به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 فروردین 95 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1395-1-04
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ترس از مشروطی به خاطر خواب زیاد و تنبلی

    سلام اعضای تالار سال نوی شماها مبارک

    دوستان من مشکلی دارم که هرکاری هم از دستم برمیومده انجام دادم ولی جوابی نگرفتم
    من دانشجوی مهندسی برق هستم و کلا ادم تنبلی هستم ولی الان مشکل من فقط تنبلی نیست. من بعد از پایان تعطیلات امتحانات میان ترم و تقریبا بلافاصله بعد از اون ازامایشگاه ها و پایان ترمم شروع میشه و من تاحالا لای کتاب هام رو هم باز نکردم
    از دوهفته پیش تصمیم گرفتم شروع کنم به خوندن که معدلم مثل ترم های پیش نشه و چون الان درسام سخت تر هم هستن مشروط نشم . از یک هفته به عید هم دانشگاه نرفتم ولی صبح ها زودتر از یازده نمیتونم بیدار بشم و شب ها هم از ساعت ده گیج میشم و دیگه پیزی نمیفهمم. تمام یک هفته گذشته سعی کردم ساعت دوازده بخوابم که هشت صبح بتونم بیدار بشم ولی هم دیر خوابم میبره مثلا بعضی مواقع حتی خدود دو شب و صبح هم یازده بیدار میشم و تازه استرس میگیرم که روزم رفت.
    من حتی پیش پزشک هم رفتم و ازمایش هم همین ماه پیش دادم و طبق ازامایش مکل چندانی از از بابت خون و این چیزا ندارم
    البته اعصابم هیجوقت خیلی راحت نیست که فکر نکنم بشه کاریش کرد

    چگار کنم صبحا زودتر بیداربشم؟ استرس امتحانات و کتابای نخونده و تکالیف اذیتم میکنه.

    کمکمممم کنیدد

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 مرداد 95 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1394-11-14
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    652
    سطح
    13
    Points: 652, Level: 13
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. اگه اینقدر مسئله شدیده ، بهتره از قرصهای خواب آور استفاده کنی ، اینجا تجویز دارو ممنوعه ، پیش یه روانپزشک مراجعه کن و مشکلتو بگو ، بهت قرص میده که مثلا شب ساعت 10 بخوابی و صبح زود بیدار شی

    البته ،به نظرم مشکل از برنامه ریزیته ، زیاد از اینترنت استفاده میکنی؟ اینترنت روی خواب خیلی تاثیر داره
    کتاب "از حال بد به حال خوب" رو بخر ، فصل تنبلیشو بخون ، یه قسمت داره (نسخه ای برای تنبلها) اونو حتما بخون

  3. کاربر روبرو از پست مفید مددجو تشکرکرده است .

    arash.j70 (شنبه 07 فروردین 95)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 فروردین 95 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1395-1-04
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام و اینکه عذر میخوام چون تبلتم سوخت و ادرس اینجا رو پیدا نمیکردم

    من بیشتر مشکلم روانی و روححی هست تا جسمی ولی نه جوری که بخوام به دکتر برم و داروی اعصاب بخورم.من ذهن و کرم خوب بود تا یک سال پیش که رفتم خواستگاری یکی که بعد کش دادن بهم نه دادن من چون برق میخواستم دوسال اول قبول نشدم و سنم خیلی پایین نبود
    بزارید حالت های خودمو بگم
    خیلی میخوام که قت هدر بدم
    خیلی با گوشیم ور میرم ساعتی چندبار به اینترنت وصل میشم تازهه سرعت اینترنتم که پایین هم هست کلی اعصابم خورد تر میشه
    برنامه میریزم ولی همش میخوابم از زیر کار دربرم یا برم با خانواده عید دیددنی اگه نرم هم میشینم پای بازی یا تلویزیون
    با بابام و خواهر کوچیک بحث میکنم و بعد میام تمام کتابامو میندازم اینطرف و اونطرف
    وسط درس خوندن ده بار میرم سر
    وشیم یا چندبار میرم تا چیزی بخورم
    با اینکه از خوندن کتابام لذت میبرم همش میخوام بازیگوشی کنم یا بیام اینترنت
    توی برنامه دست خودمو باز میزارم اما باز احساس خفگی میکنم
    وقتی هی از پای کتابام بلند میشم بعد از دوسه ساعت احساس سردرگی میکنم و دیگه نمیتونم اروم بمش تا درس بخونم
    خیلی از مشروطی میترسم .تماما بچه هامون روزی ده ساعت درس میخوندن از یک هفته به عید

