به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    503
    سطح
    10
    Points: 503, Level: 10
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 31 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عصبانیت به خاطر روز سیزده بدر

    سلام به همه دوستان

    حقیقتش من الان تنها مشکلم عصبانیت و ناراحتی و عدم خود ارام سازی هست.
    مادیروز وسایل رو جمع کردیم بریم مثلا سیزده بدر تفریح. برادر گرامی تشریف نمیوردن. شاید پنج دقیقه راه طی کرده بودیم پدر گرامی یه ذره علف دیدن گفتن همینجا وایستیم زیر افتاب. که همه گفتن نه . اینو بگم که ماهمیشه میریم چنیدن کیلومتر اونطورف تر بیرون از شهر همیشه.

    من از همون اول نه اینکه بخوام پیش قضاوت کنم فهمیدم بابام میخواد به خونه نزدیک باشه. چیزی نگفتم. خلاصه ما رسیدیم و وسایل رو پیدیم بابامون هر ردقیقه میگفت بچه(پسر 21 ساله) چرا نیومدجوجه بر ا بچه سیخ کن ،سالاد برای بچه بزار .اینا که کمه برای بچه و..

    حالا شاید بگید اینا از حسودیه اما بزارید بگم جدای از مسائلی که قبلا برای برادر گرامیم گفتم.این ادم اصلا توی خونه نه برای من که برای هیچکسی ارامش نذاشته ولی اینقدر میخوانش.توی خونه داریم تلوزیون میبینیم به دون هیچ دلیلی میاد انتن و کنترل تلوزیون رو برمیداره میبره که کانال دلخواهمون رو ن=بینیم .بابام رو با جارو میزنه میگه به من یعنی دخترش بگه ترشیدی از این خونه برو اونم روزی چندبار. دفعه اخری که اینکار رو کرد و نذاشت تلویزیون رو ببینیم همین شب قبل بود و کلی دعوا و اعصاب خوردی به خاطرش داشتیم که میگن تقصیره منه وقتی بچه کیاد شبکه رو عوض میکنه و کنترل رو برمیدارخ میبرهاطاقش نباید چیزی بهش بگیم بچه که رفته و کاری نکرده که من دارم دعوا میکنم یا حرص میدم!!!!! همش تقصیر منه که دارم دعوا میکنم میگم چرا کنترل رو برده!!


    حالا ما ارز دست این جونور فرار کردیم رفتین طبیعت بابا هرده دقیقه میگه بچم بچم.هرچقدر هم من عصبانی میشم یا مامانم میکشوندش یه طرف یا با ایما بهش میگه اسم نیار نمیتونه چرا ؟چون پدرم عاشقه!! بدتر از عاشقی که از معشوقش دور افتاده .چندسال چیش بابام توی بیمارستان بود مارفتیم دیدنش چند روز پیش هم برادرم رفته بود.بابام فقط میگفت به ما حرف نزنید و میگفت بچم کو .تازه هرچی بهش گفته بودیم بیابریم بابا رو ببینیم گفت نمیام.

    یه مورد دیگه بابابم تا از در میاد توی خونه.میگه بچه کفشاش کو نیست. بچه چرا نیومده. باور کنید من هفته ای یکبار از اطاق بیرون نیام ککش نمیگزه و تجربه کردم

    اصلا اگه میتونستن یه حکمی چیزی بگیرن تاحالا صدبار با مامانم رفته بودن گرفته بودن تا من رو از خونه بندازن بیرون چون مانع از پس انداز و دزدی بیشتر مادرم میشم.
    دیورز خیلی دیر نیومدیم خونه ولی بجای حال خوب.اعصابم کاملا خورد .از صبح هم با خودم خود درگیری دارم و ببخشید شاید خوشتون نیاد میگم چرا دیروز سر فلان حرف مادر رو نگکرفتم بزنمش یا حتی بابامو . مدام میگم برم بیرون از اطاق مادرمو میزنم چون تمام اینا زیر سر مادرمه شما نمیدونید چه منبع عقده حسادت و انسان مزخرفیه این ادم . تنها حرکاتش با دختراش ظاهریه و وقتی از جلوش برن یا پشتشون حرف میزنه یا تهمت میزنه بهشون . یه مثال بگم اگه مامانم ببینه خواهرم با من خوبه مثلا یه چیزی میاره بخورم به فردا نرسیده یه چیزی بهش میگه که فرداش خواهرم لج باشه با من صدبار این اتفاق افتاده

