به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ميل بودن به دوري همسر ونگراني از سرد شدن ايا اينحالات طبيعي هستن؟

    باسلام
    دختر25ساله اي هستم كه يك ماهه عقد كردم
    باوجود علاقه اي كه به شوهرم دارم وخداروشكر هيچ بدي ازش نديدم ولي اين چندروز احساس ميكنم دوست دارم ازش فاصله بگيرم وكمتر بهش ابراز علاقه كنم ...كه با گلگي شوهرم مواجه شدم وبهم گفت تغيير كردم...نميدونم چرا اينطور شدم دوست دارم يكم توي خودم باشه ايا اين حالات طبيعي هستن؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم مقدار کم این احساس و کم اتفاق افتادن اون طبیعیه اما برخورد شما با احساست مهمه اینکه احساس یکم دوری میخای احتمالا علتش اینه که خیلی عشغولانه بین هم رفتار کردین و دلزده شدین اما این دلزدگی هنوز در همسرت ایجاد نشده پس باید ایشون درک کنی اما سعی کن بشینی با همسرت خیلییییی صمیمی حالتت رو بیان کنی تا اون متوجه بشه که شما الان احساس میکنی یکم باید با خودت باشی وگرنه اصلا علاقت به همسرت کم نشده احساس میکنی باید شارژ بشی اگر این رو درست به همسرت منتقل کنی ایشون هم درکت خاهد کرد
    توی زندگی سعی کن مهربون و میانه رو باشی
    الان که اول راهی حتما ازین سایتاستفاده کن
    بخصوص سخنرانیهای دکتر حبشی

