به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array

    مشکلات و اختلالات روانی من پس از بروز اختلاف با همسرم

    با سلام
    الان حدود ده ماهه که با همسرم اختلاف داریم و قهریم
    توی این مدت یک سری اختلال توی شخصیتم بوجود اومده و بعضیهاشم تشدید شده
    من شخصا از نوجوانی یکم دچار خود کم بینی و عزت نفس پایین بودم و برای جلب توجه و رضایت دیگران و البته خود نشون دادن از خاسته های خودم میگذشتم و هر نوع کاری رو برای اطرافی انجام میدادم که بعد ازدواج به دلیل مغرور و خودبرتربینی همسرم این مشکل تشدید شد و قاعدتا تلاشم و فداکاریهای بی برگشت و افراطی و انفعالم پیش همسرم زیاد شد و این خود باعث افزایش غرور و تکبر همسرم شد
    از طرفی من شدیدا شخصیتم وابسته و احساسیه
    قبل از ازدواجم با هیچ دختری رابطه جدی نداشتم اما اگر در حد تلفنی یا چت بود زود وابسته میشدم و خیلی حساس و شکننده میشدم و بعد از ازدواج خیلی به همسرم وابسته شدم و هنوز بعد ده ماه نتونستم جدایی و دوریش رو درون خودم هضم کنم و کنار بیان باهاش
    از طرفی دچار اعتماد بنفس خیلی پایینی هستم و دایما حس میکنم از نظر اجتماعی و مالی و ظاهر و خانواده و .... از بقیه همسن هام پایین ترم و همیشه از شرایطم ناراضی ام
    البته بازم میگم بعد قهر همسرم این مشکلات تشدید شده اما از قبل ازدواج وجود داشت و بعدش با رفتارای همسرم بیشترم شد
    از دوستان میخام راهکارهای ممکن و شدنی برای حل این اختلالات رو بهم معرفی کنند
    از همگیتون سپاسگزارم...

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    329
    امتیاز
    14,886
    سطح
    79
    Points: 14,886, Level: 79
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 464
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    955

    تشکرشده 655 در 231 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام
    منتظر بودم با خبرای خوب برگردید،بعد از پست اون گل
    ان شاالله هر چی خیره پیش بیاد

    چند وقت پیش یه مقاله در مورد افزایش اعتماد به نفس خوندم که خلاصه قسمتهاییش که به درد شما میخوره رو عنوان میکنم

    اولین قدم برای افزایش اعتماد به نفس خودشناسی هست که ابتدا باید سعی کنید شناخت درستی از خود و ویژگی های اخلاقی و شخصیتی خود کسب کنید و با توجه به اینکه هیچ کس کامل نیست،اگر ایراد یا مشکلی دارید آنرا برطرف کنید
    ،البته به نظر من توکل بر خدا اولین گام هستش و مهم ترین
    2.منفی شدن ذهن ممنوع
    3.در مقابل آینه بایستید و از خود تعریف کنید.این کار در کسب اعتماد به نفس بسیار موثر است،هر روز صبح چند دقیقه این کار را انجام.دهید،هنگام نگاه کردن در اینه به موارد مثبت چهره خود نگاه کرده و تعریف کنید
    4.دست دادن خود را محکمتر کنید و به اصطلاح شل و وارفته دست ندهید
    5.به موفقیت های خود نگاهی بیندازید
    6.به خودتان تبریک بگویید،حتی از گفتن جمله هایی مانند شب بخیر و دوستت دارم به خودتان امتناع نورزید،حتی برای خود جشن تولد بگیرید و در کل به خودتان برسید
    7.در هرکاری تعادل را رعایت کنید
    8.نه گفتن را یاد بگیرید
    9.فکر کنید اعتماد به نفس بی نظیری دارید
    10.توانایی های خود را دست کم نگیرید

  3. 3 کاربر از پست مفید dooo تشکرکرده اند .

    amf66 (پنجشنبه 19 فروردین 95), ستاره زیبا (سه شنبه 10 فروردین 95), شیدا. (پنجشنبه 30 اردیبهشت 95)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 اردیبهشت 03 [ 18:39]
    تاریخ عضویت
    1393-12-14
    نوشته ها
    329
    امتیاز
    14,886
    سطح
    79
    Points: 14,886, Level: 79
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 464
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    955

