به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 12 1234567891011 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 114
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array

    ۵ماهه شوهرم ترکم کرده کمکم کنید زندگیم داره از هم میپاشه

    سلام به همه همدردیهای عزیز.یکسالو نیمه ازدواج کردم الان ۵ماهه شوهرم ترکم کرده رفته خونه باباش. زندگیمو از اول براتون میگم:
    اومدن خواستگاری معرفمون هم جاریم بود یکی از دوستای دانشگام بود ولی صمیمی نبودیم.خلاصه محرمیت خوندیم و قرار بود یک ماه محرم باشیم ولی با اصرار خانواده شوهرم ۲۰ روز بعد عقد کردیم .دوران عقد به نوع پوششم گیر میداد .ولی من هرچی اون میگفت انجام میدادم تا مبادا ناراحت بشه.دوران عقدم ی عکس دونفره انداختیم یکمی از گردن من تو عکس معلوم بود وقتی مامانش عکسو دید شوهرمو انداخت به جونم که چرا گردن زنت بیحجابه.
    حالا قرار بود این عکس تو خونه خودمون زده بشه و قرار نبود نامحرمی اونو ببینه اون عکس کاملا با حجاب بودم .
    هر وقت میرفتیم خونه باباش مامانش بامن بحث میکرد که رج لب نخر اینو بخر اونو نخر ارزون بخر گرون نخر دستمون خالیه و از این حرفا...و هر دفعه شوهرم با بیطرفی یا اکثرا با طرفداری از مامانش بحثو تموم میکرد.بعدشم بامن سرد بود.
    تو دوران عقد ما همش دوبار پیش هم خوابیدیم و یکمی عشق بازی داشتیم...
    موقعی که محرمیت خوندیم ی سکه مهرم کردن بعد از عقد مامانم یدفه مریض شد و کارش به عمل جراحی کشید تا اینکه مامانم از بیمارستان اومد خونه .شوهرم سر کارشون بهشون ده روز مرخصی اجباری داده بودن تو اون اوضاع و شرایط شوهرم گیر داده بود بریم مشهد منم که نمیتونستم چون مامانم باید یکی پیشش بود چون اصلا هیچ کاری نمیتونست بکنه. خلاصه تو این گیر و دار مامان شوهرم زنگ زد بهم که چون محرمیت خوندید و مهرتو ندادیم باید بهت ولیمه بدیم حالا سکه نمیدیم بیاید باهم برید مشهد به جای اون ی سکه .منم واقعا شرایطشو نداشتم که برم اینام همش رو مخم بودن تا آخر گفتم ن سکه می خوام ن مشهد میاد بابا مهریه محرمیتم حلال تا بلاخره دست برداشتن....

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام ادامه بده

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 خرداد 95 [ 19:14]
    تاریخ عضویت
    1394-2-05
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,320
    سطح
    20
    Points: 1,320, Level: 20
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 80
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    58

    تشکرشده 39 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم خودت به خودت گفتی ادامه بده؟!!!
    لطفا کامل مشکل تون مطرح کنید
    متشکرم