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 فروردین 95 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1395-1-04
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بعد هم مشکلم اینه که اصلا نمیدونم چی میخوام. نمیدونم چرا سرگردونم چرا نمیشینم پای درسم
    وققتی میشینم پای بازی حواسم به درسمه ووقتی که درس میخونم حواسم هزارجا
    ذهنم یه جای خیالیه یهو میگم برم خواننده بشم بعد میگم برم ترک تحصیل کنم .اصلا وقتی سر تفریحم هستم خوش نیستم
    دلم یمخواد بشنیم چند شب تا صبح اینقدر بخونم که از همه جلو بیفتم
    خسته شدم از بس تحقیر شدم از بس مقایسه شدم .هیگکی منو اادم نمیدونه خودم هم ا=دست از تنبلی بر نمیدارم

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 12 فروردین 95 [ 09:02]
    تاریخ عضویت
    1392-1-29
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    2,229
    سطح
    28
    Points: 2,229, Level: 28
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 16 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بزارید حالت های خودمو بگم
    خیلی میخوام که قت هدر بدم
    خیلی با گوشیم ور میرم ساعتی چندبار به اینترنت وصل میشم تازهه سرعت اینترنتم که پایین هم هست کلی اعصابم خورد تر میشه
    برنامه میریزم ولی همش میخوابم از زیر کار دربرم یا برم با خانواده عید دیددنی اگه نرم هم میشینم پای بازی یا تلویزیون
    با بابام و خواهر کوچیک بحث میکنم و بعد میام تمام کتابامو میندازم اینطرف و اونطرف
    وسط درس خوندن ده بار میرم سر
    وشیم یا چندبار میرم تا چیزی بخورم
    با اینکه از خوندن کتابام لذت میبرم همش میخوام بازیگوشی کنم یا بیام اینترنت
    توی برنامه دست خودمو باز میزارم اما باز احساس خفگی میکنم
    وقتی هی از پای کتابام بلند میشم بعد از دوسه ساعت احساس سردرگی میکنم و دیگه نمیتونم اروم بمش تا درس بخونم
    دقیقا اینا حالت های منم هست یعنی من از وقتی که خودمو شناختم اینطوری ام علتشم نمیدونم
    راهی پیدا کردین به منم بگید

  7. کاربر روبرو از پست مفید com_eng تشکرکرده است .

    arash.j70 (شنبه 07 فروردین 95)

  8. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,130
    سطح
    100
    Points: 287,130, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,080 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    دوست عزیز ، نسخه مشکل شما آسان تهیه می شود. لیکن داروهایش تلخ هست و استفاده از آن سخت هست.
    پس مشکل شما درمان پذیر هست.
    اما اینکه شما نخواهید درمان کنید، اختیار با شماست.

    اما پاسخ شما:

    1- شما به درد درس خواندن اصلا و ابدا نمی خورید ، پس بهتر هست بی خیال درس شوید. می توانید انصراف بدهید و از همان روزی که انصراف دادید بروید سر کار.


    2-کاری که انتخاب می کنید ترجیحا بدنی باشد، مثل فلافل فروشی، فروشندگی، اگر هم سرمایه لازم را ندارید بهتر هست به صورت شاگرد مشغول کار شوید.


    3- گوشی ، تبلت یا وسایل اینطوری را کلا بفروشید، اصلا نگران نباشید من به شما قول می دهم حتی یکسال هم گوشی نداشته باشید یا به اینترنت وصل نشوید هیچ مشکلی برای شما پیش نیاید.


    4 - از والدین خود بخواهید در هر صورت یک ریال هم پول توجیبی به شما ندهند. و به آنها تعهد بدهید از این به بعد صرفا خودتون نیازمندیهای خود را تهیه می کنید. لذا خرید پوشاک و وسایل شخصی اتان هم به عهده بگیرید.
    اینطوری هم قدرت اراده خود را به آنها نشان می دهید ، هم دیگر مقایسه و تحقیر نمی شوید.


    5- با این فرایندی که گفتم بعد از یکسال شما توان روی پای خود ایستادن پیدا می کنید و می توانید حتی برای ازدواج برنامه ریزی کنید.


    6- اما اگر درس را (با همه این توصیفات که گفتید)، دنبال کنید. یکی دو ترم دیگر اخراج می شوید، و بعد از کلی آبرو ریزی و احساس حقارت، تازه باید سراغ این نسخه من بیایید.
    بهتر هست تا همین الان که حق انتخاب در این مورد داری تصمیم بگیری.