    تشکرشده 655 در 231 پست

    Rep Power
    74
    Array
    11.اول خودتان به خودتان احترام بگذارید
    12.کسی که اعتماد به نفس دارد گام های مستحکم برمیدارد،قدرتمند و پرانرژی باشید
    13.سر خود را بالا نگه دارید
    14.از مقایسه کردن خود با دیگران بپرهیزیداز مقايسه كردن خود با ديگران جدا بپرهيزيم و تنها خود را با گذشته هاي خود مقايسه كنيم و اگر عقب افتادگي يا ايستايي در ما بوجود آمده باشد ، در رفع آنها گام برداريم و هميشه ميل به پيشرفت و رشد را مد نظر خود قرار دهيم.
    15.همیشه نیمه پرلیوان را ببینید
    16. از طرد شدن نهراسید

    یکی از عامل‌های اصلی در اعتماد به نفس پایین، ترس از عدم پذیرش (طرد شدن) است. آنچه را که فکر می‌کنید درست است انجام دهید. به یاد داشته باشید این انتظار اشتباهی است که بخواهیم همیشه مورد پذیرش و تأیید دیگران باشیم.
    .17.نگرش مثبت داشته باشید
    18.توقعات خودرا کاهش دهید
    19.مهارتهای ارتباطی خود را گسترش دهید،در اجتماع بودن را تمرین کنید

    ان شاالله سال 95شروع روزهای خوب زندگیتون باشه

  5. 2 کاربر از پست مفید dooo تشکرکرده اند .

    amf66 (پنجشنبه 19 فروردین 95), parsa1400 (دوشنبه 09 فروردین 95)

  6. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ممنونم از doo عزیز بخاطر راهکارهای مفیدشون
    متاسفانه این اواخر دچار افسردگی و متحمل غم و غصه زیادی شدم
    توی زمینه های مختلف دچار مشکل شدم
    شرایط روحیم خیلی مساعد نیست
    میگم خدایا حداقل یکی یکی میفرستادی جلو چندتا گرفتاری باهم اخه با مرام؟!!
    میدونم که قراره محکم تر و ابدیده بشم اما یکم فشارش زیاد نیست؟!!
    به احتمال زیاد یه دوره حبس هم باید برم برای مهریه
    توی کلکسیون تجربه هام همین یه قلم کم دارم
    دیگه بشینم برای بچه ها و رفقا از خاطرات حبس بگم
    ولی گذشته از شوخی دیگه دارم کم میارم...
    دارم به وسطای عمرم میرسم و هیچی از زندگی نفهمیدیم
    میخام به خدا بگم هدفت از خلقتم چی بود بگو نوکرتم حداقل در جریان باشم یکی پرسید بهش بگم!!
    هدفم یکم نوشتن و حرف زدن بود فقط
    برام دعا کنید...

  7. کاربر روبرو از پست مفید amf66 تشکرکرده است .