    همین مادرم کاری کرد بابام فکر کنه پسرش بعد از مرگش دستش رو میگیره والا حالا که میزنتش کی میخواد دستشو بگیره. بعد از اون هم بابا و مادرمن اندازه خرج یه پیرزن و پیر مرد رو دارن ه نخوان محتاج کسی باشن اینا تلقینات مادر من به پدر بی وجودمه . میدونم دارم ادب خودمو نشون میدم ولی هیچگکسی نمیدونه من چقدر عصبانی و ناراجت و تحت فشارم تا حد خودازاری که بخوام خودمو بکشم

    حالا شما ببین دیروز مادرم به پیرمردی که اونجا بود و پسرش معتاد بود میگفت بین بچه هات فرق نذار!!!! اینو میگم بدونید شما ببینیدش فکر نمیکنید ادم بدی باشه واسه همه مادره واسه دختراش دایه.

    من عصبانیم چکار یکنم؟

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شما زيادى حساس شديد.پدر و مادرتون ديگر سنى ازشون گدشته نمىتونن ديگه تغىىر کنن اين شما هستيد که بايد انعطاف پدىر تر باشيد. حالا سوال اينجاست که شما از اول اينگونه بوديد يا نبودن کسى ياچىزى در کنار شما باعت اين حساسىت شده است. متل کسى که دستش بريده و يکى بدون قصد روش پا ميزاره.

  3. کاربر روبرو از پست مفید خادم رضا تشکرکرده است .

    خانم قاضیانی (شنبه 14 فروردین 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    503
    سطح
    10
    Points: 503, Level: 10
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 31 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    نکنه شما هم از اون پسرا هستید که مامان باباشون خیلی دوسش دارن

    البته من حساس نشدم و حرفم درسته .بیشتر هم دلیل ناراحتیم اینه که ادمی که برای هیچکسی ارامش نذاشته اینقدر فقط بر اساس سیاست های مادرم و پدر زن ذلیلم مورد تجه باشه و از بدی هاش چشم پوشی بشه
    من کاملا منظور شما رو متوجه نشدم ولی تا حدی منظورتون اینه که دارم تلافی یه کمبود دیگه رو سر یه چیز دیگه درمیارم .هم اره هم نه. از طرفی لجم میگیره که برای کسی که همه چیزش جوره اینقد مایه میزارن و منی که اینقدر کمبود دارم که خیلیشم تقصیر اونها بخصوص مادرمه رو بی توجهی میکنن

    البته میدونم چاره ای نیست مگه اینکه خودم به هر طریقی قدمی خوودم رو از این خانواده دور کنم .مدیر سایت سعی کردن منو یاد نعمت هام بندازن تا اینقدر درگیر بدبختی ها م نباشم
    ولی نعمتای مایی مه اسیر یه مشت خرافات و اعتقادات ادمهایی با اختلالات شدید روانی هستیم که مارو هم درکیر اخلاقشون کردن کجا و نعمت های ادمهایی که سالم و میشه خوش و خرم هستن کجا. هیچ دختر همسن من نمیتونه مادر من رو تحمل بکنه .از هفت هشت سالگی هیچی برام نذاشت این مادر بخاطر مشکلات روحی روانی ارثی خانودگیش.خیلیه یه بچه از هفت هشت سالگی فحش رکیک بخوره همیشه بهش بگن زشت و بدبختی و بخوادمتیه افتخار جهان باشه .البته همین مادر من و خانوادش کاملا دربرابر پسر بر عمس هستن و تمام نکات اخلاقی رو رعایت میکنن و کوچیکش اینه که عیب هاشون رو میپوشونن و برعکس خوب نوشنشون میدن

