به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آبان 00 [ 20:15]
    تاریخ عضویت
    1393-7-16
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,678
    سطح
    62
    Points: 8,678, Level: 62
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    556

    تشکرشده 637 در 143 پست

    Rep Power
    36
    Array

    بخاطر تحقیر و نبخشیدن همسرم میخوام برم ولی....

    سلام دوستان
    به شدت به همفکری شما نیاز دارم.عنوان موضوع هم نمیدونستم چی بنویسم....سعی میکنم کلی و خلاصه ولی مفید قضیه رو بگم.من 4 ساله ازدواج کردم و خانواده و دوستانم دور از من هستن.همسرم من رو خیلی زیاد دوست داره و من هم ایشون رو.ولی متاسفانه نمیتونن خشم و عصبانیتشون رو کنترل کنن.خیلی زود عصبانی میشن و بد هم عصبانی میشن.هم توهینهای زشت و حرفهای رکیک به خودم و خانوادم میگن و هم دست بزن دارن متاسفانه...بارها شده دعوامون شده و به من گفته برو پیش خانوادت حتی بلیطم برام گرفتن ولی من مقاموت کردم و نرفتم چون روم نمیشده برم.ازونجایی که دختر کوچیک دارم دست و پامم بسته اس و اکثر مواقع بخاطر دخترم کوتاه میام.کلا آدم آروم و صلح طلبی هستم.همسرم بهم میگه حاضر جوابی.خیلی سعی کردم حاضر جوابیهامو کم کنم و کمترهم شده.باورتون نمیشه وقتی به پدر مادر و خانوادم فحش میده فقط کارم سکوته...آخه اگه حاضر جواب بودم باید یه عکس اعملی نشون میدادم؟سکوت میکنم چون بی حیا بازی در میاره و دعوا رو وخیم تر میکنه و من هم میترسم...اوایل سر هر چیزی زودی میرفتم عذرخواهی میکردم و تحمل قهرو نداشتم و همین فکر کنم اشتباه بزرگم بوده الن یه مدته دیگه بی دلیل این کارو نمیکنم.راستش دیگه خسته شدم کم اوردم حتی حس افسردگی دارم...اینها رو گفتم یه دیدگاه کوچیکی به دست بیارین تا مشکا الانمو بگم...ایشون به شدت نسبت به خانوادش تعصب داره البته این تعصب رو به منم داره ولی بوقتش از من دفاع هم میکنه و خیلی هم مهربونه.سر یه موضوع کوچیک کاری حرفمون شد و ازونجاییکه من معمولا سیاست ندارم و حرفمو اگه ناراحت بشم میزنم و همسرمم منطقش بر خلاف ادعاش ضعیفه عصبانی شد و هر چی من اروم بودم و میگفتم اشتباه برداشت میکنی به گوشش نمیرفت.بعدم گفت تو با مامانم اصن مشکل داری دردوبلای مادرم بخوره تو جون کسی که دوسش نداره.منم کلافه شدم بعدش گفتم دردوبلای خانواده منم بخوره تو جون کسی که فحششون میده.اینو گفتم همسرم آتیش گرفت.داد زد فحشهای رکیک داد به خانواده ام دوباره فحش داد ...خلاصه کنم گفت چمدونتو ببند برو..دم عیدی...منم مجبوری بستم برام بلیط گرفت و به زور مجبورم کرد با خانوادشم خدافظی کنم که موقع خدافظی فهمیدن.اینم بگم همیشه پدر مادرش بخصوص پدرش طرف من هستن.من یه دوست قدیمی دارم که همسرم بدون دلیل خاص فقط بخاطر اینکه یبار به من گفته کاش تغییر مکان بدبن گفته قطع رابطه کن.ولی چون دختر منطقی و پختیه ایه من خیلی کم از طریق تلگرام باش ارتباط داشتم.کلن اهل دردودل نیستم بجز چند موردی که با این دوستم همفکری کردم.این قضیه آخرو بهش گفتم و مو به مو تعریف میکردم.اون اکثرا بیطرف قضاوت میکنه ولی اینبارو بهم گفت تو خیلی کوتاه اومدی همسرت دوست داره و میدونه تو بهش وابسته ای و هیچوقت نمیزاری بری اینجوری اذیتت میکنه اینبار بزار تنبیه بشه حتی اگه دخترتم نداد برو.اینم بگم همسرم جلوی پدرش هم اینبار به من بی احترامی کرد.دوستمم گفت تا ازت عذرخواهی نکرده برنگردو ...منم خونه پدرشوهرم بودم.نگو همسرم گوشی منو هک کرده و همه پیاها رو دیده حتی دو سه جمله از مادرش گفتم که مث اون عصبین...و برعکس شاکی شده .البته زرنگه اولش گفت تو یکی بهت خط میده مگه نه بلد نیستی تصمیم بگیری گفتم برا همین سوارم شدیو زور میگیووومنم قبول نکردم البته شک کردم بعد که گوشی رو برداشت و ز زد به دوستمو کلی حرف بارش کرد.گفت تو همه مسایل خصوصی منو به اون گفتی.گفتم من فقط دردل کردم مث اکثر خانومها تازه من اهل دردل نیستم اینبار تو منو بیرون کردی حس تنهایی و بی کسی داشتم...زیر بار نرفت گفت تو خیانت کردی.دروغگویی.بدم میاد ازت.بهت دیگه اعتماد ندارم و...نزاشت خانوادش بفهمن برگشتم خونم.منم دوباره خودمو کوچیک کردم و چون دم عیده التماس و خواهش که بگذره ولی قبول نمیکنه میگه یا طلاق یا تنهایی از هم!میگه بعد از عید تکلیفتو روشن میکنم منم یکم پیله و عجولم.اگه بچه نداشتم میرفتم.البته سر هر دعوایی حرف جدایی رو میزنه.الان واقعا به بن بست رسیدم خسته ام همه تو فکر عیدن و من....از نظر خودش اشتباهاتی که داشته و من گذشتم در حد این کار من نبوده!کلن آدمیه که زور میگه و خودش رو خیلی قبول داره و همیشه قضایا رو به نفع خودش بر میگردونه...کمک کنین...تنهام....مغزم نمیکشه....خسته ام...کلی نوشتم سوالی داشتید بپرسید...خیلی وقتها بخاطر دست بزن و توهین و بد دهنی همسرم و شاید بخاطر اینکه خودش با هر دعوا حرف جدایی زده منم به جدایی فکر میکنم ولی نگران دخترمم.درسته وقتی خوبه بهترین مرد روی زمین میشه دنیا هم به پام میریزه ولی وقتی از چیزی ناراحت میشه دنیا رو جهنم میکنه.روانشناسم حاظر نیست بیاد.میگم اگه دخترمو بهم بدن ازش جدا میشم ولی جراتشو ندارم...نمیدونم چرا جسارت و جراتم کمه...
    میان پرواز تا پرتاب...
    تفاوت از زمین تا آسمان است.
    پرواز که کنی، آنجا می‌رسی که خودت می‌خواهی!
    پرتابت که کنند، آنجا می‌روی که آنان می‌خواهند،
    پس پرواز را بیاموز...


    ویرایش توسط گوش ماهی : جمعه 28 اسفند 94 در ساعت 12:47


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.