    dooo (پنجشنبه 30 اردیبهشت 95)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    بعد از شکست توی زندگی مشترک(البته هنوز صددرصد تموم نشده)وقت کردم و باید بگم مجبور شدم به رفتارم در طی این مدت فکر کنم
    و شاید این بهترین حسن جدایی و طلاقه که ادم چشماش باز میشه و میتونه بهتر خودشو ببینه و انالیز کنه
    منم ازین قاعده مستثنی نبودم و خیلی به کم و کاستیها و ایراداتم فکر کردم
    الان میتونم به جرات بگم خیلی از علل دلزدگی همسرم و به بن بست رسیدن زندگیمون رو متوجه شدم
    مثلا خیلی دنبال حرف و کل کل بودم و اصلا توانایی کظم قیض نداشتم
    واقعا روزای سختی بود برای هردومون
    دو نفر که حرف همو نمیفهمیدن
    همسرم چندبار بهم گفت تو اون مردی که میخاستم و فکر میکردم نبودی هیچوقت بیش ازین توضیح نداد
    اما الان فهمیدم که اون مردی میخاست صبور که با حوصله بحران رو مدیریت کنه و سریع واکنش نشون نده و مقابل به مثل نکنه که متاسفانه من برای هر محبتی منتظر پاسخ بودم و اصطلاحا دودوتا چهارتا میکردم و با بد شدنش بد میشدم
    خیلی از خودم غافل بودم و به خودم اهمیت نمیدادم همسرم میگفت تو باید اول خودتو دوست داشته باشی و برای خودت ارزش قایل بشی تا بتونی به منم احترام بزاری
    از خواسته ها و انتظارات همسرم غافل بودم و این حقش رو ضایع کردم که همسری مطابق میلش باشم
    از لحاظ اراستگی و ظاهر و تناسب اندام خیلی مطابق میلش رفتار نمیکردم و این بر میگشت به شخصیت خودم که ادمی قناعت کار و ساده پوش هستم البته مرتب که این باعث سرد شدنش توی رابطه زناشویی شد و پاسخگوی نیازم نبود
    من خیلی اینده نگر و دنبال ساختن اینده بودم و ناچار از خودم میزدم و شاید یکمم به همسرم سخت میگرفتم برعکس همسرم تمایل زیاد به خرج کردن داشت که بخاطر مخارج ساختن خونه کمتر بهش بها دادم و اون به اشتباه گذاشت پای خساستم
    خیلی اهل تشریفات و احترامات بین فردی بود برعکس من سادگی و بی ریا بودن رو دوست دارم و اصطلاحا خاکی هستم
    خیلی چیزا ازش یاد گرفتم
    اونم خیلی خیلی ایراد داشت توی رفتاراش اما من فقط الان رفتارای خودم رو تحلیل میکنم
    شاید اگر برمیگشتم به روز اول عقدمون از همون ابتدا طور دیگه رفتار میکردم
    جوری که لایق خودم باشه
    الان پخته شدم و ایراداتم رو متوجه شدم
    اما به قیمت ضایع شدن عمر و اعتماااااد دو نفر....!!!
    بهای سنگینی دادم برای این پختگی...
    کاش همسرم خوشبخت بشه
    چون واقعا دوستش دارم و نمیخام غمش رو ببینم
    و شاید اینطوری خدا اینده منم بهتر رقم زد و به ارامش رسیدم...
    اما ناراحتم که اون هنوز مثل قبل چشمش به حقیقت بسته است و سهم خودش رو از شکست نپذیرفته و فقط منو مقصر میدونه و متاسفانه غرق کینه و نفرته و میخاد با مهریه گرفتن منو اذیت کنه اما خودشم درگیره
    خیلی دلم میخاد این داستان تموم بشه
    با همه تلخیش
    صبرم شده یه دنیا و بازم صبر میکنم
    اما دیگه ادامه بازی فقط هدر دادن عمره
    این شکست بدترین شکست عمرم بود و تلخ ترینش
    چون معشوقه ام رو ازم گرفت....
    خدایا ازت میخام انقدر غرق خوشبختیش کن که بتونه منو ببخشه و دلش رو از کینه خالی کن و به منم تحمل بده تا ازین عشق بگذرم و ازش استفاده کنم برای رسیدن به کمال‌....
    وقتی ازش میگذرم و میبخشمش و بخاطرش راضی میشم پا بزارم روی قلبم احساس ارامش میکنم و حس میکنم که اینده روشنه....
    ببخشید طولانی شد
    امشب دقیقا یک سال از شروع قهر منو همسرم گذشته ۲۹اردیبهشت۹۴
    دیگه تایپیکی نمیزنم تا وقتی که کارمون به مرحله طلاق قانونی برسه و منم بشم یه مرد زن طلاق داده....
    بدرود.....

  9. 2 کاربر از پست مفید amf66 تشکرکرده اند .