    تبصره:
    اگر به هر ترتیبی ، این نسخه برایت سنگین بود، تنها یک بند آن را می توانی تغییر دهی.
    و آن بند 1 آن است. یعنی می توانی انصراف ندهی، اما همه بندها بعد را اجرا کنید.
    یعنی یا مرخصی تحصیلی بگیری و کارت را شروع کنی، یا اینکه همراه با درس ، دنبال کار نیمه وقت بگردی.
    اما بقیه بندها را باید مو به مو انجام دهید.


    نکته:
    1 - اما اگر تصور می کنید، که این نسخه را نمی توانید پیاده کنید، باید مثل یک معتاد خردمند رفتار کنید. یعنی اینکه همین نسخه را دست والدین خود بدهید، و بگویید حتی اگر من فریاد زدم و ناراحت بودم، سخت گیرانه این نسخه را در رابطه من اجرا کنید.

    2 - اگرچه درمان مشکل شما با این نسخه شدنی هست، لیکن اگر بخواهید، فقط در مورد مشکل خیالپردازی کنی یا فقط در اینترنت مطلب بخوانی با بنویسی هرگز مشکلت درمان نمی شود. و هیچ مشاوری هم نخواهد به شما کمک کرد.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  9. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    arash.j70 (شنبه 07 فروردین 95), عشق آفرین (پنجشنبه 18 خرداد 96)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 07 فروردین 95 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1395-1-04
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    52
    سطح
    1
    Points: 52, Level: 1
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    4

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اقا اشتباهی شده.من دوسال پشت کنکور بودم نه صد سال .من که زن نمیخواستم مامانم گفت بیا برو این دختر همسایه دکتری قبول شده بگیرش منم دیدم کمالات داره رفتم .بعدم پشیمون شدم و فقط حال و روحیمو خراب کرد

    من بهتون ثابت میکنم میتونم .ا زهمین امروز روزی فقط دوساعت بازی میکنم و دوساعت میشینم پای تلوزیون. روزی دوسه بار هم میرم توی گوشیم تا فردا هم اینجا نمیام
    من به اندازه کافی روجحیم خراب بود .کاش به جاای این حرفا کمی بهم روحیه میدادید و میگفتید چطوری روحیه و انگیزمو حفظ کنم یا چطوری صبحا راحت تر از خواب بیدار بشم یا از این خستگی بی دلیلی که همیشه دچارشم راحت بشم
    مخلص داداشام .تا فردا

  11. #8
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,130
    سطح
    100
    Points: 287,130, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,080 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    وقتی یک متخصص نظر کارشناسی به شما می دهد، خیلی فرق می کند که یک دوست یا آشنا نظر هیجانی و شخصی اش را به شما می گوید.

    اولا با یک گل بهار نمیشه.
    اینکه شما الان هیجانی شدی( برای خودت اشانتیون روزانه 2 ساعته بازی خرج کردی، بعد هم خودت را تشویق کردی 2 ساعت هم تلویزیون ببینی و بقیه اش هم در فکر گوشی و سرزدن به آن باشی!!!!!!! ) نشان از درستی نظرم می دهد.

    این تالار فقط تا فردا پا برجا نیست. شما روزها، ماهها و سالها وقت جلوی خود دارید. و می توانید هر هفته یک پست اینجا بگذارید،

    شما تا تمام بندهای نسخه ای که ارائه دادم اجرا نکنید، روز به روز وضعتان وخیم می شود.

    خواهش می کنم مقاومت نکنید، و دقیقا آنچه را گفتم اجرا کنید.
    این هیجانات که مرتب برای خود برنامه بریزی و چند روز بعد نقض کنید، ادامه پیدا می کند تا اخراج شدن از دانشگاه.
    خواهش می کنم حق انتخاب امروزت را از دست نده.
    زندگی فقط درس خواندن نیست.
    شما که نمی توانید درس بخوانید و معتاد خوش گذرانی و بازی هستید، باید ابتدا بستر این اعتیاد را ترک کنید.
    باید مجددا نسخه مرا مرور و اجرا کنید.

    از ما گفتن بود!!!


    با مقابله با بنده ، و ترک نظرات کارشناسی، همین جا که هستید نمی مانید، بلکه روز به روز حالتان خرابتر می شود.
    بنده امید واهی به شما نمی دهم.
    بلکه واقعیت را قبل از آنکه به نقطه غیر قابل برگشت برسد به شما نشان دادم.

