سلام بر همدردیا،نمیدونم اگه من با این سایت آشنا نشده بودم باید چیکار میکردم،خیلی خوبه که هستین و تنها نیستم.من یه مشکل خیلی خیلی اساسی دارم.فردا سیزده بدره،شوهرم طبق معمول رفته از مامان باباش پرسیده کجا بریم واسه سیزده،مامانشم زنگ زده به دختراش اونا هم هرکدوم به دلیلی گفتن ما نماییم مثلا یا خواستن با شوهراشون برن یا دوستاشون.،حالا مادر شوهرم میگه چون دخترا با ما نمیان پس منم نمیام،شوهرم الان اومد بالا و به من گفت برنامه فردا کنسل شد،میگم چرا میگه مامانم ناراحت میشه اگه ما تنها بریم،هرچیم اصرار کردم گفته نمیام،از اینور هم خانواده من از دیروز رفتن گردش هرچیم زنگ زدن به شوهرم که بیاین شما هم.به بهانه های مختلف گفته نمی تونیم.برادر شوهرم هم زنشو تنها فرستاده با خانوادش رفته..یعنی وابستگی اینا به هم دیگه حرصمو در آورده.حالا چون خواهرش دارن جای دیگه میرن خوشگذرونی ما باید پاسوز اونا بشیم،بخدا از نداشتن استقلال خسته شدم،دلم میخواست منج تصمیم میگرفتم که واسه گردش کجا بریم نه مامان و خواهراش،هم باباش خودش ماشین داره هم بقیه شون ولی همشون بسته به ما هستن،اگرم شوهرم گاهی پیش بیاد با خانواده من بریم بیرون شهر اولا که باید یواشکی بریم ثانیا وقتی میریم و برمیگردیم با هزار منت باهام حرف میزنه که بخاطر تو رفتیم و بردمت گردش و از این حرفا،خیلی وقتا هم منو با جاریم مقایسه میکنه که ببین اون با خانوادش تنها میره،پس توأم باید بری،بنظر تون درسته تنهاش بذارم و خودم برم با خانوادم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)