    آرامش خیال (جمعه 31 اردیبهشت 95), شیدا. (پنجشنبه 30 اردیبهشت 95)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    دوست عزیز شما خیلی خودتو اذیت میکنی.
    میشینی برا خودت هی فک می کنی چی شد و چرا شد و چی میشه و چیکار کنم و ....
    انگار خودآزاری داری یا اعتماد به نفست واقعا صفره.
    بابا بیا بیرون از این وضعیت.به خدا خانوما اینقد تو این فکرا نمیرن بعد جدایی که شما میری.
    برو با آدمای جدید بگرد مسافرت برو باشگاه برو و این افکارت فک میکنم به خاطر اینه که تنهایی و گوشه نشین.
    بعضی آقایون خیلی احساسی هستن و رفتارای احساسیشون شبیه خانوماس.بعد یکسال هنوز داری فک میکنی و منتظری برگرده؟؟؟
    شدیدن از حرفت میفهمم که منتظر رجعتی.
    تو داری به خودت خیانت میکنی.باور کن اگه یه دختر جدید بیاد تو زندگیت اصلا و ابدا دیگه نمیشینی از این افکار مزخرف کنی.
    ببین تو خودت بهتر میدونی که خانومت برگشت پذیره یا نه.من فک میکنم دیگه بر نمیگرده.اگه شما هم مثل من فک میکنی پس شروع کن.پاشو و یا علی بگوو.
    نشستی به خودت ظلم میکنی و هی میگی خدایا چرا.
    من تقریبن شش ماه طول کشید تا به مغزم یاد دادم فک کردن به گذشته تمومه.و الان خیلی شاد تر از اون گذشته لعنتیم که همش تو استرس و دعوا بودم.
    پاشو پسر.پاشو زندگیتو بساز

  11. 3 کاربر از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده اند .

    amf66 (پنجشنبه 30 اردیبهشت 95), Quality (سه شنبه 04 خرداد 95), شیدا. (پنجشنبه 30 اردیبهشت 95)

  12. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mr DaNi نمایش پست ها
    دوست عزیز شما خیلی خودتو اذیت میکنی.
    میشینی برا خودت هی فک می کنی چی شد و چرا شد و چی میشه و چیکار کنم و ....
    انگار خودآزاری داری یا اعتماد به نفست واقعا صفره.
    بابا بیا بیرون از این وضعیت.به خدا خانوما اینقد تو این فکرا نمیرن بعد جدایی که شما میری.
    برو با آدمای جدید بگرد مسافرت برو باشگاه برو و این افکارت فک میکنم به خاطر اینه که تنهایی و گوشه نشین.
    بعضی آقایون خیلی احساسی هستن و رفتارای احساسیشون شبیه خانوماس.بعد یکسال هنوز داری فک میکنی و منتظری برگرده؟؟؟
    شدیدن از حرفت میفهمم که منتظر رجعتی.
    تو داری به خودت خیانت میکنی.باور کن اگه یه دختر جدید بیاد تو زندگیت اصلا و ابدا دیگه نمیشینی از این افکار مزخرف کنی.
    ببین تو خودت بهتر میدونی که خانومت برگشت پذیره یا نه.من فک میکنم دیگه بر نمیگرده.اگه شما هم مثل من فک میکنی پس شروع کن.پاشو و یا علی بگوو.
    نشستی به خودت ظلم میکنی و هی میگی خدایا چرا.
    من تقریبن شش ماه طول کشید تا به مغزم یاد دادم فک کردن به گذشته تمومه.و الان خیلی شاد تر از اون گذشته لعنتیم که همش تو استرس و دعوا بودم.
    پاشو پسر.پاشو زندگیتو بساز
    سلام دوست عزیز
    حرفات تا حد زیادی درسته
    باید بگم که من شدیدا احساساتی و مهربون هستم تا حدی که حس میکنم دارای شخصیت مهرطلب هستم
    امیدی به برگشت همسرم ندارم و میدونمم محاله البته منکر این نیستم که ته دلم به برگشتش راغبم
    به قول شما خیلی بیش از حد توی گذشته سیر میکنم و همش دارم واکاوی میکنم
    علت این موضوع وابستگی من به همسرم و البته تنهایی و اعتماد بنفس پایینم میشه
    درمان این مورد فقط وارد شدن در یک رابطه جدیده تا خلا هام پر بشه
    اما اهل دوستی با جنس مخالف و این چیزا نیستم و از اولم نبودم و شاید علت وابستگی بیش از حدم به همسرم همین باشه که تجربه چنین روابطی رو نداشتم و زیاد روی اون حساب باز کردم....
    تنها راه حل ازدواج مجدده که قبل از تعیین تکلیف و طلاق همسرم غیر ممکنه و تازه بعد اینکار نیاز دارم یکم خودمو بازسازی کنم و ایرادامو رفع کنم و مهمتر اینکه نیازهای عاطفیم رو تعدیل کنم تا دیگه کسی نتونه اینطور باهام بازی کنه و بزاره بره
    قصد دارم یکم فقط روی خودم تمرکز کنم
    باشگاه برم و برنامه تفریح بزارم و از لحاظ مالی خودمو به حد قابل قبول برسونم تا اینطور اعتماد بنفسمم احیا بشه
    حس میکنم اقتدار لازم رو نداشتم و همین ضعف نشون دادنم باعث زیاده خاهی و غرور کاذب همسرم شد و یه توهم خودبرتر بینی براش بوجود اومد
    خیلی به همسرم و گذشته فکر میکنم و طبیعتا دربارش حرف میزنم که خود این موضوع باعث خسته شدن و دور شدن اطرافیم میشه و متاسفانه رابطم با خانواده و دوستان هم تحت تاثیر قرار گرفته و کم و بی کیفیت شده...
    به قولی مشکل ازونجا شروع میشه که دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله کسی رو نداشته باشی که هست....