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ازدواج ما كاملا سنتي بوده و اوايل من مايل به اين ازدواج نبودم...يه دليلش بخاطر تحصيلات وكار ايشون بوده...توي يه خانواده پرجمعيت با وضعيت مالي متوسط زندگي ميكردم دختري نبودم كه هرچيزي ميخواستم رو بدست مي اوردم هميشه بخاطر وضعيت مالي متوسط پدرم از خواسته هام گذشتم هيچ وقت پرتوقع نبودم وحسادت دختراي ديگه رونميكردم بيشتر حسادت محبت وصميمت يه دختر با خانواده اش روهميشه ميكردم...اينارو گفتم كه بدونيد من دوران كودكي ونوجواني چطور بزرگ شدم...چندساله خودم كارميكنم ودستم توي جيب خودم بوده اينقدر سر كارم زحمت كشيدم وبراش تلاش كردم توي اين چندسال كه كاركردم هيچ وقت نشده ازخانوادم پول بخوام وخودم نيازهاي خودم برطرف ميكردم ولي بارها خسته ميشدم وميگفتم باكسي ازدواج ميكنم كه ديگه نيازي به كاركردنم ندارم ديگه هميشه عجله عجله هشت صبح بيدارنميشم ديگه هيچكي بالاسرم زورنميگه وحقم نميخوره وخيلي چيزها
    تااينكه شوهرم به خواستگاريم اومد خودش قبلا يه نامزدي بادخترعموش داشت ولي دختره چون خيلي توقعاتش بالا بودن وبه كس ديگه ي هم علاقه داشت اين نامزدي به هم ميخوره وشنيدم شوهرم خيلي ازلحاظ عاطفي به هم ميخوره
    يك سا ل وخورده اي ازاين قضيه ميگره وبه خواستگاري من اومد اولش نه آوردم ولي خانوادم گفتن پسرخوبيه اهل كاره همش سرش توكار بوده خانوادش خوبن خاتواده سالمين بهشون گفتن وضعيت ماليش برام مهمه گفتن كنار بيا تواين دوره زمونه كي شغل دولتي داره مهم اينكه اهل كار باشه....خيلي فكر كردم وبخاطراينكه پسر خوش نامي بوده وخانوادش خوبن من قبول كردم به خواستگاري بيان
    وقتي هم باهاش صحبت كردم از وضعيت ماليش واسم حرف زد گفت ادمي نيستم كه توفكرآينده نباشم ولي مخيوام زنم دركم كنه ومراعاتم كنه مراعاتم كنه من براش جبران ميكنم
    طي چندجلسه كه باهم حرف زديم به دلم نشست فهميدم خيلي ازلحاظ اخلاقي شبيه هم هستيم خانوادش يه خانواد پرانر‍زي هستن وبه محبت اهميت ميدن
    توي خريد عقد كمي مراعاتشون كردم توبعضي جاها قيمت مناسب انتخاب كردم ونميخواستم زياد خرج كنيم ولي توي بعضي جاها اونا بيشتر مايل بودن خرج كنن حتي بهشون ميگفتم نيازي نيست اينقدر خرج كنيد ولي اونا ميگفتن نه وقتي داريم بزار خرج كنيم
    خلاصه جشن عقد خيلي به خوبي وخوش برگزار شد دقيقا چيزي كه من ميخواستم وهميشه ارزوش ميكردم
    به شوهرم علاقه پيدا كردم ايام نوروز هرروز همديگر روميديدم
    ولي اين چندروز يطوري شدم وباخودم يكم كلنجارميرم ...نه ميتونم اخ بگم ونه ميتونم قاه قاه بخندم باخودم ميگم ديگه اين باريه كه بايد به دوش بگيري
    درضمن اينو يادم رفت بگم كه بخاطر مشكلات مالي خانوادم مجبور به كاركردن هستم ودوران عقد بايد سركارباشم يكم غصم گرفته باخودم ميگم اون موقع كه مجرد بودم ميرفتم سركار واينقدرخسته ميشدم حالا چه برسه كه الان عقدم
    مواردي كه حس ميكنم باعث شده من يكم توي ذوق بخورم
    شوهرم مايله بيشتر مسئوليتها رو به عهده من بزاره...درصورتيكه من مايلم شوهرم بيشتر فقط نظرم بپرسه وخودش عمل كنه دوست ندارم خودم انجام بدم
    شوهرم همش مايله من خنده رو ببينه نبايد اخم به ابرو بيارم...يكم اخم كنم توي خودم باشم ازم ميخواد اينطور نباشم
    ابراز علاقش هرجا كه بوديم ابراز ميكرد با بوسيدن وبغل كردن حالا چه توي خيابان بوديم چه خونشون بوديم من جلوشو ميگرفتيم وبهش ميگفتم زشته نميدونم كاردرستي ميكردم يانه...بعد بهم ميگفت يه كاري نكن كه حس كنم انگارد وست دخترمي توزنمي عيب نيست
    درروباط جنسي هم وقتي ميرم خونشون براي بغل كردن وبوسيدن ازم ميخواد بريم توي اتاق وهمديگر روبغل كنيم كه من به باكلي خجالت قبول ميكردم روم نميشد جلوي پدر ومادرش وبرادرشوهرم بريم تو اتاق ودوساعت تنها سپري كنيم نميدونم كاردرستي ميكنم كه بهش ميگم زشته حالا چي ميگن وازاين حرفها؟ توي دلم ميگم حالا خانوادش چي ميگن...ميگن اين دختره فقط واسه حال كردن مياد خونمون...چون بعضي وقتها شوهرم وقتي مياره خونشون مستقيم من ميبره تو اتاق ودوست داره تنهاباشيم من قبول نميكردم
    ببخشيد طولاني شد ونكات ريز گفتم ولي هرچيزي كه توي ذهنم اذيتم ميكنه دارم ميگم
    دركل...
    چطورميتونم رابطه خودم باشوهرم روحفظ كنم وتكراري نشه چطور ميتونم باعيوبش كناربيام...دوست دارم كارايي كنم كه شورم به م علاقمند بشه ومن تك ببينه دوستم ديروز بهم ميگه بر انرزي باش...مردها زن برانرزي رو دوست دارن چطورميتونم برانرزي باشم ؟؟؟چه كارايي بكنم؟
    يه نكته ديگه توي زنددگي يه ادمهايي هستن كه همون اول متوجه شدم كه منتظر نقطه ضعفن واز رفتار شوهرم ورابطمون خورده بگيرن (خانواده دخترعموش ودخترخاله هاي دخترعموش)من تااونجايي كه سعي ميكنم چيزي اززندگيمون به اونا نميگم ولي بعضي وقتها خستم ازاينكه چرا بايد مواظب باشم
    دوستان ميتونيد لينك مطالب رو برام بزاريد ممنون ميشم