    ه هرحال این حرفا فایده ای نداره. من باید یکمی از زیاده خواهیم دست بردارم تا اروم بگیرم و نقطه امنی برای خودم پیدا بکنم و به خاطر خودم هم شده دست از جدال با این دیوانگان خودخواه بر دارم


    امشب انشالله اگه بشه دارم با خواهرم میرم مسافرت تا حدی هم زیارتی و چون نمیخوام این بحث دیگه ادامه پیدا بکنه از ادمین محترم سایت میخوام ککل این تاپیک رو که جواب هم نگرفته رو حذف بکنن

    من هنوز ناراحتم ولی به امید سال خوب برای همه

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 اردیبهشت 95 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    503
    سطح
    10
    Points: 503, Level: 10
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 31 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یه تشکر و عذرخواهی هم بکنم از سایت و ادمینش که اومدم و مزاحمشون شدم

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 04 تیر 95 [ 19:12]
    تاریخ عضویت
    1395-1-01
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما باید بگید که سن، فرهنگ محل زندگی و قومیتی ، وضعیت شغلی و تحصیلی تان چطور است؟
    از نوع جمله بندی و غلط های املایی تان مشخص حالت روانی مناسبی ندارید.
    فقط این مساله را بدانید که این حالت مشکلتان را که حل نمی کنید هیچ به شما آسیب هم می رساند

  7. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقاى قاسمشما اسمشو مىزاريد حالت روانى ما بهش ميگيم غرىضه انسان داتا وقتى به نيازهاش توجه نميشه شروع مىکنه به داد فرياد و دست پا زدن متل يک نوزاد. البته بايد گفت که انسان درسته که در غرىضه است ولى ميتونه اونو کنترل کنه متات به جاى ده ساعت خواب هشت ساعت بخواب . در ضمن منم زياد اشتباه مىنوىسم چون با موباىل و نمى تونم وىراىشش کنم ولى اصلا عصبى نىستم. خانوم شما کار درست مىکنيد توقعتون رو نسبت به افراد بياريد پايين تر حتى بعضى وقتها از خودتون

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-03
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    7,833
    سطح
    59
    Points: 7,833, Level: 59
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    299

    تشکرشده 738 در 270 پست

    Rep Power
    80
    Array
    راستشو بخوای خیلی از چیزایی که میگی رو من هم تا حدودی تجربه کردم
    ما سه تا خواهر بودیمو یه برادر!!!!!! نگفته همه میدونن یکی یدونه یا خل میشه یا دیونه

    برادر ماهم تمام کارهای برادر شما رو انجام میداد و اذیتمون کرد
    همه چیز توی خونه متعلق به برادرم بود از تلویزیونو کامپیوتر و ماشین و ......خلاصه همه چیز
    وقتی برادرم میومد فورا کنترل تلویزیون تو دستاش بود وقتی اعتراض میکردیم پدر مادرم میگفتن عیب نداره شما بعدا تکرار سریالو ببینید

    وقتی جایی میرفتیم پدرم میگفت خواهراتو برسون فلان جا فورا برمیگشت میگفت اژانسو واسه این موقعها گذاشتن

    من و خواهر کوچیکم تو مدرسه تیزهوشان درس میخوندیم و هرسال شهریه نسبتا زیادی میگرفتن برادرم هرسال جنگ و دعوا مرافعه میکرد که چرا باید این میزان شهریه برای مدرسه این دوتا باید بدین بیارینشون بیرون بذاریدشون نمونه دولتی چون ما اونم قبول شده بودیم که منجر به هزاران بحث و دعوا میشد این قضیه و جالب اینه هیچ ارتباطی به اون نداشت و اگر مقاومت پدرم نبود شاید مسیر زندگی ماها عوض میشد