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mr DaNi نمایش پست ها
    دوست عزیز شما خیلی خودتو اذیت میکنی.
    میشینی برا خودت هی فک می کنی چی شد و چرا شد و چی میشه و چیکار کنم و ....
    انگار خودآزاری داری یا اعتماد به نفست واقعا صفره.
    بابا بیا بیرون از این وضعیت.به خدا خانوما اینقد تو این فکرا نمیرن بعد جدایی که شما میری.
    برو با آدمای جدید بگرد مسافرت برو باشگاه برو و این افکارت فک میکنم به خاطر اینه که تنهایی و گوشه نشین.
    بعضی آقایون خیلی احساسی هستن و رفتارای احساسیشون شبیه خانوماس.بعد یکسال هنوز داری فک میکنی و منتظری برگرده؟؟؟
    شدیدن از حرفت میفهمم که منتظر رجعتی.
    تو داری به خودت خیانت میکنی.باور کن اگه یه دختر جدید بیاد تو زندگیت اصلا و ابدا دیگه نمیشینی از این افکار مزخرف کنی.
    ببین تو خودت بهتر میدونی که خانومت برگشت پذیره یا نه.من فک میکنم دیگه بر نمیگرده.اگه شما هم مثل من فک میکنی پس شروع کن.پاشو و یا علی بگوو.
    نشستی به خودت ظلم میکنی و هی میگی خدایا چرا.
    من تقریبن شش ماه طول کشید تا به مغزم یاد دادم فک کردن به گذشته تمومه.و الان خیلی شاد تر از اون گذشته لعنتیم که همش تو استرس و دعوا بودم.
    پاشو پسر.پاشو زندگیتو بساز
    سلام دوست عزیز
    حرفات تا حد زیادی درسته
    باید بگم که من شدیدا احساساتی و مهربون هستم تا حدی که حس میکنم دارای شخصیت مهرطلب هستم
    امیدی به برگشت همسرم ندارم و میدونمم محاله البته منکر این نیستم که ته دلم به برگشتش راغبم
    به قول شما خیلی بیش از حد توی گذشته سیر میکنم و همش دارم واکاوی میکنم
    علت این موضوع وابستگی من به همسرم و البته تنهایی و اعتماد بنفس پایینم میشه
    درمان این مورد فقط وارد شدن در یک رابطه جدیده تا خلا هام پر بشه
    اما اهل دوستی با جنس مخالف و این چیزا نیستم و از اولم نبودم و شاید علت وابستگی بیش از حدم به همسرم همین باشه که تجربه چنین روابطی رو نداشتم و زیاد روی اون حساب باز کردم....
    تنها راه حل ازدواج مجدده که قبل از تعیین تکلیف و طلاق همسرم غیر ممکنه و تازه بعد اینکار نیاز دارم یکم خودمو بازسازی کنم و ایرادامو رفع کنم و مهمتر اینکه نیازهای عاطفیم رو تعدیل کنم تا دیگه کسی نتونه اینطور باهام بازی کنه و بزاره بره
    قصد دارم یکم فقط روی خودم تمرکز کنم
    باشگاه برم و برنامه تفریح بزارم و از لحاظ مالی خودمو به حد قابل قبول برسونم تا اینطور اعتماد بنفسمم احیا بشه
    حس میکنم اقتدار لازم رو نداشتم و همین ضعف نشون دادنم باعث زیاده خاهی و غرور کاذب همسرم شد و یه توهم خودبرتر بینی براش بوجود اومد
    خیلی به همسرم و گذشته فکر میکنم و طبیعتا دربارش حرف میزنم که خود این موضوع باعث خسته شدن و دور شدن اطرافیم میشه و متاسفانه رابطم با خانواده و دوستان هم تحت تاثیر قرار گرفته و کم و بی کیفیت شده...
    به قولی مشکل ازونجا شروع میشه که دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله کسی رو نداشته باشی که هست....

