به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    باز هم زخمی از خانواده شوهر...دیگه واقعا کشش ندارم

    سلام بر همدردیا،نمیدونم اگه من با این سایت آشنا نشده بودم باید چیکار میکردم،خیلی خوبه که هستین و تنها نیستم.من یه مشکل خیلی خیلی اساسی دارم.فردا سیزده بدره،شوهرم طبق معمول رفته از مامان باباش پرسیده کجا بریم واسه سیزده،مامانشم زنگ زده به دختراش اونا هم هرکدوم به دلیلی گفتن ما نماییم مثلا یا خواستن با شوهراشون برن یا دوستاشون.،حالا مادر شوهرم میگه چون دخترا با ما نمیان پس منم نمیام،شوهرم الان اومد بالا و به من گفت برنامه فردا کنسل شد،میگم چرا میگه مامانم ناراحت میشه اگه ما تنها بریم،هرچیم اصرار کردم گفته نمیام،از اینور هم خانواده من از دیروز رفتن گردش هرچیم زنگ زدن به شوهرم که بیاین شما هم.به بهانه های مختلف گفته نمی تونیم.برادر شوهرم هم زنشو تنها فرستاده با خانوادش رفته..یعنی وابستگی اینا به هم دیگه حرصمو در آورده.حالا چون خواهرش دارن جای دیگه میرن خوشگذرونی ما باید پاسوز اونا بشیم،بخدا از نداشتن استقلال خسته شدم،دلم میخواست منج تصمیم میگرفتم که واسه گردش کجا بریم نه مامان و خواهراش،هم باباش خودش ماشین داره هم بقیه شون ولی همشون بسته به ما هستن،اگرم شوهرم گاهی پیش بیاد با خانواده من بریم بیرون شهر اولا که باید یواشکی بریم ثانیا وقتی میریم و برمیگردیم با هزار منت باهام حرف میزنه که بخاطر تو رفتیم و بردمت گردش و از این حرفا،خیلی وقتا هم منو با جاریم مقایسه میکنه که ببین اون با خانوادش تنها میره،پس توأم باید بری،بنظر تون درسته تنهاش بذارم و خودم برم با خانوادم؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-12
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 58 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اره

  3. کاربر روبرو از پست مفید mohanad28 تشکرکرده است .

    نیکیا (پنجشنبه 12 فروردین 95)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 بهمن 95 [ 04:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-06
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    2,999
    سطح
    33
    Points: 2,999, Level: 33
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    101

    تشکرشده 183 در 100 پست

    Rep Power
    33
    Array
    به نظر منم خودت پاشو تنها برو با خانوادت ، عین خیالت هم نباشه.
    ببین درسته جزو واجبات نیست که آدم روز سیزده به در بره بیرون ، ولی احساس میکنم نرفتنش یه حسرتی رو دل آدم میزاره ، منم چند سال بنا به دلایلی نرفتم و همیشه رو دلم بود ، فردا هم با اینکه جای خاصی نمیرم و میریم باغ خونه مامان بزرگم خارج شهر ولی خیلی خوشحالم.
    من در مورد وابستگی شوهرت به خانوادش نظری ندارم ولی میگم فردا رو با خانوادت برو که مشکلی به مشکلاتت اضافه نشه.
    انقد حرص و جوش شوهرت رو نخور ، درسته شوهرته ولی تو هم انسان هستی ، نیاز به تفریح و آرامش داری.
    اولویت اول خودت باش ، به خودت برس (منظورم به روح و روان و سلامتی هست) هرکاری که فکر میکنی شادت میکنه انجام بده.

  5. کاربر روبرو از پست مفید maral569 تشکرکرده است .

    نیکیا (پنجشنبه 12 فروردین 95)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 بهمن 96 [ 14:55]
    تاریخ عضویت
    1394-12-28
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,138
    سطح
    27
    Points: 2,138, Level: 27
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 27 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کتاب نظریه انتخواب رو بخونید تا زود تر مشکلاتتون رو حل کنید، راجع به فردا نمیگم در کل کمکتون میکنه تا مشکلاتتون سر این موضوع بیشتر نشه