    من تو شهر خودمون به زرنگی مشهور بودم و همین قضیه لج برادرمو در میاورد و مدام میگفت سحر هرچقدرم درس بخونه که من نمیذارم بره شهر دیگه اگه رتبه ی یک رقمی هم بیاره به جون خودش باید لیسانس شهر خودمونو بزنه منم اونموقع ساده بودم میزدم زیر گریه و به پدرم میگفتم برادرم اینجوری گفته پدرمم میخندید میگفت تو دکترا قبول شو من اونور دنیا هم که بری میفرستمت داداشت هیچ کارس اما یه بار بهش نمیگفتن تو کاری به اینا نداشته باش

    مدام خواهرم که مامایی قبول شده بودو تحقیر میکرد که بیچاره اخر سر باید بری تزریقاتی بزنی و مدام اذیتمون میکرد و من همون کارهاش باعث شد قسم بخورم اگه خودمم کشتم باید به جایی برسم که از برادرم بالاتر باشم که دیگه نتونه اینقدر اذیتم کنه

    اگر بخوام از رفتارهای زشت و نامردی هاش برات بگم یه مثنوی باید بنویسم متاسفانه تک پسرها هم اغلب از حمایت همه جانبه مادر پدر برخوردار هستن

    به جای کل کل کردن و حرص خوردن فقط خودتو بکش بالا
    به تمام کارهاش بی تفاوت باش
    این اواخر قبل ازینکه برادرم بیاد خونه من تلویزیونو خاموش میکردم میرفتم تو اتاق که احساس نکنه ما خیلی ناراحت میشیم وقتی شبکه رو عوض میکنه

    هروقت سر به سرمون میذاشت من با بی نهایت بی تفاوتی باهاش رفتار میکردم و انگار نه انگار کارهاش اینقدر ازارمون میده

    حالا چون اونموقع ها اینقدر اذیتمون میکرد و همش تو دلمون تلنبار شده من رابطه ی کاملا سردی باهاش دارم و به اصطلاح خیلی تحویلش نمیگیرم و حالا اونه که مدام در پی ما هستش و به صد نفر گفته سحر منو دوس نداره به من زنگ نمیزنه تحویلم نمیگیره

    تاحالا به هزار نفر گفته که به سحر بگید به من زنگ بزنه و با من اینقدر سرد و رسمی نباشه اما متاسفانه دلم باهام راه نمیاد

    فقط یه چیزی بهتون میگم

    من هر اتفاق ناخوشایندی تو زندگیم افتاد ازش استفاده کردم و خودمو بالا کشیدم شماهم نذارید این مسخره بازی ها تبدیلتون بکنه به یه ادم حساس لجوج و خود کم بین
    به اطرافتون بی اهمیت باشید اگر دیگران ازارتون میدن شماخودتونو ازار ندین
    شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
    زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید

  9. 2 کاربر از پست مفید sahar67 تشکرکرده اند .

    sara 65 (یکشنبه 15 فروردین 95), آرامش باران (پنجشنبه 26 فروردین 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پشت صحنه صندلی داغ سری سیزدهم
    توسط گیسو کمند در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 230
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 اردیبهشت 97, 23:15
  2. پشت صحنه صندلی داغ سری سیزدهم
    توسط گیسو کمند در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 21 بهمن 96, 20:47
  3. پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: شنبه 14 آذر 94, 14:57
  4. دوز استرس و فشار عصبی ام خیلی زیاد شده، راهکار به آرامش رسیدن چیست ؟
    توسط فارهه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 فروردین 93, 02:24
  5. نامزدم عصبیه..روز به روز مشکلاتومن بیشتر میشه
    توسط dokhtare_asemoon در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 تیر 92, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.