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام خلاصه عروسی کردیم و مشکلاتم بیشتر شد جوری که ی روز رفتیم خونه باباش ریختن رو سرمونو هر دو مونو زدنو فرداش رفتن از من شکایت کردن منم شکایت کردم ولی اخرش با رضایت متقابل تمومش کردن.
    تا اینکه تا دو ماه اصلا خونشون نرفتیم و رابطه ای نداشتیم باهاشون تا اینکه من از سر کار اومدم دیدم طبق معمول شوهرم خوابه تو خونه و خلاصه سر کارش بحثمون شد اخه تو این ی سالو نیم همش ۴ ماه رفت سر کار
    منم بهش گفتم تا نری سر کار دیگه باهات زندگی نمیکنم که فردا افا رفت که رفت که رفت
    هر چی تلاش کردم هر چی واسطه فرستادم فایده نداشت فقط میگه نمیخوامش تو این ۵ماه حتی ی دقیقه هم باهم حرف نزدیم.
    منم سه ماه تنها تو خونه خودم زندگی کردم ولی الان جهیزیمو اوردم و مهریمو اجرا گذاشتم و نفقم هم همینطور
    من دوست دارم برگرده باهم از نو شروع کنیم هر دومن اشتباه کردیم من اشتباهاتمو قبول دارم حتی از طریق واسطه هم بهش گفتم ولی اون ابرومو برده
    تورو خدا بگید چکار کنم برگرده؟
    تو این مدت مامانش خیلی اذیتم کرد جاریم که مثلا دوستم بود هم همینطور
    شوهرم سر کار نمیرفت هر دفه بهونه میورد
    ویرایش توسط یاصاحب زمان ادرکنی : سه شنبه 03 فروردین 95 در ساعت 00:11

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 04 تیر 95 [ 19:12]
    تاریخ عضویت
    1395-1-01
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ی روز رفتیم خونه باباش ریختن رو سرمونو هر دو مونو زدنو فرداش رفتن از من شکایت کردن منم شکایت کردم ولی اخرش با رضایت متقابل تمومش کردن.!!!!!!!!!!!!!!!!
    من که نفهمیدم چه گفتید
    ولی جهت اطلاع بهتون بگم که خواهر من اوضاع اقتصادی اصلا خوب نیست
    من خودم امسال نزدیک چهار جا کار کردم که همه یا برشکسته شدن یا بعد از چند ماه بهم حقوق ندادن تا مجبور شم بیام بیرون. در ضمن اینم بدونید که آدمی که مشکلات اقتصادی بعلاوه بیکاری داشته باشد زخم خنجر بتونه تحمل کند زخم زبون و سرزنش را نمی تواند تحمل کند.
    این اصلا انسانی نیست که توی این وضعیت همسرتون را اذیت کنید. خود دانید و وجدانتون...

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام خیلی زود قضاوت کردید
    مردی که سر کار نره وقتی کار براش هست و بهونه میاره مردی که اجازه میده برادرش زنشو بزنه مردی که اجازه میده صاحبخونه هم تو زندگیش دخالت کنه مردی که اینقد از خودش اراده نداره و اجازه میده مامانش روزی ده دفه زنگ بزنه و امار بگیره مردی که همه زندگیش فوتبالو اخباره مردی که دم از غیرت میزنه ولی در عمل اصلا غیرتی نداره مردی که همه زندگیشو با دروغ میگذرونه به نظرتون مرده؟میشه بهش اعتماد کرد؟میشه بهش تکیه کرد؟؟؟؟؟؟!
    خداوکیلی اصلا سرزنشی هم در کار نبوده.:-(
    حالا من چکار کنم؟دوست ندارم زندگیم ازهم بپاشه دوست دارم زندگیمونو از نو شروع کنیم البته ناگفته نماند تو این مدت قهر شوهرم رفته خونه اقواممو هرچی دروغه راجبم گفته و ابرومو برده به خانوادم توهین کرده روی من دست بلند کرده و رفته ازمن و بابام شکایت کرده الان درگیریم. بگید چکار کنم؟فرشته مهربون و بالهای صداقت کمکم کنیدt_t
    ویرایش توسط یاصاحب زمان ادرکنی : سه شنبه 03 فروردین 95 در ساعت 21:53

