به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آبان 87 [ 03:36]
    تاریخ عضویت
    1387-8-06
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    3,189
    سطح
    34
    Points: 3,189, Level: 34
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +واقعا گناهم چی بود؟

    دوستان سلام امروز میخوام براتون یه کم دردو دل کنم .فکر میکنم مشکلات من از بدو تولد وجود داشته چون پدر و مادرم ناخواسته به صورت تحمیلی همدیگرو دوست نداشتند و با هم ازدواج کردند.هنوز هم همدیگرو نمیخواهند فقط به خاطر ما بچه ها همدیگرو فقط تحمل میکنند . این یه شکست روحی من بود یه جا دیگه هم ضربه خوردم اونم درست ترم اخر دانشگاه وقتی به خواستگار سمج و عجولم اونم با تردید جواب مثبت دادم اخه من فوق دیپلم هستم وخواستگار به ظاهر مناسبی داشتم .خیلی با عجله سر سفره عقد نشستم و متاسفانه به زور عروسی کردم این اقا درست بعد از یه هفته از عقد گذشته ساز مخالف زد که من نمیخوام درس بخونی تحصیل میخوای چیکار ولی اون شرط ازدواج من بود که ترم آخرم تموم بشه بعد جشن عروسی بگیریم خلاصه اینکه من قبول نکردم اما بعد از دوهفته چیزایی از اون متوجه شدم که دیگه دیر شده بود اونم اینا بود که این آقا قبلا از دختری خواستگاری کرده که دوستش داشته اما هم پدر مادر خودش هم پدر مادر دختره جواب منفی داده بودن بعد اون میگه دیگه ازدواج نمیکنه تا اینکه بعد از کلی التماس و خواهش پدرو مادرش بعد از سه چهار سال راضی میشه به شرط اینکه پدرش براش پنجاه میلیون سرمایه گذاری کنه ازدواج کنه که اومد خواستگاری من البته نا گفته نمونه پدر و مادر من درست براش تحقیق نکرده بودن خودم که دانشگاه بودم و معرف اون اقا از فامیلهای خودمون بود به قول معروف خیلی گیر نداده بوند بعد از ازدواج تازه متوجه شدم این فقط دلیل ازدواج این اقا نبوده بلکه دلیل مهمتری داشته اونم اینه که او کم کم با خانواده دیگری رابطه پیدا میکنه که دایم همه رفت و امدو تفریحش برای اون خانوادس چرا که زن این خانواده از شوهر من خوشش میومده بعدا پدر مادر این اقا متوجه میشوند که بچشون از دسته در رفته حالا دیگه باید زنش بدن و به قول خودشون ادمش کنند بعد از همه این صحبتها متوجه شدم از بس به هم وابسته اند قصد کرده زن بگیره تا راحتتر با هم رابطه داشته باشند تنها جرم من این بود که بعد از ازدواج اینهارو متوجه شدم زمانی که دیر شده بود اون از اول هم عاشق من نبود یا حداقل نشون نمیداد درست بعد از یه ماه که از عقدمون گذشته بود بهم گفت من هیچ انگیزه ای برای زندگی با تو ندارم و دوست ندارم تو اگه منو میخواستی قید درست رو میزدی وبعد هم بهم گفت که من مزاحم تلفنی دارم میگه تودوستش بودی و تو مشکل داشتی و خلاصه هزار جور تهمت دیگه که نه تنها برای من بلکه برای هر دختر دیگه ای زجر اوره وشاید حتی نتونه تحمل کنه بعد از کلی صحبت باهاش دیدم اون اصلا زندگی با منو نمیخواد دلم خیلی شکست چون هیچکدوم این مسایل حق من نبود به قول معروف چی فکر میکردیم و چی شد تا اینکه تحملم تموم شدو به طور توافقی از هم جدا شدیم اما بعد از جدایی من مسایلی دارم که نمیدونم چطوری باهاشون کنار بیام اولیش مسیله عروسی کردن منه که جز خانوادم هیچکس از اون خبر نداره و دومیش زخم زبونایی که دلم رو بیشتر میشکنه و سومیش مسیله ازدواج مجدد هست تا الا ن که خاستگار ایده آل خودم رو پیدا نکردم و نمیتونم با هرکس که خواستگاری کرد جواب مثبت بدم ومهمتر از اون ترسی که از ازدواج دوم و ریسک بالاش دارم وتقریبا ناامید هستم من 23 سال بیشتر ندارم ولی گاهی اوقات پدرو مادرم به خاطر یه اشتباه من به من میگن بیوه وبعد هم نسبت به ازدواج مجدد بهم میگن کوچیکتر از توهمه ازدواج کردند این مسیله خیلی ازارم میده چون من از هیچ لحاظی نسبت به دیگران کم ندارم و نمیخوام دوباره یه تصمیمی بگیرم و بعد بفهمم اون اشتباه بوده که دیگه راه برگشت نداشته باشم و مسیله اخرم اینه که پدرو مادرم باهم زندگی سرد یا بهتر بگم طلاق عاطفی دارند و تقریبا من نمیتونم به اونها از لحاظ روحی تکیه کنم وهمه این مسایل رابطه مستقیم روی نحوه و انتخاب همسر داره حالا من هستم با کلی درد که دیگران و یه کم هم خودم برای دلم تلمبار کردم و نمیدونم با این وضعیت آشفته درونی چیکار کنم . به نظر شما من چه جوری با این مسایل کنار بیام تا بتونم حلشون کنم؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 خرداد 88 [ 05:57]
    تاریخ عضویت
    1387-8-07
    نوشته ها
    264
    امتیاز
    4,364
    سطح
    42
    Points: 4,364, Level: 42
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 186
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 81 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: واقعا گناهم چی بود؟