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مارال جان آخه تو خانواده من وقتی تنها برم همش بهم میگن شوهرت و ول نکن ،میترسم عادت کنه به اینکه من همیشه با مامانم اینا برم،خوب اگه قرار بود من با مامانم برم مسافرت اونم با مامانش بره پس چرا ازدواج کردیم،همون مجرد میموندیم بهتر بود.مسئله سیزده بدر نیست مسئله تمام مسافرتا و مهمونیا و عروسیا و بیرون رفتناست که اگه خواهر شوهرا و مادر شوهرم نباشن شوهرم حاضر نیست بخاطر من و دخترم بیاد،وقتی تو خونه خودمونیم خیلی خوبه و همیشه بهم میگه بخاطرت هرکاری میکنم ولی وقت عمل که میشه بیشتر نظر خواهراش مهمه نه من.دلم استقلال میخواد ولی نمیدونم چجوری اینو به شوهرم بفهمونم،پیش اومده یکی دوبار مستقیم بهش گفتم دلم استقلال میخواد ولی هربار بهش برمیخوره و میگه مگه مستقل نیستیم ؟

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میخوام بدونم چجوری به شوهرم بفهمونم مستقل نیستم.چجوری بهش بفهمونم که کسی که ازدواج میکنه دیگه دلیلی نداره تنها با خانوادش بره مسافرت یا بره خونه مادرش بمونه.اینا رو مادرشوهرم به بچه هاش یاد نداده،ولی من باید بهش یاد بدم.توروخدا راهکار بدین.بگین چجوری بگم که ناراحت نشه و بهش برنخوره

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 دی 95 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    904
    سطح
    16
    Points: 904, Level: 16
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین عزیزم خواهر شوهرات با دوستاشون میرن یا با خانواده شوهر اگه بدون اونا میرن همون خواهرای خودشو مثال بزن بگو بنظرت اگه ما نریم اونا نمیرن؟؟ یا حتما همه باید با هم برن، بهتره نظر خودتونو به شوهرتون بگید اگه گفت مگه مستقل نیستیم بگو یه بار دلم خواست جایی که میریم نظرمنم بپرسی منم ازدواج کردم که با شوهرم سهیم باشیم با هم بیرون بریم بگردیم نه فقط وابسته به دیگران باشیم

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط namname-baran نمایش پست ها
    ببین عزیزم خواهر شوهرات با دوستاشون میرن یا با خانواده شوهر اگه بدون اونا میرن همون خواهرای خودشو مثال بزن بگو بنظرت اگه ما نریم اونا نمیرن؟؟ یا حتما همه باید با هم برن، بهتره نظر خودتونو به شوهرتون بگید اگه گفت مگه مستقل نیستیم بگو یه بار دلم خواست جایی که میریم نظرمنم بپرسی منم ازدواج کردم که با شوهرم سهیم باشیم با هم بیرون بریم بگردیم نه فقط وابسته به دیگران باشیم
    عزیزم از این راه قبلا وارد شدم،خودشم نظر منو میدونه،ولی اگه به خواهراش زنگ نزنه یک الم شنگه ای به پا میکنن که شوهرم ببشتر از قهر کردن دعوا کردنشون میترسه،فوق العاده زبون درازن که حتی شوهرم جلوشون کم میاره.الان یه مثال بزنم از مستقل نبودن ما(از نظر شوهرم ما کاملا مستقل هستیم).خونه ما بزرگ هست اما اصلا عایق صدا نداره بطوری که از پایین که خونه مادرشوهرمه صدا قشنگ و واضح میاد تو خونه ما.دیروز ظهر دخترمو خواب بود که برادر شوهرم که واحد روبرویی ما هستن در خونش و محکم کوبید بهم و با سروصدا رفتن بیرون یربع بعدشم با همون سروصدا برگشتن.دختر من خوابش سبک ه و بیدار شد دیگه تا شب بدقلق بود وبهونه میگرفت و گریه میکرد،.دیشب شوهرم ساعت 6عصر از سرکار اومد خیلی خسته بود تا8خوابید،منم دخترمو بردم تو اتاقش تا باباش بیدار نشه با بازی سرگرم بود،ساعت 11صدای خواهر شوهرم و شنیدم که با دوتا بچه کوچیک اومد خونه مامانش،داشتم دخترمو میخوابوندم صدای در اومد،مادرشوهرم دوتا بچه شیطون و چون خونه ش ریخت و پاش نشه آورده بود پیش من،من گفتم شوهرم خوابه،با لحن زشتی گفت حالا باشن میام دنبالشون و رفت.حالا من موندم و دوتا بچه شیطون و دختر خودمو که واسه بار دوم بد خواب شده بود .بعد یه ساعت دیدم واقعا نمیشه کنترل شون کرد.بردمشون پایین گفتم ناراحتم شدن که شدن .منم آدمم.آخه از صبحم کار کرده بودم(آرایشگر هستم)خلاصه اینارو که بردم حالا دخترم که بدخواب شده بود از ته سر جیغ میکشید و آروم نمی‌شد با هیچی،شوهرم از خواب پرید و دوتا فحش رکیک داد اربده کشید که چته (آخه بچه دوساله چه میفهمه فحش چیه)دخترم طفلی هنگ کرده بود و فقط گریه میکرد ایندفه از ترس اربده باباش،خلاصه تا ساعت سه شب نخوابید از ترس بچم،همش تقصیر مادرشوهره مه،خوب تو که بچه نمیتونی نگه داری چرا به دخترت زنگ میزنی بیاد؟اگه بچه ها رو نمیاورد دخترم همون سرشب می خوابید و شوهرم اینقد اربده نمیکشید که دخترم از ترس بلرزه،من که واگذارشون کردم به خدا،دلم کمی آرامش میخواد.فقط...