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array

    6 ۵ماهه شوهرم ترکم کرده کمکم کنید زندگیم داره از هم میپاشه.t_t

    سلام سال نو همگی مبارک باشه
    الان ۵ماهه شوهرم ترکم کرده رفته منم جهیزیمو اوردم مهریمو نفقمو گذاشتم اجرا t_t یکی بهم بگه چکار کنم بیاد دنبالم ؟؟؟؟البته ناگفته نماند تو این مدت خیلی توهینا بهم کردیم واسطه هم فرستادم ولی فایده ای نداشت اصلا حاضر نیست ی دقیقه هم باهم حرف بزنیم الان ی پرونده شکایت توهین و صدمه بدنی و تهدید هم نسبت به هم داریم اون از من و بابام شکایت کرده منم از اون .حالا نمیدونم چکار کنم؟الان عیده و همه با شوهراشون میگردن ولی من بدبخت تنهامکاش یکی کمکم میکرد کاش شوهرم میومد باهم حرف میزدیم ولی ون تحت تاثیر خانوادشه توروخدا یکی بهم بگه چکار کنم؟

  8. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 05 آذر 95 [ 12:43]
    تاریخ عضویت
    1394-11-12
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    1,231
    سطح
    19
    Points: 1,231, Level: 19
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 58 در 35 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ديكه حهيزيت رو جرا بركردوندي ؟
    فقط بايد صبر كني يه شخص ريش سفيد بفرست كه تو ميخواي زندكيت رو نكه داري و فقط بخودش بكه
    و دست داري منتظرش باشي و باهم بسازين
    منتظر بمون

  9. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام اخه اون ول کرده بود رفته بود کلید خونرو هم داشت.چون از داداشش راهکار میگرفت و وکیل هم گرفته بود به راحتی میتونست بیاد وسایل خودشو داغون کنه بعد بندازه گردن من چون من تنها زندگی میکردم.منم از ترس و از عواقب بعدیش جهازمو اوردم.من تو این مدت واسطه هم فرستادم ولی اون میگه من نمیخوامت.اصلا دوست ندارم عیباشو بگم ولی چن نمونه میگم تا شما در تصمیمگیری بهتر کمکم کنید:دوران عقدمون یروز باهم رفتیم بیرون میخواستیم از خیابون رد بشیم ی پراید کنار خیابون وایساده بود چنتا جوونم توش بودن اومدیم رد بشیم پراید اومد جلو ما وایسادیم اونم وایساد دوباره اومدیم رد بشیم دوباره پراید اومد جلو اومدیم از عقب پراید بریم پرایدیه دنده عقب گرفت من اعصابم خورد شد دوست داشتم شوهرم ی حرفی ی چیزی بهشون بگه ولی خیلی راحت گفت من اهل درگیری نیستمو دنبال شر نمیگردم .خداوکیلی شما بودین چکار میکردین؟؟؟؟؟این یکی از بی قیدی و بی غیرتیهاش .به من میگفت پاشو برو سر کار خواب نمونی خودش میخوابید بهونه میورد کار نیست .همه کارش شده بود تماشای تلویزیون و اخبار و فوتبال .به رنگ لباس من گیر میداد اصلا اجازه نمیداد بدون خودش برم خونه بابام ولی خودش اکثر اوقات تنها میرفت خونه باباش پرش میکردن میومد خونه میوفتاد به جون من.مامانش روزی ده دفه زنگ میزد امار میگرفت هر وقت دلش میخواست میومد خونمون بدون هماهنگی.یدفه همینجوری اومد خونمون من و شوهرم تو خلوت خودموم بودیم یدفه درو باز کرد مارو تو اون حال دید شوهرم هیچ عکس العملی نشون نداد و گفت احترام مامانم واجبه.واقعا کی میتونه این رفتارو تحمل کنه؟؟؟؟؟همش دروغ میگفت که میره دنبال کار .دیگه هنگ کردم از بس ازشون بدی دیدم و اذیتم کردن نمیدونم چطوری توضیح بدم فقط دلم میخواد بیاد باهم بشینیم دو کلام حرف حساب بزنیم اخه زندگی ارزشش بیشتر از این حرفاست خیلی افسرده و ناراحتم خیلی داغونم کاش یکی کمکم میکرد کاش هیچوقت ازدواج نکرده بودم