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام,درکتون میکنم,این سه شب از ماه شعبان که به شبهای روشن معروفه از خدا با اخلاص بخواه که کمکت کنه,از ته دلت باور داشته باش که همسرت برمیگرده و روی خودت کار کن و سعی کن به خواسته های همسرت اهمیت بدی جوری که حمایت خانوادشو بیخیال بشه,البته اگر فرد منطقی و با شعوری باشه.
    پیشنهاد میکنم سخنرانی های دکتر علیرضا آزمندیان رو که در مورد تکنوژی فکر صحبت کرده رو حتما حتما حتما حتما گوش بدین,مطمینم اعتماد بنفستونو بالا میبره,
    یا مهدی ادرکنی

  14. کاربر روبرو از پست مفید یاصاحب زمان ادرکنی تشکرکرده است .

    amf66 (جمعه 31 اردیبهشت 95)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط یاصاحب زمان ادرکنی نمایش پست ها
    سلام,درکتون میکنم,این سه شب از ماه شعبان که به شبهای روشن معروفه از خدا با اخلاص بخواه که کمکت کنه,از ته دلت باور داشته باش که همسرت برمیگرده و روی خودت کار کن و سعی کن به خواسته های همسرت اهمیت بدی جوری که حمایت خانوادشو بیخیال بشه,البته اگر فرد منطقی و با شعوری باشه.
    پیشنهاد میکنم سخنرانی های دکتر علیرضا آزمندیان رو که در مورد تکنوژی فکر صحبت کرده رو حتما حتما حتما حتما گوش بدین,مطمینم اعتماد بنفستونو بالا میبره,
    یا مهدی ادرکنی
    ممنونم از راهنماییتون
    من بیشتر ازینکه مشتاق برگشت همسرم باشم مایلم که خودمو از قید وابستگی و فکر کردن بهش ازاد کنم
    واقعا دیگه برام برگشتن و برنگشتنش فرقی نداره
    همه راههای ارتباطی که باعث میشد در اینده ازش باخبر باشم رو بستم
    فقط مشتاقم که زودتر تکلیفمون معلوم بشه
    شاید گاهی دلم براش تنگ میشه و حسرت میخورم
    اما هیچ ادمی لایق اینهمه فداکاری یکطرفه نیست
    اگر میشد بهش پیشنهاد میدادم که بیاد تمومش کنیم اما میدونم که بفهمه واسه طلاق اماده و محیام بلاتکلیف میزاره تا یه پولی بهش بدم و بره...
    دلم میخاد زودتر فراموشش کنم و به مرحله جدایی برسیم تا شاید از تردید دربیام و فصلی نو توی زندگیم شروع شد..
    این رو میدونم هیچ انسانی حق بازی کردن با زندگی یه نفر دیگه رو نداره...
    ادمهای زیادی اطرافم هستن که با دل و جون حاضرن بهم عشق بورزن(خانواده و فامیل و دوستان)
    دلیلی نمیبینم عشق و محبتم رو به زور نثار کسی کنم که بهم گفت حاضر نیستم یه لحظه ببینمت و با کمال حق به جانبی میگه بهم مهریه بده و از زندگیم برو شاید اینطوری فهمیدم دوستم داری و بعدها رجوع کردم که بهش گفتم بعد طلاق اگر همون چیزی بشی که ارزوش رو دارم و التماسم کنی حتی نمیخام یه لحظه ببینمت و باید بری که بری....
    زرشک..انگار با بچه طرفه
    خیلی تلاش کرد که دست خالی نره اما تا حالا که نتونسته
    دلم میخاد فقط خودمو بردارم و ازین رابطه نافرجام برم بیرون و بعد از احیای همه چیزم دلمو به ادمی بدم که قدرش رو بدونه....
    الان فقط دنبال رفع اشکالات و نواقص خودم و از بین بردن تاثیرات مخرب این رابطه هستم