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرم اصلا قبول نداره که ما وابسته به خانوادش هستیم،هر دفعه حتی به خوبی و غیر مستقیم گفتم بهش برخورده،میگه این خونه مال خودمه نمیخوام از اینجا بلند شم.میگم اگه مال خودته خوب اجاره بده خودمون بریم جای دیگه قبول نمیکنه،درصورتی که یبار تو حرفاش شنیدم دو واحد خونه دیگه هم به اسمشه ولی خانوادش تا حالا به من نگفتن از ترس اینکه پسرشون ازشون دور نشه.هر سری دیگه ازش پرسیدم بهم جوابای سر بالا میده ..

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 مهر 95 [ 10:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-26
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,642
    سطح
    23
    Points: 1,642, Level: 23
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 27 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یادم باشد ....
    مادر شوهر که شدم ...
    آنقدربه عروسم بها بدهم که پسرم احساس رضایت کند آخر پسرم جگر گوشه ی من است نبایدآزار ببیند .
    یادم باشد مادرشوهر که شدم در مقابل دختری که هم سن دختر خودم هست صبوری به خرج دهم .آخر او جوان هست هنوز و خیلی از مسایل را هنوز نمیداند یادم باشد مادر شوهر که شدم ...طوری با دختر دیگران برخورد کنم که دوست دارم دیگران با دختر من برخورد کنند
    یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری نکنم پسرم میان عشق مادری و عشق و همسری سردرگم شود .نیاز پسرم در زندگی آرامش است نه تنش .
    یادم باشد که برای قضاوت عروسم ب سخنان دخترم صحه نگذارم چون دخترم نیز چون عروسم بی تجربه است و جهان را از دید خام و ناپختگی مینگرد.
    یادم باشد مادر شوهر که شدم آنقدر از زیبایی عروسم تعریف کنم که نیاز پیدا نکند برای عرضه ی خودش ب آرایش و پیرایش پناه ببرد .اینگونه پسرم نیز یاد میگیرد همسرش زیباست و نیاز ب زن دیگری ندارد .
    یادم باشد مادر شوهر که شدم از فداکاری های عروسم تمجید کنم تا یاد بگیرد برای پسرم فداکاری کند .
    یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری نکنم با عروسم که شکایت مرا نزد پسرم ببرد آخر میان دو عشق انتخاب یکی سخت میشود و حتما من شکست خواهم خورد زیرا پسرم پدر میشود و نمیتواند مادر فرزندش را رها کند و در کنار من آرام بگیرد .یادم باشد مادر شوهر که شدم خوب بفهمم پسرم را روانه زندگی کرده ام و نباید کاری بکنم که او به سوی من بازگردد و دوباره مجرد شود آخر او متاهل است و متعهد .
    یادم باشد مادر شوهر که شدم به پسرم بگویم با همسرش وفاداری کند .متعهد بماند .خیانت نکند .یادم باشد که یادم نرود که مادر شوهر شدن آسان است و مادر شوهر ماندن سخت .


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.