    به هر حال هر کسی اختیار زندگی اش دست خودش هست.
    من اینها را گفتم که بعدا جایی نگویی هیچ کس و هیچ مشاوری نتوانست به من کمک کند.
    بلکه بگویید مشاور راه نجات را نشانم دادم. من نخواستم که خودم و وضعیتم را تغییر بدهم و فقط خیال خودم را عملی کردم و شکست خوردم!!!!

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  12. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    عشق آفرین (یکشنبه 21 خرداد 96)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 فروردین 95 [ 14:13]
    تاریخ عضویت
    1395-1-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    47
    سطح
    1
    Points: 47, Level: 1
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    چون رمزم رو گم کردم مجبور شدم یه نام کاربری دیگه بسازم و گرنه ما همون عدالت؟سابقیم ! این پست رو براتون مینویسم چون خودم به شخصه تجربه ی شما رو دارم و فکر کردم شاید حرفام به دردت بخوره...خدا کنه به دردت بخوره چون خیلی با خودم کلنجار رفتم تا تونستم گذشته زیبامو!! واست بنویسم ...ببین من از اون دسته افراد بودم که فقط با تلاش خودم تونستم وارد دانشگاه بشم.. یعنی بدون حتی یک کلاس تقویتی...با مدرسه دولتی..و معلمای حق التدریس..باید بفهمی چی میگم..اون موقع که متولدین سال تولد من پیک جمعیت رو داشتن... دانشگاه دولتی یه سطح خوب...یعنی فقط تلاش و تلاش...ولی وقتی وارد دانشگاه شدم یهو همه چی عوض شد... نتونستم با محیط خوابگاه خودم رو وفق بدم...با محیط دانشگاه همینطور... اصن انگار تو یه پیله بودم که از محیط اطرافم هیچ دریافتی نداشتم...موجودی کاملا وابسته که یهو رها شده بود...بسیار لطیف و حساس..خداااا چقد حالم از اون موقع ها بهم میخوره!! ...اون موقع این چیزا رو راجع به خودم نمیدونستم..الان راحت میتونم خودم رو تحلیل کنم...وخیلی مسایل دیگه... مشروطی پشت مشروطی...مسیولای دانشگاهی که کارشون مسخره کردن و ضایع کردن بود...این احمقا هیچ وقت به خودشون نمیگفتن کسی که تا اینجا اومده حتما یه هوشی هم داشته..حتما مشکلی داره...فقط بلد بودن دور و بر نخبه ها بپلکن... بگو اخه ادم! اون نخبه حتما خودش میتونسته گلیم خودش رو از اب بکشه بیرون وگرنه که نخبه نمیشد...منم که نیاز به کمک دارم نه اون!....مشورت دهنده هایی ترسو که خودشون جریت هیچ ریسکی رو نداشتن و نمیذاشتن منم از اون راهی که دارم میرم یه مقدار کج شم یا وایسم...اصن شبا نمیتونستم بخوابم...شاید واسه خیلیا این مسیله انقدر حیاتی نباشه ولی واسه من بود...چون اولویت اول و اخرم تو زندگی کار بود... سرمایه ای هم نداشتم...یه روز دیگه نتونستم تحمل کنم تمام وسایلمو جمع کردم برگشتم خونه...بیچاره خانواده مبهوت مونده بودن...اصن با هیچ کاری هم به جز اونی که تو ذهنشون ساخته بودن کنار نمی اومدن..حمایتی هم نمیکردن...تصمیم گرفتم دوباره بخونم...خوندم دوباره قبول شدم ولی خب نشد برم.. چون قانون هست که کسی که انصراف داده یا اخراج شده از دانشگاه حق نداره دوباره اون رشته رو بخونه...یه چنین چیزی!!..دولتم دیگه واسش هزینه نمیکنه...به هر حال بعد از دو سال مجبور شدم تقاضای بازگشت به تحصیل بدم...اصن دوست نداشتم موافقت بشه ولی شد...ولی یه مزایایی داشت این دو سال دوری... اغلب اونایی که میشناختم از دانشگاه فارغ شده بودن که این خیلی خوب بود...کلا روحیه م بهتر بود...خیلی تغییرات تو خودم داده بودم...از روز ورودم به خوابگاه (همون بار اول) هر چیزی که ناراحتم میکرد مینوشتم..علت ناراحتی رو هم مینوشتم و اینکه چه کنم که دیگه اون موضوع من و ناراحت نکنه...پس خیلی خود ساخته شده بودم...من تو دوران دبیرستان عادت داشتم کتاب بخونم نه جزوه ،چون معلمای خوبی نداشتم که جزوه های خوبی داشته باشن..