به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1395-1-22
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    بی علاقگی همسرم به زندگی مشترک کم کم باعث افسردگی من شده

    سلام
    یک سال هست که ازدواج کردم اینقدر این مدت سختی کشیدم و به گذشته و حال و آیندم فکر کردم که دیگه مغزم واقعا نمیکشه .
    خودم 25 سالمه شوهرم 32 ساله است ، کلا ادم ساکتی هست تو جمع نه اینکه خجالتی باشه ولی پر حرفی نمیکنه . اما توی خونه با من خیلی کم پیش میاد سر صحبتی رو باز کنه اگه هم من صحبتی کنم یا سوالی بپرسم اگه جوابمم بده خیلی کوتاه و مختصر ، مشکلی که از اوایل ازدواج بین ما به وجود اومده علاقه شدید شوهرم به یکی از بچه های فامیلشونه البته تموم خانوادش اون بچه 7 ساله رو دوست دارن اما شوهرم حتی به قول خودش بیش از حد دوستش داره و برای این بچه ارزش و وقت و علاقه و حتی احترام قائیله بچه رو گردش میبره اما حوصله گردش بردن منو نداره اگه منو گردش ببره از روی اصرار زیاد منه ، وقتی بچه ببینه اونو از بغل خودش جدا نمیکنه به هر بهونه ای کاری میکنه اون بچه بیشتر بمونه حتی برای 5 دقیقه . و کلا توی حضور هر شخصی که باشه طوری بیش از حد بچه رو میبوسه و بو میکشه که من عصبی میشم .
    چند بار که باهاش صحبت کردم چرا زنت رو اون اندازه دوست نداری یا اصلا دست منو نمیگیری یا منو نمیبوسی میگه این چیزا از من گذشته اما به نظر من اگه ازش گذشته بود خجالت میکشید این رفتارا با اون بچه توی جمع انجام بده .
    بنظر شما من چیکار کنم ، این رفتارش چه علتی داره و چطور با این موضوع کنار بیام
    از مشاورا و کاربرای عزیز سایت خواهش میکنم منو راهنمایی کنند .
    ویرایش توسط setare24 : یکشنبه 22 فروردین 95 در ساعت 11:52

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1395-1-22
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    کسی نیست جواب بده

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مهر 95 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1395-1-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    603
    سطح
    12
    Points: 603, Level: 12
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و درود
    عذرخواهم که به عنوان یک مجرد و بی تجربه اظهارنظر میکنم!
    تا به حال شده در مورد اینکه چرا با شما سرده و کمتر حرف میزنه صحبت کنید؟؟؟ به احساسات و نیازهاش توجه میکنید؟؟؟
    مگر عشق و علاقه به همسر سن و سال میشناسه؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید new life تشکرکرده است .

    setare24 (دوشنبه 23 فروردین 95)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1395-1-22
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    آره بارها بهش گفتم چرا با من سردی بهم میگه رفتارای خودت باعثشه مثلا یکی از رفتارای من اینه که گاهی اوقات اون جمعی رو که اون پسر بچه حضور داره رو ترک میکنم که بعضی رفتارا رو اصلا ازش نبینم که باعث عذاب بیشترم نشه ، این یکی از اصلی ترین علتهای سردیش با منه

    نیازهاشو پاسخ میدم ، اما اون به نیازهای من تا حالا حس نکردم توجه داشته باشه

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    من خیلی همزاد پنداری میکنم با شوهر شما
    پس فکر میکنم جالب باشه نظرم واستون
    من هم با بچه ی خواهرم همینطور بودم انقدر تپلی و بانمکه و هنوز یکسالش نشده هرجمعی که میشد
    مدام این تویه بقل من بودو من مدام به بوسیدن و بوییدنش واقعا از اعماق قلبم دوستش داشتم اما این ، این معنی رو نمیداد که شوهرم رو دوست نداشته باشم اما اون بشدت عکس العمل نشون میداد عین شما
    یا چیزی نمیگفت و با چیزهای دیگه بهونه میگرفت یا تو روم میگفت که این بچه رو بیشتر از من دوست داری
    ما خیلی کنترل کردیم این اختلافمون رو
    هم من هم شوهرم
    من کم کم به شوهرم فهموندم اون برام عزیزتره و حسودیشو کمتر کنه و سعی کردم شوهرمم به بچه علاقمند کنم
    یک اینکه الان شوهرم بچه رو که میبینه دیگه شمشیرشو از رو نمیبنده و خودشم بهش ابراز علاقه میکنه و بقلش میکنه این کارش انگار از ولع من کم کرده خیلی خوشم میادمیبینم بجا ترشرویی با من همراه میشه مطمنن اگر اتاق رو ترک میکرد عصبی میشدم و تو دلم میگفتم خیلی بچه ای!!
    دو اینکه من هم سعی کردم دیگه شورش رو در نیارم
    هی مدام مثل تشنه ها نبوسمش و نبوووامش
    الان دیگه بره جفتمون عادی شده نه من انقدر ولع دارم نه اون مقابله به مثل میکنه
    بنظرم تمرکزت را از شوهرت بردار هچه سعی کنی بچه رو از شوهرت دور کنی بدتر میشه
    روش کارت رو عوض کن
    (پس بهت پیشنهاد میدم باهاش همراه بشی چه اشکالی داره ؟سه تایی بازی کنید!! و تو حرفاتون بگید که خداروشکر که انقدر بچه دوست دارید اونوقت خیالم راحته که بچم بابای نمونه ای خواهد داشت کم کم اروم میشه شوهرت و محبتش رو نرمال میکنه به اون بچه یا حتی توی بازیا میتونی ب شوخی بگی اخ اخ کاش منم بچت بودمااا ازین حرفها و سیاست های زنانه
    اینم بدون با زور و دعوا و ترک محل هیچ چیز رو نمیتونی عوض کنی)

