متاسفانه اینقدر این حرفمو تکرار کردم که وقتی بازم میگمش خودمم احساس خوبی ندارم
لطفا ارزش و احترام خودتونو توی کادو نبینید
بخدا قسم ما برا عروسمون نزدیک بیست میلیون در طول یک سال فقط طلا کادو بردیم به جز کادوهای دیگه فقط هزینه طلاش شد بیست میلیون اما به قران قسم با رفتارش کاری کرده که یه ذره تو قلب ما احترام نداره و هر احترامی هم که الان بهش میذاریم بخاطر شخصیت خودمونه
دادن و ندادن هدیه از طرف خونواده ی شوهر نشون دهنده ی هیچی نیست بارها گفتم اینها به شخصیت و کلاس و احترامی که برای خودشون و پسرشون قایلن ربط داره و نه چیز دیگه ای
من تا این عید که نزدیک چهارسالو نیم هست که عروس خونواده ی همسرم شدم حتی یه جوراب ازشون کادو نگرفتم اما طوری بینشون رفتار کردم که نشون دادم چه شخصیتی دارم و به این راحتی ها نمیتونن منو از خودم دور کنن
توی خونواده ی شوهر توقع هیچی نداشته باشید نه کادو نه کمک نه احترام و نه فهیم بودنو ونه حتی عاقلانه رفتار کردن اینطوری ارامشی پیدا میکنید که هیچ وقت تو زندگیتون تجربش نکردین اونجوری وقتی کاری هم براتون انجام میدن احساس بهتری دارید چون فکر نمیکنید وظیفشونه البته شما هم مقداری میتونید با رفتارتون توقعات اونارو بیارید پایین
در کل با رفتارتون نشون بدین شخصیت شما در چه حدی هست و سعی کنید با رفتارتون شرمندشون کنید در عین حفظ شخصیت و احترام خودتون البته لطفا افراط نکنید برای اینکه اونارو شرمنده کنید بعدها خودتونم شرمنده ی خودتون بشید
من مشکلات وحشتناکی با خونواده ی همسرم داشتم مشکلاتی که حاضرم قسم بخورم نود درصد خانومها یک درصدشم تجربه نکردن و تاب تحملشم ندارن
اما من صبوری کردمو توقعاتمو اوردم پایین تا جایی که وقتی جواب سلاممو میدادن میگفتم اووه چه خوب جواب سلاممو دادن
[سیاستهای رفتاری رو به شدت بکار گرفتم و از یه جنبه هایی هم تا حدی مجبور شدم تحت فشارشون بذارم مثل طولانی کردن فواصل دیدارمون و کمتر کردن زمان باهم بودنمون اما رفتارم به هیچ وجه دلخوریهامو نشون نمیداد و در نهایت احترام رفتار میکردم و در برابر تمام کارها و رفتارها و توهین ها و متلکهاشون جوری رفتار میکردم که نه میشنوم نه میبینم نه برام مهمه اگرچه در باطن هرگز نتونستم اونکارو بکنم اما ظاهر محترمانه ای بینشون داشتم تا جایی که خواهراش که به شدت دنبال دعوا مرافعه و جنگ بودن دمشونو گذاشتن رو کولشون ودیگه وقتی ما میرفتیم نمیومدن بیرون از اتاقشون چون بهشون اجازه بی احترامی نمیدادم اگرچه این هم یه نوع بی احترامی بود اما هم تحملش راحتتر بود هم رو در رو نبود هم موضعشونو بهتر به همسرم نشون میداد هم برای من فرصت فراهم میکرد که توی دل مادرشوهر بیشتر نفوذ کنم
البته همسرم به شدت همراهم بود بدون اینکه من بگم دم به دقیقه از من و هنرهام و از خوبی هام و اینکه زن بی نظیریم
پیش مادرش تعریف میکرد ازونورم خودشون چشم داشتن رفتار و حرکات منو میدیدن و الان پدر مادرش یه کم نرم شدن
درسته که من کارایی که باهام کردنو هرگز فراموش نمیکنمو نمیبخشم اما خوشحالم که مدیریت روابطم هرچقدر سخت هم که باشه تو دستای خودمه خوشحالم که خودمو نباختم خوشحالم که قوی بودم قوی تر شدم خوشحالم که تو تمام این مدت رفتاری نکردم که شخصیت خودمو زیر سوال ببرم و همه ی اینها یعنی برد
اما اونها چه کردن؟؟ جز اینکه به هر دری زدن که خودشونو بکشن پایین
جز اینکه با رفتارشون پسرشون ازشون فرسنگها دور شد
جز اینکه انگ لج باز بودنو بی رحم بودنو خوردن
پس همیشه هر رفتاری خواستید انجام بدین قبلش به این فکر کنید من با این رفتار چی به دست میارم ؟؟؟ اگر ذره ای شک کردین ممکنه شخصیتتون زیر سوال بره انجامش ندین بذارید همیشه اونا باشن که بازنده باشن
خیلی زشته بخاطر این چیزها بشینید غصه بخورید وگریه کنید یه ذره طبعتون بلند باشه احترامتون تو دستاتونه کسی نمیتونه شمارو بی احترام بکنه مگر اینکه شما خودتون بهشون این فرصت و اجازه رو داده باشید ولی لطفا احترام خودتونو تو چیزها ی بی ارزش ندونید و خودتونو بالاتر و بزرگتر ازین چیزهای سخیف و کم ارزش بدونید
صبور و عاقل باشید با صبر و درایت به خرج دادن سرسخت ترین ادمهارو هم به زانو در میارید و اونموقعست که لبخندی از رضایت رو لباتون میداد و به خودتون افتخار میکنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)