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 96 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1395-1-10
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    2,705
    سطح
    31
    Points: 2,705, Level: 31
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    64

    تشکرشده 45 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا كسي نيست راهنماييم كنه؟

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    انشالله مبارکتون باشه وعشقتون پایدار.نمیتونم راهنماییتون کنم چون راهکارخاصی براتون ندارم ولی این ابرازعلاقه ایشون طبیعیه بعدیه مدت کم میشه نه اینکه دوستتون نداشته باشه بلکه هیجانش کم میشه.پس قدر این دورانو بدونینوگرنه بعد چندوقت میاین تاپیک میزنین دیگه مثل قبل دوستم نداره

  6. کاربر روبرو از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (چهارشنبه 25 فروردین 95)

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آذر 96 [ 09:06]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    136
    امتیاز
    3,315
    سطح
    35
    Points: 3,315, Level: 35
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 225 در 72 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام تنین عزیزم وقتی نوشته های شما رو خوندم چقد غبطه خوردم و واقعا خوشبحالتون که اینطوری همسری خدا نسیبتون.کرده
    من اصلا ادم ایده ال گرایی نیستم
    اما خدا شاهده چقدر از خدا میخواستم همسری نسیبم کنه که با من همینطور که همسر شما باهاتون رفتار میکنه با من رفتار کنه واقعا قدر لحظاتتون رو بدونید
    من با اینکه دو ماهه عقدم و ازدواجم سنتی بوده اما همسرم اصلا بهم محبت نمیکنه نه زنگی نه پیامی
    حتی باهام حرف هم نمیزنه و من چقدر از این موضوع ناراحتم و چقدر گریه کردم و غصه خوردم
    اما نمیدونم چکار کنم من برم طرفش این زشته که من بغلش کنم و فلان
    انگار با یه تکه سنگ ازدواج کردم چقدر غرورم و احساسم و دلم شکسته و منو به نابودی کشونده

    شوهر منم از نظر مالی و پس انداز صفره حتی ده میلیون هم نداره
    متاسفانه معیارم فقط پاکی و صداقت بود که اونم بعدا فهمیدم چیها بوده
    من حتی خونشون میرم اصلا بهم توجه نمیکنه و تحویلم نمیگیره مثل یه ادم اضافی هستم براش
    اینها رو گفتم قدر داشته هاتو بدونی و ناشکری نکنی

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    دوست عزیزم

    یه مقدار مساله ای که آخرش گفتی برام معقول نبود نمی دونم شاید واسه مدل تربیت شدنمون باشه چون از نظر منم خیلی زشته زن شوهر تو خونه پدر مادر همسر برن تو اتاق درو ببندن . البته نمی دونم شایدم درست باشه . هرچند من تجربه خودمو می گم من تمام این مسائل رو رعایت می کردم تهش به چیزای دیگه متهم شدم (منظورم از نظر خونواده شوهرمه) می خوام بگم حرص اینو نخور که خونوادش چی می گن یا زشته نکنم . کاریو بکن که دوست داری هم خودت هم شوهرت من چندین بار شوهرمو تنها گذاشتم و پیش مادر شوهرم بودم که نگن زن گرفتیم واسه پسرمون بگن دختر آوردیم اما خیلی قشنگ جواب محبتامو دادن و الان پشیمونم به خاطر لحظه هایی که می تونستم با شوهرم خوش بگذرونم و هدرش دادم به خاطر همین زشته چی می گن و ... منظورم اینه که تو احترامتو بذار اما از کارایی که دوست داری انجامشون بدی خجالت نکش . زیادم مراعات نکن بذار برات خرج کنن من مراعات کردم تو هر مراسمی دریغ از یه کادو که بهم بدن . لذت ببر سرد نشو ببین مردم خیلی مشکلات زیادی دارن . منم مث شما اوایل از ابراز علاقه زیاد شوهرم حتی شک می کردم اما الان خوب و معقول شده حتی گاهی خودم می خوام که یه کم بهم ابراز علاقه کنه حالتو قشنگ درک می کنم .