    - - - Updated - - -

    سلام اخه اون ول کرده بود رفته بود کلید خونرو هم داشت.چون از داداشش راهکار میگرفت و وکیل هم گرفته بود به راحتی میتونست بیاد وسایل خودشو داغون کنه بعد بندازه گردن من چون من تنها زندگی میکردم.منم از ترس و از عواقب بعدیش جهازمو اوردم.من تو این مدت واسطه هم فرستادم ولی اون میگه من نمیخوامت.
    اصلا دوست ندارم عیباشو بگم ولی چن نمونه میگم تا شما در تصمیمگیری بهتر کمکم کنید:
    دوران عقدمون یروز باهم رفتیم بیرون میخواستیم از خیابون رد بشیم ی پراید کنار خیابون وایساده بود چنتا جوونم توش بودن اومدیم رد بشیم پراید اومد جلو ما وایسادیم اونم وایساد دوباره اومدیم رد بشیم دوباره پراید اومد جلو اومدیم از عقب پراید بریم پرایدیه دنده عقب گرفت من اعصابم خورد شد دوست داشتم شوهرم ی حرفی ی چیزی بهشون بگه ولی خیلی راحت گفت من اهل درگیری نیستمو دنبال شر نمیگردم .خداوکیلی شما بودین چکار میکردین؟؟؟؟؟این یکی از بی قیدی و بی غیرتیهاش .به من میگفت پاشو برو سر کار خواب نمونی خودش میخوابید بهونه میورد کار نیست .همه کارش شده بود تماشای تلویزیون و اخبار و فوتبال .به رنگ لباس من گیر میداد اصلا اجازه نمیداد بدون خودش برم خونه بابام ولی خودش اکثر اوقات تنها میرفت خونه باباش پرش میکردن میومد خونه میوفتاد به جون من.مامانش روزی ده دفه زنگ میزد امار میگرفت هر وقت دلش میخواست میومد خونمون بدون هماهنگی.یدفه همینجوری اومد خونمون من و شوهرم تو خلوت خودموم بودیم یدفه درو باز کرد مارو تو اون حال دید شوهرم هیچ عکس العملی نشون نداد و گفت احترام مامانم واجبه.واقعا کی میتونه این رفتارو تحمل کنه؟؟؟؟؟
    همش دروغ میگفت که میره دنبال کار .دیگه هنگ کردم از بس ازشون بدی دیدم و اذیتم کردن نمیدونم چطوری توضیح بدم
    فقط دلم میخواد بیاد باهم بشینیم دو کلام حرف حساب بزنیم اخه زندگی ارزشش بیشتر از این حرفاست
    خیلی افسرده و ناراحتم خیلی داغونم کاش یکی کمکم میکرد کاش هیچوقت ازدواج نکرده بودم

  10. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 04 تیر 95 [ 19:12]
    تاریخ عضویت
    1395-1-01
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    447
    سطح
    8
    Points: 447, Level: 8
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 20 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از عنوان یا صاحب الزمان ادرکنی حدس می زنم انسان معتقدی باشید. با شرایطی که شما می گویید کاری که می شود کرد صبر و توکل است فکر می کنم دست پا زدن در لجن زار موجب غرق شدن می شود


 
صفحه 1 از 12 1234567891011 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسرم حرفامو نمیپذیره ....
    توسط fariba293 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 دی 95, 15:44
  2. خیلی گریه میکنم،بخاطر این گریه کردنا زندگیم داره از هم میپاشه
    توسط E_Aysan در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 24 اسفند 94, 09:35
  3. چرا به من کمک نمکنید زندگیم از هم میپاشه!!
    توسط مامان آرشا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 تیر 94, 19:08
  4. از شما میپرسم
    توسط لبریز در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 18 مرداد 93, 00:53
  5. باورم نمیشه به این راحنی زندگیم داره میپاشه
    توسط شمیم الزهرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 مرداد 92, 12:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.