ولی تو دانشگاه این جواب نمیداد...کتابا خیلی قطور بودن، وقت خیلی کم ولی استادا خووب بودن، اما واسه کسی که عادت کرده باشه به اساتید اطمینان کنه نه من که همیشه معلمام غلط غولوط مطالب رو میگفتن و مجبور بودم بگردم دنبال مطالب درست...وقتی بازگشت زدم همیشه 'میز اول' میشستم ( همیشه میز اول بشین تا بچه ها رو نبینی و رفتارشون اذیتت نکنه)..یاد گرفتم جزوه بنویسم...یاد گرفتم گوش بدم به حرفای استاد...یاد گرفتم سوال بپرسم...یاد گرفتم تنها و بدون دوست همه کارام رو بکنم... تو خوابگاه خیلی راحت تر بودم... برام دیگه مهم نبود هم اتاقیام کیان ، چه میکنن، چی میگند...ولی تو اون دو سال دوری از دانشگاه هم ،بیکار نبودم...یه سری ازکارا که میتونست درامدزا باشه رو امتحان کردم و دیدم از پسشون بر میام.. نه کاری مثل شاگردی فلافلی که طرف هر وقت خواست بندازدت بیرون... کاری که توش به هنر ادم اتکا بشه و اگه یه روز مجبور شی از یه جا بری بیرون بدونی جای دیگه میخوانت..ولی درامد خاصی نداشتم...چون عمومی نشدند هیچ وقت...ولی دیگه میدونستم اگه از طریق درس به جایی نرسم یه کارایی بلدم که محتاج خلق نباشم... وقتی بازگشت زدم روزانه زندگی میکردم.. سعی میکردم هر روز رو درست سپری کنم..به غیر از ترمی که توش بودم به آینده ی جلوتری فکر نمیکردم...چون هر ترم امکان اخراج شدن بود...نباید وابسته میشدم...این مسیله خواب زیاد و اینا هم من داشتم...( البته من کلا ادم پرخوابی بودم، از بچگی ،مثلا تو دوران دبیرستان بعد از مدرسه تا ساعت 5 و 6 میخوابیدم و هیچ وقت نتونستم سحر خیز شم، هر کس یه خلقتی داره دیگه !ولی نوع خوابا با هم فرق داشت خواب دوره دبیرستان یه خواب عمیق بود که اگه مثلا تو شبانه روز 10 ساعت بیدار بودم میتونستم از اون مدت استفاده مفید بکنم) ولی کنترلش کردم.. اینکه درس نمیخوندم و استرسشو داشتم،همیشه اینطور بود...اگه وقتی هم میذاشتم واسه استراحتی بدون استرس، انقد با تفریحاتی که به هوای درس خوندن از خودم دریغ کرده بودم پر میشد که کاملا خسته میشدم...بعد از بازگشت یاد گرفته بودم اگه وقت میذارم واسه استراحت واقعا تو اون مدت استراحت کنم نه اینکه مثلا موسیقی گوش کنم، خستگی هم تو تنم بمونه...اگه وقت میذاشتم واسه درس میرفتم واقعا کتاب و باز میکردم و میشستم پا درس.. به خودم میگفتم یه صفحه هم بخونی یه صفحه ست( ولی وقتی مینشستم دیگه پا نمیشدم)....میگفتم تو شروع کن خودش تموم میشه...با خودم میگفتم مثلا تا ظهر بخون، ظهر برو واسه خودت حال کن..انقدر یه سری جملات رو تکرار کردم که دیگه روم تاثیر گذاشته بود... الان زندگیم چطوره؟... الان تو زمینه ی تحصیلیم کار میکنم...ولی حسم چیه؟ حس کسی که به تنش تسلیم فولاد رسیده.....حالا برو بخوون نقطه تسلیم فولاد چه نقطه ایه ؟...( ولی از هیچ کدوم از تصمیماتی که تو زندگیم گرفتم به هیچ وجه پشیمون نیستم)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 54
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 تیر 94, 18:47
  2. سرد شدن نسبت به همسر بدلیل مشکلات زیاد
    توسط سناریا در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 94, 18:34
  3. از اینکه خیلی زیاد عاشق شوهرمم خسته شدم چون مشکلات زیادی برام ایجاد کرده
    توسط مهشید93 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 دی 93, 15:23
  4. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 خرداد 93, 10:55
  5. استرس شدید -تنبلی زیاد -بی حوصلگی زیاد باعث شده همه اش بخورم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 دی 92, 23:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.