    البته با شوهرت صحبت کن خداروشکر دوست داره بگو به خلوت نیاز داری مثلا یه جمعه فقط بمون خونه به خودت برس برو آرایشگاه با دوستت برو خرید و به شوهرت بگو حداقل در هفته نیاز داری که چند ساعت ازش دور باشی که دلت براش تنگ شه . بگو نمی دونی چه حس خوبی داره بعد دلتنگی ببینیش . واقعا هم تنگ می شه ها . با دوستات برو بیرون جهایی برو که قبلا با شوهرت رفتی واقعا دلتنگ می شی چون نا خوآگاه خاطراتش میاد تو ذهنت .

    فک کنم یکم خوشی زده زیر دلت اینجوری شدی . به نظرم سر کار برو خیلی خوبه . حداقل صبح تا ظهر تو یه محیط دیگه ای اگه خدایی نکرده مشکلی داشته باشی حداقل 2 ساعت بهش فک نمی کنی قبول دارم کار سخته منم شاغلم و کارم خیلی سخته اما می تونی از پسش بر بیای وقتی شاغل باشی حتی بچه هاتم روت یه حساب دیگه می کنن چه برسه به خونواده و دوستات و ...

    حقوقتو پس انداز کن و هرچی که قبلا می خواستی و نداشتی روبخر و لذتشو ببر . به این فک کن اگه یه روزی شوهرت گفت پول ندارم اینو برات بخر چقدر می خوای سرخورده شی که خونه بابام نبود اینجا هم نیست پس ارزو به دل می مونم . به نظرم بعد ازدواج کارتو ول نکن حتی بازم به خونوادت کمک کن جای دوری نمی ره . از حقوقت برای خونواده شوهرت هم کادو بگیر که عزیز دل همشون بشی. چون خونواده فهمیده ای دارن و قدرتو مسلما می دونن . من که لالایی بلدم خودم خوابم نمی بره همه چی بستگی به طرف مقابلت داره

    در مورد بقیه چیزا نظری ندارم موفق باشی

  9. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (چهارشنبه 25 فروردین 95)

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 بهمن 95 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1394-11-17
    نوشته ها
    48
    امتیاز
    1,368
    سطح
    20
    Points: 1,368, Level: 20
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    39

    تشکرشده 72 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دوست گرامی
    این چیز های که اینجا نوشتین به خودشون هم گفتین؟ اگر نگفتین بهاشون صحبت کنید البته نه به صورت گله و شکایت بلکه به صورت درد دل، به همسرتون احساس دوست داشتنتون رو بیان کنید و راضی بودن از همسرتون چه در مورد کلیتش و چه در مورد رابطه جنسی تون را حتما به همسرتون بیان کنید،مرد ها براشون خیلی مهم همسرشون راضی باشد...
    در مورد اخم هم واقعا دلیل وجود نداره بخواهید اخم کنید یا شما از کسی ناراحت هستید که اخم می کنید که این اخم نباید به همسرتون ابراز کنید یا از دست خود همسرتون ناراحت هستید که باز هم نیاز به اخم نیست می تونید در مورد چیزی که باعث ناراحتی تون شده بهاش حرف بزنید ایشون شریک همه چیز شما است. سعی کنید همیشه لبخند داشته باشید که نشانه از انرژی مثبت شماست و سعی کنید خواسته های منطقی همسرتون رو رد نکنید که باعث دلشکستگی نشود.

    در مورد احساس تون که می گید دوست دارید کمی دور شوید یه چیز طبیعی است ناشی از استرس روزمره ،فشار های که بهتون وارد شده و ترس از اینده هست شما یک تصمیم مهم در زندگی گرفتین و مسیر زندگی تون تعیین کردین که ممکنه است یه سری فکر و حالت روحی براتون ایجاد کنه که با کمی مدیریت و پیدا کردن خودتون و اعتماد بنفس تون این مشکل هم حل می شود

  11. کاربر روبرو از پست مفید dariush233 تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (چهارشنبه 25 فروردین 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رفتارهاي غير طبيعي خانواده همسرم
    توسط نازيلا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 تیر 89, 09:49

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.