    موفق باشی گلم

  7. 4 کاربر از پست مفید پاپیون تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 30 فروردین 95), setare24 (دوشنبه 23 فروردین 95), بارن (دوشنبه 23 فروردین 95), ستاره زیبا (دوشنبه 23 فروردین 95)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مهر 95 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1395-1-20
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    603
    سطح
    12
    Points: 603, Level: 12
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    33

    تشکرشده 14 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    احساس نمیکنید که زیاد به اون پسربچه حساس شدید؟
    چرا جمع رو ترک کنید؟ شما هم بمونید و با همدیگه باهاش بازی کنید:)
    به نظرم اگر هم سردی یا سکوت از جانب همسرتان دیدید شما باهاش گرم بگیرید البته یکی از اخلاق کلی مردان اینه که بیشتر دوس دارن گوش کنن تا حرف بزنن ولی خب نیاز به توجه دارن همونطور که شما هم نیاز دارید....
    خواندن این مطلب خالی از لطف نیست
    http://www.hamdardi.net/thread-36771.html

  9. 2 کاربر از پست مفید new life تشکرکرده اند .

    setare24 (دوشنبه 23 فروردین 95), بارن (دوشنبه 23 فروردین 95)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1395-1-22
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    پاپیون عزیز مرسی از اینکه نظر دادی همچنین new life عزیز
    ولی شما میگی بچه خواهرت منم اگه بچه خواهر یا برادر شوهرم بود یک ذره هم ناراحت نمیشدم چون دایی یا عموشون میشد
    ولی وقتی نسبت دورتر باشه و حساسیت رو ایجاد کرده باشه و حاضر نباشه برای حفظ زندگیش و آرامش خیال همسرش کوچکترین اقدامی کنه یا اصلا جلوی من رعایت کنه ، باعث دلخوری شدید و تصور اینکه من براش بی ارزشم توی من به وجود میاد .
    چه علتی داره شوهر من بگه آره من بچه ها رو دوست دارم ولی این بچه بیشتر همه ، حتی میگفت باهامون زندگی کنه آخه اونا اطراف کرج هستن ما تهران
    تو جواب من که میگفتم چرا این حرفو میزنی میگفت شوخی میکنم من بهش گفتم حتی شوخیشو هم نکن، بعد که مدتی گذشت فهمیدم حرفش جدی بوده
    من دارم روانی میشم از فکر کردن به اینکه چرا اینجوریه

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم یه توصیه جدی بهت میکنم چون کمک خاستی پس دقت کن
    هرگز اون حرمتها تو زندگی رو با چیزای خیلی ساده کمرنگ و در نهایت از بین نبر
    الان شما اول راهی اونوقت با یه چیز الکی که البته مشکل بسیار مهم زندگی شما داری زندگیت رو خراب میکنی و این برمیگرده به نداشتن تجربه و سیاست زنانگی شما
    مردها از جدل متنفرن یعنی اگر حس کنن کسی داره باهاشون یکه به دو میکنه از لجش هم شده کارهای خلاف میل طرف رو پررنگتر انجام میدن
    دوم بدون مردا بشدت از زن غرغرو متنفرن حتی اگه قبلا عاشقش بوده و یا زیباترین زن دنیا باشه
    دختر خوب شما سطح علاقه همسرت به خودت رو تا حد کودک 7ساله پیش همسرت اوردی پایین شما اینقدر باید به عشق همسرت به خودت مطمین باشی تو ذهنت که فکر مقایسه هم تو سرت نیاد و بخای این فکر رو به همسرت منتقل کنی
    حتما حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون و اقتدار مرد دکتر رو دانلود کن زندگیت زیر رو میشه ایشالله
    اونوقت دقیقا علت سرد بودن شوهرت به خودت رو متوجه خاهی شد

  12. 4 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 30 فروردین 95), mercedes62 (یکشنبه 29 فروردین 95), new life (سه شنبه 24 فروردین 95), بارن (سه شنبه 24 فروردین 95)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 فروردین 95 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1395-1-22
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    تا به اینجا حرفای شما نظراتی بود که خودمم داشتم اما متوجه شدم شوهرم و مامان بچه بهم پیام میدن
    در جواب من که گفتم بحثون چی بوده گفت داشتم میگفتم میخوام بچه رو ببرم تهران با ما زندگی کنه
    مشکلات از اینجا سرچشمه گرفته
    ویرایش توسط setare24 : سه شنبه 24 فروردین 95 در ساعت 17:20

  14. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    ستاره جان

    اگر مایلی واضح تر صحبت کن
    مادر این بچه کی هست و چطور ممکن هست والدین یک بچه، بچه شون را به شما بدن؟
    پدرش کجاست؟
    نسبتش با شما چیه؟

    شما گفتی همه خانواده همسرت این بچه را دوست دارند
    بچه ویژگیهای خاصی داره
    یا شرایط خاصی که نیازمند کمک و توجه فامیل هست؟

    موضوع را اینقدر برای خودت پیچیده نکن
    جدا کردن بچه از خانواده اش به این سادگی نیست
    ضمن این که آوردن یک بچه (اون هم پسر) به خانواده شما باید با موافقت شما باشه.
    نگرانیهات بی مورد هست. یه کم اعتماد به نفس، جراتمندی، و ساده تر دیدن زندگی ...

    زن نگران و ناتوان مرد را از خودش دور می کنه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maryam240 (دوشنبه 30 فروردین 95), بارن (سه شنبه 24 فروردین 95), سمیراه (سه شنبه 31 فروردین 95)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.