    سلام عزیزم
    همه مه به یه شکلی تجربیات تلخ تو زندگی داریم. خوب اگر بخوای از این وضعیت خلاص بشی بهت پیشنهاد می کنم در درجه اول وضعیت روحی خودت رو بهتر کن، حالا چطوری: اول از همه ورزش کن ، دوم تو درست نهایت پیشرفت رو کن و تا اونجایی که میتونی تودرس پیشرفت کن و این جوری که به نظر می رسه نمی شه رو پدر و مادرت حساب کنی بنابراین فعلا در حال حاضر سن تو برای ازدواج کم هست و وقت داری پس عجله نکن و حرف هیچ کس و گوش نده. اگر خواستگاری برات اومد یک مدتی نامزد کن اگر دیدی اونی هست که به دردت می خوره ازدواج نکن و لی سریع عقد نکن که گیر بیوفتی. من 28 سالمه و هنوز ازدواج نکردم تازه فکر می کنم هنوز برای ازدواج وقت دارم ولی اون کسی و که می خواستم خودم پیداش کردم کسی بهم تحمیلش نکرده و چون شرایط مالی جالبی ندار گفتم شرایط که بهتر شد می ریم سر خونه زندگیمون. پس عجله نکن. به خودت برس ف بخند و شاد باش و غصه هیچ کس و هیچ چیزی و نخور که وانی و باختی. یا علی ببینم چی کار می کنی. منتظر شنیدن خبرهای خوب هستم

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 91 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1386-7-17
    نوشته ها
    1,333
    امتیاز
    16,003
    سطح
    81
    Points: 16,003, Level: 81
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 347
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 498 در 242 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: واقعا گناهم چی بود؟

    سلام عزیزم
    اول باید بدونی که زندگی فقط ازدواج نیست دوست عزیزم بهتره درست رو ادامه بدی و اوقات فراغتت رو با کلاس پر کنی تو بهترین راهی رو که میتونستی انتخاب کردی
    نگران نباش و به خدا توکل کن
    درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور

    نکرده است\"


  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 اردیبهشت 88 [ 10:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-05
    نوشته ها
    477
    امتیاز
    6,023
    سطح
    50
    Points: 6,023, Level: 50
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 45 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: واقعا گناهم چی بود؟

    به اين فكر كن كه خدا دوست داشته و نذاشته اينها رو بعد از بچه دار شدن بفهمي اون موقع مجبور بودي تا اخر عمر بسوزي و بسازي.........دختر خوب بشين درست رو بخون تو بايد كارشناسي هم بگيري............اينقدر پيشرفت كن تا هموني كه باهات اين كارو كرده از حسودي بميره...................

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: واقعا گناهم چی بود؟

    سلام خانمی . چرا انقدر نا امیدی عزیزم؟ سعی کن انقدر موقعیت اجتماعی تو بالا ببریو انقدر سر خودتو گرم کنی که دیگه این حرف های چرند وقتتو نگیره. دوست خوبم جز خودت هیچ کس نمی تونه بهت کمک کنه. اگه کار خوب داشته باشی و موقعیت اجتماعی بالا مطمئن باش خیلی حرف ها رو نخواهی شنید عزیزم.
    روی هر پله که بایستی خدا یک پله ازت بالاتره. نه به خاطر اینکه خداست. به خاطره اینکه دستتو بگیره...

    هر شب درانتهای شب نگرانیهایت را به خدا واگذار کن و آسوده بخواب. به هر حال او در تمام شب بیدار است ...


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.