را خودشون دنبالش برن ، هر جا دادگاه بود میرم جواب میدم ، شایدم این وسط فرجی شد ، انسان تغییر پذیره ، من ، اونا ، خانواده ها یا هر انسانی گاهی با یک حرف ، یک جمله یا اتفاق متحول میشه
    طلاق را دنبالش نمیرم تا اونا عذاب وجدان بگیرن که خودشون دخترشون را بدبخت کردن
    بازم میگم فراز و نشیب زیاده ، بزرگتر عاقل زیاد داریم ، تا بشه نمیزارم به طلاق برسه اما دخالت خانوادش را نمیپذیرم و باید از زندگیم تا مدتی کم رنگ بشن
    این دوران قهر برای هردوی ما خوبه تا بیشتر تفکر داشته باشیم ، طبق نظر جمع ما دوتا بشدت همدیگر را دوست داریم ، زندگیم روی لجبازی افتاده ، راهای ارتباط برقرار کردن و دوستی را مهارت نداریم ، خانواده همسرم جانبداری و دخالت بیش از حد میکنند
    اینا دلایل محکمی برای طلاق نیست ، تا ببینم چکار میکنن
    عملکرد صورت گرفته را درسایت منعکس میکنم تا خودم هم بعدها درس عبرت بگیرم
    فعلا محکم ایستادگی میکنم تا بدونن خبری نیست، از طرفی اونا توی خونه مادر برزگم زندگی میکنن و فامیل با حرف داغونشون میکنن
    توکل بخدا

  16. 4 کاربر از پست مفید meghdad تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (پنجشنبه 26 فروردین 95), new life (سه شنبه 24 فروردین 95), پاپیون (سه شنبه 24 فروردین 95), سها** (سه شنبه 24 فروردین 95)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کیک تولدی که خورده نشد و شمعی که فوت نشد
    توسط maadar در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 خرداد 94, 11:14
  2. تفاوت کارتون با فیلم های خشونت بار چیست؟
    توسط بابا. در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 خرداد 94, 01:17
  3. معیارهای خانم ها برای ازدواج در سنین متفاوت
    توسط abi.bikaran در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 اسفند 92, 21:48
  4. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 10 تیر 91, 18:08
  5. آیا معیار ازدواج من متفاوت و عجیبه
    توسط روراست در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 46
    آخرين نوشته: چهارشنبه 07 مهر 89, 04:59

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.