  16. کاربر روبرو از پست مفید amf66 تشکرکرده است .

    یاصاحب زمان ادرکنی (جمعه 31 اردیبهشت 95)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    راه حل هایی که من برا فراموش کردن انجام دادم و موفق بودم، 5ماه قبل از طلاق: سعی کردم دیگه رابطه کلامی و دیداری با همسرم نداشته باشم،هر صبح ذکر یا شکور رو 41 بار میخوندم و روی یه لیوان آب خنک فوت میکردم و میخوردم با این نیت که همون روز شاد باشم و با دعا خوندن روحیه خودم قوی کردم با این کار توی زمان حال زندگی میکردم و با فکر گذشته حسرت و با فکرآینده ترسی نداشتم ، یه چندجلسه رفتم موسسه معلولین مربی ورزش شدم بصورت خیریه واقعا محبتشون گرمم میکرد و روحم آروم میشد، کلاس شنا هم میرفتم تا مغزم از غصه ها با آب شسته بشه، بعد برگشتم پیش خانواده ام و سعی کردم درباره همسرم هیچ حرفی نزنم ، چون مطمئن بودم که طلاق تنها راه باقیمانده است با همسرم هیچ رابطه ای رو نگه نداشتم اما توی دادگاه و حواشی اون وقتی که میخواست باهام حرف بزنه اجازه دادم حرفاشو بزنه تا ببینه من مطمئنم و کسی منو پر نکرده که طلاق بگیرم، سعی کردم مهریه ام رو با شرط طلاق توافقی بگیرم تا یه خورده دلم خنک بشه و یه خورده ترس از بی پولی تو روزای بیوه بودنم کم بشه و تا همین الان فکر میکنم کار خوبی کردم منظورم اینه بهش پول زور ندین اگه صلاح نمیدونین، بعد از خونده شدن خطبه طلاق سعی کردم دیگه نبینمش و باهاش ارتباطی نداشته باشم و تا همین امروز تونستم نبینمش،سر کار هم رفتم و شاغل بودن خوب بود برام، بعد از 5 ماه از طلاق هر روز یه عکس رو پاره کردم یا از حافظه لپ تاپ پاک کردم و همینطور یادگاریهای دیگه رو از خودم دور کردم (کم کم)، چون من یه خانم هستم و زیبایی برام مهمه سعی کردم با طلاق شکسته و ناراحت بنظر نیام و خیلی بخودم میرسیدم و هم تو روحیه خودم اثر داشته و هم وجهه اجتماعی خوبی برام داشته،سعی کردم اخلاقام بهتر باشه و شادی رو پخش کنم این احساس مفید بودن باعث شده اعتماد بنفسم بره بالا ، از اینجا به بعد امیدم به الله هست ، چون گفتین احساساتی هستین روش خودم برا فراموش کردن گذشته ها رو نوشتم ، با آرزوی دنیای خوب و آخرت خوب براتون .عیدتون مبارک

  18. 2 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    amf66 (جمعه 31 اردیبهشت 95), شیدا. (جمعه 31 اردیبهشت 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: شنبه 14 آذر 94, 14:57
  3. خواستگارم پس از یک سال و نیم هنوز امروز و فردا میکند
    توسط ahooo1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 شهریور 93, 10:54
  4. یک ماه پس از جدایی،هنوز مثل روز اول جدایی
    توسط bahar_N در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 06 مرداد 91, 10:17
  5. امروز، همان فردای دیروز توست ، پس آن را دریاب
    توسط Niloo55 در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 آذر 88, 20:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.